داستان‌های عجیب مرد خواستگار در قتل آرایشگر زن

داستان‌های عجیب مرد خواستگار در قتل آرایشگر زنوطن امروز : ساعت 14:30 ظهر 24 دی‌ماه سال‌جاری مردی در تماس با پلیس 110 در حالی‌که صدایش می‌لرزید، ادعا کرد خواهرش در مغازه آرایشگری‌اش به قتل رسیده است. وقتی ماموران کلانتری 152 خانی‌آباد خود را به آرایشگاه زنانه در بلوار شکوفه رساندند روی زمین اتاق اصلی پیکر بی‌جان زن 33 ساله‌ای را دیدند که با چادر خانه خفه شده بود. دقایقی بعد با مخابره این جنایت خاموش به بازپرس عموزاد از شعبه 4 دادسرای امور جنایی تهران و اداره 10 پلیس آگاهی، تیم‌های تخصصی نیز پای در قتلگاه زن جوان گذاشتند و در بررسی‌های میدانی پی‌بردند عامل جنایت بدون‌ شکستن قفل و در روز روشن وارد آرایشگاه شده و حتما با قربانی آشنا بوده است. کارآگاهان جنایی در تحقیق از همسایه‌ها شنیدند که این زن از 2 ماه پیش مغازه‌ای را اجاره کرده و در آنجا آرایشگری می‌کرد و تنها برادرش را می‌شناسند که مرتب به وی سر می‌زده است. وقتی مشخص شد برادر 29 ساله قربانی همان کسی است که با پلیس تماس گرفته و در صحنه قتل حضور دارد، کارآگاهان به تحقیق از وی پرداختند. «حسین» گفت: من هر از گاهی به آرایشگاه خواهرم آمده و به وی سرکشی می‌کنم، امروز ظهر وقتی به در مغازه‌اش آمدم دیدم کسی در را باز نمی‌کند، خیلی زنگ زدم اما خبری نشد. از همسایه‌ها نیز پرسیدم اطلاعی نداشتند، با نگرانی شیشه پنجره‌ در ورودی را شکسته و وارد آرایشگاه شدم، باور نمی‌کردم خواهرم کشته شده باشد. سریع با پلیس تماس گرفتم. در حالی‌که همه زن آرایشگر را با اسم خاصی می‌شناختند وقتی کارآگاهان به بازرسی از آرایشگاه پرداختند مدارک شناسایی‌ای دیدند که نشان می‌داد زن 33 ساله «مژگان» نام دارد. این سرنخ خوبی برای پلیس جنایی بود چراکه برادر مژگان نیز اسم واقعی وی را نمی‌دانست؛ حسین، که می‌دید راز هولناکش در حال فاش شدن است با دستپاچگی داستان تازه‌ای پیش‌روی تیم تحقیق قرار داد. وی گفت که برادر‌خوانده مژگان است و این در حالی بود که همسایه‌ها ادعا داشتند بارها از حسین شنیده‌اند برادر واقعی زن آرایشگر است.
عشق گمشده
حسین چاره‌ای جز اعتراف نداشت، وی گفت: من در یک مغازه فروش و کرایه لباس عروسی کار می‌کنم و با مژگان در آنجا آشنا شدم. وقتی متوجه شدم مژگان از شوهرش طلاق گرفته و با دخترش تنها زندگی می‌کند، از آنجا که من نیز همسرم را طلاق داده‌ام بیشتر با هم آشنا شدیم تا اینکه به مژگان علاقه‌مند شدم و خواستم در نزدیکی مغازه من، آرایشگاه را دایر کند. سرنوشت مشابهی داشتیم و من که می‌خواستم از تنهایی نجات پیدا کنم به مژگان پیشنهاد ازدواج دادم، تصور نمی‌کردم نپذیرد، می‌خواست به وی فرصت بدهم، از آن به بعد هر بار درباره ازدواجمان می‌پرسیدم جوابی نمی‌داد تا جایی‌که خواست به آرایشگاه‌اش نروم. من که دیوانه‌وار مژگان را دوست داشتم خودم را نزد همسایه‌ها برادر وی معرفی کردم تا حساسیتی به‌وجود نیاید، وی نیز به‌ناچار ادعا کرد خواهرم است تا اینکه پس از مدت‌ها استرس و انتظار روز قتل به آرایشگاه رفتم. مژگان وضو گرفته بود و می‌خواست نماز بخواند، خواستم جوابم را بدهد خیلی اصرار کردم تا اینکه جواب منفی گرفتم، من که به هیچ عنوان نمی‌توانستم ازدواج با وی را از ذهنم بیرون بیندازم، عصبانیت سراغم آمده بود احتمال دادم پای خواستگار دیگری در میان است که شرایط بهتری نسبت به من دارد به‌خاطر همین بین من و مژگان جر و بحث در گرفت، ناگهان دستانم را دور گلوی این زن مهربان حلقه کردم تا او را بترسانم که سر و صدا راه‌‌انداخت و خواست فرار کند، ابتدا به میز خورد و سپس با صورت روی زمین افتاد،‌ من که روی او افتاده بودم چادر را دور گلویش حلقه کرده و... . وی افزود: وقتی دیدم دیگر نفس نمی‌کشد با سرعت مغازه را ترک کردم و پنهانی دور از دید همسایه‌ها به مغازه‌مان برگشتم، می‌دانستم خیلی زود پلیس پی به قتل می‌برد و حتما سراغم خواهد آمد و مشخص می‌شود من و مژگان خواهر و برادر نیستیم، به‌خاطر همین نقشه‌ای طراحی کردم و به آرایشگاه رفتم و ادعا کردم خواهرم برای خوردن ناهار به آنجا خواهد آمد و چون دیر کرده نگران هستم. عامل جنایت گفت: سعی داشتم خودم را خونسرد نشان بدهم سپس به بهانه اینکه نگرانم در حضور همسایه‌ها شیشه را شکستم و با رفتن به داخل وقتی جنازه را دیدم خودم را ناراحت نشان داده و با پلیس تماس گرفتم.
Azhin - آلمان - مونیخ
این جهان پر از صدای حرکت،پای مردمانی است که همزمان که تو را میبوسند در ذهن خود طناب دار تو را میبافند.
سه‌شنبه 17 اسفند 1389

