نامه ی شانزدهم محمد نوری زاد به رهبری ,بیداری یا بیماری اسلامی؟

محمد نوریزاد شانزدهمین نامه خود به رهبر جمهوری اسلامی را منتشر کرد.
  


 

این نامه در شرایطی منتشر می شود که برخی از شخصیت های سیاسی و مذهبی نیز در پاسخ به فراخوان آقای نوریزاد، در هفته گذشته نامه هایی را خطاب به آیت الله خامنه ای که اینک بیش از هرزمان دیگری مورد انتقاد قرار دارد، منتشر کرده اند.


 
آقای نوریزاد در نامه شانزدهم خود به رهبر جمهوری اسلامی به خیزش مردم در کشورهای عربی اشاره می کند و  می نویسد: درهمه ی این کشورهایی که مردمانشان دست به شورش زده اند و می زنند، برآمدن حاکمان درسالهای نخست با شور و شوق و استقبال اغلب مردم همراه بوده اما به مرور با درازناکی عمر حاکمیتشان، همان شور مردمی، به شورشی از کدورت و نقد و اعتراض انجامیده است. عجبا که رد پای تک تک این عارضه های مشترک، درمیان ما نیز قابل رؤیت است. یعنی جمهوری اسلامی ایران را نیز می توان درامتداد آنها جای داد و سرنوشت آنان را برای این تجویز کرد. پس قبول می فرمایید همایش شتابزده ی “بیداری اسلامی” وتخلیه ی سراسیمه ی خیزش مردمان عرب به حساب شخصی جمهوری اسلامی، بیش از آن که معطوف به اسلام و الگو برداری از انقلاب ما باشد، به همان نگرانی از سرنوشت مشترک بند است. وگرنه یک عرب منفرد ازمیان میلیونها معترض مصری پرچمی از ما برمی افراشت و سراغی از ما می گرفت و نشانی از اسلام نفس بریده ی ما می گرفت. نه این که آرزویش، اسلامی باشد که در ترکیه سربرآورده و نفس می کشد.
 
به گزارش وبسایت رسمی محمد نوریزاد، متن کامل این نامه بدین شرح است:
 
سلام به محضر رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران
 
حضرت آیت الله خامنه ای
 
می دانم به کبوتران، چشمی از مهر دارید. این پرنده ی نمکین، از دیرباز با انسانِ تاریخ درآمیخته است و به او این اجازه را داده تا به بهانه ی تماشای او، به پرواز و به آسمان بنگرد. کیست که کبوتران را دوست نداشته باشد؟ بویژه آنکه دوتا دوتا لب پنجره ای یا بام خانه ای یا شاخه ی درختی بنشینند و بغبغو بکنند و صدای گفتگویشان را به گوش ما وشما برسانند. چه خوب اگر پرده ها پس می رفت و بضاعتِ شنوایی ما فزونی می گرفت و ما مفهوم پچپچه های آنان را شنود می کردیم. آنجا که یکی به دیگری می گوید: خواهر؟ ودیگری پاسخ می دهد: جان خواهر. اولی ادامه می دهد: این آقا سید علی را می بینی که دارد قدم می زند؟ به نظر تو اگر می دانست فردا قرار است چه اتفاقی بیفتد، باز از سرخیرخواهی و دلسوزی دیگران درمی گذشت و به راهی که می رود اصرار می ورزید؟
 
رهبرگرامی،
 
چندی پیش پیاده ازجایی می گذشتم. صدای حزن آلود مردی که از بلند آوازگیِ فریدون می خواند، مرا به حلقهی مردم پیوست. درمیان حلقه، مردی ساز می نواخت و پسرک سرتراشیده ای می رقصید. دهان مرد پوک بود. دندان نداشت. به همین خاطرکلمات را خمیرمی کرد. دهان بی دندان او، کلمه ها را از ریخت می انداخت اما همین کلمه ها، درحفره ی دهان مرد چرخ می خوردند و هریک باری از حزن به دوش می گرفتند و بیرون می خزیدند. کمانچه ی مرد مگر حریف حُزنی می شد که از دهان او فرو می بارید؟عجبا که با همین صدای حزن آلود و ضجه ی کمانچه، پسرک می رقصید. وچه نرم و چابک. هرکه اسکناسی نشان او می داد، انگشتان لاغر پسرک، اسکناس را درهوا می ربود. با چه مهارتی. چشم همه با پسرک بود. وحال آنکه هم سوزساز مرد وهم صداقت صدای او، چشم همه را بارانی کرده بود. همه که رفتند، مرد بی دندان با لهجه ای که خراسانی می نمود صدا درداد: نرگس، کجایی بابا؟
 
دانستم پسرکِ سرتراشیده دختراست و مرد بی دندان کور. اما مگر فرقی می کرد؟ درآن غربت خاک آلود، مجمجه ی دو کبوتری که بر سیم برق نشسته بودند شنیدنی بود: خواهر؟ جان خواهر. کاش یکی پیدا می شد و صدای ضجه ی ما را هم می شنید. بله خواهر، راست می گویی. ما چقدر داد بزنیم آهای ایرانیان، فاجعه درست پشت دیوارخانه های شما رقص می کند.
 
