رهروان مهر و کین 17 : روابط تهران- واشینگتن؛ همه در مقابل استعمارگر پیر

علیرضا طاهری 

از ظواهر کار چنین بر می آید که سپهبد رزم آرا خیز برداشته است تا "بزند، بگیرد، ببندد، و بکشد". او نوشداروی ایران دردمند را «دیکتاتوری» می داند، و این دیدگاه را بی هیچ تعرف و مجامله یی با آمریکاییان در میان می گذارد. درست، و بخصوص همین نکته آخر، آمریکا را از سپهبد سیاست پیشه دور می کند. آمریکا، در آن دوره پر تب و تاب، خود را پرچمدار دیدگاهی می داند که با دیکتاتوری در ستیز است.

*سپهبد سیاست پیشه ایرانیان را با این گفته تحقیر می کند که از ساختن لولهنگ هم عاجزند، چه رسد به این که صنایع پیچیده نفت را اداره کنند

سرانجام، سخنرانی تند و آتشین سپهبد رزم آرا، در انتقاد از هواداران ملی کردن نفت در ایران، تابوت نخست وزیری نوپای او را چار میخه می کند. در همین سخنرانی، نخست وزیر تازه از راه رسیده، ایرانی ها را، زیر رگباری از تحقیر، متهم می کند که حتی لولهنگ یا آفتابه هم نمی توانند بسازند، چه رسد به این که صنایع پیچیده نفت را اداره کنند.
 


همزمان، به نظر می رسد که نخست وزیر نو رسیده، در پشت پرده، با لندن به توافقی رسیده، و امیدوار است که با افزایش سود ایران از فروش نفت، بر پایه پنجاه – پنجاه، پرونده «ملی» کردن نفت در ایران را به دست بایگانی بسپرد. درست از همین روست که دکتر مصدق، نماینده محبوب مردم تهران در مجلس شورای ملی، برغم این واقعیت که از تبار «شمشیرزنان» نبود، تهدید می کند که آماده است تا اگر لازم شد، شمشیر از نیام بیرون کشد و با سپهبد شمشیرزن تن به تن نبرد کند. اما، کار به دوئل دکتر مصدق و سپهبد رزم آرا نمی کشد:

سپهبد ریز نقش چست و چالاک را در گیرو دار تیراندازی مرموزی که چند و چون آن تا امروز نیز روشن نشده است، روز شانزدهم اسفندماه ۱۳۲۹ ، در مجلس ختم آیه الله فیض در مسجد شاه تهران کشتند. این قتل را خلیل طهماسبی- نجار بیست و شش ساله – یکی از اعضاء گروه تروریستی «فدائیان اسلام» بر عهده گرفت. مجلس شورای ملی ایران، در اقدامی بیسابقه، این تروریست جوان را «قهرمان ملی» و سپهبد رزم آرا را سزاوار کشته شدن خواند.

سپهبد رزم آرا در حالی با «گلوله یی سیمین» که می گویند از پشت به او شلیک شد، و از پیشانیش بیرون رفت، از پای درآمد که از ادامه کار «صدای آمریکا» در ایران جلوگیری، و برای رفت و آمد آمریکایی ها در ایران نیز مقررات و محدودیت هایی ایجاد کرده بود. افزوده بر این گزارش هایی نیز در دست بود حاکی از این که سردار سیاست پیشه، در پشت پرده، «مغازله یی سیاسی» با روسیه را آغاز کرده است. «مغازله» یی که از دید آمریکا پنهان نماند.

*دکتر مصدق از همراهی آمریکا با ایران، به سوی ملی کردن صنایع نفت، سپاسگزاری می کند

همزمان، رهبران جبهه ملی، اذعان داشتند که در راه ملی کردن نفت و «خلع ید» یا کوتاه ساختن دست انگلیس ها از طلای سیاه ایران، آمریکا یار و یاور آن ها بوده است.


دکتر مصدق، بیست و هفتم اسفندماه ۱۳۳۰، نزدیک به یک سال پس از سوء قصد مرگبار به جان سپهبد رزم آرا، به خبرنگاران آمریکایی گفت:

« ما از ملت آمریکا و مساعدت های معنوی آمریکا که در پیشرفت ایرانیان به سوی هدف مقدس ملی کردن نفت، ودر این مبارزه ملی، بسیار ذیقیمت و گرانبها بوده است، بسیار متشکریم....»

