پنجشنبه ۶ اسفند ۱۳۸۸ - ۲۵ فوریه ۲۰۱۰
از ۲۵ بهمن تا اول اسفند - مقاله ای از اکبر گنجی
اکبر گنجی (روزنامه نگار و پژوهشگر)
اول- حکم کلی- با چندین تبصره ی مهم- این است:وقتی هیچ روزنه ای برای تغییر/اصلاح/تحول وجود نداشته باشد، توده های بی نام و نشان با پاها و دست های خود در خیابان ها از طریق انقلاب تکلیف سیاست را روشن خواهند ساخت و چیزهایی نو خواهند آفرید. اما محصول تازه ای که آنان می آفرینند/بر می سازند؛لزوماً/ضرورتاً نظامی عادلانه(نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر) نخواهد بود.دوم- انقلاب های کل گرایانه ی کلاسیک که می خواستند کل ساختارهای سیاسی / اجتماعی / فرهنگی /اقتصادی/نظامی پیشین را نابود و انسان/نظام سیاسی/جامعه ای سراپا نو بیافرینند، حقوق بشر را به طور سیستماتیک نقض کردند و دموکراسی هم پدید نیاوردند. انقلاب فرانسه نمونه ی اصلی این مدعا و سرمشق انقلاب روسیه، چین،کوبا،ایران و...بود.براساس همین تجربه ها،بسیاری از متفکران و آزادیخواهان با انقلاب مخالفت کرده و اصلاحات تدریجی گام به گام را بهترین راه برساختن جهانی عادلانه تر و کم رنج تر به شمار آورده اند.سوم- موج انقلاب های رنگی سال ۱۹۸۹ اروپای شرقی که فاقد خشونت و انتقام بود و در بسیاری از موارد به نظام های دموکراتیک منتهی شد، نوع دیگری از مشی انقلابی را پدید آورد که آزادیخواهان و دموکراتها را مجذوب خود نمود. این نمونه ها،اگر واقعاً مصداق انقلاب باشند(برخی آن را اصتقلاب نامیده اند)، ابطال کننده ی آن حکم کلی اند که انقلاب یعنی: خشونت،انتقام،رعب و وحشت،دیکتاتوری سنگین تر از دیکتاتوری پیشین.چهارم- حرکت هایی که در خاورمیانه با زلزله ی تونس آغاز شد و مصر، اردن، الجزایر ، یمن ، لیبی و بحرین را فرا گرفت،اگر به راستی انقلاب باشد، سومین موج انقلابی است[۱].به احتمال زیاد، تونس به عنوان مرکز آتشفشان عمل کرده است.اما این انقلاب ها، شبیه کدام موج بوده اند؟ موج ۱۸۴۸ سرشار از خشونت و انتقام و شکست بود. موج ۱۹۸۹ فاقد خشونت و انتقام و نقض حقوق بشر بود. از نظر میزان خشونت پیش از پیروزی، موج انقلاب های عربی ۲۰۱۱، در تونس و مصر و لیبی دستکم حدود دویست، سیصد و هزار کشته (به گفته وزیر خارجه ایتالیا) برجای گذاشت[۲]. اطمینان کامل وجود دارد که شمار کشته شدگان در حرکت ۱۸ روزه و یکماهه ی مصر و تونس چندین برابر کشته شدگان حرکت بیست ماهه ی ایران بوده است.از نظر نتایج سیاسی،در تونس: بن علی به سرعت از کشور گریخت،زندانیان سیاسی آزاد شدند، تبعیدیان به کشور خود بازگشتند،حزب حاکم تعطیل شد،قرار است شش ماه بعد انتخابات آزاد برگزار شود. در مصر:مردم با پاهای خود در عرض ۱۸ روز حسنی مبارک را به زیر کشیدند،پارلمان تقلبی را منحل کردند،قانون اساسی را به بایگانی فرستادند تا اصلاح شود، شماری از زندانیان سیاسی را آزاد ساختند.اگر گذار به دموکراسی مد نظر باشد،سطح توسعه ی اجتماعی کشور و موازنه ی قوا عامل تعیین کننده است.تونس پیشرفته تر از مصر است و لیبی بسیار عقب مانده تر از آندوست.