دوستی که حرفه اش واکاوی رسانه های فارسی زبان داخلی بود می گفت: هیچ رسانه ای نیست– چه مکتوب وچه مجازی – که من هرروزخبرها و تحلیل های کلی و جزیی آن را نبینم و نخوانم. می گفت: به تناسب قراردادی که با دستگاههای مختلف بسته ام، گزیده ی خبرها را برمی گزینم و در فایل ها و پرونده های جداگانه جا می دهم تا همان خبرها را به صورت بولتن روزانه به دستگاههای طرف قرارداد تحویل دهم. می گفت: عصاره ی خبرهای مربوط به ایران را که جمع آوری می کنم، به یک افسردگی هرروزه دچارمی شوم. چرا که عمده ی خبرهای مربوط به ایران، محدود است به قتل و غارت و دروغ و فریبکاری وهدر دادن سرمایه های ملی و ورشکستگی کارخانجات و بیکاری واعتیاد و تن فروشی و خفیف شدن ایران در آمارهای جهانی واختلاس و رانت خواری وارتباط دزدان اموال عمومی با صاحب منصبان و درمجموع: یک بی سرانجامی مکرری که به آذینی از فریب آلوده است.
 
من می گویم: چند خبرمربوط به پرتاب ماهواره ی امید و موشک شهاب وتوفیق دانشمندانمان درداستان سلول های بنیادین و دانش هسته ای را اگر که برجسته کنیم وبا تکرار هرروزه ی آنها برای خوبانمان مراسم تجلیل عَلَم کنیم، همچنان با غلبه ی اخبار ناگوار و آزار دهنده مواجهیم و شاهد یک سرگشتگی مفرط در کلیت کشور. درست دریک چنین بلبشویی از اوضاع درهم پیچ است که ما با سماجت، کف دست برسینه ی خود می نشانیم و به همگانِ دنیا خبرمی دهیم: این خیزشی که در کشورهای عربی پا گرفته، متأثراز ماست. ازما. ازما. ازما.
 
رهبرگرامی،
 
نمی دانم تا چه حد با من موافقید که این داستان بهارعربی یا عنوانی که ما برایش پدید آورده ایم و از آن به ” بیداری اسلامی” یاد می کنیم، بیش از آن که به اسلام و اسلامخواهیِ مردمِ مصر و لیبی و تونس و بحرین و یمن مربوط باشد، اتفاقا به سرنوشتِ خود ما مربوط است. دراین میان اما تفکیک قیام مردم سوریه از دیگر خیزش ها، وانتساب آن به استکبارآمریکا وهم پیمان صهیونیستی اش، وجانبداری آشکارما از بشار اسد، فرشِ فکریِ ما را دربرابرچشم جهانیان می گستراند، ونام ما را درکنار نام کسانی که پایه های بقای خود را با دست های خونین خود رنگ می زنند ثبت و ضبط می کند.
 
ازهمه ی اینها به کنار، داستان برگزاریِ همایشِ شتاب زده ای به اسم بیداری اسلامی در تهران، بیش از آنکه به قیام کنندگان خدا قوتی بگوید، به مردمِ خودِ ما می گفت: ” آهای ای همه ی ایرانیان، خوب بنگرید که این همایش، در تجلیل ازدیگرقیام کنندگان آنهم دردیگر کشورهاست. نه شما، که بخواهید در فردا روزی علیهِ خود ما قیام بفرمایید”.
 
