نظام‌آباد آقاجون، بچه نظام‌آبادم. امری بود؟

«سنجاقک‌ها/ و دیدارهای آشنا/ زادگاهم چه عزیز است!» (هایکو از بوسون)
 


یکی از تفریحات همیشگی دوران دانشجویی این بود که وقتی رفقایم داشتند با کسی بحث می‌کردند، در میانه بحث یکباره من را صدا بزنند و بگویند «فلانی! به آقا بگو بچه کجایی؟» و بعد من با صدای کلفت و گردن افراشته و سینه جلو داده جواب بدهم «نظام‌آباد آقاجون، بچه نظام‌آبادم. امری بود؟» تا همگی بزنیم زیر خنده.

 
یک بار هم که من نبودم، رفقایم وسط یک بحث نزدیک به دعوا به طرف مقابل گفته بودند که می‌گوییم رفقایمان بیایند ال کنند و بل کنند و رفیق‌های ما بچه نظام‌آباد هستند و اینها که دست بر قضا، همان موقع من و چند نفر دیگر رسیده بودیم و «چی شده؟ چی شده؟» بنده خدا طرف مقابل که خودش بچه «خاک سفید» هم بود، افتاده بود به معذرت‌خواهی.


 


آن کس که ز شهر آشنایی است، البته کارکرد عبارات نظام‌آباد و خاک سفید را در نقل خاطره‌های بالا می‌داند و نیازی به توضیح بیشتر ندارد. اما برای آنها که نمی‌دانند باید عرض کنم که مردمان محله نظام‌آباد تهران - جایی در مرکز شهر که خصوصیاتش به جنوب شهر می‌برد - معروف هستند به سر نترسشان و به «لات»هایشان.
 
خود من البته راز این ماجرا را ندانسته‌ام که محله‌ای که غالب ساکنانش از شهرهای استان مرکزی به پایتخت مهاجرت کرده‌اند، چطور توانستند در چنین فرصت کوتاهی چنین شهرتی به هم بزنند.
 
آیا این واکنشی دفاعی بوده برای رفع احساس خاص یک شهرستانی در برابر جوان‌های تهرانی؟ یا شاید هم تاثیر آن‌ همه سینمایی که در چهار طرف محله هست (یعنی بود) و نقل است که یکی از این سینماها برای شش سال متوالی در همه سانس‌ها فقط «قیصر» را نمایش می‌داده؟ هیچ محل دیگری را به خاطر ندارم که اهالی‌اش این‌ همه به سینما علاقه داشته باشند.
 
زمانی بود که ویدئو کالایی ممنوعه بود. در همان زمان در نظام‌آباد مغازه‌ای بود که وی‌اچ‌اس کرایه می‌داد و فقط هم همین یک کالا را داشت. تازگی‌ها دیدم یکی از نویسندگان سینمایی در مطلبی از این مغازه یاد کرده و نوشته بود: «چنین بود نظام‌آباد.»


واقعا هم چنین بود نظام‌آباد؛ خیابانی بلند بین دو میدان اصلی شهر (بین امام حسین(ع) و رسالت) که نه معماری خاصی داشت و نه مرکز و اداره بخصوصی تویش بود؛ مجموعه‌ای از خانه‌های کوچک و بزرگ با معماری‌های واقعا متفاوت که یادگار زمانی بود که زمین را به نقد می‌فروختند و هر کس هر مقدار توانسته بود خانه‌اش را جلو یا عقب برده بود.
 
برای همین، خیابانی شده بود پر از کوچه پسکوچه که جز اهل محل کسی از شبکه پیچیده‌شان سردرنمی‌آورد. در عوض، هرچه بود سر همین «اهل»ش بود که آنجا را ویژگی می‌داد و خصوصیت.
 
این اهالی توی شهر معروف بودند به لات بودن. اما واقعا این‌طور نبود. نه همه اهالی لات بودند و نه اصلا لات‌های محل، آن تصویری بودند که توی ذهن‌ها هست. نقل خاطره‌ای که از آخرین روز زندگی یکی از این لات‌ها دارم، شاید به توضیح منظورم کمک بکند.
 
آقاماشالله غریبی را من خودم در غروبی که شبش مرد، دیدم. این آقاماشالله آخرین «گنده‌لات» تاریخ نظام‌آباد است؛ یک مرد چهارشانه، با ته‌ریشی نامرتب و دست‌هایی پهن که کار یدی مداوم از خطوط ریز و درشت پرش کرده بود.


آن روز غروب روی یک درگاهی نشسته بود و من که از دور دیدمش، با صدای بلند سلامش دادم. گفتم «سلام آقاماشالله» و او انگار که سر حال نباشد، فقط سر تکان داد. منتظر بودم که بگوید «پسر، آدم بزرگ‌تر را به اسم کوچیک صدا نمی‌زنه» ولی نگفت. فقط سر تکان داد.
 