سرنگونی سرهنگ قذافی و رژیم او به معنای گذار لیبی به دموکراسی نخواهد بود.در مورد مصر هم زمان روشن خواهد کرد که ارتش آن کشور از یک سو و سطح توسعه ی اجتماعی آن کشور از دیگر سو(مستقل از بنیادگرایان مسلمان)،تا چه اندازه آماده ی نظامی دموکراتیک اند.با این همه روشن است که آنچه در تونس و مصر اتفاق افتاد، از نوع انقلاب های کل گرایانه نبود که بخواهند همه چیز را عوض کنند. سطح توسعه ی اجتماعی ایران اجازه نمی دهد تا همچون لیبی با هواپیمای جنگنده به مردم حمله شود.پنجم- ایران شاهد عبور از "گفتمان اصلاح طلبی" به "گفتمان انقلابی" در میان لایه هایی از جامعه و نیروهای سیاسی است.این امر دلایل متعددی دارد،اما دو عامل نقش اساسی تری داشته اند:اولاً:میلیون ها تن از مردم ایران به شدت از وضعیت موجود کشور ناراضی اند.اما،رژیم سلطانی فقیه سالار حاکم بر ایران،تمامی راه های تغییر و تحول و اصلاح را مسدود کرده است.سلطان علی خامنه ای نه تنها حاضر به گفت و گو با رهبران مخالفان نیست،بلکه حاضر به دادن هیچ امتیازی(در واقع حقوق نادیده گرفته شده ی مردم، به عنوان مثال:آزادی کلیه ی زندانیان سیاسی) نیست.همین عامل- یعنی ساختار سیاسی متصلب اصلاح ناپذیر-، بستر رشد گفتمان انقلابی را فراهم می آورد.ثانیاً: متغیر مهم دیگری در دو ماه اخیر وارد صحنه شد که موجب "رشد گفتمان/عمل انقلابی در ایران" گردید.این متغیر اساسی،انقلاب های عربی ۲۰۱۱ و موفقیت های سیاسی سریع آنها بود. به زیر کشاندن سریع بن علی و حسنی مبارک؛ به زیر کشاندن سلطان علی خامنه ای را در نزد مخالفان ایرانی محقق کردنی/قابل وصول کرد.در واقع، به جای اینکه ایران الهام بخش اعراب انقلابی باشد، کاری که آنان کردند و موفقیت های سریعی که به دست آوردند،الهام بخش مخالفان ایرانی شده و آنان را انقلابی کرده است.ششم- بیست و پنج بهمن ۸۹،حرکتی در پشتیبانی و کمک از انقلاب مصر و تونس نبود،چرا که آنان پیش از آن به خواست خود دست یافته و به منازل خود بازگشته بودند.بیست و پنج بهمن هشتاد و نه، به دنبال الگوی مصر و تونس بود تا سلطان علی خامنه ای را به زیر کشد.این مطالبه ای برحق است. از سالها پیش هم روشن بود که در نظام سلطانی فقیه سالار، باید به سلطان حمله برد، نه مجریان دستورات او. از خرداد سال ۱۳۸۴ تاکنون، گروه زیادی کوشش می کردند/می کنند که همه ی حمله ها را به محمود احمدی نژاد معطوف سازند.آنان چنان جلوه می دادند که گویی مسأله فقط محمود احمدی نژاد است. به عنوان مثال،هاشمی رفسنجانی در طی این مدت بارها به صراحت اعلام کرد که باید "محوریت" رهبری و "تبعیت" از او را پذیرفت و نباید اجازه داد "تیرها" به سوی ولی فقیه روان شوند:"بین وفاداران انقلاب و ساختارشکنان که با قانون اساسی یا رهبری مشکل دارند، مرز وجود دارد که این مرز جعلی نیست و نباید اجازه دهیم مخدوش شود...کاری نکنیم تیرهایی که نباید به سمت رهبری و نظام برود، به آن سمت رفته و ایشان سیبل شود...امروز کسی را بهتر از رهبری نمیشناسم که محور این وحدت باشد"[۳].