دردسرهای جادوگری مادر برای دختر دانش‌آموز

جادوگری مادر یک دختر دانش‌آموز که موجب متلک‌پرانی‌ همکلاسی‌هایش شده بود، وی را پشت میله‌های بازداشتگاه انداخت.

وقتی زنگ مدرسه خورد، دختر گریان نزد پلیس رفت و ادعا کرد مادرش به دروغ رمالی می‌کند و دیگران را گول می‌زند. چندی پیش یکی از همکلاسی‌های «رعنا، 16 ساله» به دوستانش گفت مادرش نزد یک رمال رفته بود تا فال بگیرد و وقتی دیروز به مدرسه آمده بود تا وی را همراه خود به خانه‌شان ببرد با دیدن رعنا، وی را شناخته و گفته مادرش جادوگر است.

 

دختر نوجوان تنها 2 روز توانست نیش و کنایه‌ و متلک‌پرانی‌های همکلاسی‌هایش را تحمل کند، حتی دوستان صمیمی‌اش او را تنها گذاشتند و از آنها شنید که مادرانشان با شنیدن اینکه مادر رعنا جادوگر است از بچه‌هایشان خواسته‌اند با این دختر قطع رابطه کنند. وقتی زنگ مدرسه خورد، رعنا که سال‌ها دیده بود مادرش چگونه با دروغ‌بافی از زنان ساده‌لوح پول می‌گیرد و برای آنها وردهای عجیب با معجون‌های شفابخش می‌دهد و اسرار مادر فالگیرش را می‌دانست، به خاطر متلک‌های دوستانش نزد پلیس رفت. افسر نگهبان کلانتری با شنیدن ادعاهای این دختر نوجوان که گریه امانش را بریده بود با تشکیل پرونده‌ای وی را راهنمایی کرد تا صبح روز بعد نزدش رفته تا به دادسرا بروند. فردای آن روز رعنا به جای مدرسه نزد دادیار پرونده در دادسرای بعثت رفت. وی که چند روزی می‌شد در خانه با مادرش قهر بود وقتی پشت میز تحقیق نشست، گفت: 9 ساله بودم که پدرم به خاطر اعتیادی که داشت ما را رها کرد تا اینکه شنیدیم به خاطر تزریق مواد مرده است. مادرم زن خوبی بود به هر دری زد تا کاری دست و پا کند، نتوانست. به یاد دارم یک شب دوست قدیمی‌اش میهمان ما بود و فال قهوه گرفت. کلی خندیدیم و ناگهان «مامان ساناز» ادعا کرد می‌خواهد فال‌بینی کند و از این راه پول درآورد.

 

وی افزود: مامان ساناز ابتدا نزد همه کسانی که وی را می‌شناختند ادعا کرد نزد یک استاد فالگیر و جادوگر آموزش می‌بیند و همزمان شروع کرد به فال قهوه گرفتن. روزهای نخست یک سرگرمی بود و من خوشم می‌آمد تا اینکه پول خوبی به جیب مادرم رفت و زندگی‌مان بهتر شد.

 

مادرم در برابر درخواست‌هایی از زنان و دختران قرار می‌گرفت که با فال قهوه نمی‌شد پاسخی به آن داد از این رو مجبور شد همزمان با فال‌قهوه، رمالی و وردنویسی نیز بکند. با هم به بازاری در نزدیکی چهارراه استانبول رفتیم و مادرم مهره‌های سیاه و سفید، اسطرلاب و چیزهای عجیب و غریب دیگر خرید. مقداری پودر نیز خریدیم که شبیه ادویه بودند اما بوی بسیار بدی داشتند. مامان ساناز چند شبی به مطالعه کتاب‌های قدیمی که نمی‌دانم از چه کسی گرفته بود، پرداخت. بعد به چاپ یک آگهی دست زد که در آن خود را استاد علم غیب، جن‌گیر و جادوگر معرفی کرده بود.

 