porharfi - هلند - آرنم
دلم برای واژه *عشـــــــــق* میسوزه ! که بسیاری آنرا به کثافت کشیده اند!..
سه‌شنبه 17 اسفند 1389

بچه شمرون - هلند - روتردام
اگه عشق همینه اگه عاشقی اینه همون بهتر که دنیارو نبینه.
سه‌شنبه 17 اسفند 1389

ایران ازاد-انگلیس - انگلیس - لندن
Azhin-المان-مونیخ ممنونم از عبارت بسیار زیبا و در عین حال درست و واقعی که بکار بردید این مضمونه بسیاری ازماستا
چهار‌شنبه 18 اسفند 1389

رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.
  • +515شاهزاده رضا پهلوی: به عنوان ایرانی میهن پرست و ملی گرا با اقدام نظامی علیه کشورم مخالفم!
  • +374پیام رضا پهلوی: اجازه نمیدهیم بعد از سقوط جمهوری اسلامی در ایران خلاء قدرت ایجاد شود
  • +318یک طرفدار حزب‌الله: دیگر نمی‌خواهم از ایران و عمامه و دین دفاع کنم. این همه دروغگویی بس است
  • +297رئیس ستاد کل ارتش اسرائیل: ما توانایی رسیدن و حمله به هر نقطه از خاورمیانه را داریم
  • +246سعید عطاالله، از فرماندهان نظامی حماس، به همراه سه عضو خانواده‌اش کشته شد
  • +232‌تلویزیون اسرائیل: هاشم صفی‌الدین «جانشین احتمالی» نصرالله در بیروت کشته شد
  • +220نماینده مجلس ملی فلسطین: پول ایران را نمی‌خواهیم ما را رها کنید، ما را نابود و دیوانه کردید
  • +208کانال ۱۲ اسرائیل: قاآنی، فرمانده نیروی قدس، «احتمالا» در حمله اسرائیل به بیروت «زخمی» شده
  • +176«حسن جعفر قصیر» داماد حسن نصر‌الله در حمله هوایی اسرائیل به دمشق کشته شد
  • +176حمله اسرائیل به ساختمانی نزدیک سفارت ایران در دمشق؛ محل ملاقات فرماندهان سپاه و حزب‌الله