سایت هاشمی رفسنجانی اینک نیز همان سیاست را دنبال کرده و می گوید احمدی نژاد "جا خالی" می دهد تا تیرها به "مقام معظم رهبری" اصابت کنند [۴].پس از انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد ۸۸ رفته رفته بسیاری فهمیدند که علی خامنه ای محور نظام سلطانی فقیه سالار است.مطابق رژیم حقوقی(قانون اساسی)بیشترین اختیارات در دست اوست،اما رژیم حقیقی حکایت از آن دارد که قدرت وی در عمل بسیار بیشتر از رژیم حقوقی است.این شعار/هدف که "علی خامنه ای باید برود" و بساط نظام ولایت فقیه باید برچیده شود،مطالبه ای برحق و دنبال کردنی است.هفتم- انقلابی شدن گفتمان و کنش، پیامدهایی دارد که نمی توان/نباید نادیده گرفت.برخی از پیامدها به قرار زیر است:۱-۷- فضای جامعه دو قطبی می شود. هر طرف خود را "حق مطلق" و طرف مقابل را "باطل مطلق" قلمداد می کند/می سازد.پروژه ی علی خامنه ای تحت دو عنوان "فتنه" و "بصیرت" پس از آغاز اعتراضات انتخابات ریاست جمهوری برای رسیدن به همین نقطه بود.گویی اینک به مقصود رسیده اند که محسنی اژه ای به عنوان دادستان کل کشور می گوید:"امروز صف انقلاب و ضد انقلاب مشخص شده است.اگر امروز کسی به ندای فتنهگران گوش کرد، ضدانقلاب است و باید به عنوان ضدانقلاب با او برخورد کرد.در صورت حمایت اشخاص از سران فتنه به آنها به عنوان حامیان ضدانقلاب نگاه می شود و این تحمل ناشدنی است"[۵].وقتی فضا دو قطبی شد،میانه ها از بین می روند.میانه هایی چون ناطق نوری،حسن روحانی، و میانه نمایانی چون علی لاریجانی،محسن رضایی و قالیباف به سمت سلطان رفته و مطابق میل او حرکت ۲۵ بهمن را به شدت محکوم ساختند.در واقع به نوعی برخی از شکاف های نظام پر شد.۲-۷- میانه هایی چون سید محمد خاتمی، جبهه ی مشارکت و ... به حاشیه رانده شده و صدای آنان شنیده نخواهد شد.به همین دلیل وقتی سخنان زیر در بیانیه ی جبهه ی مشارکت بیان شد،واکنش های تندی برانگیخت:"سبزها بدنبال میراث این انقلاب[۱۳۵۷] یعنی اجرای بدون تنازل قانون اساسی به عنوان مطالبه و محور وفاق ملی است...عزم ملت ما در آری گفتن به انتخابات و نه گفتن به مداخله نظامیها، یک عزم اصلاحطلبانه برای مصون سازی نظام از سقوط و انحطاط است"[۶].حتی بیانیه ای که از سوی میر حسین موسوی پس از تظاهرات ۲۵ بهمن صادر شد،به دلیل تکرار مواضع پیشین، از سوی گروهی از سبزها انکار شد و اعلام گردید که افراد دیگری این بیانیه را به نام موسوی نوشته و انتشار داده اند.در آن بیانیه آمده بود:"جنبش سبز همواره با بیگانگان فاصله داشته و اهداف اصلی آن احیای ارزشهای انقلاب و آرمانهای امام راحل و مطالبات آزادی خواهانه و متکثر ملت شریف ایران بوده و همواره تلاش کرده است که از راههای مسالمت آمیز، اهداف خود را با تاکید براصل بنیادین کرامت ذاتی انسان و به رسمیت شناختن حق ملت برای حاکمیت بر سر نوشت خود و اجرای بدون تنازل قانون اساسی دنبال کند"[۷].به تعبیر دیگر، وقتی فضا عوض می شود و گفتمان تازه ای جایگزین گفتمان سابق می شود،برخی سخنان غیر قابل انتظار شده و اگر بیان شوند، طرد خواهند شد.