گفتوگو با مادری که در دفاع از دخترش مرتکب قتل شد
رأی دهید
نمیخواستم آن جوان کشته شود
شرق: پوران رضایی زن 45سالهای است که دو سال قبل در دفاع از دخترش مرتکب قتل شد. او وقتی فهمید پسری مزاحم قصد دارد به زور وارد خانهاش شود، جلو او را گرفت و در این کشمکش پسر جوان با ضربه چاقو جان باخت. پوران که ساکن شهرستان ارسنجان است پس از آن بازداشت و بعد از محاکمه در دادگاه کیفری استان فارس به قصاص محکوم شد اما دیوانعالی کشور عمل وی را از مصادیق دفاع مشروع دانست و رأی صادره را نقض کرد. پوران که روز دوم آبان سال 88 روانه زندان شده بود، روز 23 آبان سالجاری آزاد شد. او دیروز در گفتوگویی با خبرنگار ما جزییاتی از حادثه را شرح داد.
مقتول را از قبل میشناختی؟
بابک دو سال بود که مزاحم دخترم سارا میشد. در راه مدرسه او را دیده و چند بار شماره تلفن داده بود. سارا هم که آن موقع 13سال بیشتر نداشت یکبار به او تلفن زده و شماره خانهمان روی موبایل بابک افتاده بود. او از آن به بعد مزاحم دخترم میشد.
موضوع فقط مزاحمت بود یا اینکه سارا با بابک رابطه دوستانه داشت؟
سارا آن موقع کمسن و احساساتی بود و بابک که 21سال داشت، حرفهایی به او زده و دخترم را گول زده بود بعد از آن هم سارا را تهدید میکرد و میگفت اگر به خواستههایم عمل نکنی موضوع را به دوستان برادرت میگویم. سارا هم از آبروریزی میترسید. من بعدا فهمیدم ششماه قبل از قتل، بابک یک روز سارا را به جنگل کشانده و از او عکس گرفته بود و بعد از آن تهدید میکرد که عکسها را منتشر میکند.
شما چطور در جریان این ماجرا قرار گرفتید؟
بابک مزاحم تلفنی خانهمان بود. یک روز سارا حقیقت را گفت از آن به بعد شوهرم صفر تلفن را بست تا سارا نتواند به بابک تلفن کند. خودم هم حواسم به دخترم بود و هیچ وقت او را در خانه تنها نمیگذاشتم و گفته بودم اگر از شماره ناشناس زنگ زدند تلفن را جواب ندهد.
روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟
آن روز بعدازظهری بود برای من یک خرید واجب پیش آمد و برای حدود نیم ساعت از خانه بیرون رفتم، وقتی برگشتم دیدم بابک روی دیوار خانهمان است. ساختمان کناری ما نیمهکاره بود و بابک با دیدن من به آنجا پرید و رفت. من نمیدانستم او در نبود من وارد خانهمان شده است، در حالی که ترسیده بودم داخل رفتم و از سارا پرسیدم بابک چه کار داشت. او هم گفت نمیداند و بابک اصلا وارد خانه نشده است. بعد از آن سرگرم خرد کردن سبزی شدم هنوز چاقو دستم بود که زنگ در به صدا درآمد چون آیفونمان خراب بود به دخترم گفتم در را باز کند. از پشت پنجره دیدم بابک پشت در است بدون اینکه حواسم به چاقوی در دستم باشد، بیرون دویدم و سعی کردم در را ببندم تا بابک وارد نشود. من میخواستم آسیبی به دخترم نرسد اما بابک به در فشار میآورد با اینکه نامحرم بود دوبار دستم را روی سینهاش گذاشتم و هلش دادم ولی او پایش را لای در گذاشته بود و نمیگذاشت در را ببندم. دفعه سوم که هلش دادم یکدفعه فریادی زد در را ول کردم. او داخل آمد و جلو اتاق پسرم به زمین افتاد. خیلی ترسیده بودم به اورژانس و داروخانه محل کار شوهرم تلفن زدم چون صفر تلفن قفل بود نتوانستم به 110 زنگ بزنم. 10 دقیقه طول کشید تا اورژانس آمد. شوهرم هم رسیده بود. ما بابک را به بیمارستان بردیم قبلش با کلانتری تماس گرفته و ماجرا را شرح داده و گفته بودیم ما به بیمارستان میرویم چون بیمارستان و کلانتری ارسنجان روبهروی هم است از همانجا من را به کلانتری بردند و 20دقیقه بعد بابک بهخاطر زخمیشدن ریهاش فوت شد.
