شما یادتون نمیاد
شما یادتون نمیاد ………. یادش به خیر یاد کودکی…….و زمان خوبم و همه بچه های اون موقع…. یاد اون روزا بخیر…………..
شما یادتون نمیاد تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن… آب بخوریم
شما یادتون نمیاد شبا بیشتر از ساعت ۱۲ تلویزیون برنامه نداشت سر ساعت ۱۲ سرود ملی و پخش می کرد و قطع می شد…. شد جمهوری اسلامی به پا . . .
شما یادتون نمیاد:قبل از شروع برنامه یه مجری میومد اولش شعر می خوند بعد هم برنامه ها رو پشت سر هم اعلام می کرد…آخرشم می گفت شما رو به دیدن برنامه ی فلان دعوت می کنم..
شما یادتون نمیاد، تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان نفر وسطی باید میرفت زیر میز.
شما یادتون نمیاد، سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ
شما یادتون نمیاد ولی نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد.
شما یادتون نمیاد تو فیلم سازدهنی مرده با دوچرخه توکوچه ها دور میزدو میخوند:دِریااااااا موجه کا کا.. دِریا موجه.
شما یادتون نمیاد، کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به نمکی ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک ید دار اومد که پیشرفت کرده بود نمک ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد.
شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی !
شما یادتون نمیاد موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میذاشتیم رو میز که تقلب نکنیم.
شما یادتون نمیاد سریال آیینه ، دو قسمتی بود اول زن و شوهر ها بد بودند و خیلی دعوا میکردند بعد قسمت دوم : زندگی شیرین می شود بود و همه قربون صدقه هم می رفتند. یه قسمتی بود که زن و شوهر ازدواج کرده بودند همه براشون ساعت دیواری اورده بودند. بعد قسمت زندگی شیرین میشود جواد خدایاری و مهین شهابی برای زوج جوان چایی و قند و شکر بردند همه از حسن سلیقه این دو نفر انگشت به دهان موندند و ما باید نتیجه میگرفتیم که چایی بهترین هدیه عروسی می تونه باشه.
شما یادتون نمیاد؛ جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان رو، فرداش همه تو مدرسه جوگیر بودیم.
شما یادتون نمیاد ، پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن !
شما یادتون نمیاد، اون قایق ها رو که توش نفت میریختیم و با یه تیکه پنبه براش فتیله درست میکردیم و بعد روشنش میکردیم و میگذاشتیمش تو حوض. بعدش هم پت پت صدا میکرد و حرکت میکرد و ما هم کلی خر کیف میشدیم..!!!
شما یادتون نمیاد شیشه های همه خونه ها چسب ضربدری داشت.
شما یادتون نمیاد، زنگ آخر که می شد کیف و کوله رو مینداختیم رو دوشمون و منتظر بودیم زنگ بخوره تا اولین نفری باشیم که از کلاس میدوه بیرون
شما یادتون نمیاد یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی با کلاس بود.
شما یادتون نمیاد دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده سواد داری؟
شما یادتون نمیاد ماه رمضون که میشد اگه کسی می گفت من روزه ام بهش میگفتیم: زبونتو در بیار ببینم راست میگی یا نه !
شما یادتون نمیاد که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو !
شما یادتون نمیاد، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد !
شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو ۱۸۰ درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم !
شما یادتون نمیاد: آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی !
شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن
شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن !
شما یادتون نمیاد، یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم !
شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه !
شما یادتون نمیاد: انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه !
شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم رو در مینوشتن: آمدیم نبودید!!
شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم !
شما یادتون نمیاد: گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرک خسته میشه… بالهاشو زود میبنده… روی گلها میشینه… شعر میخونه، میخنده !
شما یادتون نمیاد، اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررررترررررررررر ررر صدا میداد !
شما یادتون نمی یاد، بچه که بودیم می خواستیم بریم حموم باید یک ساعت قبل بخاری تو حموم روشن میکردیم.
شما یادتون نمیاد آسیاب بشین میشینم، آسیاب پاشو پامیشم، آسیاب بچرخ میچرخم، آسیاب پاشو،پا نمیشم؛ جوون ننه جون، پا نمیشم؛… جوونه قفل چمدون،پامیشم..آسیاب تند ترش کن، تندتر تندترش کن!