۳-۷- گفت و گو و سازش از سوی "بالا" ناممکن و از سوی "پائین" ناپذیرفتنی خواهد شد.خاتمی طی ۲۱ ماه گذشته برای گفت و گو کوشش بسیار کرد،اما "بالا" تمامی راه ها را بست[۸] و "پائین"(عاملان و فاعلان) هم با توجه به مجموعه اتفاقات روی داده فضایی می سازد که راهی برای گفت و گو باقی نمی گذارد.۴-۷- کار اکبر هاشمی رفسنجانی بسیار دشوار شده است.مسأله فقط این نیست که از سوی باند تندروها به او فشار وارد می شود تا حرکت ۲۵ بهمن و موسوی و کروبی را تحت عنوان "سران فتنه" محکوم سازد،بلکه مسأله این هم هست که او اولاً، به این می اندیشد که این حرکت چقدر امکان پیروزی دارد.ثانیاً، اگر پیروز شود و نظام برافتد،آیا انقلابیون پیروز دسته گل به وی تقدیم خواهند کرد؟ ثالثاً، او بخش مهمی از رژیمی است که ۳۲ سال از عمر آن می گذرد. به تعبیر دیگر،نظام حاکم همانند فرزند اوست. به همین دلیل هاشمی یکی دو روز مانده به ۲۲ بهمن گفت: "ما الان آلترناتیوی برای وضع موجود نداریم. همین را باید حفظ بکنیم. با اصلاحات. با ترمیمهایی که لازم است انجام بدهیم"[۹].پس از آن،تظاهرات ۲۵ بهمن را تحت عنوان غیر قانونی "حرام" اعلام کرد. از سوی دیگر، هاشمی آگاه است که تندروهای حاکم جز تحقیر کامل او هدفی را دنبال نمی کنند. ماندن در مناصب نمایشی شده ی ریاست مجلس خبرگان رهبری و مجمع تشخیص مصلحت نظام منوط به تحمل دشنام های همه روزه و اعلام قبول ولایت فقیه و تبعیت از رهبری است[۱۰].۵-۷- بن علی به عربستان رفت.حسنی مبارک در شرم الشیخ مصر ماند.این دو به هر کشور غربی می خواستند/بخواهند بروند،راهش باز بود.اما سلطان علی خامنه ای و مجریان اوامرش(محسنی اژه ای،علی فلاحیان،سعید مرتضوی، سردار جعفری،سردار نقدی،طائب و...) کجا بروند؟ کدام کشور جز سوریه حاضر به پذیرش آنان خواهد بود؟ در این صورت، چاره ی بی چارگی، ایستادن و سرکوب بیشتر است.۶-۷- زندانی کردن مهدی کروبی و میر حسین موسوی، موید مدعای بند پیش است. آنان به درستی به قهرمان تبدیل می شوند،اما اگر آزاد بودند/باشند،بیشتر می توانند به جنبش دموکراسی خواهی مدد رسانند. در ضمن نباید فراموش کرد که "قهرمانان ایرانی" تا وقتی در زندان اند، قهرمانند،اما اگر از زندان آزاد شوند، به سرعت از سوی بخش هایی از اپوزیسیون فرایند تخریب شان آغاز می شود.۷-۷- نسل جدیدی در حال شکل گیری است که گوش به فرمان نسل سیاسی گذشته نیست.اینها از هر فرصتی برای تحقق مطالبات برحق خود سود می جویند.اینان آمده اند تا با پاهای خود تکلیف سیاست(و چیزهای دیگر) را روشن سازند.می خواهند چیزی نو بیافرینند.۸-۷- آنچه نسل جدید در حال آفرینش آن است،اگر از نوع انقلاب های کل گرایانه ی کلاسیک باشد،فاجعه بار خواهد بود.اما اگر حرکتی معطوف به بنیان گذاری آزادی/دموکراسی/حقوق بشر باشد، روزنه هایی به سوی آینده ی بهتر گشوده خواهد شد.مسأله ی ایران،مسأله ی سرنگونی و براندازی نیست،مسأله ی اصلی ما،مسأله ی گذار مسالمت آمیز از نظام سلطانی فقیه سالار به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر است.