رعنا آهی کشید و گفت: من که می‌دانستم همه این حرف‌ها دروغ است از آنها می‌ترسیدم اما این حقه مادرم کارساز شد و دیگر سرش به اندازه‌ای شلوغ شده بود که وقت پخت و پز برای ما را نداشت و مجبور شد دختری را برای منشی‌گری استخدام کند. می‌دیدم که چه زنان باکلاس و پولداری می‌آیند و مادرم با خواندن کلمات عجیب و غریب و دادن معجونی که از همان مواد بدبو بود، می‌خواست آن را در غذایشان بریزند و در ازای این کار کمتر از یکصد هزار تومان نمی‌گرفت. این دختر دانش‌آموز افزود: مامان ساناز کنترل کارهایش را از دست داده بود. وقتی می‌خواستم زیاده‌روی نکند حتی به من می‌گفت جادویم خواهد کرد. پول برایش مهم‌تر از هر چیزی شد. چند باری مشتریانش آمدند و از بدحالی شوهرشان به خاطر خوردن معجون‌ها شکایت کردند که وی همان حالات را نشانه تاثیرگذاری وردهایش دانست و باز آنها را اغفال کرد. بارها شاهد بودم که حرف‌هایی می‌زند و موجب به هم ریخته شدن زندگی مشتریانش می‌شود اما حریفش نمی‌شدم تا اینکه انگار مادر یکی از همکلاسی‌هایم نزد مامان ساناز رفته و بعد مرا در مدرسه شناخت. رعنا ادامه داد: همیشه سعی داشتم دوستی نداشته باشم که به خانه‌های هم رفت و آمد کنیم، وقتی فهمیدم همه مدرسه می‌دانند مادرم جادوگری می‌کند دنیا روی سرم خراب شد. همه به من متلک می‌گفتند و دوستان صمیمی‌ام دیگر سراغم نمی‌آمدند. خسته شده بودم و تصمیم گرفتم مادرم را لو بدهم. با این ادعاها، دادیار دستور داد تیمی از پلیس پس از تحقیقات نامحسوس زن جادوگر را دستگیر کنند. هنوز 48 ساعت نگذشته بود که با مشخص شدن جزئیات کلاهبرداری‌های این زن رمال، وی بازداشت شد و در برابر دادیار پرونده ادعا کرد بی‌گناه است. ساناز وقتی شنید دختر خودش راز جادوگری‌هایش را فاش کرده سر به زیر انداخت و چاره‌ای جز اعتراف ندید. زن جادوگر گفت: چاره‌ای نداشتم، گرسنه می‌ماندیم و البته می‌پذیرم که طمع کرده‌ام و خیلی‌ها به خطر افتاده‌اند. ساناز افزود: رعنا از همان ابتدا مخالف کارهای من بود. در چند روز گذشته می‌دیدم با من حرف نمی‌زند اما تصور نمی‌کردم به خاطر مادر همکلاسی‌اش است. باید در همان حد فال قهوه یا کارت‌کش می‌ماندم و دیگر ادعای جادوگری نمی‌کردم.

 

بنا بر گزارش خبرنگار «وطن‌امروز»، پس از سپرده شدن وثیقه زن جادوگر آزاد شد و در حال حاضر با توجه به عدم وجود شکایت از سوی مشتریان ساده‌لوح، کیفرخواست از لحاظ جنبه عمومی صادر شده و بزودی ساناز در دادگاه جزایی عمومی بعثت تهران محاکمه خواهد

رأی دهید
anyta - لندن - انگلستان
چشم طرفداران دولت روشن
یکشنبه 20 آذر 1390 - 16:44
a.ahooraei - دوسلدورف - آلمان
خاک بر سرت کنم دختر، مامان به این عاقلی داری که فهمیده بود ، چقدر معلول عقلی تو شهر هست و میشه اینا رو چاپید، اونوقت میری لوش میدی؟ اگه می رفت خودفروشی میکرد لابد بهتر بود، یا شوهر به مردی میکرد که تو را آزار جنسی بده! مامانت این گفته را خوب فهمیده بود که میگه؛ تا ابله در جهانه .... مفلس در نمی مانه. اینهایی که معتقد به جادو و جمبل و دعا هستند ، همون بهتر که با وق وزجر بمیرند و محیط را آلوده نکنند.
یکشنبه 20 آذر 1390 - 17:52
dokhtareariai - رشت - ایران
بهات موافقم ahoorai
یکشنبه 20 آذر 1390 - 19:41
delmorde - یوتوبوری - سوئد
مسول دولت است درامد نفت وقتی خرج عتینا میشه مثل گنبد و باگاه امامان در کشورهای خارج در عوض ایجاد مشاغل. بیکاری و گرانی روزمره این زن بدبخت نجیب را وادار می کند جادوگری و رمالی کند. ای مرگت با اخوند از ایت الله ها گرفته تا خرده اخوند. و ای ..... نابود باد اون اسلام ناب محمدیتان. که کشور را به خرافات کشاندید این گنبد ها منشی تمام این خرافات است.
یکشنبه 20 آذر 1390 - 19:45
Geelongcat - سیدنی - استرالیا
"می‌دیدم که چه زنان باکلاس و پولداری می‌آیند "----. چیکار کنیم خانوم‌های ایرانی‌ را از همچین باور‌هایی‌ بندازیم. قبلان تو ایران خودم دیدم زنها مهمانی زنونه میدند و از یک جادوگر دعوت میکنند تا آیندشان را یکی‌ یکی‌ به طور خصوصی پیشگویی کند. بعضیهاشون هم تحصیل کرده.
دوشنبه 21 آذر 1390 - 00:40
salomeh_f - ساکرامنتو - آمریکا
چه دختر کم عقل و خائن ایی. اگه مامانه میرفت صیغه ی این و اون میشد خوب بود؟ حالا کارش هم اگه نادرست بود باید تهدیدش میکردی که لوش میدی، نه اینکه واقعا بری و لو بدی. آخه مادرت بهت نزدیکتر یا این کلانتر و پلیس؟؟
دوشنبه 21 آذر 1390 - 04:14
Azadi45 - آنتورپن - بلژیک
به نظر من الان شرایط برای دختر ۱۶ ساله خیلی بدتر از مادرش شده و اون یشتر از مادرش احتیاج به کمک داره. مادر به این باهوشی حتما می تونست کارشو پعداز یک مدت عوض کنه....  یادش رفته دختر سن بلوغ داره ؟ 
دوشنبه 21 آذر 1390 - 08:41
a.ahooraei - دوسلدورف - آلمان
اینجا خانمهای کمتری نظر دادند, و اونهایی که اعتماد به خودشون دارند که به این چیزها معتقد چشم بسته نیستند نظر دادند.
دوشنبه 21 آذر 1390 - 15:00
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.