چرا با چاقو به سینه او فشار آوردی؟
من اصلا حواسم به چاقو نبود و نمیدانستم آن دستم است.
مگر چنین چیزی امکان دارد؟
آنقدر ترسیده بودم که به هیچچیز فکر نمیکردم. من فقط به فکر این بودم که دخترم آسیبی نبیند. اصلا انگار در این دنیا نبودم و متوجه رفتارم نمیشدم. بعدا در دادگاه فهمیدم در همان چند دقیقهای که من خانه نبودم بابک از دیوار حیاط وارد خانهمان شده و به سارا تعرض کرده بود.
چرا قبل از آن سعی نکردی جلو رابطه دخترت با بابک را بگیری؟
وقتی فهمیدم سارا را کتک زدم بعد او را پیش مشاور بردم. بابک برای او یک سیمکارت اعتباری خریده بود تا با هم در تماس باشند ولی من مواظب دخترم بودم حتی یکبار هم از بابک شکایت کردیم. آن روز دخترم به کلاس والیبال رفته بود و چون دیر به خانه برگشت، من خیلی پرسوجو کردم. سارا یکدفعه از خانه فرار کرد. من و شوهرم هم به آگاهی رفتیم و با توضیحدادن ماجرا از بابک شکایت کردیم اما چون یک ساعت بعد سارا به خانه آمد دیگر شکایتمان را پیگیری نکردیم. یعنی به ما گفتند باید به دادگاه برویم، ما هم به خاطر آبرویمان این کار را نکردیم. بعدا فهمیدم سارا آن روز همراه بابک به جنگل رفته و آن مشکل پیش آمده بود.
ادعا میکنی در دفاع از دخترت مرتکب قتل شدی. آیا میدانی دفاع مشروع چیست؟
شرع این اجازه را داده که آدم از خودش و دخترش و ناموسش دفاع کند.
شرایط دفاع مشروع را میدانی؟
نه.
زمان قتل از وجود چنین قانونی خبر داشتی؟
آن موقع نمیدانستم بعدا فهمیدم. در زندان فرصت داشتم ترجمه قرآن را بخوانم، آن موقع بود که این چیزها را فهمیدم.
یکی از شرایط دفاع مشروع این است که شرایط دفاع نداشته باشی ولی تو میتوانستی از خانه فرار کنی؟
نمیتوانستم بابک از من بلندقدتر و هیکلش درشتتر بود او جلو در ایستاده و راه فرار را بسته بود، ضمن اینکه دخترم در خانه بود و نمیخواستم اتفاقی برایش بیفتد.
ولی میتوانستی با جیغ و فریاد همسایهها را خبر کنی؟
نمیخواستم آبروریزی راه بیفتد فقط میخواستم بابک را دور کنم. من قصد نداشتم او را بکشم.
تو به خاطر آبرویت از بابک شکایت نکردی و به خاطر آبرویت روز حادثه از همسایهها کمک نخواستی این منطقی بهنظر نمیرسد.
ارسنجان شهر کوچکی است و همه همدیگر را میشناسند، آنجا آبرو خیلی مهم است. ما تا قبل از این ماجرا پایمان به کلانتری باز نشده بود ضمن اینکه آن موقع مدرکی علیه بابک نداشتیم که بخواهیم از او شکایت کنیم، سارا هم ماجرای جنگل را از ما پنهان کرده بود. من اصلا فکر نمیکردم کار به اینجا بکشد.