۹-۷- هدف بسیار مهم است،اما روش های رسیدن به اهداف هم به همان میزان مهم اند.عقلانیت عملی به معنای تناسب روش ها و وسایل با اهداف است. رژیم سلطانی فقیه سالار، رژیمی دروغگوست که از ابتدا با مدعیات کاذب سعی در فریب مردم ایران و جهانیان داشته است.تآکید بر دروغگویی زمامدارن، یکی از مهمترین شعارهای مخالفان بوده است. اما در ماه های اخیر، در جبهه ی مخالفان نیز مدعیات کاذب بسیاری به قصد فریب(شاید هم به قصد خیر) برساخته شد. اگر اخلاقی نبودن دروغگویی را فعلاً نادیده بگیریم،ناکارآمد بودن دروغ گویی برای گذار به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر را نمی توان نادیده گرفت.اگر دروغ "یکصد هزار زندانی شاه" دموکراسی ساز بود، مدعیات کاذب دیگر هم می توانند دموکراسی ساز باشند. سنت انقلابی ایران پر از دروغ بوده است.آیت الله خمینی بارها گفته که رژیم شاه بیش از دویست هزار تن از مخالفان را کشته و پاهای زندانیان سیاسی را اره می کرده است. راه جهنم به بهشت ختم نمی گردد.نوشتن نامه های دروغین برای فرماندهان سپاه، مدرسین حوزه های علمیه و رئیس قوه ی قضائیه دموکراسی ساز نیست. صدور مجوز دروغین برای تظاهرات ۲۵ بهمن از سوی وزارت کشور، و صدور دروغین دستور عدم شلیک به سوی تظاهرکنندگان هم دموکراسی ساز نیستند(در ۲۵ بهمن به سوی دوتن شلیک و آنها را به شهادت رساندند). اعلام شرکت "جمعیت میلیونی" در تظاهرات ۲۵ بهمن هم دموکراسی ساز نیست.خبرسازی جعلی با جزئیات دقیق برای جلسه ی بعدازظهر ۲۵ شورای عالی امنیت ملی با شرکت هاشمی رفسنجانی در حضور سلطان علی خامنه ای هم دموکراسی ساز نیست.این لیست را می توان همچنان ادامه داد.شاید از نظر کسانی دروغ گویی و جعل برای سرنگونی رژیم مجاز باشد،اما دروغ گویی ما را به نظام دموکراتیک نمی رساند. ضمن آن که اخلاقاً مضموم و مادر رذایل است.۱۰-۷- برخی از افراد در جبهه ی دموکراسی خواهی به گمان اینکه به پیروزی بزرگی دست یافته اند، به مخالفان فکری خود در همین جبهه دشنام می دهند.یعنی به کسانی که جور دیگری می بینند، فحاشی می کنند و به نوعی آنان را متهم می سازند.انقلابی گری کلاسیک که همه چیز را سیاه و سفید می کرد،خواهان آن بود که همه واقعیت را "یک جور" تحلیل کنند،همه "یک چیز" بگویند،همه "یک چیز" بخواهند؛وگرنه، به جبهه ی سیاه ها/باطل ها/شیاطین تعلق دارند. اماحداقل به دو نکته باید توجه کرد: اولاً: هنوز راه درازی تا نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر باقی مانده است.ثانیاً:اگر در زمان فقدان قدرت شاهد این نوع نارواداری ها باشیم، در زمان دستیابی به قدرت شاهد چه نوع تمامت خواهی ها خواهیم بود.۱۱-۷- آرزو و اهداف را واقعیت "پنداشتن" یا واقعیت "قلمداد" کردن،آدمی را خیال پرداز کرده و به استراتژی های نادرست سوق می دهد.این هم بخشی از سنت انقلابی ما بوده است. موازنه ی قوا را باید به درستی ارزیابی کرد. مخالفان را بیش از حد "قوی" نشان دادن و رژیم را بیش از حد "ضعیف" نشان دادن،کار رویأپردازان است.