دوستان و دشمنان جمهوری بریتانیا
داریوش رجبیان
روزنامهنگار
بریتانیا نخستین کشور اروپایی است که برای اختیارات پادشاه خود حد و مرزی قائل شد و سلطنت مشروطه را بنیاد نهاد. اما اکنون بریتانیا از معدود کشورهای این قاره است که به نظام سلطنت وفادار مانده، در حالی که بیشتر همسایگانش جمهوری شدهاند. ماندگاری سلطنت بریتانیا چه عاملهایی دارد و آیا قرار هست این کشور هم به جمع جمهوریها بپیوندد یا نه و چرا؟ در گفتگو با گروههای سلطنتطلب و جمهوریخواه بریتانیا شاید بتوان پاسخ این پرسشها را یافت.
"من صادقانه و صمیمانه اعلام میکنم که به علیاحضرت ملکه الیزابت و وارثان و اخلاف او بهراستی وفادار خواهم بود".
این سوگندی است که اگر مقیم بریتانیا هستید، حتماً خواهید شنید و چه بسا که خودتان هم ادا کنید. سوگند وفاداری نخستوزیر، اعضای کابینه، مسئولان اداری، سربازان ارتش و خارجیهایی که تازه موفق به دریافت تابعیت بریتانیا شدهاند. در کشوری که حدود ۸۰۰ سال پیش با تعیین حد و حدود اختیارات پادشاه و تأسیس پارلمان، اصول اولیۀ دموکراسی را پایهریزی کرد. در کشورهایی که تازه در قرن بیستم میلادی با مفهوم پارلمان خو گرفتند، سلطنت به تاریخ پیوسته است. اما مهد دموکراسی نوین جهان ظاهراً خیال ندارد از سلطنت دل بکند و الغای سلطنت را یک ضرورت تاریخی فرض کند.
اولیور جان جرمی لین، رئیس اتحاد سلطنت طلبان بریتانیا، راز ماندگاری سلطنت بریتانیا را چنین ارزیابی میکند:
"من فکر میکنم دلیل بقای سلطنت بریتانیا در مقایسه با سلطنتهای دیگر این است که در بریتانیا سلطنت توانسته خودش را با زمان تطبیق دهد. مثلاً پادشاهیهای روسیه و اتریش و مجارستان که در اواخر قرن ۱۹ در برابر تغییر و تحول مقاومت کردند. آنها مستقیماً در سیاست دخیل بودند و سرانجام شکست خوردند. سلطنت بریتانیا برخلاف آنها، نرمشپذیر بود و رشد کرد و امروز هم در جامعه جایگاه متفاوتی دارد."
یعنی سلطنت بریتانیا علاج واقعه را پیش از وقوع جسته و ظاهراً یافته است. حدود هشتصد سال پیش، سال ۱۲۱۵ میلادی، زمانی که جان، پادشاه انگلستان، به فشار زمینداران متنفذ تن داد و از برخی از اختیاراتش صرف نظر کرد، نطفه سلطنت مشروطه بسته شد. رفته رفته نقش شاه یا ملکه بریتانیا بیشتر تشریفاتی شد تا اجرایی و از قرون هجدهم اختیارات عمدۀ او به نخستوزیر واگذار شد. به گونهای که اکنون ملکه الیزابت دوم را میتوان تنها در برنامههای تشریفاتی بازگشایی پارلمان و دیدارهای رسمی دید. پس حضور ملکه در رأس هرم قدرت بریتانیا (به عنوان رئیس کشور) با اصول دموکراسی منافاتی ندارد؟ پاسخ گراهام اسمیت، مدیر اجرایی جنبش جمهوریخواهان بریتانیا به این پرسش منفی است. او می گوید، سلطنت بریتانیا هم باید برود، به چند دلیل:
"دلیل اول مربوط به اصول دموکراسی است. یعنی وجود سلطنت، اصول دموکراسی را به طور جدی بیارزش میکند. دلیل دوم کاربردی است. رئیس کشور قادر نیست وظایفی را که از او انتظار میرود، بهخوبی انجام دهد. معمولاً رئیس فعلی کشور با بازیهای پشت پردهای به امور سیاسی تأثیر میگذارد و رسانهها و سیاستمداران را کنترل میکند. یعنی با این که نقش رئیس کشور قرار است تشریفاتی باشد، میبینیم که او از قدرت سیاسی پنهانی هم برخوردار است که حد و مرزی نمیشناسد و هیچ راه و اصولی برای جلب او به پاسخگویی وجود ندارد. دلیل سوم، به اصطلاح، "اختیارات سلطنتی" نخستوزیر، وزیران و مسئولان اداری دیگر است که به نمایندگی از ملکه کارهایی را انجام میدهند که قابل بازپرسی و بازجویی نیست. باید راهی برای مهار کردن این اختیارات وجود داشته باشد".
