ماجرای دختر همجنسگرا در دمشق و شوک به جامعه خبری
ماجرای دختر همجنسگرا در دمشق و شوک به جامعه خبری
دختر وبلاگنویس پرشوری که وبلاگ خود را از دل دمشق مینوشت بازداشت شد و تنها در طول چند روز در بزرگترین نشریات دنیا و شبکههای آنلاین کمپینهایی برای آزادیاش شکل گرفت. در حالی که هویت جعلی داشت و اصلا در سوریه نبود.
بسیاری از وبلاگنویسها در کشورهای تحت لوای دیکتاتورها از اسامی مستعار استفاده میکنند.
امینه عراف٬ بلاگر جوان لزبین سوری- آمریکایی در حقیقت یک مرد آمریکایی بود. این واقعیتی بود که جهان وب را لرزاند. نگرانیهایی برای اعتماد به هویت بلاگرهایی که از کشورهایی استبدادی و به ناچار با نام مستعار مطلب پست میکنند٬ ایجاد کرد و روزنامهنگارها را بار دیگر دستخوش تردیدهایی وسواسگونه نسبت به منابع خبری خود کرد.
همه اینها در عرض چند روز اتفاق افتاد٬ یعنی از زمانی که خبر دستگیری امینه (از طریق کسی که خود را از اقوام او معرفی میکرد) بر روی وبلاگ امینه قرار گرفت. نام وبلاگ٬ "یک دختر لزبین در دمشق" بود.
حالا اما دیگر نام وبلاگ٬ بعد از اقرار نویسندهاش به هویت واقعی خود٬ به "شوخی" تغییر کرده است. نویسنده٬ تام مکمستر٬ یک مرد ۴۰ سالهی آمریکایی متاهل ساکن اروپاست. او در آخرین پست وبلاگ وقتی به جعلی بودن هویتی به نام امینه عراف اعتراف میکند٬ میگوید که تصور نمیکرده موضوع امینه اینهمه توجه جلب کند.
ولی موضوع امینه توجه جلب کرد. امینه از پنج سال پیش در جهان وب و توسط این مرد آمریکایی تولد یافته بود٬ چرا که این مرد به گفتهی خودش از این احساس که به عنوان یک آمریکایی نظراتاش درباره سیاستهای آمریکا در منطقه در جهان وب جدی گرفته نمیشود٬ رنج میبرده است.
پس آنطور که خود میگوید ابتدا شروع به استفاده از نام امینه عراف برای درج کامنتهای خود کرد. نتیجه این شد که کامنتهایش با استقبال ویژهای پذیرفته شدند. دختر لزبین نیمه سوری که به تازگی از ایالات متحده چمدان بسته و به خانه برگشته برای همه از جذابیت بیشتری برخوردار بود.
اما ماجرای امینه که یک کاربر ساده اینترنت بود٬ از پنج ماه پیش که تام مکمستر اقدام به راهاندازی وبلاگی هم با نام جعلی امینه کرد٬ وارد فاز جدیدی شد. خصوصاً با اوجگیری تظاهرات مردمی در سوریه٬ وبلاگ او جایی شد برای پیگیری اخبار٬ خواندن نظرات آمیخته با صمیمیت یک "لزبین جوان سوری- آمریکایی" که ظاهرا از دل دمشق با خوانندگان خود در تماس بود.
وبلاگنویسان جهان سوم ترجیح میدهند با هویت جعلی کار کنند. |
وقتی خبر دستگیری امینه از سوی یکی از بستگانش (مسلما این قوم و خویش نیز هویتی جعلی بود!) بر وبلاگ امینه٬ "یک دختر لزبین در دمشق" ٬ منتشر شد٬ رسانهها که پنج ماه بود آرام آرام با حرفهای امینه به هویت او به غلط اعتماد یافته بودند٬ به یک باره برآشفتند. نه فقط رسانهها که فضای شبکههای اجتماعی پر شد از نام امینه و درخواست آزادی او. تنها یک صفحه در فیس بوک که برای آزادی امینه فعالیتش را شروع کرده بود٬ در کمتر از چند روز نزدیک به ۱۰۰۰ عضو یافت. و یک مقاله که برای آزادی او نوشته شده بود٬ نزدیک به هشت هزار لایک خورد.