روز اولی که به زندان رفتی چه اتفاقی افتاد؟
آن روز خودم را میزدم، باور نمیکردم این اتفاق برایم افتاده باشد. خیال میکردم کابوس میبینم. من را به بند زندانیان مالی بردند تا چشمم به تلفن افتاد، خوشحال شدم و پرسیدم چطور میتوانم تلفن بزنم. گفتند باید کارت بخرم و یک روز درمیان پنجدقیقه حق تلفن دارم.
در زندان چه کار میکردی؟
با زندانیان دیگر کاری نداشتم، خیلی آرام بودم ودر کلاسهای مختلف شرکت میکردم. کلاس تابلوفرش، آرایشگری، کوبلندوزی و... شرکت در این کلاسها باعث شد زمان تلفنم زیاد شود و روزی 10دقیقه حق تلفن داشتم.
در دادگاه، خانواده مقتول چه رفتاری با تو داشتند؟
رفتار بدی نداشتند. من حتی خجالت میکشیدم به آنها سلام کنم بالاخره حلالیت خواستم و گفتم من را ببخشند. خانواده مقتول گفتند آن روز پسرشان برای خواستگاری آمده بود اما این حرف درست نبود، خواستگاری که تنهایی و آن هم از روی دیوار نمیشود. آنها برایم قصاص خواستند.
اگر معتقد هستی کار درستی کردی چرا عذرخواهی کردی و بخشش خواستی.
به هر حال جان یک آدم را گرفته بودم. من از قبل برای این قتل برنامه نداشتم اگر میخواستم کاری کنم در آن دو سال میکردم. مرگ بابک یک حادثه بود اما آنها پسر و برادرم را متهم کردند که ثابت شد آنها بیگناه هستند.
از پروندهات خبر داری؟
در دادگاه اول، پنج قاضی بودند که چهار نفر قصاص دادند و یکیشان من را تبرئه کرد. در دیوانعالی کشور دو قاضی حکم را نقض کردند و یکیشان گفت قصاص درست است در نهایت حکم نقض شد و من بعد از دو سال و 23روز با وثیقه 300میلیون تومانی از زندان آزاد شدم و حالا هم قرار است روز 21 دی دوباره محاکمه بشوم.
درروز آزادیتان چه اتفاقی افتاد؟
خانوادهام جلو زندان آمده بودند. آنها را دیدم، گریه کردم بعد به زیارت شاهچراغ رفتم سپس به دفتر وکیلم آقای رفوگران رفتم که تا آن روز او را ندیده بودم.
فکر میکنی در دادگاه دوم چه اتفاقی بیفتد؟
ممکن است قصاص بدهند شاید هم تبرئه شوم. من از قصد بابک را نکشتم از دخترم دفاع کردم و اصلا هم حواسم به چاقو نبود اگر قاتل بودم بعد از آزادی فرار میکردم اما ماندهام تا بگویم بیگناه هستم.
*Fanoos* - ايران - ايران
ای کاش تمام پسران هوس باز به راه راست هدایت شن !!!
پنجشنبه 24 آذر 1390 - 21:29
*Fanoos* - ايران - ايران
راهکار قضیه این بوده که نزد خانوادهء پسر میرفت و میگفت چنانچه پسرتان دخترمان را میخواهد آبرومندانه وی را بعقد خود درآورد و اگر آنها از این امر امتناع میکردند به پلیس متوسل میشد و رفع مزاحمت میکرد ، امّا ظاهر قضیه دلالت بر سوء استفادهء این پسر از آن دختر دارد دراین بین مماشات خانواده با دخترشان نیز قابل تأمل است ، و بنظر میرسد که این خانواده در رفتار دخترشان نسبت باین پسر تساهل و تسامحهائی داشته است که از این نظر این خانواده قابل سرزنش است ، امّا این قتل که واقع شده است آیا عمد بود یا سهو این به تشخیص قاضی بر میگردد ولی باید بدانیم که شرائط اجتماعی ما بگونه ای است که باز هم باید منتظر این گونه حوادث یا بدتر از آن باشیم
پنجشنبه 24 آذر 1390 - 21:32
Sam-Antwerpen - آنتورپن - بلژیک
عجیبه! اون قسمتی که پسره روا دیوار بود و بعدش از در دوباره میخواست وارد بشه عجیب و غیر معمولی به نظر میرسه! مگه اینکه یه توطئه در کار بوده باشه والّا که پسره خر که نیس اول در بره دوباره برگرده ضمنا دختره خودش هم بی تقصیر نبوده!