پچ پچ کبوتران سالن کنفرانس چه شنیدنی است: خواهر؟ جان خواهر. می بینی سخنرانان چه بی پروا دروغ می گویند؟ خواسته های مردم مصرکجا و این چیزهایی که اینها می گویند کجا؟
 
از نجوای کبوتران که در گذریم، همگانِ ما می دانیم که برگزاری آن همایشِ عجولانه در تهران، واحتمالاً همایش هایی که این روزها بناست به کالبد فرسوده ی ما انرژی دروغین تزریق کنند، دراصل، یک فرار به جلوی خام و نسنجیده محسوب می شوند. چرا که ما، نه که ازخیزشِ مردم خودمان و اعتراض های فروخورده ی آنان درهراسیم، از همین روی به دیگر مردم معترضِ جهان – حتی به مردمِ معترض انگلستان و آمریکا – آفرین می گوییم، وهمزمان دست به گلوی مردم خود می بریم و اعتراضشان را به اجانب ربط می دهیم و برسرشان می کوبیم. با اصرار فراوان، حرکت های اعتراضیِ مردمان دیگر را به رسمیت می شناسیم و جنبش مردم خود را به فتنه تفسیر می فرماییم.
 
به دوستی که از لقمه های همان “همایش بیداری اسلامی” فراوان خورده بود، گفتم: مباد خام تر از دلایل برگزاری این همایش، به این فکر کنیم که قیام کنندگان کشورهای عربی، از ما آموخته اند که چه بخواهند، و با سران حکومتشان چه بکنند؟ وباز به او گفتم: آوازه ی تنگناهایی که مردم ایران را درمیان گرفته، دلخراش تر از آن است که مردمی را درهرکجای دنیا حسرت به دلِ ما بکند. آخر چرا باید مردم مصر و یمن و تونس و لیبی با نگاه به ما، حسرتناکِ این شوند که همانند ما شوند؟
 
خواهر؟ جان خواهر. بگویم چرا مردم لیبی آن بلا را برسر قذافی آوردند و مردم مصر آن بلا را برسرمبارک، ومردم یمن و تونس و بحرین نیز؟ به خاطر رهبری های طولانی، و رهبری های فرا قانونی، وتلنبار آسیب ها و فشارها، و تحقیرمستمرِ مردم، وبه هیچ گرفتن قانون، وپروار شدن نظامیان و ویژه گان، وفرارنخبگان، وخانه نشینی شایستگان، وحاکمیت غلیظ سانسور، ونقد ناپذیری مسئولان، وجوابگو نبودن آنان درقبال قانون وپرسش های فراوان مردم، وعقب ماندن کشوردرهرزمینه، وغارت اموال عمومی،و رانت خواری های تمام نشدنی ، ورواج رُعبِ ناشی ازدخالت سیستم های خوفناک امنیتی درمناسباتِ دم دستی حتی، ودخالت نظامیان درامور سیاسی و دخالتشان درهرکجا، ودستگاه قضاییِ منحط وفشل و سفارش پذیر، با دادگاههای سیاسی غیرعلنی و اعدام ها و حبس های بدون دادگاه و بدون دلیل، ومجلسی نمایشی و ناکارآمد و حرف گوش کن، ودانشگاههای افسرده، وبیکاری فراوان، ورواج اعتیاد و تن فروشی و بزهکاری، ونبود شادمانی های جمعی. بازهم بگویم؟ کبوتر دوم می گوید: من نگران طبیعتی هستم که درایران به سمت مرگ می دود و هم ما را هم ایرانی ها را یک به یک می کشد.
 
کبوتر اول به سخن نخست خود باز می رود: کیست درجهان که به اسلام این نظام متمایل باشد؟ مگر نه این که قرار بود اسلام در این مُلک، بیماری ها را شفا بدهد؟ ببین چه به روز این اسلام آمده که جسم زخمین او برزمین افتاده و دست التماس به سمت همه بالا برده که: شما را بخدا دست از من بدارید. از جان من چه می خواهید؟ اگر به نام و نان و نوا بود که رسیدید، شما را به خدایی که می پرستید بیایید و این مختصر جان مرا مستانید!
 
رهبرگرامی،
 
سرزمین کهن و زیبا و غنی ای که شما رهبری آن را به عهده دارید، به آسیبی سخت درافتاده است. اما آنچه که بیش از همه، همه را می آزارد، لکنتی است که برزبان مردم نشسته. ما وشما، مردم خود را ترسانده ایم؟ همه را، حتی بزرگانی را که یک روز برای خودشان کسی بوده اند و در دستگاه اسلامی و انقلابی ما آمد و رفتی داشته اند!
 
من در نامه ی پانزدهم خود از شانزده شخصیت سیاسی و علمی و دینی و دوهمسرشهید تقاضا کردم که در نگارش نامه به من بپیوندند و برای جناب شما نامه بنویسند و با شما درد دل کنند. تا کنون بجز دونفر، یکی از داخل و یکی از خارج، کسی به سخن من و به درخواست من اعتنا نکرده است. وحال آنکه من به همدلی آنان ایمان دارم. تک به تک آنان با من همسخن و همدل اند اما ترس از داغ و درفشی که دستگاههای امنیتی ما برای معترضان تدارک دیده اند، و ترس از کفن پوشان و اوباشانی که نعره کشان والله اکبر گویان به فحاشی و تخریب خانه ی علما و منتقدان مجاهده می کنند، باعث شده است که کسی را شهامت سخن گفتن با شما نباشد.
 