همچنان که گفتیم، سپهبد حاجیعلی رزم آرا، سپاهی جامه نخست وزیری بر تن کرده را در گیر و دار تیراندازی مرموزی در مسجد سلطانی (شاه) تهران، اندکی مانده به نوروز ۱۳۳۰ از پای در می آورند.
گزارش های رسمی بر جای مانده از قتل او سراپا آشفتگی است، و هیچ یک بدرستی روشن نمی کند که این سپاهی بلند پرواز دقیقاً چه گونه کشته شد؛ از جمله گزارش رسمی پاسبانی با نام «صادق رجب بی دندان» بتاریخ شانزدهم اسفند ماه ۱۳۲۹

«محترمانه به عرض می رسانم، فدوی کارآموز آموزشگاه پاسبانی گروهان ۲ دسته دوم ساعت ده و ربع صبح در داخله مسجدشاه مشغول انجام وظیفه بودم. در موقع تشریف فرمایی جناب اشرف نخست وزیر به محض ورود به صحن مسجد شاه، صدای تیر شنیده و در نتیجه معلوم شد یک نفر که لباس سویل در بر داشت، بفاصله چهار قدم، سه تیر برای ایشان خالی نموده با اسلحه کوچک کمری طرف معظم الیه تیراندازی نموده. فوراً به معیت مامورین جهت دستگیری مرتکب حمله، که محمدرحیمی و فریدون محمدی کارآموز آموزشگاه پاسبانی جلو بوده، ‌و مرتکب را دستگیر و دو نفر دیگر را که قصد فرار داشتند و در دست یکی از آنها چاقو بوده، از طرف مامورین دستگیر کردند. تصور می رود یکی از تیرها به صورت و دیگری به پشت سر و دیگری به پهلوی جناب اشرف اصابت نموده باشد....»

مسوولیت این قتل را خلیل طهماسبی – نجار بیست و شش ساله، و از هوادار فدائیان اسلام – بر گردن گرفت، و بیدرنگ به قهرمانی ملی بدل گشت. هر چند که با گردش قلم سرنوشت،‌ بعدها او را به جرم همین قتل اعدام کردند.
خلیل طهماسبی مسوولیت این قتل را در حالی بر گردن گرفت که نزدیکان آیه الله کاشانی- پدر روحانی فدائیان اسلام- از قول او بارها گفته و نوشته اند که تا پایان عمر تکرار می کرده است که «خلیل» را قاتل رزم آرا نمی داند.

 

از راست، آیت الله کاشانی، خلیل طهماسبی


در همان زمان شماری از مخالفان محمدرضاشاه،‌ دربار پهلوی را برنامه ریز قتل رزم آرا می دانستند و می گفتند: رزم آرا با اصرار اسدالله علم، یکی از اعضاء جوان کابینه اش که با دربار پهلوی بسیار نزدیک بود،‌ به مجلس ختم آیه الله فیض رفت و کشته شد. این عده همراه شماری دیگر، نگهبانان رزم آرا را عامل قتل او می دانند نه خلیل طهماسبی را...

در هر حال،‌ قتل سپهبد حاجیعلی رزم آرا، زمینه را برای اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت،‌ بیرون راندن انگلیس ها از ایران،‌ و آمدن سرمایه گذاران آمریکایی به ایران،‌ فراهم آورد.

دکتر محمد مصدق در خاطرات خود یادآوری می کند:

«... قاتل رزم آرا هم هر کس که بود،‌ رفع زحمت از اعلیحضرت کرد،‌ چون که چند روز قبل از این واقعه می خواستند مرا جای او نصب فرمایند که زیر بار نرفتم و معذرت طلبیدم،‌ و قاتل کار خود را کرد...»
دکتر مصدق روشن نمی کند که چرا این پیشنهاد را نپذیرفت. اما اندکی بعد، در مجلس شورای ملی همین مسوولیت را بر عهده گرفت.

پیش از یکسره شدن کار سپهبد رزم آرا، گزارش کمیسیون نفت، بریاست دکتر مصدق،‌ روز بیست و ششم آذرماه ۱۳۲۹ در مجلس شورای ملی خوانده شده بود. هواداران ملی شدن نفت با شتاب می خواستند کار را یکسره کنند و به لندن اجازه ندهند تا با یاری دستپرورده های بریتانیا، از جمله دستپرورده هایی، بگفته آنان مانند سپهبد رزم آرا، مسیر ملی شدن نفت را منحرف کند. بازتاب این شتاب را در گفته های دکتر مظفر بقائی کرمانی – نماینده سخنور جبهه ملی – در همان نشست مجلس، بروشنی می توان دید:

«... آقایان بیاید این صنعت را ملی کنید ولو حداکثرش را بگیرید که این نفت نابود شود. ما تصفیه خانه نمی خواهیم و به همان کشاورزی خودمان می پردازیم.»