دنیای مجازی مهم است و نقش مهمی در تحولات خاورمیانه و ایران داشته است،اما دنیای مجازی را نباید با دنیای واقعی یکسان پنداشت.این رژیم، برعکس رژیم مصر و تونس، همچنان می تواند میلیونها تن را در روز ۲۲ بهمن، در سراسر کشور به تظاهرات خیابانی بکشاند.هشتم- نه "گفتمان انقلابی" را می توان به جای "گفتمان اصلاحی" جا زد، نه "عمل انقلابی" را می توان "عمل اصلاحی" قلمداد کرد. گذار از اصلاح به انقلاب، هویت را متفاوت خواهد ساخت. برساخته ی نوین همان برساخته ی پیشین نیست و "جنبش انقلابی" را نمی توان "جنبش اصلاحی" پیشین وانمود کرد.نهم- ساده سازی وضعیت کشور و نزاع جبهه ی دموکراسی خواهان با جبهه ی استبداد دینی به سود فرایند گذار به دموکراسی نیست.علل/متغیرهای بسیاری در کارند که باید همه ی آنها را در "تحلیل شرایط" و تعیین "استراتژی" به حساب آورد. شاید برای "جنبش زیست محیطی" تعداد اعضا مهم نباشد،اما "جنبش دموکراسی خواهی" در جامعه ی در حال گذار، به افزایش مداوم اعضا و مدافعان نیازمند است.در اینجا تعداد افراد بسیار مهم است. کثرت گرایی و رواداری یکی از ارکان افزایش نیروست.دهم- فرقه گرایان شعارهای کثرت گرایانه سر می دهند،اما مشی عملی شان قبیله ای است. در اینجا به شعارها نباید توجه کرد، نگاه ها را به رویه های عملی باید معطوف ساخت.آنان که در زمان فقدان قدرت به شدت قبیله ای عمل می کنند و " رهبری" و "صدا"ی جنبش دموکراسی خواهی را به گونه ای بر می سازند که جز افراد قبیله ی خودشان کسی در آن حضور ندارد، در زمان دست یابی به قدرت چگونه عمل خواهند کرد؟افراد مهم اند و به آنان نباید به عنوان ابزار و وسیله ی رسیدن به اهداف خود نگریست و از آنها به این شیوه استفاده کرد. تک تک افراد با پوست و استخوان و خون، هدف بالذات اند.فرقه گرایان از افراد صرفاً برای رسیدن به اهداف قبیله ی خود استفاده می کنند. اینک زمان شفافیت است، نه پنهان کاری های قبیله ای.آیت الله خمینی به عنوان رهبر تثبیت شده ی انقلاب ۵۷ شورای انقلاب را منصوب کرد. موسوی و کروبی تا آخرین لحظه خود را "همراه" جنبش دموکراسی خواهی می نامیدند.آنان که در خیابان ها تظاهرات ۲۵ بهمن و اول اسفند را برپا کردند،رهبری شان در دست خارج کشوری ها قرار نداشت.سخن پایانی: "مانیفست جمهوری خواهی" با تفکیک "اهداف" از "روش ها"، از "اصلاح طلبی روشی" دفاع می کرد.اصلاح طلبی در این معنا،یعنی عدم توسل به روش های خشونت آمیز برای رسیدن به اهداف. اما در اهداف می توان/ باید رادیکال بود.رفتن به دنبال "نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر" در ساختار سیاسی استبدادی اصلاح ناپذیر، هدفی رادیکال/انقلابی است.مدعای تجویزی "مانیفست جمهوری خواهی" این بود که این هدف انقلابی را باید به روش های اصلاح طلبانه (مسالمت آمیز:بسیج اجتماعی،نافرمانی مدنی،صداقت و...) تعقیب کرد.به همین دلیل،همیشه از قدرتمند کردن مردم از طریق سازمان یابی متکثر آنان و بسیج اجتماعی و نافرمانی مدنی برای رسیدن به آن هدف انقلابی باید دفاع کرد.
