کوچ با قطار
رأی دهید
کوچ با قطار
با سرعت بالا ببینیدبا سرعت پائین ببینید
مرتضی پورصمدی، که در سال ۱۳۳۱ در همدان به دنیا آمده، از پرکارترین فیلمبرداران مستند پس از انقلاب است. پیش از انقلاب فیلمبردارانی چون اسماعیل امانی، کریم دوامی، فریدون ریپور و فریدون قوانلو را پر کار میشناختند. پورصمدی میگوید:" با اکثر اساتید این حرفه همکاری داشتهام. بیش از ۵۰۰ هزار کیلومتر در این سرزمین سفر کردهام. علاقه اصلیام سفر و فیلمبرداری فیلمهای مستند با گرایش مردمشناسی، شناخت اقوام و عشایر ایران بوده است. "تجربه فیلمبرداری پورصمدی با هر سه نسل کارگردان مستندساز ایران از او گنجینهای گرانبها از ارزشهای قومی و آیینی این مرز و بوم ساخته که از سفرهای دور و دراز به نقاط دور و نزدیک ایران حاصل آمده است. پورصمدی در مورد عکاسی هم میگوید:" در طول این سی و چند سال کار و سفر دوربین عکاسی همواره همراه من بوده است. خوشبختم چون خیلی جاها بودهام و امروز خوشبختی مضاعف من این است که چه قدر به موقع در بعضی از جاها بودهام."
پورصمدی در ارتباط با چگونگی علاقهمندی به اقوام و عشایر و همچنین ورود به عرصه فیلمبرداری میگوید: "علایق و تواناییهای آدمی ریشه در گذشتهها و دوران کودکی دارد. از آن گروه آدمها بودم که از نوجوانی با عکاسی شروع کردم و دل مشغولیهای اهالی سینما را من هم داشتهام. پدر و مادرم هر دو ریشههای عشایری و روستایی دارند، علیرغم این که در همدان زندگی میکردیم. شبهای دوران کودکی، سرشار از افسانهها و تعاریف و خاطرههای اغراق شدهای بود که در زمستانهای طولانی از زبان مادربزرگ و پدربزرگ و پدر و مادرم میشنیدم. با رسیدن بهار و رهایی از سرمای طولانی و طاقت فرسا، پرسه در طبیعت به زیباترین شکل میتوانست جان آدمی را در گردشهای جمعه در درهها و کوچه باغهای دامنه الوند سرشار از احساسات دلانگیز کند. شیفتگی به افسانهها و خاطرات، حضور در مراسم و آیینها و علاقه به طبیعت و کوهستان، انگیزههایی اساسی بودند که از کودکی سلیقه و جاذبهای را در من شکل دادند که هنوز هم هر وقت در این فضاها قرار میگیرم تمامی آن شوق کودکانه با انرژی تمام در من بیدار میشود. در یک کلام هنوز هم به دنبال کودکیام میگردم."
"بعد از دیپلم هم تحقق رویاها را در سینما جستجو میکردم. سال ۱۳۵۲ به عنوان فیلمبردار فارغالتحصیل شدم. چند ماهی در تهران کار کردم. پیشنهاد انتقال به مرکز تلویزیونی کرمانشاه جالب بود. چون هم به خانواده نزدیک تر میشدم و هم این که کرمانشاه تمامی الگوهای مورد علاقهام را یکجا داشت. سرزمینی کهنسال که سکونت گاه اقوام باستانی کرد بود. با طوایف و قبایل گوناگون، سرزمین آیینهای دیرپا و عجیب و غریب، فرقههای گوناگون، شاخههای مذهبی و عرفانی و موسیقی و رقص و از همه مهمتر طبیعت بکر و سرکش ـ یک نمونه کامل از فرهنگ زاگرس."
"قرار بود ۱۳ ماه در کرمانشاه باشم. روزی که به تهران منتقل شدم ۱۰ سال از عمرم را در آنجا طی کرده بودم. کار در مرکز کرمانشاه میدان مشق و تمرین و تجربه مستندهای کوچک بود. گروه تولید ۲-۳ نفره سرشار از انرژی با امکان سفرهای مختلف به گوشههای ناشناخته آن سرزمین تمامیاش تجربههای ارزندهای بود از زندگی، شناخت انسانها، حضور در مراسم آیینی و تنفس در طبیعت و کوهستانهای سرکش. در سال ۶۲ با انتقال به تهران و شبکه ۲ سیما، تصورم بر این بود که میدان بازی گستردهتری پیشرو خواهیم داشت. پس از گذشت زمان کوتاهی برنامهای به گروه فیلمبرداران پیشنهاد شد. سفری دور و دراز حول محور طبیعت و محیط زیست. کسی از همکاران فیلمبردار نپذیرفت، مسئول گروه به من پیشنهاد کرد، پذیرفتم. این سفر به همراه فرهاد ورهرام (فیلمساز و پژوهشگر) سفر دور و درازی شد که استانهای لرستان ـ خوزستان ـ هرمزگان و جزیره قشم را خوب دیدیم و شبها مفصل بحث سینمای مستند به خصوص نوع سینمای مستند قومنگار بود و چگونگی کار در این عرصه. و این که ایران جهانی کوچک شده است که همه اقوام، آیینها و شیوههای گوناگون زندگی را یک جا دارد."
"در سفری دیگر این بار استانهای فارس و کرمان را تا اعماق جازموریان پیمودیم. زمستان سال ۶۵ به اتفاق فرهاد ورهرام در سفری کوتاه به شمال مسجد سلیمان زندگی زمستانی طایفه بامدی ایل بختیاری فیلمبرداری شد که مقدمه فیلم مستند بلند "تاراز" شد. فصل اصلی کار تاراز در بهار ۶۶ فیلمبرداری شد. گروه فیلمبرداری حدود ۳۰۰ کیلومتر پیاده از شمال شرقی مسجد سلیمان تا دامنههای زردکوه بختیاری را همراه ایل کوچ کرد. بهمن ماه سال ۷۱، فرهاد ورهرام پیشنهاد فیلمبرداری کار مستند آیینی پیر شالیار در اورامان کردستان را داد. این فیلم به همراه دو دوربین اضافه به مدت ۱۸ روز در زمستان فیلمبرداری شد."