به شکلی غیرمستقیم برای آقای هاشمی پیغام فرستادم که برای جناب شما نامه ای بنویسد و درآن نه راجع به انشقاق مردم و واژگونی های عنقریب، بلکه راجع به ابرهای آسمان با شما سخن بگوید. این که مثلاً هوا خوب است و بارانی در راه است. شما آیا باورتان می شود آقای هاشمی، که یک روز همه ی تریبون ها و رسانه ها برای انعکاس اندیشه ها وسخنان و نوشته های او خیز برمی داشتند، از این که برای شما چیزکی بنویسد می هراسد؟ یا مثلاً جناب آیت الله وحید خراسانی و جناب آیت الله جوادی آملی؟ همه را ترسانده ایم آقا. تا چه شود؟ تا همچنان خیمه ی خود و خویشان و هوادارانمان برسرمسندها گسترانیده باشد؟ با آنکه خود دراین باره بارها سخن گفته ایم: ترساندن مردم و نشاندن لکنت برزبانشان، درهرکجا وبویژه در یک نظامی که مدعی مسلمانی است، یک جرم و یک گناه و یک حرام محرز است.
 
خواهر؟ جان خواهر. می دانی چرا کسی از بزرگان و آیت الله ها جوابی به نامه ی نوری زاد نداده و نمی دهد؟ بخاطر این که اجابت نوری زاد، بلافاصله به اجابت از تقاضای یک فتنه گرتفسیرمی شود. و این یعنی دوستان کفن پوش بلدند با آیت اللهی که سخن به اعتراض گردانیده و در لابلای کلمه ها و جمله ها صدای نازکی خوابانده که آن صدای ضعیف می نالد: آخرچرا؟، چه بکنند و چه بلایی برسر او و برسر آبرویش بیاورند.
 
رهبرگرامی،
 
این لکنت بزرگ همان است که شما را در یک سوی و مردمان بسیاری را در دیگر سوی نشانده است. درفاصله ی میان شما و این مردم، وسعتی از بی اعتمادی به ما و شما و بی اعتمادی به قانون و علم و ایمان وعاطفه برنشسته است. حالا خودِ جناب شما بفرمایید آیا مردمان مصرو تونس و لیبی، حسرتناک این هستند که ازهمین حالات جاریِ ما الگو بگیرند؟ وبشوند آنچه که ما اکنون هستیم؟
 
اگر که خوب بنگریم خواهیم دید: درهمه ی این کشورهایی که مردمانشان دست به شورش زده اند و می زنند، برآمدن حاکمان درسالهای نخست با شور و شوق و استقبال اغلب مردم همراه بوده اما به مرور با درازناکی عمر حاکمیتشان، همان شور مردمی، به شورشی از کدورت و نقد و اعتراض انجامیده است. عجبا که رد پای تک تک این عارضه های مشترک، درمیان ما نیز قابل رؤیت است. یعنی جمهوری اسلامی ایران را نیز می توان درامتداد آنها جای داد و سرنوشت آنان را برای این تجویز کرد.
 
پس قبول می فرمایید همایش شتابزده ی “بیداری اسلامی” وتخلیه ی سراسیمه ی خیزش مردمان عرب به حساب شخصی جمهوری اسلامی، بیش از آن که معطوف به اسلام و الگو برداری از انقلاب ما باشد، به همان نگرانی از سرنوشت مشترک بند است. وگرنه یک عرب منفرد ازمیان میلیونها معترض مصری پرچمی از ما برمی افراشت و سراغی از ما می گرفت و نشانی از اسلام نفس بریده ی ما می گرفت. نه این که آرزویش، اسلامی باشد که در ترکیه سربرآورده و نفس می کشد.
 
انتخاباتی سرنوشت ساز درپیش است. شما می توانید بدون بها دادن به خواست حداقل بیست میلیون مردم ایران، به همان راهی بروید که تا کنون بدان اصرار ورزیده اید. می توانید بدون حضور این جماعت معترض، به مجلس مطلوب خود دست ببرید. و حتی بدون حضور این مردم، مابقی عمر خود را سپری کنید و با قلبی مطمئن و ضمیری امیدوار به فضل خدای خوب به دیار باقی سفر کنید. اما چه درد که شما با این گزینش یکجانبه، به سرعت از خاطره ها محو خواهید شد و به فهرست حاکمانی خواهید پیوست که با مردمشان نامهربان بوده اند و اعتنایی به خواست و اعتراض آنان نداشته اند.
 