لیام فین، نویسندۀ کتاب "سرنگونی سلطنت" هم معتقد است نقش ملکه چندان هم تشریفاتی نیست و او بر جریانات سیاسی کشور تأثیر قابل ملاحظهای دارد. تأیید نخستوزیر، انحلال پارلمان، برکناری وزیران، تأیید نهایی مصوبههای پارلمان از جملۀ اختیارات ملکه است که البته طرفداران سلطنت، این اختیارات را هم صرفاً تشریفاتی میدانند. پرسش لیام فین این است که اگر قرار نیست هیچ یک از اختیارات ملکه واقعی باشد، چه نیازی به حضور او در رأس هرم قدرت هست؟ و اگر قرار است روزی ملکه از این اختیارات استفادۀ اجرایی کند، به چه حقی؟ کسی که منتخب مردم نبوده، چه گونه میتواند پارلمان منتخب مردم را منحل کند؟ لیام فین در ادامه ادعایش مینویسد که سالانه بیش از ۱۸۰ میلیون پوند از مالیات مردم بریتانیا صرف مایحتاج دربار میشود و سلطنت بار گرانی روی دوش مردم این کشور است.
اولیور لین، اما، همه این استدلال ها را بیپایه میداند، چون به باور او، ملکه بریتانیا ضامن یکپارچگی، ثبات و توسعه این کشور است:
"چندین دلیل محکم به طرفداری از سلطنت در بریتانیا وجود دارد. سلطنتهایی که تبدیل به جمهوری شدند، از تساوی و انصاف و رشد کمتری برخوردارند. میشود به جدول رشد انسانی که سازمان ملل متحد همه ساله منتشر میکند، نگاهی بیندازید، تا دریابید که سلطنتهای مشروطه دموکراتیکترین، باثباتترین و پیشروترین کشورهای جهان هستند. اگر به توزیع ثروت در کشورهایی چون ایالات متحده آمریکا، بریتانیا و روسیه توجه کنید، میبینید که سلطنت مشروطه بریتانیا با محدود کردن قدرت سیاسی به منصفانهترین نحوه توزیع ثروت دست یافته است".
رهبر اتحاد سلطنتطلبان بریتانیا این تصور جمهوریخواهان را غلط میداند که گویا مردم بریتانیا تابع و خادم ملکهاند. به باور او، این ملکه است که زندگیاش را وقف خدمت به مردم کرده است. از اینجاست که خاندان سلطنتی همچنان در بریتانیا محبوب است و بنا به نظرسنجی ها ۷۶ درصد مردم خواستار بقای سلطنت هستند.
گراهام اسمیت، مدیر اجرایی جنبش جمهوریخواهان بریتانیا این دیدگاه اولیور لین را هم به چالش میکشد:
"نظرسنجی ها حاکی از محبوبیت خاندان سلطنتی نیست. در حالی که هیچ شق دیگری مطرح نباشد، مردم با همان چیزی که دارند، خوش هستند. ولی اگر به مشارکت مردم در مراسم شصتمین سالگرد سلطنت ملکه الیزابت توجه کنید، میبینید که کمرنگتر از جشنهای قبلی است. یا استقبال مردم از ازدواج سلطنتی سال گذشته کمتر از توجهشان به ازدواج سلطنتی سی سال پیش بوده. و این روزها میزان ایراد و اعتراضات به مخارج هنگفت خاندان سلطنتی بیشتر شده. من مطمئن نیستم که بیشتر مردم بریتانیا طرفدار سلطنت باشند. شاید بشود گفت که اکثریت با سلطنت مشکلی ندارند یا با آن خو گرفتهاند یا کنار آمدهاند یا هیچ شق دیگری را نمیشناسند".
جنبش جمهوریخواهان معتقد است محبوبیت سلطنت عمدتاً مدیون شخص ملکه الیزابت و سلطنت شصتسالۀ اوست و بعد از مرگ او انتظار میرود این پرسش بلندتر از همیشه مطرح شود که آیا قرار هست در انتخاب رئیس بعدی کشور رأی مردم را هم بپرسند یا نه. اما فعلاً آنچه با صدای بلندتری شنیده می شود سرود ملی "خدا نگهدار ملکه باد" است.