دکتر بقائی در همین جلسه بیست و ششم آذرماه ۱۳۲۹،‌ پیشنهاد ملی کردن نفت ایران را تقدیم مجلس کرد.

در تب و تاب پیکار در راه ملی کردن نفت ایران،‌ دکتر محمد مصدق – سیاستمدار کهنه کار و خوشنام- به یکی از محبوبترین چهره های مطبوعات جهان، از جمله آمریکا، بدل شده بود.

با قتل سپهبد حاجیعلی رزم آرا، گردونه ملی شدن نفت شتاب بیشتری گرفت. نشست های مجلس همواره پذیرای انبوهی تماشاگر سینه چاک رهبران جبهه ملی بود. تماشاگرانی که صرف حضور آن ها در مجلس، مخالفان جبهه ملی را، پیش از آن که دهان باز کنند، به تامل وادار می ساخت.

حسین علاء، جانشین سپهبد رزم آرا، و کابینه اش نیز در موضعی انفعالی چشم به مجلس دوخته بودند.

طرح ملی شدن نفت، سرانجام، در جلسه علنی مجلس شورای ملی، روز بیست و چهارم اسفندماه ۱۳۲۹ به تصویب رسید.

دکتر مصدق، چند روزی پیش از تصویب این طرح، در گفت و گویی با یکی از پژوهشگران تاریخ معاصر ایران از پشتیبانی آمریکا از ملی کردن نفت،‌ تلویحاً یاد کرده بود.
ابراهیم صفائی می نویسد:

«... در دیداری که نویسنده این کتاب در عصر هشتم اسفند ۱۳۲۹ با دکتر مصدق در خانه او داشتم، ضمن گفت و گوها پرسیدم: آیا ملی شدن نفت تصویب می شود؟ شما که در مجلس در اکثریت نیستید؟

گفت : آقاجان،‌ اکثریت یعنی چه؟ همه نمایندگان وطنپرست موافق اند. فقط دولت مخالف است که ما اختیار را از دست او گرفته ایم؛ و کاری نمی تواند بکند. گفتم: هیچ مانعی در راه اجرای این مقصود پیش نخواهد آمد؟ گفت: ابداً . مگر مرا بکشند. گفتم : انگلستان مشکلاتی ایجاد نخواهد کرد؟ گفت : هستند قدرت هایی که مرا را در تحقق این آرمان ملی کمک کنند...»

آمریکا و ایرانزمین در شاهراه مهر، دوشادوش یک دیگر، پیش می رفتند، در حالی که سفیر واشینگتن در تهران با سران جبهه ملی پیوسته در تماس بود.
حسین علاء روز هفتم اردیبهشت ماه ۱۳۳۰ در اعتراض به این که درباره طرح ملی کردن نفت با او رایزنی و مشورتی نشده است، از نخست وزیری کناره گیری کرد.

در همین روز، در جلسه خصوصی مجلس شورای ملی، جمال امامی – یکی از نمایندگان نزدیک به دربار- ناگهان از دکتر مصدق پرسید که چرا خود او نخست وزیری را نمی پذیرد؟ تا قانون نه ماده یی ملی شدن نفت را اجرا کند؟

دکتر مصدق این پیشنهاد را بی درنگ پذیرفت. بشرط آن که نُه ماده «خلع ید» از انگلستان فوراً تصویب شود. نمایندگان، که اکثریت آن ها از نزدیکان دربار بشمار می رفتند، این شرط را در همان نشست برآوردند، و از یکصد نماینده حاضر در آن اجلاس، هفتاد و نه تن به سود نخست وزیری دکتر مصدق رای دادند.

شیر پیر سیاست از کنام بیرون آمد تا با شیر پیر استعمار پنجه درافکند.