شما یادتون نمیاد اونجا که الان برج میلاد ساختن، جمعه ها موتورهای کراس میومدن تمرین و نمایش. عشقمون این بود که بریم اونا رو ببینیم. راستی چی شدن اینا؟
شما یادتون نمیاد چرخ فلکی که چرخو فلکش رو میاورد ۴ تا جا بیشتر نداشت و با دست میچرخوندش.
شما یادتون نمیاد… فیلم ویدئو که یواشکی زیرپیرهنمون قایم می کردیم؛بعدم می گفتیم کیفیتش آینه س!
شما یادتون نمیاد…جنازه از ویدئو راحت تر جا به جا می شد!
شما یادتون نمیاد…تا پلیس میدیدم صدای ضبط ماشین رو کم میکردیم!
شما یادتون نمیاد که چه حالی ازت گرفته می شد وقتی تعطیلات عید داشت تموم می شد و یادت می آمد پیک نوروزیت را با اون همه تکالیفی که معلمت بهت داده رو هنوز انجام ندادی واقعا که هنوزم وقتی یادم می یاد گریم می گیره.
شما یادتون نمیاد،انگشتامونو تو هم کلید میکردیم یکیشونو قایم میکردیم اینو میخوندیم: بر پاااا….بر جاااا…. کی غایبه؟ مرجاااان…دروغ نگو من اینجااام…
شما یادتون نمیاد، چقدر زجر آور بود شنیدن آهنگ مدرسه ها وا شده اونم صبح اول مهر.
شما یادتون نمیاد، توی سریال در پناه تو وقتی بابای مریم سیلی آبداری زد به رامین چقدر خوشحال شدیم!
شما یادتون نمیاد، بازی اسم فامیل. میوه:ریواس. غذا:ریواس پلو…..!
شما یادتون نمیاد دبستان که بودیم معلم بهداشت یه ساعتایی می اومد با مدادامون لای موهامونو نگاه می کرد.
شما یادتون نمیاد! روی فیلمای عروسی، موقعی که دوماد داشت حلقه رو توی انگشت عروس می کرد؛ آهنگ یه حلقه طلایی معین و می ذاشتن.
شما یادتون نمیاد، این آواز مُد شده بود پسرا تو کوچه میخوندن: آآآآآی نسیم سحری صبر کن، مارا با خود ببر از کوچه ها،آآآی…
شما یادتون نمیاد، مراد برقی عاشق محبوبه بود، وقتی سریال مراد برقی شروع میشد پرنده تو خیابونها پر نمیزد.
چه شیطونی هایی می کردیم
یادش به خیر
یاد کودکی…….و زمان خوبم
و همه بچه های اون موقع….
یاد اون روزا بخیر…………..
baran828 - ایران - تهران
|
من همشو یادم میاد...روزهای کودکی ما متاسفانه پیوند خورد به جریان انقلاب وجنگ .فقط بچه های اونموقع اینها رو خوب حس میکنن .من یه مادر بزرگ خوبم داشتم که بهترین خاطره ی من از اون روزهای سنگین بود .توی همه ی این خاطره ها چهره ی مهربونش مدام جلوی چشم هامه.خدا بیامرزتش. |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
ari jojeh - ایران - تهران
|
حالا ما در یکی از بهترین کشورهای دنیا صاحب چه سواد و چه مال و مقامی شدیم و انها که با ما ان اعمال ناپسند را داشتند به چه قهقرایی افتادند! |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
az mast ke bar mast ! - نروژ - سرد
|
سریال اوشین , صدای اژیر خطر قبل بمبارون , صبح جمعه با شمای رادیو , سندباد و پینوکیو , نون سنگکه دو طرف خشخاشی , بطریهای شیر که روش عکس گاو بود, تاکسی پیکان نارنجی , جمعه ها نهار خونه ی مامان بزرگ اینا , دکتر بازی با دخترخاله (یواشکی و با یه دنیا استرس) , کفش ملی واسه روز اول مدرسه, زنگ ورزش که مثل برق میگذشت , و . و . و . چه روزهای عزیزی که حیف شدن رفت و ماها شدیم " نسل سوخته " |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
mehraeen - ایران - تهران
|
شما یادتون نمیاد مردم سال 57 خر شدند و پشت پا زدند به گذشته شیرین و تباه کردند آینده خودشون و فرزندانشان و کشورشون |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
majid63 - فرانسه - پاریس
|
