رهروان مهر و کین 9 : امید میلسپو به انقلاب اقتصادی در ایران

آمریکایی ها پی در پی به ایرانیان یادآوری می کردند که قراردادنفتی شان با انگلیس، به زیان آن هاست. به دنبال همین رایزنی ها، رضاشاه فرمان داد پرونده نفت را بسوزانند

علیرضا طاهری

 ناله جانسوز عارف قزوینی، شاعر ملی ایران، در شکایت از اخراج «ویلیام مورگان شوستر»، آمریکایی خزانه دار کل ایران هنوز در گوش هاست که باز هم، زیر فشار بریتانیا و روسیه، دکتر «آرثر چستر میلسپو» جانشین خلف هموطنش «مورگان شوستر» را نیز از ایران اخراج می کنند. دکتر «میلسپو»یی که نظام مالیاتی ایران را سر و سامان داده بود. به یاری همین نظام بود که احداث نخستین شبکه خط آهن در ایران امکان پذیر شد.

آمریکایی ها، با دیدن این اخراج ها، اندک اندک، از لاک انزوا در ایران بیرون می آیند و به این نتیجه می رسند که باید وارد گود سیاست در تهران شوند. همزمان، «آرثر میلسپو» خزانه دار برکنار شده ایران، در زنده نگاه داشتن اندیشه سرمایه گذاری آمریکایی ها در ایران نقش چشمگیری بازی می کند. دکتر«میلسپو» در نوشته ها و سخنرانی های متعددی که پس از بازگشت به آمریکا داشت، از ایران و ایرانیان با گرمی و نیکی هر چه تمامتر یاد می کرد. او که خود را خلف شایسته «ویلیام مورگان شوستر»، نخستین آمریکایی خزانه دار کل ایران می دانست، همانند او از خاطراتش در ایران زمین، کتابی با نام «وظیفه آمریکا در ایران» (که با عنوان «ماموریت آمریکا در ایران» به فارسی ترجمه شده است) فراهم آورد و در سال ۱۹۲۵ منتشر کرد.

در این کتاب، دکتر «میلسپو» تصویری دلپذیر از ایران و ایرانیان بدست می دهد اما بر کاغذبازی در این دیار کهن به تندی می تازد.

دکتر «میلسپو»، نه تنها با این کتاب که با نوشته های متعددش در هفته نامه معتبری مانند«تایم» و نشریات اختصاصی مربوط به سیاست خارجی، مانند «فارین افرز» یا «امور خارجه» و «فارین پالیسی ریپورتز» یا «گزارش های سیاست خارجی» ، به نوعی مبلغ ایران بدل شده بود.
دکتر «میلسپو» نام نیک ایران و ایرانی را در آمریکا زنده نگاه داشت. ایرانیان نیز خدمات او به میهنشان را از یاد نبردند.

دکتر «میلسپو»، در سال ۱۹۴۲، برابربا ۱۳۲۱ هجری شمسی، برای دومین بار، و این بار در ارتباط مستقیم و آشکار با وزارت خارجه آمریکا، رهسپار خدمت در ایران شد. ایران یکسره دگرگون گشته، ایرانی که نیروهای متفقین، بی اعتنا به اعلان بیطرفی ایران در جنگ دوم جهانی، آن را اشغال کرده بودند تا با بهره گیری از نخستین راه آهن ایران، آذوقه و مهمات به شوروی برسانند، و در نتیجه، ارتش سرخ بتواند در برابر آلمان نازی ایستادگی کند. راه آهنی که به ابتکار دکتر میلسپو در بستن مالیات بر قند وشکر، و با اراده آهنین رضا شاه پهلوی، دریای مازندران را به خلیج فارس پیوند می زد.

در ایرانی که دکتر «میلسپو» به آن بازمی گشت، از نظم آهنین دوران رضاشاه خبری نبود. مالیات ها بار دیگر پرداخت نمی شد. خزانه دولت خالی بود. و در غیاب مشت آهنین رضاشاه و در حضورنیروهای بیگانه اشغالگر، آتش ناآرامی های قومی و قبیله یی بار دیگر در آن شعله ور شده بود.