بیایید و این سخن کبوتران بام خانه ی خود را بشنوید که با نگاه به قدم زدن های شما با هم نجوا می کنند: خواهر؟ جان خواهر. کاش این آقا سیدعلی برای ایران و ایرانیان کیخسرو می شد، نه جمشید. که اولی در اوج اقتدار وعزت و بهره مندی وهمراهی غلیظ مردم، به گوشه ای خزید و به عبادت فروشد. ودومی از نردبان پادشاهی بالاتر رفت تا مگربرجایگاهی برترنشیند. اولی به نامی نیک دست یافت و دومی به گودالی از بدنامی فرو غلتید. وکبوتر دوم بغبغو می کند و می گوید: بله خواهر، این آقا سیدعلی برای کیخسرو شدن برازندگی بیشتری دارد تا جمشید. کاش سید قدر خودش را می دانست.
 
صدای صادقانه ی آن آوازه خوان پوک دهان نیز همین را می گفت:
 
فریدون فرخ فرشته نبود زمشک و زعنبر سرشته نبود زداد ودهش یافت این نیکویی تو داد و دهش کن فریدون تویی
 راستی آیا بزرگواری می فرمایید به دزدان اطلاعات و دزدان سپاه دستورصادرکنید هرچه را که از من ودیگران برداشته اند، به ما بازبگردانند؟ به آنها بفرمایید: ناسلامتی قرار است ملت های دیگر از ما سرمشق بگیرند. به آنها بفرمایید: با این دزدی های مستمر، مثلاً با بردن آلبوم خانوادگی یک متهم، و استفاده ی وحشیانه از عکس ها و تصاویرآن، وبا بردن وسایل کاری و شخصی سایرین، کسی به ما و انقلاب ما نگاه نمی کند که! حالا دزدی های بزرگ و کهکشانی شما ها – که جای گفتن آن اینجا نیست – بماند برای یک فرصت دیگر.
 
بدرود تا جمعه ی آینده.
با احترام و ادب: محمد نوری زاد              نهم دیماه سال نود
 