واقعا ای ول گفتی ! مرسی ولی شما یادتون نمیاد وقتی برف و بارون میامد پاهامون می زدیم تو چاله ها برای پخش کردن اب وقایم موشک تو چاله برفی و وقتی میرفتیم خونه مامانمون ا حوله روی بخاری می گذاشت و پاهامون به اون خشک میکرد . |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
ari jojeh - ایران - تهران
|
چرا خوب یادم میاد اون کوپن بنزین را که پدرم بخاطر بهایی بودن از شرکت اخراجش کرده بودند و با سه تا بچه قد و نیم قد با ماشین مسافر کشی میکرد. نه کسی سوار ماشینش میشد و نه سهمیه کوپن بنزین بهش میدادند و مجبور بود بنزین ازاد بزنه و کار کنه که کل روز هیچی برایش نمی ماند و وقتی به خانه برمیگشت صورتش از ناراحتی کبود بود . چرا خوب یادم میاد وقتی تو ان دوران این مطالب را میخواندیم همه شنگول بودند و ما حسرت پول تو جیبی. اما عجبا که چه ورق همه چیز برگشت و همان فلاکت به خودشان ! |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
violaa - ایتالیا - رم
|
اشکم در امد . شما یادتون نمیاد وقتی میبوردنمون عکاسی عکس 3x4 بندازیم پرده پشت سرمون همیشه رنگی بود و نقاشی کوه و دریا داشت... |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
منگوله مشهدی - ایران - مشهد
|
ماندگاری و لذت از سمبل های بخاطر آورنده گذشته هامون بدلیل ماهیت وجودی خود اونها نیست، همه این نوستالژی مخلوط ترش و شیرین، با تمام قدرت و عمقش، مربوط به آرامش خیال و گرمای کانون های خانواده هامون در اون روزگار همراه با حس بی تعهدی بیشتر در قبال تلاش کمتر و استفاده از مازاد داشته هامون در مسیر لذت فردی و اجتماعی ما است. راحت تر بودیم، ثروتمندتر بودیم، آرام تر و پر تر بودیم، هنوز چهره تند و متالیک و پر تنش تکنولوژی دامن وجود و روحمون رو نگرفته بود، روابطمون هم پایه صداقت و محبت داشت نه منافع فردی! "از ماست که بر ماست" - تا خودمون اول خودمون رو درست نکنیم اون روزهای پر آرامش و گرم بر نخواهد گشت .. |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
zahra50 - دانمارک - کپنهاگ
|
چقدر خاطره .از درس کرم ابریشم و مرغابی و لاک پشت بیزار بودم چون خیلی کلمات سخت داشت و برای رونویسی خیلی طولانی بود.کارتهای ماشین رو هنوزم دارم البته در ایران .یادش بخیر هر روز بعد از مدرسه با بچه ها کارت بازی میکردیم.عاشق محله برو بیا بودم .محله بهداشت هم بد نبود.جدا یاد همه این خاطرات بخیر. |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
gol andam - سویس - زوریخ
|
من امروز فریاد دادخواهی سر میدهم...تو سکوت می کنی. . . یک روز !. . من سکوت خواهم کرد و. . ... . تو آن روز. . برای اولین بار. . مفهوم "دیر شدن " را خواهی فهمید . . فریاد زمانم را نمی شنوی !دلتنگ نشدی ببینی...چگونه خوبترینِ خاطره ها...بی رحم ترینشان می شود...!!!:-(( چه دل تنگم چه دل تنگ |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
alihosain2001 - افغانستان - کابل
|
وای خدای من دیگه داره گریم میگیره من همه اینا رو خیلی خوب یادمه سالهای اوارگی رو پدر و مادرهامون در غم و اندوه غربت در ایران سپری میکردن ولی ما بچهها سرمست کودکی با همه اینا بزرگ میشدیم بعضی وقتها وقتی یاد اون روزای مدرسه و خاطرات کودکی یا دوستان ایرانی می افتم یه غم به اندازه کل دنیا روی سینه ام سنگینی میکنه بعضی وقتها فکر میکنم به اینجا و به کابل وابستگی و تعلق ندارم و احساس غربت میکنم میخوام برگردم و همه جا رو یه دل سیر ببینم دوستامو پیدا کنم امیدوارم هر جا که هستند پیروز باشند و موفق و حتی یک تار مو هم از سرشون کم نشه |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