پیگیری و اقدام برای آزادی امینه عراف٬ وبلاگنویسی که وجود خارجی نداشت٬ به وزارت امور خارجه ایالات متحده نیز کشیده شد.
جعلی بودن هویت امینه فاش میشود
اما با جدیتر شدن پیگیری برای آزادی امینه٬ تردیدها درباره واقعی بودن هویتش نیز جدی شد. در نخستین قدم٬ عکسهایی که از امنیه از روی وبلاگ و صفحه فیسبوکاش برداشته و در نشریات دنیا به کار گرفته شد٬ خیلی زود مشخص شد دزدی هستند و متعلق به فیس بوک فرد دیگری که در لندن زندگی میکند. روزنامه واشینگتن پست نیز از اندی کاروین که یکی از فعالان بسیار پرخوانندهی شبکههای اجتماعی در طول انقلابهای اخیر جهان عرب بوده است٬ خواست تا پیگیر هویت امینه عراف شود. اندی از ۵۰ هزار "فالوئر" خود پرسید که آیا هیچ کدام از آنها امینه را از نزدیک میشناسند. حتی یک پاسخ مثبت داده نشد.
واشینگتن پست همچنین گزارشی منتشر کرد درباره مردی که تمایل داشته به مناسبت کریسمس کارت تبریک برای امینه بفرستد و او آدرس جایی در جرجیای آمریکا را به مرد داده بوده است. جایی که مشخص شد صاحب آن فردی به نام تام مکمستر است٬ یعنی خالق امینه عراف جعلی. مکمستر ابتدا چندین بار هر گونه آگاهی درباره امینه و دخالتی در ماجرای او را رد کرد٬ تا اینکه با به رو به ازدیاد گذاشتن شواهد٬ نتوانست مقاومت کند.
امینه وانمود میکرد که از دل دمشق با خوانندگان خود در تماس است. |
مکمستر در اولین پست خود اقرار کرد که فکر نمیکند به کسی لطمه زده باشد٬ و گفت که از طریق نوشتههای این بلاگ به موضوعاتی پرداخته که به نظرش حایز اهمیت بوده است. او بی آنکه بداند به بحث مهمی که سالها جریان داشته اشاره دارد٬ اینکه آیا یک وبلاگنویس لزوماً مجبور به روایت واقعیات درباره دنیای خود است یا خیر. با اینهمه لحن او در پست بعدی و آخریناش نرمتر شد و بارها عذرخواهی و تاکید کرد که قصد آسیب رساندن به کسی را نداشته است.
تلاش برای حفظ اعتماد به مستعارنویسان
تام مکمستر به چه کسی میتواند آسیب زده باشد؟ بسیاری از همجنسگراهای برآشفتهی دور تا دور دنیا شاید جوابش را بدهند. همجنسگرایانی که در کشورهایی با فرهنگ سنتی و یا استبدادی معمولا با خطرات جدی در آشکار کردن هویت خود مواجه هستند و حالا ماجرای امینه را باعث بیاعتمادی نهادهای بینالمللی به خود و سختتر شدن کارشان میدانند.
البته این موضوع صرفاً شامل حال همجنسگرایان نمیشود. بسیاری از وبلاگنویسها در کشورهای تحت لوای دیکتاتورها از اسامی مستعار استفاده میکنند. شاید مورد مشهور آن در ایران وبلاگنویسی به نام بابک خرمدین است که نام اصلی او حسین رونقی ملکی است و اکنون ماهها میشود که به اتهامات مختلف که اصلیترین آن برمیگردد به تولید و پخش فیلترشکن برای عبور از سانسور دولتی در اینترنت٬ در زندان به سر می برد.
کار تام مکمستر شاید بر زندگی همه آنبلاگرهایی اثر گذارد که تا پیش از این از اسم مستعار استفاده میکردهاند٬ اما مواردی نظیر رونقی ملکی یا حتی وبلاگنویس و فعال معروف سوری رامی ناخل که مدتها برای حفظ امنیتاش از هویت مستعار ملاث عامران استفاده میکرد٬ شاید روی دیگر قضیه باشد در جهت تلاش برای حفظ اعتماد به وبلاگنویسان مستعار نویس در سراسر دنیا.