دکتر محمد مصدق با پذیرفتن پیشنهاد نخست وزیری، همگان را شگفتی زده می کند. هیچ کس، مگر خود دکتر مصدق، بدرستی نمی داند که چه شد که ناگهان او، چند روزی پس از رد پیشنهاد شاه برای نخست وزیری به او، همین پیشنهاد را می پذیرد؟

اما این را با قاطعیت می توان گفت که دکتر مصدق- سالار سالخورده سیاستمداران ایران- زمانی این پیشنهاد را پذیرفت که از پشتیبانی دربار پهلوی، شخص محمدرضاشاه، بیشتر سیاستگران ایران و نیز از پشتیبانی آمریکا و حتی روسیه، هر کدام به دلایل خودشان، برخوردار بود.

خود دکتر مصدق، درباره انگیزه هایش در پذیرفتن پیشنهاد نخست وزیری، سال ها بعد، نوشت:

«.... سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۳۰ که روز جلسه مجلس نبود، به مجلس شورای ملی احضار شدم. اکثریت نمایندگان هم آمده بودند، و می خواستند در جلسه خصوصی به شور و مشورت بپردازند و تمایل خود را برای تعیین نخست وزیر به عرض شاهنشاه برسانند....»

دکتر مصدق، سپس، با ابراز شگفتی از کناره گیری حسین علاء از نخست وزیری، ادامه می دهد:

«... یکی از دوستان گفت: حضرات، که مقصود(ش) انگلیس ها بود، چنین تصور کرده اند که از این نخست وزیر و امثال او کاری ساخته نیست و می خواهند آقای سید ضیاءالدین طباطبائی را که هم اکنون به حضور شاهنشاه آمده و به انتظار رای تمایل، آن جا نشسته است، وارد کار کنند.»

دکتر مصدق؛ آن گاه به نگرانی بیشتر نمایندگان از به قدرت رسیدن سید ضیاء – همکار رضاخان میرپنج در کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و تکرار «بگیر و ببندهای او» اشاره می کند،‌ و دلیل پذیرش پیشنهاد نخست وزیری را همین نگرانی ها و نیز احتمال برباد رفتن تلاش ها در راه ملی شدن نفت ایران می داند:

«... چون صحبت درگرفت و مذاکرات به طول انجامید، برای تسریع در کار، و خاتمه دادن به مذاکرات، یکی از نمایندگان که چند روز قبل از کشته شدن رزم آرا به خانه من آمده بود و مرا از طرف شاهنشاه برای تصدی این مقام دعوت کرده بود، و هیچ تصور نمی کرد برای قبول کار حاضر شوم، اسمی از من برد که بلاتامل موافقت کردم. و این پیشامد سبب شد که نمایندگان از محظور درآیند و همه بالاتفاق کف بزنند و به من تبریک بگویند...»

دکتر جمال امامی – نماینده یی که به دکتر مصدق این پیشنهاد را داد، اما دکتر مصدق بدلائلی نامعلوم از آوردن نام او پرهیز کرده است،این نظر دکتر مصدق را که او با اطمینان از رد پیشنهادش، مقام نخست وزیری را به دکتر مصدق پیشنهاد داده، بارها بی پایه دانسته است.

دکتر جمال امامی، در واقع، بکرات یادآور شده که از دیدگاه او، در آن زمان بهترین گزینه برای نخست وزیری، دکتر مصدق بود، چون همه – مگر انگلیس ها- از او پشتیبانی می کردند.

این نظر را محمدرضاشاه پهلوی نیز تایید می کند:

«هنگامی که مصدق را به نخست وزیری منصوب نمودم، کسی نبود که بتواند در برابر وی ایستاده با او برای احراز این مقام رقابت نماید. اکنون، دیگر فرصت بزرگ برای مصدق فرا رسیده بود. زیرا بیش از حد تصور خودش در نیل به آرزوها و رویای امید بخش خود و دستیارانش، کامیاب گشته،‌ و مدتی در حدود دو سال در جلو خویش داشت، و می توانست از این فرصت به حد کفایت استفاده کند.»

بدین ترتیب، بگفته بسیاری از ناظران، شاه و نخست وزیر جدیدش، دکتر محمد مصدق، ماه عسلی سیاسی را آغاز می کنند. این ناظران تاکید می کردند که شاه جوان به نخست وزیر کار کشته و استوارش از دیرباز علاقه مند بوده است همچنان که رضاشاه پهلوی با پایمردی های او، ولیعهد وقت، به دوران طولانی تبعید دکتر مصدق فرمان داد.

این دو، اکنون، برای اجراء قانون ملی شدن نفت ایران و کوتاه ساختن دست انگلیس ها از آن،‌ دوشادوش هم در برابر لندن ایستاده بودند.