دکتر «میلسپو» که در پی چک و چانه زدن هایش با رضا شاه بر سر افزایش بودجه نظامی ایران، نخستین دور خدمتش در این سرزمین کهن بسرآمده بود، این بار امیدوار بود که در سایه نیروهای متفقین در جنگ جهانی دوم، اقتصاد ایران را به گونه ای انقلابی یکسره زیر و رو کند.


دکتر «میلسپو» بزودی دریافت که امیدش به انقلابی اقتصادی در ایران، حبابی بیش نیست. ایران درمانده تر از آن بود که پیکر ناتوانش را از گرداب تیره روزی و فقر اقتصادی، بیرون کشد. همزمان، رقابت های سیاسی سران ایران بر سر گرفتن قدرت هر چه بیشتر، تاثیر برنامه های اقتصادی دکتر «میلسپو» را ضعیف تر می کرد.

این مسابقه سیاسی بر سر قدرت چندان بود که در فاصله سالهای ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۵ در ایران، یازده بار نخست وزیر این کشور اشغال شده تغییر کرد.

از سوی دیگر، هر چند آمریکا در گیرو دار جنگ دوم جهانی، جایگاهش را به عنوان قدرت بین المللی عمده محکمتر ساخته بود اما بریتانیا همچنان نمی خواست آمریکا در کشورهایی خود بنمایاند که تا پیش از جنگ جهانی دوم عرصه انحصاری تاخت و تاز نیروهای زیر فرمان لندن بود.

روس های سرخ شده نیز، همزمان با مقاومتشان در برابر نیروهای کوبنده آلمان هیتلری، و در زیر شعار «کارگران جهان متحد شوید!!» بر آمدن قدرت سرمایه داری دیگری را برنمی تافتند و به خصوص نمی خواستند که این قدرت جهان سرمایه داری، جای پایی در بیخ گوششان در ایران داشته باشد. روس های سرخ را سرود انقلابی کمونیستی همچنان سرمست می کرد.     


دکتر میلسپو، دومین آمریکایی خزانه دار کل ایران و دستیارانش در تهران، و در جامه مرسوم آن روزگار در ایران

در این آشفته بازار، عجبی نبود که بخت با دکتر «میلسپو» یار نشد. این رایزن آمریکایی گرفتار در دهانه گاز انبری از منافع مخالف یک دیگر، ناکام و شکست خورده، ایران را به حال خود گذاشت و به آمریکا بازگشت. هر چند که دست پرورده های او، در سالهای آینده، راه او را در ایران پی گرفتند.

آرثر چستر میلسپو، در سال ۱۹۴۶ برابر با ۱۳۲۵ دومین کتابش درباره ایران را با نام «آمریکاییان درایران»، منتشر کرد. اما بر خلاف کتاب نخست او، چشم انداز ایران در برابر دیدگان این رایزن آمریکایی، چندان امید بخش نبود. دکتر «میلسپو»، پیشتر، امید بسیار به آینده ایران داشت و تصویری از ایرانیان به دست می داد که در اداره امور خودشان قابلیت دارند.

رضاخان به پادشاهی می رسد، سیمای ایران دگرگون می شود

رسیدن رضاخان- سردار سپه – به قدرت، با کودتا در روز سوم اسفند ۱۲۹۹ – که خود قصه دور و درازی دارد- ، سپس خلع دودمان قاجار از سلطنت، و آغاز فرمانروایی رضاشاه، سیمای ایران را یکسره دیگرگون ساخت.

به شورش های قومی و قبیله یی پایان داده شد. نظم و قانون – با مشت آهنین و سختگیری های گاه بیش از اندازه- به ایران بازگشت.

رضا شاه، بازسازی ایران و رساندن آن به دوران مدرن را در صدر کار خود جای داده بود. در ایران از مظاهر مدرنیت و پیشرفت، تقریباً کوچکترین نشانی به چشم نمی خورد.