پنجشنبه 24 آذر 1390 - 21:36
korosh2500 - برمینگام - انگلستان
هر چند قضاوت کار پاکان بود.اما وجدان مرا غسل تمدیدی داد و به سینه زبان نکتهها کوبید...اینجور که از فضای این مطلب روشن است.طرف آدم عوضی بوده و با گرفتن عکسهای غیر اخلاقی و تعرض هنوز در آتش شرارت قصد زور گویی نیز داشته است.و اینجور آدمها زودتر از وقت معمول جاشون سینه قبرستون برای همیشه...!!!!!
پنجشنبه 24 آذر 1390 - 22:12
Geelongcat - سیدنی - استرالیا
از حرفاش معلومه دختره میخواسته با پسره رابطه داشته باشه. پس قضیهٔ دفاع از دختر منتفی است. به نظر من پسره خیلی پر رو بوده ولی سزاوار مرگ نبوده. این خانم مرتکب قتل شده.
پنجشنبه 24 آذر 1390 - 22:32
*Fanoos* - ايران - ايران
یک سئوال خیلی مهم ؟ تلفن اگه صفرش بسته باشه می شه به 110 زنگ زد . صفر برای اول تلفن مثلا موبایل بسته است ؟!!!
پنجشنبه 24 آذر 1390 - 22:33
dkdk - اسلیس - دانمارک
مادر باید از فرزندانش مراقبت کند.اون دختره روی ندونم کاریش و احساس بچگی بدبختی بزرگی برای مادر بیچاره رقم زد و خدا کنه تبرئه بشود.چرا که مادر عمدا بابک را به نکشته بوده.
پنجشنبه 24 آذر 1390 - 23:09
lucina - تهران - ایران
بی پدر ها خوب اگه گذاشته بود بیاد تو خونش به جرمه رابطه نا مشروع قصاص میشد حالا هم که میگن چرا اجازه ندادی اینا کلا با نژاد زن مشکل دارن میخوان نسله زنو خوار و ذلیل ببینن کثافتا
پنجشنبه 24 آذر 1390 - 23:56
oghab - هلسينكي - فنلاند
درود ٔبر تو شیر زن تو روح اون بابک
پنجشنبه 24 آذر 1390 - 23:43
benetton - لندن - بریتانیا
اولا نمیتونستی شکایت کنی چون این عمل با رضایت خود دخترت انجام شده پس اسمش تجاوز نیست.۲.کجای قرآن ،قانون دفاع مشروع رو تعریف کرده،که تو با ترجمهٔ قرآن اینو تونستی بفهمی؟۳.خیلی لطف کردی که فرار نکردی و موندی تا بگی گناهکاری،حالا اگه فرار میکردی ،کجا میخواستی بری؟۴.این پسر اولین بار تو جنگل با دخترت اینکارو کرده بوده و تو اینو میدونستی، روز حادثه با اجازهٔ دخترت میاد خونتونو دوباره اینکارو انجام میده تو وقتی برمیگردی و میفهمی ،از شدت عصبانیت پسره رو میکشی تو خونت و به قتل میرسونیش
پنجشنبه 24 آذر 1390 - 23:49
benetton - لندن - بریتانیا
پس دروغ نگو که روز دادگاه واسه اولین بار مسالهٔ تجاوز به دخترتو شنیدی.۵.میگی صفر تلفن بسته بود و ما نتونستیم به ۱۱۰ زنگ بزنیم،اولا وقتی که صفر و میبندی فقط به شماره هایی که اولشون صفر داره نمیتونی تماس بگیری مثل شهرستان و موبایل نه ۱۱۰پلیس(۶.با برنامهٔ قبلی پسره رو کشتی و رفتی تو زندان اونجا بهت یاد دادن بگو دفاع از ناموس کردی تا تبرئه بشی.احمق جون خیلی کارارو نکردی تا تو شهرتون که آبرو خیلی مهمه ،آبروت نره ولی حالا کاری کردی که تو یه دنیا بی آبرو شدی.خاک بر سر اون قاضی که تورو تبرئه کرده.