محمدرضاشاه پهلوی و دکتر مصدق در حالی رویاروی امپراطوری استعمارگر بریتانیا ایستاده بودند که بنوشته محمود طلوعی- روزنامه نگار و پژوهشگر ایرانی در کتاب «پدر و پسر» به پشتیبانی آمریکا دل بسته بودند:

«در جریان ملی شدن نفت، هم شاه و هم مصدق به پشتیبانی آمریکا امیدوار بودند. این باور را تا حد زیادی، هنری گریدی، سفیر آمریکا در ایران در جریان مبارزات ملی شدن نفت و اوائل حکومت مصدق در ایران به وجود آورد. گریدی در اولین سال حکومت مصدق، تحت فشار انگلیس ها، از ایران فراخوانده شد. و با انتشار مقالاتی در مطبوعات آمریکا، علنًا از سیاست انگلستان در ایران انتقاد کرد. جرج مک گی، معاون وقت وزارت خارجه آمریکا هم از منتقدان سیاست انگلیس در مقابله با مساله نفت ایران بود، و در مذاکرات خود با انگلیس ها تلاش زیادی برای قبولاندن اصل ملی شدن نفت به آن ها به عمل آورد....»

برای نخستین بار، ایران در برابر قدرتی استعمارگر و استثمارگر – که خورشید در قلمرو امپراطوریش هرگز غروب نمی کرد- تنها و بی یار و یاور نبود.

آنچنان که بابک امیر خسروی- یکی از چهره های شاخص حزب توده در آن زمان- می گوید: چپگرایان ایران،‌ یا از دیدگاه های ملی گرایانه خودشان یا در پیروی از سیاست مسکو، نیز پشتیبان ملی شدن نفت بودند.

برای نخستین بار، ایران در برابر استعمار و استثمار قدرتی که خورشید در قلمرو امپراطوریش غروب نمی کرد، تنها و بی یار و یاور نبود.

با این حال، گفت و گوهای پی در پی برای رفع بن بست اختلاف نفتی تهران و لندن، یکی پس از دیگری، به ناکامی می انجامید. همین ناکامی، و رکود بی پایان در روند حل و فصا مشکل نفت، نخستین ترک ها را در صخره دوستی محمدرضاشاه و همراهانش با دکتر مصدق پدید آورد.

در دنباله این رشته برنامه های ویژه از بروز همین ترک ها خواهیم گفت. و نیز از دوری گزیدن آمریکا از دکتر مصدق، و نزدیک شدن آنان به لندن، برای سرنگونی دولت یکی از درخشان ترین چهره های سیاسی ایران....

لینکهای مرتبط :

رهروان مهر و کین 1: تاریخچه‌ای از روابط ایران و آمریکا

رهروان مهر و کین 2: تاریخچه‌ای از روابط ایران و آمریکا

رهروان مهر و کین 3: آمریکا، ایرانزمین

رهروان مهر و کین 4 : چه طرفه ملتی هستند این آمریکایی‌ها

رهروان مهر و کین 5 :آمریکا و نخستین پیشنهاد کشیدن راه آهن در ایران

رهروان مهر و کین 6 :یک آمریکایی شهید راه مشروطیت در ایران

رهروان مهر و کین 7: کشف نفت و آمدن شوستر به تهران

رهروان مهر و کین 8 : از آمدن میلسپو تا قتل ماژور ایمبری

رهروان مهر و کین 9 : امید میلسپو به انقلاب اقتصادی در ایران

رهروان مهر و کین 10 : تعلیق روابط با فرمان رضاشاه

رهروان مهر و کین 11 : روابط تهران- واشینگتن؛ آمریکایی زیبا، آمریکایی زشت!

رهروان مهر و کین 12 : روابط تهران- واشینگتن؛ پایان جنگ جهانی دوم

رهروان مهر و کین 13 : روابط تهران- واشینگتن؛ ورود نخستین کشتی جنگی آمریکایی به خلیج فارس

رهروان مهر و کین 14 : روابط تهران- واشینگتن؛ شاه را در برابر دانشگاه به گلوله بستند

رهروان مهر و کین 15 : روابط تهران- واشینگتن؛ نخستین سفر شاه ایران به آمریکا در نوامبر سال ۱۹۴۹

رهروان مهر و کین 16 : روابط تهران- واشینگتن؛ نخست وزیری سپهبد رزم‌آرا و کشمکش پیرامون نفت ایران

رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.