برای بازسازی ایران، سرمایه های هنگفتی لازم بود. سرمایه ازخارج. ایران تنگدست تر از آن بود که هزینه طرح های بزرگ عمرانیش را، خود تامین کند. شاه تازه به قدرت رسیده، همانند شماری از شاهان در قصه های هزار ی یکشب، همه چیز می خواست، و همه چیز را به سرعت می خواست.

شهرزاد: «.... و اما ای ملک جوانبخت، سردار سپاهی تازه بر تخت پادشاهی نشسته در ایران زمین، چشم امید به ینگی دنیا دوخته بود. آرزوهای امیر، امیرکبیر نامدار برای کشیدن پای آمریکاییان به ایران، و بهره گرفتن از آن ها در برابر «خرس بزرگ» و «استعمار پیر» بار دیگر رنگ می گرفت. آرزوی کشیدن پای مردمی به ایران که دوریش ازایران، آتش بیم از استعمارگری این قدرت نورسیده را برنمی افروخت...»

ایران راه آهن می خواهد... دانشگاه می خواهد... پل می خواهد... سد می خواهد... شاهراه می خواهد... برق می خواهد... کارخانه های مدرن می خواهد... و برای همه این ها، و بیشتر، ایران پول می خواهد...

از دریچه دید بسیاری از ایرانیان، آمریکا در آن سوی اقیانوس ، مملکت نوپا، اما توانگر و بی نیازی است که بدون چشم طمع دوختن به ایران، می تواند این خواست بزرگ را برآورد. اما همچنان که دیدیم، هر بار که آمریکاییان برای سرمایه گذاری در ایران پای پیش می نهادند، امپراطوری بریتانیا، روسیه تزاری و پس از آن اتحاد جماهیر شوروی، آشکارا یا در نهان، پای آمریکا را لگد کنان پس می زدند.

رضا شاه و یارانش بزودی دریافتند که، خواه ناخواه، از امید به آمریکا باید دل برکنند. اما سرمایه بازسازی ایران از کجا باید تامین شود؟

رایزنان رضا شاه هم آوا با مستشاران آمریکایی، نگاه او را به شرکت نفت «انگلو پرشن» و انحصارگری بریتانیا در ذخائر عظیم نفتی ایران دوختند:

«قرارداد با دارسی و سپس قرارداد با انگلیس ها منصفانه نیست. این قرارداد حق ایران را ادا نمی کند.»

این سرآغاز زمزمه هایی بود که رضاشاه را، به رغم خطراتی که بی گمان پدید می آمد، در اندیشه فرو برد تا در این قرارداد نامنصفانه تجدید نظر کند.

رضاشاه به وزیرانش فرمان داد: از این جا نمی روید تا امتیاز نفت را لغو کنید!

مکاتبه و گفت و گو برای تجدید نظر در امتیازی که شاهان قاجار به «ویلیام ناکس دارسی» و سپس به لندن داده بودند، آغاز شد. اما کند و بی ثمر...

رهبری این گفت وگوها را رضاشاه به وزیر دربار مقتدرش، عبدالحسین تیمورتاش (سردار معظم خراسانی) سپرده بود.

حاج مهدی قلی هدایت، مخبر السلطنه، که در گیرو دار گفت وگو بر سر نفت، رئیس الوزرا یا نخست وزیر ایران بود، در «خاطرات و خطرات» اذعان می کند که حتی خود او، در مقام نخست وزیری نیز از چند و چون گفت و گوهای یاد شده آگاه نبوده است.

مخبرالسلطنه: «تیمورتاش به لندن رفت که در ضمن کارها با رییس نفت صحبت کند. نتیجه به دست نیامد. در مراجعت، چند روزی در مسکو معطل شد. معروف شد کیف کاغذ او مفقود شده است.... پس از مراجعت تیمورتاش(جان) کدمن، رییس کل (شرکت) نفت در کارهای ایران به تهران آمد. هر موقع که به تهران می آید، تیمورتاش از او مهمانی می کند . این نوبت چون نوبت های دیگر، من هم بودم... دو روز بعد، در ملاقات، شاه از من پرسید: رییس نفت چه صحبت می کرد؟ عرض کردم قبل از شام فرصت صحبت نیست و بعد از شام، من نبودم ....»