ماجرای هیستک و امینه٬ تله برای روزنامهنگاران
به محض مشخص شدن جعلی بودن امینه عراف٬ هزاران توییت با هشتگ امینه این بار به موضوع دروغ بودن هویت او پرداخت. بسیاری از این توییتها و یا کامنتها در صفحات فیسبوک به شدت خشمگین بودند. تام مکمستر سیستم کامنتگذاری را به روی مخاطبان وبلاگ بست. اما جریان خشم و ناراحتی در شبکههای اجتماعی ادامه یافت.
در این میان روزنامهنگاران نیز که در تله این هویت جعلی افتاده بودند و برای او مقالاتی نوشته بودند٬ در موقعیت خود احساس ضعف کردند.
اما یکی از روزنامهنگاران ایرانی که در نهاد رسانهای بینالمللیای مینویسد٬ در توییتر واکنش جالبی داشت. او با بیان اینکه بسیاری دیگر در موقعیت امینه عراف در زندانهای کشورهایی نظیر سوریه به سر میبرند تلاش کرد از واقعیت تلخی که هویت جعلی امینه نمایندگیاش میکرد دفاع کند.
جیلیان یورک٬ مدیر بخش آزادی بیان در بنیاد الکترونیک فرانتیر (Electronic Frontier) نیز در مطلبی به تفصیل به ماجرای امینه عراف پرداخت. او ماجرای امینه و تلهای که روزنامهنگاران دنیا در آن گرفتار آمدند را با ماجرای فیلترشکن هیستک٬ که مهندسی جوان مدتی از طریق آن نشریات دنیا را به بازی گرفت مقایسه کرد.
یورک درباره شباهتهای بین ماجرای هیستک و امینه نوشت که هر دو از وضعیت ملتهب منطقه بهره جستند٬ هر دو شهرتشان از طریق کار روزنامهنگاران حرفهای بود. و هر دو به موضوعات مهیجی مربوط میشد که روزنامهنگاران را وسوسه میکرد که استانداردهای خود را نادیده بگیرند.
در دفاع از ریسک حرفهای برای حفظ زندگی افراد
جیلیان یورک اما با پیش کشیدن تفاوتهای دو مورد هیستک و امینه در مقام دفاع از روزنامهنگاران در این مورد خاص برآمد. او نوشت در ماجرای هیستک٬ آن مهندس جوان در آمریکا نشسته بود و روزنامهنگاران به سادگی به او دسترسی داشتند و میتوانستند صحت گفتههایش را بررسی کنند٬ در صورتی که در مورد امینه٬ او شخصی بود متعلق به دنیایی سرشار از ناامنی٬ سوریه٬ که هیچ کس نمیتوانست به علت ریسکهای محتمل در پی آشکار کردن هویت واقعیاش برآید.
دولت ایران برای کنترل فضای مجازی پلیس ویژه تاسیس کرده است. |
یورک سپس به یک تجربه شخصی در کار خود رجوع میکند٬ زمانی که در سال ۲۰۰۹ مطلبی درباره وضعیت بلاگرها و روزنامهنگاران ایرانی نوشت و نامهای دریافت کرد از شخصی به نام امیدرضا میرصیافی که خود را بلاگر ایرانی معرفی میکرد٬ چیزی که واقعا بود. میرصیافی در ایمیل خود برای یورک از حکم دو سال زندانش تنها به علت آنچه در وبلاگش نوشته بود٬ گفته بود. یورک مینویسد که به رغم بارها تماس با میرصیافی اما وضعیت او را چنان که باید جدی نگرفته بوده است.
امیدرضا میرصیافی تنها مدتی پس از آن در زندان اوین ایران درگذشت.
یورک از ماجرای میرصیافی تلاش میکند جو وسواسآمیزی را که امکان دارد از این پس (بعد از ماجرای امینه عراف) در کار روزنامهنگاران در رابطه با پرداختن به هویتهای مستعار از کشورهای استبدادزده مشاهده شود٬ بشکند. شاید نوشته او را بتوان تلاشی قلمداد کرد در یادآوری این نکته که زندگی امیدرضاها ارزش ریسکهای حرفهای در روزنامهنگاری را دارد.
|