IRANI AZAD-1361 - ایران - اصفهان
|
90 درصدش یادمونه و باهاش کلی خاطره داشتیم اون قدر ها هم دور نیست یه حال عجیبی بهم دست داد ای کاش بزرگ نمیشدیم و به غیر از اینها مسائل دیگه ای تو کلمون نبود. |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
IRANI AZAD-1361 - ایران - اصفهان
|
ما یادمون میاد که ........!. - تو دهانمون ماش میریختیم و تو لوله خودکار بیک! فوت میکردیم به طرف همکلاسی هامون. - دستامونو هنگام خط کش خوردن از معلم مشت میکردیم یا زیر کتمون قایم میکردیم. - موقعی که برف یا بارون شدید میومد تو حیات مدرسه دانش آموزان را نمیذاشتن برن تو حیات و تو سالن میموندن تا زنگ کلاس بخوره. - معلم بهداشتمون همیشه سر و وضعمونو نگاه میکرد مخصوصا ناخنامون. - انواع کاردستی درست میکردیم و فرداش نشون معلممون میدادیم. - هر سال که به کلاس بالاتری میرفتیم کلی احساس غرور میکردیم مخصوصا جلوی رده پایینی ها. - داستانهای کوکب خانوم - حسنک کجایی - چوپان دروغو - دهقان فداکار... برنامه کودک و کارتن های ای کیو سان - بامزی - حنا دختری در مزرعه - بچه های کوه آلپ - دهکده حیوانات - واتو واتو - پسر مبتکر - جولز و جولی - خونه مادر بزرگه - میتی کامان - چوبین - علی کوچولو - مسابقه محله - پینوکیو - سند باد - یو نیکو - هاج زنبور عسل - پرین - فوتبالست ها - پت و مت... بازی آتاری (هواپیما) که میدونم خیلی ها مثل من کشته مرده اش بودیم - دزد و پلیس.. واقعا که چه دورانی بود یادش بخیر. |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
Dara va sara - استرالیا - پرت
|
شما یادتون نمیاد. من یادمه. 10 روز محرم ننم روزه داشت. یه هفته خامنه ای میومد یه هفته رفسنجانی.یه بار تو روزه همونطوری که پیش ننم نشسته بودم. خواستم ببینم اینا چی میگن که ننه من اینطوری گریه میکنه.هرچی دقت کردم نفهمیدم. بعد از روزه میرفتم یه پاکت نامه میگرفتم بعد بابام یه دوتومنی کاغذی میذاشت تو پاکت و بعد از روزه میدادیم بهشون.چقدر دولا راست میشدن. خامنه ای یه دوچرخه داشت. همینکه سوار دوچرخش میشد. با سنگ میزدیمش. شما یادتون نمیاد... |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
IRANI AZAD-1361 - ایران - اصفهان
|
راستی از اون سکه های 10 ریالی که در تصویر هست من یه دو سه هزارتایشو دارم به رنگ طلایی هم هستش. اون زمون رو سر عرس داماد میریختند. |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
IRANI AZAD-1361 - ایران - اصفهان
|
اون دوربین هم که در تصویر هست را هنوز دارم به رنگ مشکیه فیلمش هم بصورت پزتیو هست و کوچک چندتایی آن به شکل دایری شکل هست و از بالا وارد دوربین میشه و با دستی کوچک سمت راست تصاویرش عوض میشه. |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
h.k - دانمارک - اودا
|
من چیزهایی که یادم میاد.ناراحتی روزهای اخرتعطیلی وشروع مدرسه بود.چه غمناک میشدیم.یادممیاد.لقمه دردهان چرت میزدیم.مادر میگفت ,,کمتر بالاوپایین میپریدی مامان,یادم میاد دسته بندی برای دعوا..چیزی که هیوقت فراموش نمیکنم.امدن خمینی ملعون وخوشحالی ملت ایران.وناراحتی خانواده مادووستان.نحسی انروزرافراموش نمی کنم.و... |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
diyaco_1358 - - اربیل
|