خودم دوباره حرفم را اصلاح کردم و گفتم «خوب هستید آقاغریبی؟» و او باز هم سر تکان داد که یعنی برو و من هم بدون هیچ اعتراضی رفتم. این، تصویر یک «لات» واقعی بود؛ مردی که می‌گفتند به عمرش دعوا نکرده و هیبتی دارد که اصلا نیازی به دعوا ندارد.


آقاماشالله را همان شب با چاقو زدند؛ با چاقو و از پشت. همان‌طوری که آخر و عاقبت معمول این‌جور قصه‌هاست. سرنوشت خیابان نظام‌آباد اما سرنوشتی شده که به هیچ وجه معمولی نیست.
 
حالا توی این خیابان سه‌تا ایستگاه مترو زده‌اند و اتوبان امام علی(ع)، نیمی از خیابان را خورده است. خیابان دارد به زور مدرن می‌شود و کوچه پسکوچه‌های پررمز و رازش هم توی عقب‌نشینی اجباری خانه‌ها حل می‌شوند.
 
نظام‌آباد دیگر لات ندارد و سهل است، بعد از آقاماشالله تهران دیگر گنده‌لات به خودش ندیده. اوضاع درست شده است مثل همان روز غروب و همان سر تکان دادن‌های آقاماشالله. حالا دیگر خاطره زادگاه عزیز من، شده است یک حس نوستالژیک که وقت یادآوری آن دلم بخواهد سینه‌ام را جلو بدهم و سرم را بالا بگیرم و با صدای کلفت بگویم: «نظام‌آباد آقاجون، بچه نظام‌آبادم. امری بود؟»
 
احسان رضایی/همشهری جوان

رأی دهید
klopatra7 - دوسلدورف - آلمان
جالب بود
‌پنجشنبه 19 آبان 1390 - 18:17
mashkok - تهران - ايران
اگر می‌‌خوائی ببینی‌ توئه نظام آباد چه خبره باید یه سری به چهار راه نظام آباد بزنی‌ تا آغا جون باز هارو ببینی‌ ماشاالله چند کیلوه
‌پنجشنبه 19 آبان 1390 - 18:33
reza Hamburg - هامبورگ - آلمان
بچه نیرو هوای آقا امری بود
‌پنجشنبه 19 آبان 1390 - 20:13
alkap0n1990 - کرج - ایران
موافقم mashkok - تهران - ایران . اصلا کسی دیگه ماشاالله وامثالهم رو آدم حساب نمیکنه . درصمن klopatra7 - دوسلدورف - آلمان اصلا هم جالب نیست این مسائل خیلی هم بده . زندگیشون شده لات بازی . از 10 سالگی تو خیابونن و مواد میزنن ومیفروشن . احوالیه ها.
جمعه 20 آبان 1390 - 00:23
sourena.de - اشتوتگارت - آلمان
گذر یحیی خان، گذر لوطی صالح، آبمنگل.. یادش بخیر. من هم بچه جنوب شهر تهران هستم و افتخار هم میکنم ولی نه به لاتها و مواد فروش هاش که از بیکاری و بیسوادی چنین شده بودند بلکه به انسانهای پاکش که برای دیگران ارزش قائل بودند و به بزرگتر و زن و بچه ها و .. احترام میگذاشتند و به هم کمک میکردند و پول رو ملاک قرار نمیدادند. امیدوارم هنوز هم چنین باشه و حکومت کثیف ولی وقیح هنوز محله قدیمی رو آلوده نکرده باشه.
جمعه 20 آبان 1390 - 10:36
azadi - کرج - ایران
alkap0n1990 - کرج - ایران شیرین ترین دوران زندگی من تو این محل گذشته،بهترین دوستانم اهل این محل هستند،تو اون زمان که ویدئو ممنوع بود واقعا چه لذتی داشت که یک فیلم وی اچ اس 1000 بار دیده شده پیدا کنی و بری یک ویدئو اجاره کنی بشینی ببینی خداییش خیلی حال میداد گنده لات بازی ش هم رو حساب و کتاب بود اینطور نبود که هر کی از ننش قهر کرد لات و گنده لات باشه مردها سرشون لای لنگهاشون نبود تعداد معتادهای محل به زور به تعداد انگشتهای یک دست میرسید نه مثل حالا که اگر معتاد نباشیم باید در طبیعی بودن خودمون شک کنیم بی سواد ترینن و باسواد ترین ادمها را تو این محل میتونی پیدا کنی اون موقع که رفتن به دانشگاه شریف نشان میداد که طرف سرش به تنش می ارزه لا اقل 5 یا 6 نفر از هم محلی ها و دوستان خودم دانشگاه شریف قبول شدند تا انجا زندگی نکرده باشی نمیتونی بگی چه جور جائیه
جمعه 20 آبان 1390 - 10:40
rojina9000 - تبریز - ایران
alkap0n1990 - کرج - ایران!. جناب! این وارژه "امثالهم" چی بود ؟؟؟ یعنی اونقدر تو فارسی کم آوردی که دست به دامن عربها شدی؟
جمعه 20 آبان 1390 - 11:07
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.