رضا شاه ناگهان تصمیم به لغو امتیاز نفت می گیرد. چرا؟ و چه گونه؟ کسی به درستی نمی داند. لغو یک جانبه این امتیاز، ایران را بی گمان، رویاروی بریتانیای کبیر جای می داد. بریتانیایی که به رغم سرنگونی دودمان قاجار، خود را همچنان خداوندگار ایران زمین می دانست.

مخبرالسلطنه هدایت در «خاطرات و خطرات» با اشاره به شب ششم آذرماه ۱۳۱۱ تصویری تماشایی از فسخ امتیاز نفت جنوب ایران در برابر ما می گذارد.

مخبرالسلطنه: «شاه دوسیه نفت را خواسته است. ظاهرا چند روز هم گذشته، شب ششم آذرماه تیمورتاش دوسیه را به هیات دولت آورد. شاه تشریف آوردند. متغیرانه فرمودند: دوسیه نفت چه شد؟ گفته شد که حاضر است. زمستان است. بخاری می سوزد. دوسیه را برداشتند. انداختند توی بخاری و فرمودند «نمی روید تا این امتیاز را لغو کنید...»

مخبرالسلطنه، سپس شرح می دهد که تیمورتاش وزیر مقتدر دربار رضا شاه پهلوی، همانند دوسیه نفت، در آتش خشم پادشاه سوخت... به زندان افتاد، در همان جا دیده بر جهان فروبست، یا به روایتی کشته شد.

مخبرالسلطنه: «چند روز بعد تیمورتاش توقیف شد... از لندن خبر رسید در تایمز یا روزنامه دیگری نوشته بودند: کیف کاغذ تیمورتاش به دست آمد و کشف شد که بست و بندی با شوروی داشته است. راست یا دروغ؟ معلوم نشد. و من از شاه چیزی نشنیدم. مطالب رایج در این دوره محرمانه است. تا چه رسد به مطلبی که یک سرش در لندن باشد و یک سرش در مسکو. سوءظن همه قسم شد. آنچه مقرون به صحت بود، تیمورتاش قصدش از صحبت های مسکو، ترساندن انگلیس ها بوده است....

ظاهراً شاه از سفیر افغانستان پرسیده بود که سفرا در قضیه الغاء امتیاز نفت چه می گویند؟ تصور نمی کنند که من در فسخ قرارداد محق باشم؟ سفیر می گوید: منتظر نتیجه هستند.... می فرمایند حاضرم کار با انگلیس به اسلحه بکشد ولو جانم در خطر باشد....»

در خطرناک بودن لغو امتیاز نفت، تردیدی وجود نداشت. به خصوص که سید حسن تقی زاده – وزیر مالیه یا دارایی وقت- در یادداشت هایش اذعان می کند که انگلیس ها حتی در هیات دولت ایران نیز خبرچین دارند و از جزییات آنچه در شب سپردن پرونده نفت به آتش بخاری گذشت، مو به مو آگاه هستند.

تقی زاده:« به تیمورتاش گفتم این هیات وزرای ما سوراخی دارد که اسرار از آنجا به خارج نفوذ می کند. وزیر دربار جواب داد: کاملاً درست است و هیچ تعجبی هم ندارد. اولا این رییس الوزرای ما پیرمردیست دهن لق که هیچ حرفی در دهنش بند نمی شود. از آن گذشته، امیر جنگ، برادر سردار اسعد، وزیر جنگ ایران، عضو باشگاه انگلیسی ها در تهران است و شب و روز با آن ها حشر و نشر دارد و لابد هر آن چه را که از برادرش می شنود برای رفقای انگلیسی اش نقل می کند...»

و تا امروز کسی به درستی نمی داند که رضا شاه با پشتیبانی کدام قدرت، فرمان به لغو امتیاز بریتانیایی ها داد؟ و آیا اصولا چنین حمایتی وجود داشت یا نه ؟ اما بی تردید می توان گفت که اگر چنین حمایتی در کار بود، منشا آن یا روس ها بودند یا، به احتمال قویتر، آمریکایی ها....