سریال جنگجویان کوهستان چهارشنبه ها پخش میشد. چرا درست اطلاع رسانی نمیکنید. عجب ااااااااااا |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
hajmehran - ایران - شیراز
|
شما هم یادت نمیاد وقتی که بعد از تبلیغات تلویزیون میگفت توماجیان تقدیم میکند مرد شش میلیون دلاری و همه خانواده ها منتظر این جمله بودن تا بعدش این فیلم شروع بشه.یادش به خیر. |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
Dara va sara - استرالیا - پرت
|
mehraeen - ایران - تهران. ان من یادم میاد . ولی میخوام یهطوری فراموشش کنم.چون هربار که بهش فکر میکنم اتیشم میزنه. |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
Dara va sara - استرالیا - پرت
|
شما یادتون نمیاد. من یادمه. 10 روز محرم ننم روضه داشت. یه هفته خامنه ای میومد یه هفته رفسنجانی.یه بار تو روضه همونطوری که پیش ننم نشسته بودم. خواستم ببینم اینا چی میگن که ننه من اینطوری گریه میکنه.هرچی دقت کردم نفهمیدم. بعد از روزه میرفتم یه پاکت نامه میگرفتم بعد بابام یه دوتومنی کاغذی میذاشت تو پاکت و بعد از روضه میدادیم بهشون.چقدر دولا راست میشدن. خامنه ای یه دوچرخه داشت. همینکه سوار دوچرخش میشد. با سنگ میزدیمش. شما یادتون نمیاد... |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
آشی - انگلیس - لندن
|
حالا ازکچا معلومه اگه شاه هنوز بودش چه بسا آمریکا یا غرب از شرش مثل صدام حسین یا قذافی و دیگز دیکتاتورها که دادن و خوردن و بالا کشیدن و وقتی تاریخ مصر فشون تمام میشد ازش خلاص نمیشد؟؟؟ ها؟ |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
zahra50 - دانمارک - کپنهاگ
|
az mast ke bar mast-نروژ دوست عزیز چه قشنگ بقیه خاطرات رو زنده کردی.جدا یادش بخیر .حلیم عدسی ,مجله دانشمند و صفحه عجیب ولی واقعی,گزارش هفتگی عصر جمعه,نام ها و نشانه ها عصر پنجشنبه,و خیلی چیزای دیگه که سختی های دهه شصت و اوایل هفتاد رو کمی تعدیل میکرد.آره ما ها بدجوری سوختیم.ما قربانیان انقلاب 57 هستیم.انقلاب و جنگ کودکی و نوجوانی ما ها رو نشونه گرفت.جدا متاسفم |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
eqqe - کلومبیا - بوگوتا
|
با مداد تراش و پوست نارنگی تار عنکبوت درست میکردیم. تیغ مداد تراشو در می آوردیم ، لوله خودکارو با اتیش داغ می کردیم تیغو میزدیم به لوله خودکار. با عکس ادامس های جام جهانی 94 امریکا عکس بازی میکردیم. من هنوز از اون قیق های نفتی که پت پت میکرد دلم میخواد داشته باشم.برای من مخزن فشار ابش زود سوراخ شد و داغش هنوز به دلم مونده ها.. |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
Royan - المان - بوخوم
|
شما یادتون نمیاد وقتی خواهر و برادرام شب ها جمعه میرفتن تفریح ,باشگاه بانک سپه, بولینگ عبدو, پارک خرم , کوچینی و یا شمال و دریا کنار بهشون میگفتم منم میاد دادشم میگفت هنوز کوچکی بذار حداقل 16 سالت بشه, توهم میبریم و شانس من بیچاره دوره نوجوانی و جوانی ما خورد به انقلاب تا اومدیم بفهیم چی شده روسری وتوسری و بگیر و ببند و جنگ و من که نمی بخشم کسانی را که خوشی این سالهای عمر منو ازم گرفتن. تازه زمان ما خیلی سخت تر از الان بود کی جرئت داشت مانتو کوتاه یا تنگ بپوشه یا آرایش کنه بره مدرسه و دانشگاه با یه خروار فوکل . |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
hajmehran - ایران - شیراز
|