رأی دهید
Azadikhah - تكسل - هلند
نامه های نوریزاد ثبت تاریخ ماست. برای این که در آینده نگویند "چرا نگفتید؟!"
شنبه 10 دي 1390 - 06:55
مهرتابان - تهران - ایران
خدا پشت و پناهت باشه نوریزاد عزیز ولی باید بگم مخاطب تو ضحاکه ماردوشه نه فریدون فرخ.
شنبه 10 دي 1390 - 06:56
massoudoslo - اسلو - نروژ
انسان و عقیده اش و هر آنچه که در توان برای فهمیدن و ساختن دارد . احترام به ایستادگی این مرد زندانی .
شنبه 10 دي 1390 - 07:15
saeed0721 - شیراز - ایران
بابا فکر کنم این بابا بی کاره
شنبه 10 دي 1390 - 07:35
afshinmehr1351 - کرج - ایران
هوا بس ناجوانمردانه سرد است---نفس کز گرمگاه سینه می آید برون--ابری شود تاریک" ایستد در پیش چشمانت---نفس کین است دیگر چه داری چشم؟ به چشم دوستان دور یا نزدیک؟! سلامم را تو پاسخ گوی-سرت گرم و دمت خوش باد
شنبه 10 دي 1390 - 08:46
sourena.de - اشتوتگارت - آلمان
سد علی گدا خودش هم از اژدهایی که بنام سپاه درست کرده میترسه. اصلا قرار نبود سد علی گدا ولی وقیح باشه!!! بقول معروف مال این حرفها نبود!!! رفسنجانی میخواست کسی رو زیر دست خودش داشته باشه ولی سیستم حکومتی اجازه چنین کاری رو نمیده. مترسکی بنام ولی وقیح باید نقشش رو خوب بازی کنه وگرنه یه مترسک دیگه میاد سر کار.
شنبه 10 دي 1390 - 08:59
Rima_London - لندن - انگلستان
نامه ۱۰۰۰ نوری زده به رهبر کبیر... چه دل‌ خوشی‌ داره، نکنه واقعا فکر کرده که رهبر در خلوت اینا را می‌خونه و عذاب وجدان میگیره؟ کار اینا از نامه و حرف گذشته پدر جان.
شنبه 10 دي 1390 - 09:08
Sadat Sayed - هرات - افغانستان
فکر میکنم که باید تمام ایرانی های عزیز به پیوند به این روند. اعتراض از طریق نامه نویسی
شنبه 10 دي 1390 - 09:09
khorramdin babak - فرانكفورت - فرانكفورت
ما هم دوست داریم به شاه علی‌ نامه نویسم. اما فکر نمی‌‌کونم که شاه علی‌ این جا نگاهی‌ کند. فقط سایت سپاه امام گم شده که با پیدا کردن ما خانواده‌های ما را در ایران عذاب دهند. و چنتا بسیجی‌ در خارج کشور که از فحش دادن به ما نان خود را در می‌‌اتورند. نامه‌ات این بار خیلی‌ باز بود. به خصوص در بار فقر ، فساد، جنایت،دزدی.اعتیاد. خیلی‌ از ما حتا در خارج هنوز درک نکرده‌اند. که چه فاجعه ملی‌ نصیب ملت ایران شده هست. که در مقایسه با قجر و حمله مغول این دو به قول آلمانی‌‌ها پی‌ پی‌ فاکس می‌‌باشد.تنها ایرادی که می‌‌توانم بگیرم. این می‌‌باشد که هنوز در لشکر حسین باقی‌ مانده‌ای . جنگ جنگ شاه علی‌ برّ سر قدرت دیگر نیست. شاه هان می‌‌آیاند و می‌‌روند. جنگ جنگ ۱۲۰۰ سال برده گری می‌‌باشد. جنگ میان برده دارانی مثل علی‌ و محمد و حسن با کاوه اهنگر می‌‌باشد.جنگ بابک با حسین می‌‌باشد. می‌‌دانم خواهی‌ گفت . در خارج نشسته‌اید و گوهید لنگش کن. به توصیه شما ولی‌ گوش خواهم داد و من هم نامه‌ای خواهم نوشت ولی نه برای شاه علی‌ بلکه برای شما تا بر کنید. جنگ جنگ کاوه با محمد می‌‌باشد.
شنبه 10 دي 1390 - 09:10
khorramdin babak - فرانكفورت - فرانكفورت
.ترجمه آزاد بخش ۲:و توران "لشکر اسلام" نهانگاه اهریمن پلید "شاه علی‌"به خود می‌‌لرزد.کرنها می‌‌خروشند.در پس رستم درفش پهلوانان ایران آفتاب را تیر ه می‌‌کند. درفش پیل از آن توس نیا سپندات است.که هر چرخش تیغش لشکر اسلام را به گریه در می‌‌آورد.درفشی با نقش خورشید و دیگری با ماه از آن فریبرز و گستهم است.سر پلنگ مازندران از آن شیدوش می‌‌باشد.که نماهی ماننده البرز دارد.دلیران ایران زمین خروشان پیش می‌‌تازند. گرزین با درفشی به نقش گراز.فرهاد کندوار با نقش گاومیش.ریونیز با درفش پلنگ سبز چشم دهان گشوده.بر درفش بیژن دلاور سر ماه پیکر ایرانی‌ همچون مروارید می‌‌درخشد.بر درفش پدرش گیو گرگی دندان خونین از هم گوشده است.شیر زرین خندان گودرز گردفکن نیز در میان می‌‌باشد.اسلام زمین می‌‌گرید."شاه علی‌" شاه بدسگال در هیچ کجا پنگهی نمی‌‌یابد.گردان اسلام "بسیج و سپاه" چون گاو زیر پای شیر ایران به خاک می‌‌افتند.