جمعه 25 آذر 1390 - 00:02
birmingham - شیراز - ایران
قرآن رو درست بخونیم راهی دیگه هست برای آدم کشتن چون من مطمئن هستم ۱۴۰۰ که قرآنباعث نابودی بشر هست..و این سارا جون چرابا یه نامرهم رفته جنگل اگه درست قرآن رو بخونیباید سارا جون یاباید سنگسار یا اعدام بشه .....بر جمال محمد سلوات
جمعه 25 آذر 1390 - 01:16
ekman - شیراز - ایران
بعضی از نو جوانان،چه دختر و چه پسر،هنوز سر از تخم در نیاورده اند هوس دوست پسر و دوست دختر به سرشان میزند،آنوقت والدین بیچاره باید عذاب بکشند و غصه درس و آینده فرزندشان را بخورند،ویکی هم مثل این خانم بخاطر دختر بوالهوسش که حتی در روابطش با دوست پسرش خیلی چیزها را زیر پا گذاشته ،باید خواسته و یا نا خواسته مرتکب قتل جوانی بشود.البته هر دو خانواده در تربیت فرزندانشان کوتاهی کردند که دختر خانواده در آن سن کم تن به تعرض دوست پسرش داده و کوتاهی خانواده پسر همین بس که چنین پسری تربیت کردند که بقول خودشان تنهایی رفته خواستگاری ،آنهم بعد از تعرض به دختری در این سن وسال.
جمعه 25 آذر 1390 - 01:53
gharibe UAE - ابوظبی - امارات
نمیگن این یارو تو خونه اینا چاکر داشته ؟
جمعه 25 آذر 1390 - 02:24
hossein87 - ایران - ایران
ای خدا.. ، آخه این بدبخت چیکار کنه ؟!!!! . مرتیکه نفهم میگه آن موقع شرایط دفاع مشروع را میدانستی؟! بابا تف به این شرع . طرف داره با قلدری وارد خونت میشه ، میگه باید فرار میکردی! جالب اینه وقتی بری بعدش شکایت کنی، میگن باید اثبات کنی!! ای تف به این قانون . تف به این شرع . تف به این دادگاه و تف به این بچه هایی که انقدر نفهمن . آخه دختر 13 ساله چی حالیشه....؟!!
جمعه 25 آذر 1390 - 05:01
star60 - امارات - امارات
روزى کة فهمیدى دخترت رفتة جنکل باید جلوش مى کرفتى مادر دلسوز بابک بدر دخترت در اوردة بودة دیکة جة کارش داشتى یک بار دیکة با دخترت حال جانانة مى کردججججججججج
جمعه 25 آذر 1390 - 03:54
shabparast - ایران - شمال
تمام این پسر هارو باید بدن دست من تا همه اونهارو زجر کش کنم.
جمعه 25 آذر 1390 - 06:46
gol andam - ژنو - سویس
قاصدکی . روی سنگ فرش خیابان . در انتظار یک دست ، . یک فـوت ... این همه رهگذر. کسی پیامی ندارد برای کسی ؟!. قصه ی این همه تنهایی را. قاصدک به کجا خواهد برد ؟! ...
جمعه 25 آذر 1390 - 08:58
a.ahooraei - دوسلدورف - آلمان
Beneton-شاید منظورش اینه که صفر تلفن را با قفلهای روی صفحه شماره ها بسته بودند که عدد ٩ را می بندن که صفر را نشه گرفت. البته فقط تلفنهای قدیمی و صفحه ای. تو رو خدا قاضی واسه این مردمه بخت برگشته نشیم. کار بابک هم اشتباه بوده ونه اینکه بمیره.