شما هم یادت نمیاد وقتی که بعد از تبلیغات تلویزیون میگفت توماجیان تقدیم میکند مرد شش میلیون دلاری و همه خانواده ها منتظر این جمله بودن تا بعدش این فیلم شروع بشه.یادش به خیر. |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
pelle - سوئد - استکهلم
|
. alihosain2001 - افغانستان - کابل -دوست عزیزم امیدوارم به هر آرزویی که داری برسی و در هر نقطه ای از دنیا که دوست داری بتوانی زندگی کنی . |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
فراز_نروژ - نروژ - تونسبرگ
|
مرض داری دوران غار نشینی مونو یادمون میاری؟!! یادت میاد از سرما کف پاهامونو میزاشتیم لبه علاءالدین، پامون سر میخورد شست پامون میسوخت؟!! ما که همه گذشته یکسانی داریم و با یاداوریش بغضمون می گیره چرا امروز اینقدر با هم غریبیم و همدیگه رو دوست نداریم. شما را به خدا بیایید با هم دوست باشیم. بیا! دل من هم گرفت. |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
fariba - تهران - تهران
|
کاشکی یارم نمینداختی چون یاد گریه کردنم تو بچگیم افتادم و ارم عین بچها گریه میکنم |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
golly47 - المان - فوکشتاد
|
یادتون مییاد یه شیرینی های گرد که اسمش شانسی بود داخل بعضی هاش ده شاهی بود.....یادتون مییاد شهرو فرنگی را که میگفت ..شهر شهر فرنگه از همه رنگه خوب تماشاکن این را که میبینید .... یادتون مییاد معرکه گیرها چقدر قوی بودند زنجیر پاره میکردند ماشین را از روی خودشون رد میکردند و.. یاد...با نخوچی کشمش مهمان بازی میکردیم یاد.. یدول دوقل بازی یاد. وسطی بازی میکردیم ولی حالا این جوانهای بدبخت ما حتی اب بازی هم اجازه ندارن روزی خواهد رسید که یکنفر بخواهد نماز بخواند بایست هفت درب را بروی خودش قفل کند |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
*Fanoos* - ایران - شهمیرزاد
|
az mast ke bar mast ! - نروژ - سرد بابا با هوش ..بابا باکلاس. بابا زنده و تداعی شدن خاطرات گذشته بابا یه ذره نوامید !!!..هر چند شما نسل سوخته نیستی انشاالله که خوشبختی دوست من . خواستم به تقلید از شما کامنتی برات بزارم شاد شی تا نبینیم از غم بگی عزیزم .. روزهای خوش وخرمی رو برات از صمیم قلبم آرزومندم الهی امین .. |
دوشنبه 2 آبان 1390 |
|
cat boy - ژاپن - توکیو
|
mehraeen - ایران - تهران...... ولی به نظر من از همه ... تر خودتی که به هم میهن خودت اهانت میکنی........ فقط باید به وطن فروشان اهانت کرد . توکیو |
سهشنبه 3 آبان 1390 |
|
barge sabz - انگلستان - لندن
|
دوست عزیزم ,همه رابه خاطر میاورم,بازیهای زیبایش را نیز به یاد میاورم: هفت سنگ,شیرپلنگ,گرگم به هوا,زوو,شاه وزیر,لیله,گانیه,گل یاپوچ,نون بیار کباب ببر,تیله بازی,الک دولک,داغ بازی,کلاغ پر,پینوکیو,همه گرگه چه شاد بودیم وندانسیم یک روز به یادشان میاوریم..... |
سهشنبه 3 آبان 1390 |
|
یک هموطن - کانادا - تورنتو
|
مرسی ، یاد روزگار خوش کودکی بخیر. بعضی وقتها فکر می کنم اون انتظار و لذتی که نسل مابرای همون یک ساعت برنامه کودک و دیدینهای یکشنبه شب داشت هیچ کدام از بچه های ما با وجود داشتن بهترین برنامه های کودک 24 ساعته درک نمی کنند. |
سهشنبه 3 آبان 1390 |
|
khosh bavar - ایران - یزد
|
az mast ke bar mast ! -: با درود, خوب منو به یاد بازی شیرین و یواشکی ام با دخترخاله جونم انداختی ! خیلی خوش گذشت که فکر کنم از انموقع به بعد " بالغ تر " شدم ! |
سهشنبه 3 آبان 1390 |
|