شنبه 10 دي 1390 - 10:21
khorramdin babak - فرانكفورت - فرانكفورت
ترجمه آزاد ۳:. گودرز پیر جام خود را از خون گرم دشمنان ایران پر می‌‌کند و جام را به یاد پسران و دختران ایران زمین "سهراب و ندا" که در اوردگا ه به خاک افتاده‌اند سر می‌‌کشد. بار دیگر خون و دود سواران را به ستوه می‌‌آورد.کیخسرو نیا ایرانی‌ راه را به آنان می‌‌نماید. و گرز‌های گاو سرشان اسلامیان را به خاک می‌‌نشاند. دوست عزیز نوری: ملتی که این ترانه‌ها را دارد. بسته به امام‌های دروغین نمی‌‌باشد. چنین ترانه باید در دشت ایران پیچد. نه به شاه ابلیس شاه علی‌. این ضحاک زمان. که خوراکش مغز شیر زنان و مردان ایران می‌‌باشد.
شنبه 10 دي 1390 - 10:24
khorramdin babak - فرانكفورت - فرانكفورت
نامه‌ای به نوری .تا باور کند جنگ جنگ کاوه اهنگر با محمد می‌‌باشد. ترجمه‌ای از کتاب مزدک نوشته یک نویسنده روس. که جهان فرهنگ ما را چگونه می‌‌بیند. ملتی که این تاریخ را دارد چه اتیاجی به حسین دارد؟ ترجمه آزاد : قسمت اول:. "ترانه پنجم سرود دهقانان ایرانی‌: در پاهین کوه سپاهی از درهی نیلگون می‌‌گذرد. رستم پهلوان جاودانه پیشاپیش می‌‌رفت.و شمشیرش در آفتاب می‌‌درخشید.نام او تهمتن مرد مرد پولادین پیکر . پوست ببر بر تان دارد.سرنوشت این است که او پاس دارنده ایران کیان می‌‌باشد.و توران "لشکر اسلام" نهانگاه اهریمن پلید "شاه علی‌"به خود می‌‌لرزد.کرنها می‌‌خروشند.در پس رستم درفش پهلوانان ایران آفتاب را تیر ه می‌‌کند. درفش پیل از آن توس نیا سپندات است.که هر چرخش تیغش لشکر اسلام را به گریه در می‌‌آورد.درفشی با نقش خورشید و دیگری با ماه از آن فریبرز و گستهم است.سر پلنگ مازندران از آن شیدوش می‌‌باشد.که نماهی ماننده البرز دارد.دلیران ایران زمین خروشان پیش می‌‌تازند. گرزین با درفشی به نقش گراز.فرهاد کندوار با نقش گاومیش.
شنبه 10 دي 1390 - 10:15
کاپیتان - تهران - ایران
جناب نوریزاد، این .. ایست که خود بر بام نهاده و فربه اش کرده اید، حال چون کوهی گشته و شما را توان پایین آوردن آن نیست. یا باید به مسلخش برده و بند بند کنیدش ویا باید همه ی آن چه که بر بنیادش گذارده اید ویران کنید تا به زیر آید. راه سوم نیز این است که طعامش دهید و رهایش کنید تا بار سنگینش بر دوش بنا تحمل نگردد و همه چیز را در زیر جثه ی سهمگین خود ویران سازد.
شنبه 10 دي 1390 - 11:33
a.ahooraei - دوسلدورف - آلمان
برو بابا ، با این جمله ؛ رهبر گرامی. اگه رهبرت هست که حرفاشو باید بپذیری، اگه رهبر منتصبی و نه انتخابی هست که نباید رهبر نامیده شود. اصلاً رهبر چیه؟ رهبر کیه؟ مگه ملت ایران گوسفند و گاو و جزو چهارپایانند جز عده خاصی که نیاز به چوپان داشته باشند؟ مردم ایران نیاز به یک خدمتگذار و خدمتکار صادق و همدرد و از بطن اجتماع دارند و نه یک فرمانده. اینان چرا نمیخوان بفهمند و درک کنند که یک رئیس جمهور و یا نخست وزیر یک خدمتکار و حقوق بگیر مردم است و این ملت هستند که مستمری واسه اینها تأیین میکنند و وظیفه اینها خدمت به مردم و در خط خواسته های مردم گام برداشتن است! چرا اینها نمی فهمند که هر مسئولی یک نماینده و کارگر و کارمند این خلق است و نه حکمران.
شنبه 10 دي 1390 - 12:28
sama128 - شیراز - ایران
بنده خدا به کی نامه می نویسی به یکی نامه بنویس که به فهمه وقتی طرف نفهم هستش حالا تو روزی یک عدد نامه بنویس چه فایده ای داره انگار برای الاغ کتاب دایره المعارف و فقه نوین اسلامی بخوانی اون که نمی فهمه حالا تو می خواهی هرچی بخوان چه فایده ای داره . برای این یارو هم هی بنویس چه فایده ای داره انگار برای بز به به کنی یا ا ا کنی چه فرقی می کنه . خودت را خسته نکن عزیزم