در هر حال، دستاورد ایران از لغو این قرارداد، چهار درصد افزایش درآمد دولت از سود فروش نفت، شریک شدن ایران در سود شرکت های تابع شرکت «نفت ایران و انگلیس» بود. دستاوردی که بسیاری آن را در شرایط آن روزگار، بزرگترین دستاورد ممکن برای ایران می دانستند، اما بسیاری دیگر (با نادیده گرفتن تایید سهیم بودن ایران در سود شرکت های تابع) معتقد بودند که این افزایش درآمد، با تمدید سی ساله قرارداد که رضا شاه بدان گردن نهاد، پشیزی هم ارزش نداشت. در آن زمان، ای بسا که اکثریت ایرانیان نمی دانستند که سهم ایران از سود شرکت های تابع شرکت نفت ایران انگلیس از کل سود فوش نفت ایران به مراتب بیشتر است. خوهیم دید که این واقعیت، در دوران نخست وزیری دکتر محمد مصدق نیز نادیده گرفته شد.)

با این همه، در همان زمان، تحلیلگران آمریکایی یادآور شدند که در عرصه پیکار رضا شاه و لندن بر سر نفت، برنده اصلی انگلیس ها بوده اند نه ایرانی ها. آمریکایی ها در حالی این نظر را آشکارا در میان می نهادند که همچنان امیدوار بودند هر چه زودتر زمینه یی فراهم آید تا بتوانند جای پای محکمی در بازار ایران، بخصوص در قلمرو نفت بدست آوردند.

شهرزاد: «... و اما ای ملک جوانبخت، از برای راه یافتن ینگی دنیا به خطه نفتی ایران زمین، واشینگتن به بیش از دو دهه انتظار نیاز داشت. در پی گذشت این دو دهه، انفجار دو بمب مرگبار هسته یی در خاور دور آمریکا را در صدر قدرت های جهان نشاند... غول تازه ای از سبو بیرون می آمد...»

با درخشش ستاره آلمان، امید رضاشاه به آمریکاییان رنگ می بازد

پیش از آن که دو بمب مرگبار هسته ای ، آمریکا را بر تارک قدرت های جهانی بنشاند، امید ایران، زیر فرمان رضا شاه پهلوی، به کشاندن پای آمریکا به قلمرو سرمایه گذاری در ایران، به تندی رنگ می باخت.

برآمدن ستاره قدرت آدولف هیتلر و نازی ها در آلمان نیز به دوری گزیدن رضا شاه از آمریکایی ها یاری داد.

سرسلسله پهلوی و همراهانش اندک اندک به این نتیجه رسیدند که در مصاف با روس های سرخ تازه جان گرفته، و امپراطوری استعمارگر پیر و کهنه کار بریتانیا، تنها آلمان می تواند یار و یاور ایران «حتی از یاد خدا رفته» باشد وبس.

در دنباله این رشته برنامه های ویژه از همین دیدگاه به روابط آمریکا و ایران زمین خواهیم پرداخت.

کارگردان «رهروان مهر و کین»: کیان معنوی

لینکهای مرتبط :

رهروان مهر و کین 1: تاریخچه‌ای از روابط ایران و آمریکا

رهروان مهر و کین 2: تاریخچه‌ای از روابط ایران و آمریکا

رهروان مهر و کین 3: آمریکا، ایرانزمین

رهروان مهر و کین 4 : چه طرفه ملتی هستند این آمریکایی‌ها

رهروان مهر و کین 5 :آمریکا و نخستین پیشنهاد کشیدن راه آهن در ایران

رهروان مهر و کین 6 :یک آمریکایی شهید راه مشروطیت در ایران

رهروان مهر و کین 7: کشف نفت و آمدن شوستر به تهران

رهروان مهر و کین 8 : از آمدن میلسپو تا قتل ماژور ایمبری

رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.