shervin-iran - ایران - خرم آباد
|
یاد همشون بخیر ....بجز اون قسمت که میگه روی شیشه پنجره ها چسب ضربدری داشتیم...امیدوارم اون روزهای جنگ و کشتار وخونریزی ووحشت هیچوقت برنگرده.....چه خاطره های وحشتناکی از اون روزهای جنگ با عراق دارم...باور کنید دوستان من، هنوز صحنه های بمباران شهرمون مثل فیلم سینمایی (اون هم ازنوع رنگی با کیفیت دی وی دی) جلوی چشمامه........حتی میتونم مشخصات هواپیماهای عراقی و رنگ بمبها وراکتهایی که ازبالای کوه مشرف به شهر، بسمت شهر شلیک می کردن رو بیاد بیارم...... حتی یکبار که با پدرم وچندتا ازبچه های فامیل دردامنه همین کوه داشتیم قدم می زدیم هواپیماهای عراقی ناغافل سررسیدند و بسمت ما با تیربار شلیک کردن...بخدا قسم عین حقیقت رو میگم...ولی ما قبلش باشنیدن صدای غرش اونها زیر تخته سنگها پناه گرفته بودیم و جون سالم بدر بردیم...بله دوستان....مردم اون روزها صبح که از خواب بلند می شدن امید نداشتن که تا شب زنده بمونن...اونوقت بعضی ازاون تندروهای یکشبه انقلابی شده میگفتن جنگ جنگ تا پیروزی.......واقعا که !!!!!! |
سهشنبه 3 آبان 1390 |
|
JEYRAN - امارات - دبی
|
یادش بخیر از دبیرستان اسدآبادی میدان رشدیه جنب سینما اسکار ساعت 2.30 بعدازظهر که تعطیل میشدیم یکراست میرفتیم مسقطی مرادی |
سهشنبه 3 آبان 1390 |
|
khonok - آلمان - برلین
|
ببین منو...هر کسی که هستی این مطلبو گذاشتی روی سایت...بقدری باهات حال کردم برای این مطلبت که اگه الان بغل دستم بودی یه شیرینی اساسی مهمون من بودی...ببین...یعنی این بهترین مطلب توی تمام این مدت بوده که من این سایت رو ویزیت میکنم....دمت گرم!! از تک تکش خاطره دارم..دونه دونش |
سهشنبه 3 آبان 1390 |
|
also22000 - بلژیک - آنتورپن
|
با درود ،به همه . کی یادش میاد وقتی برف میامد مثل الان که نبود ،من یادمه که درب خانه را که باز کردم انگار . دیوار کشیده بودند ،خیابان کاملا بسته میشد ،هر کی ماشین داشت دیگه نمیتونست حرکتش بده ،بعد که همه با هم برفها را کنار میزدند تا دم درب حیاط ،خب مدرسه هم که تعطیل میشد ما هم از خدا خواسته میرفتیم و با اونهمه برف یک تپه کوچیک میساختیم و از اون سر . میخوردیم ،یا آدمک بزرگ میساختیم وووووووووو ،. فقط حرفهای منو کسانیکه دیدن باور میکنند که چقدر برف سنگین میامد نه مثل الان . یادش بخیر . |
سهشنبه 3 آبان 1390 |
|
az mast ke bar mast ! - نروژ - سرد
|
khosh bavar - ایران - یزد . در خدمتیم رئیس :-) اره خیلی جالب و پر هیجان بود مخ دخترخاله هرو زدن , همش هم قول می دادیم بهم که بزرگ شدیم باهم عروسی می کنیم . |
سهشنبه 3 آبان 1390 |
|
*Fanoos* - ایران - شهمیرزاد
|
also22000 - بلژیک - آنتورپن با درود به شما دوست عزیز ..ای ول واقعا یادش بخیر یادته پدرها میرفتن برفهارو از بالا پشتبان پارو میکردن؟و وقتی از رادیو اعلام میکردن امروز مدرسه به خاطر برف تعطیله ذوق میکردم ..چه روزهایی بود اره حرفتو باور دارم ...ولی افسوس که گذشته دیگه بر نمیگرده ...فقط با دیدن این عکسها خاطره هامون زنده میشه ... |
سهشنبه 3 آبان 1390 |
|
az mast ke bar mast ! - نروژ - سرد
|
Fanoos* - ایران - شهمیرزاد . ممنونم دوست باسخاوت و پروانه ایه من , امیدوارم تا به امروز لایق محبت واحترام شمابوده باشم :-) راستی یه سوال کوچولو اجازه هست ? تمام کاربرانی که اسمشون Fanoos هست شمائین یافقط همین یکی رو دارین ? واسه این پرسیدم که بدونم با کی اجازه شوخی وجسارت دارم و با کی ندارم . |