شنبه 10 دي 1390 - 13:06
1k adame sadegh - تورنتو - كانادا
سعید۰۷۲۱ - شیراز - ایران. لا عقل مثل امسال تو نسبت به وطنش بی‌ تفاوت نیست و به وسیله قلمش به طور صلح آمیز و دموکراسی از هم وطن‌هایش دفاع می‌کند در مقابل رژیم سرکوبگر تنها راه هست. درود به این ابر مرد تاریخ ایران زمین.
شنبه 10 دي 1390 - 13:25
miminana - لندن - انگلستان
بیکار نیست داره برنامه ریزی بلند مدت میکنه شاید هم کوتاه مدت برای عوامِ ایران که همیشه پذیرای فریبند
شنبه 10 دي 1390 - 13:29
dara20 - تهران - ايران
جناب نوری‌زاد خواندن نامه ‌های شما و مطالب مندرج در آن گاهی‌ انسان را به تفکر و گاهی به خنده و میدارد. عجبا که بلبل نغمه خوان حکومت فاسدین و جانیان، کسی‌ که عمری علی‌ رغم مشاهده جنایت رزمره رژیمی‌ فاسد و ضد بشری مدام لاف اربابان قدرت را میزد پس از گذشت 32 سال از تداوم جنایت اسلامی که منجر به نابودی ایران شد نصفه نیمه از خواب جهالت ریا کارانه مذهبی‌ بیدار شده و چشمش به اعمال پلید سردمداران حکومتش باز شد!!! اما عجبا که هنوز چشم آمید به اصلاح سرکرده جنایتکاران دوخته و او را هنوز رهبر فرزانه خویش خطاب می‌کنید،سید علی‌ شما تا خرخره غرق در فساد و جنایت از انواع مختلف مالی سیاسی اجتماعی فرهنگی انسانی و غیره است. رهبر شما مسٔول مستقیم این ذلت اسلامیست. جناب نوری‌زاد 32 سال تمام سگان هار حکومت نامشروع اسلامی به جان و مال و ناموس ملت بی‌ هیچ پروایی آ
شنبه 10 دي 1390 - 14:13
pahlave - پاوه - ایران
اگر این نامه ها رو سید علی گدا نمی خونه به هر حال تو سایتها که منتشر میشه . و از خود می پرسم چطور هنوز گردن این آقارو به چوبه دار نسپردند.من فکر می کنم این هم از سیاست شیطانی خود آخوندهاست.نمی دونم چرا نمی تونم این آقارو باور کنم اینها شیطون رو هم درس میدن احتمالا یه جورایی می خوان افکار ملت رو سرگرم کنند. در واقع یه پیچشه سیاسی هست
شنبه 10 دي 1390 - 16:43
star2004 - تورنتو - کانادا
۱.نامه‌های زیبا و غیر متملقانهٔ شما من را به خودشان درگیر کرده من که سالها از خواندن متنهای طولانی فارسی امروزی در عذاب بودم، حال فهمیدم که هنوز نویسندگان هنرمند در ایران وجود دارند و چقدر می‌توان زیبا به فارسی نوشت. ۲. نوری زاد عزیز، بر فرض رهبر نامه‌های شما را خواند و خواست عمل کند، شما فکر می‌کنید همان سپاهیان فربه اجازه بهش میدهند؟؟؟ اون هم یه جوری اسیره حالا یا خودش میدونه یا نه!، مجبوره چه برای حفظ حکومتش یا چه برای حفظ خود و خانوادش با شما هم کلام نشه، می‌بینید که در هر صورت به ضررشه . ۳.خواهش می‌کنم که شما به نوشتن ادامه بدهید، نه برای رهبر بلکه به خاطر دل مردم، شما زبان مردم هستید، شما کلام دل مردم را با سند و رسا به زیبایی‌ به زبان میارید، و داغ دل مردم رو کمی‌ خنک می‌کنید
شنبه 10 دي 1390 - 17:43
IRAN+ISRAEL+USA 4EVER - مونیخ - آلمان
ما مردم ایران به چیزی کمتر از نابودی حکومت اشغال گر‌ تازیان رضایت نخواهیم داد، آقای نوری زاد هم اگر اینقدر خاطرخواه رهبر!!! الدنگ هستن، خوب بره خواستگاری علی‌ گدا! ما با این حرفا فریب نمیخوریم آقای نوری زاد شما و امثال شما میخوان از گرگ بره بسازین!. به امید نابودی حکومت جهل و سیاهی‌ها در آینده‌ای بسیار نزدیک.آمین
یکشنبه 11 دي 1390 - 00:12
بهروز كياني - تهران - ایران
واقعاً خوشحال شدم از کامنتهای هموطنان در خارج، درباره آقای نوری زاد. خداشکر (پس از توهین بعضی ها به موسوی و کروبی) ایشونو به ساندیس خوری متهم نکردن! خدا رو شکر...
یکشنبه 11 دي 1390 - 06:04
ghafas - مشهد - ایران
چه قلم زیبایی !!!
یکشنبه 11 دي 1390 - 18:14
بحرالعلوم - یزد - ایران
سگ زرد برادر شغاله دوستان عزیز گول این سیاسی بازیا رو نخورید
دوشنبه 12 دي 1390 - 04:01
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.