جمعه 25 آذر 1390 - 09:26
a.ahooraei - دوسلدورف - آلمان
Benetit- شاید از این تلفنهای قدیمی با صفحه ضماره دار بوده که ٩ را قفل میکردند و نمیشد صفر را گرفت.
جمعه 25 آذر 1390 - 10:39
asemane iran - تهران - ایران
شیراز - ایران حکم رابطه نه مشروع دختر و اپسر اعدام یا سنگسار نیست ، فقط دختر و پسر رو به عقد هم در میارن ، جالبه بدونید در اغلب مورد یه مهریییی برا دختر قرار میدان که پسر هیچ وقت نتون طلاقش بده مگه با رضایت خود دختر ، این حکمها که گفتین برا زن شوهر داره .
جمعه 25 آذر 1390 - 11:08
benetton - لندن - بریتانیا
a.ahooraei - دوسلدورف - آلمان / دوست عزیز اگر ما فرضیه شمارو هم قبول کنیم مگر نه اینکه پسره واسه دختر موبایل خریده بوده؟ پس چرا با اون موبایل به پلیس زنگ نزدن؟اینا همه بهانه است.من موافق عمل اون پسر نیستم مملکت قانون داره و اون پسر باید مجازات میشد اما اینکه هر کس واسه خودش مجری قانون بشه و به اسم دفاع از ناموس مرتکب قتل بشه،اینجوری مملکت میشه جنگل.
جمعه 25 آذر 1390 - 11:56
ariya777 - تهران - تهران
با نظر beneton لندن- موافقم همه ی اینا نقشه ی مادره بوده واسه کشتن پسره ، قتل عمد بوده ولی دختره هم به اندازه ی پسره گناه کار بوده. این قاضی خنگوله کی بوده که اینو نفهمیده؟!!!!!!!
جمعه 25 آذر 1390 - 12:45
massoudoslo - اسلو - نروژ
عجب اتفاق عجیبی ! خوب اقا جان مگه میشه به زور رفت خونه مردم با دختر یا پسرشون گرگم به هوا بازی کرد !!؟ خوب دیدی که صاحب خونه که زن بود و فکر میکردی میتونی خودت رو زورکی مهمون کنی یه هویی جومونک از آب در اومد .
جمعه 25 آذر 1390 - 17:30
Royan - بوخوم - آلمان
پسره حقش بوده مگه میشه آدم اینقدر بیشرم و پررو باشه که چندین بار مادر طرف هلش بده بیرون پسره پاشو بذاره لای در و بخواد بیاد تو , میخواسته بیاد تو چکار ؟ اینطوری آدم میره خواستگاری ؟ اگر این خانم آگاهانه هم بهش ضربه میزد حق پسره بوده, کسی که بخواد با زور وارد خانه کسی بشود مجرم است و طرف ازخودش دفاع کرده.benetton - لندن - بریتانیا/ Geelongcat - سیدنی - استرالیا/دوستان عزیز دختره 13 ساله بود زیر سن و پسره 21 ساله. اگر مردی بخاطر دفاع از ناموس معشوق همسرش را بکشد حق دارد ولی مادر حق نداره؟
جمعه 25 آذر 1390 - 21:13
Geelongcat - سیدنی - استرالیا
"ولی او پایش را لای در گذاشته بود و نمیگذاشت در را ببندم. دفعه سوم که هلش دادم یکدفعه فریادی زد در را ول کردم."... Royan- گفتم که پسره پر رو بوده. ولی جواب هر پررویی را با چاقو و خون ریزی نباید داد. موقع اصابت چاقو هیچ حملهیی به کسی رخ نداده بوده. بابک پاش را لای در گذشته بوده که در بسته نشه. ولی نه به این زن مشتی زده نه لگد. داشته این زن را خفه میکرده؟ نه اصلا از این حرفا گفته نشده... این زن مرتکب قتل شده.
دوشنبه 28 آذر 1390 - 21:06