سهشنبه 3 آبان 1390 |
|
baran828 - ایران - تهران
|
JEYRAN - امارات - دبی:آره؟!اونجا بودی ؟!چقدر شلوغ میکردین ............من دبیرستان دوشیزگان میرفتم خیابون امیریه هرروزم با اتوبوس میرفتمو میومدم چون منزلمون آریاشهر بود .امان از اون وقتی که بچه های اسد ابادی میومدن داخل اتوبوس...همیشه پاینده باشی . |
سهشنبه 3 آبان 1390 |
|
*Fanoos* - ایران - شهمیرزاد
|
also22000 - بلژیک - آنتورپن با درود به شما دوست عزیز ..ای ول واقعا یادش بخیر یادته پدرها میرفتن برفهارو از بالا پشتبان پارو میکردن؟و وقتی از رادیو اعلام میکردن امروز مدرسه به خاطر برف تعطیله ذوق میکردم ..چه روزهایی بود اره حرفتو باور دارم ...ولی افسوس که گذشته دیگه بر نمیگرده ...فقط با دیدن این عکسها خاطره هامون زنده میشه ... |
سهشنبه 3 آبان 1390 |
|
khosh bavar - ایران - یزد
|
az mast ke bar mast ! -: دمت گرم عزیز, که واقعا همانطوریست که گفتید ! دخترخاله جونم که, خیلی عجله داشت که الان هم دارای نوه هست ! شاد و پرخاطره باشیم . |
سهشنبه 3 آبان 1390 |
|
Azadikhah - هلند - تکسل
|
واقعا یادش بخیر. az mast ke bar mast ! - نروژ - سرد:گل گفتی دوست عزیز.پیروز باشی |
چهارشنبه 4 آبان 1390 |
|
kish mehr - انگلستان - منچستر
|
دلم نمیخواد به یاد بیارم که ما نسل سوخته یک انقلاب احمقانه و ناخواسته بودیم. همش ترس بود و دلهره حتا بچهگی هم نکردیم چه برسه به جوانی شاد بودن. من توی مدرسه یک دختر بدنام بودم میدونید چرا برای اینکه موهام کوتاه بودو زیر مقنعه نمیموند فقط همین.............. |
چهارشنبه 4 آبان 1390 |
|
*Fanoos* - ایران - شهمیرزاد
|
az mast ke bar mast ! - نروژ - سرد اختیار دارید دوست عزیز ..آخه مگه به غیر از من فانوسی هست یا نه؟من که تا حالا ندیدم اسم کسی تو این سایت به غیر من فانوس باشه نمیدونم شما از چه لحاظ عنوان کردید !!!... |
چهارشنبه 4 آبان 1390 |
|
khosh bavar - ایران - یزد
|
kish mehr عزیز و دوست داشتنی, در این دشت بی فرهنگی ما, شما تنها نیستید که دچار چنین ضربه ها و دردها شدید, بمن هم که یک نوچه جوانی بودم ( ظریف و مرتب و خوش پوش ) برچسب سوسولی میزدند, زیرا مثل بقیه نبودم و اینرا " یقین " بدان, که هستند افرادیکه دارای دردهای شدیدتر و هولناکتر از ما هستند, که اگر ما انرا بشنویم, از خجالتی قرمز خواهیم شد, زیرا در مقابل درد انان " هیچ " میباشد, پس بیا باهم, ایران ازاد و شاد و سبکبال بسازیم تا نسل دیگر خاطرات شیرین تری برای گفتن داشته باشند ! پس همواره شاد و تابوشکن باشیم . |
چهارشنبه 4 آبان 1390 |
|
magnet - ایران - تهران
|
چیکار کردی با ما....دمت گرم...اخر نوستالژی رو گذاشتی وسط...ولی یادت رفت از اژیر قرمز و سفید بگی...اون چسبای ضربدری رو شیشه ها...ای وااااااااای پیر شدیم رفت پی کارش. |
چهارشنبه 4 آبان 1390 |
|
Ghooloo - ایران - آبادان
|
khosh bavar - ایران - یزد. "دخترخاله جونم که, خیلی عجله داشت که الان هم دارای نوه هست" ...مگه چند سال داری خوشی؟ مطمئنی دختر خاله بود و نه خود خاله؟ |
پنجشنبه 5 آبان 1390 |
|
vudvudak - امریکا - لس آنجلس
|
یادتون نمیاد باید با خودمون برگه امتحان میبردیم سر جلسه، معلم سوالاتو یکی یکی میخوند و ما مینوشتیم و کلی دلشوره میگرفتیم-- یادتون نمیاد زنگ در خونه هارو میزدم و فرار میکردیم -- یادتون نمیاد از خونه کبریت میدزدییم تا تو کوچه آتیش روشن کنیم حال کنیم |
جمعه 6 آبان 1390 |
|