porharfi - هلند - آرنم
|
اکبــــر گنجــــی= گنـــــجِ بـــــزرگ!..در مقاله ایی برای زندانیان *گنجِ بزرگ*. "..بیش از 70 روز اعتصاب غذا کردن در زندان و زنده و سُر و مُر و گُنده!. به آمریکا مهاجرت کردن!؟..را به آنان هم آموزش دهید.... |
پنجشنبه 5 اسفند 1389 |
|
ARTEMIS-SW - فرانسه - پاریس
|
اقای گنجی در فرمایشات جنابعالی. مثل همکارتان سروش. .اشاره ای به همکاری خودتان در اغازچرخش جنایت اشاره ای نشده و باز موذیانه اسمان و ریسمان را بهم بافته تا دشمن اصلی ایران و ایرانی اسلام را که مولد و محرک تمام این جنایات بوده در قفا قرار گیرد. |
پنجشنبه 5 اسفند 1389 |
|
بابک خرم دین - آلمان - هامبورگ
|
جنبش سبزی دیگر در ایران وجود ندارد . از این پس هر آنچه در سراسر گیتی مردمان به چشم می بینند , رستاخیز رهایی بخش ایرانیان است که به هیچ رنگ و دسته ای وابستگی ندارد. شیرزنان و دلاورمردان ایران زمین بپا خاسته اند تا ریشه اهریمنان اسلامی را برکنند... تا جمهوری اسلامی چه با سبز اسلامی و چه بی سبز اسلامی برانداخته شود. مردم آریایی سرشت ایران بپا خواسته اند تا کشورمان که هزار چهارصد سال است در چنگال ستمگران و جنایتکاران گرفتار است را نجات دهند و ما ملت ایران تا روزی که آزادی و دمکراسی وسکولاریسم را در بدست نیاوریم از پای نخواهیم نشست .امروز در بزنگاه تاریخی قرار گرفته ایم ما وارثان برحق کورش هستیم ودر رگهایمان خون بابکهاست که در استمرار تاریخ فقط به یک چیز مینگرد وآن آزادی وسربلندی کشورمان ایران اس |
پنجشنبه 5 اسفند 1389 |
|
arya47 - ایران - کرمان
|
خیلی جالب و مفید و قابل تامل بود کاش بعضی ها بجای فحاشی کردن این مقاله را بخوانند اما بسیلرند کسانی که فقط در این سایت تیتر را میخوانند و کامنتی سراسر فحش تحویل میدهند. |
پنجشنبه 5 اسفند 1389 |
|
sourena.de - آلمان - اشتوتگارت
|
همانطور که برای ایجاد امنیت برای شهروندان به آموزش همگانی نیاز داریم به افرادی مسلح هم نیاز است تا در صورت عدم تمکین متجاوزان در برابر آنها ایستاد. همانطور که در این مقاله هم ذکر شده : حاکمان فعلی بعد از سقوط رژیم هیچ جایگاهی در این کره خاکی ندارند و این را هم خودشان بخوبی میدانند. پس برای ادامه حکومت به هر جنایتی دست میزنند و با سلام و صلوات نمیتوان انها را از ادامه جنایت باز داشت. برای رسیدن به دمکراسی هیچ راهی جز سرنگونی این رژیم ضدبشری نیست و لازمه آن هم توسل به زور و بشکل مسلحانه است. 32 سال تجربه این نیاز را به اثبات میرساند. مرگ بر خامنه ای. پاینده ایران |
پنجشنبه 5 اسفند 1389 |
|
mashady - انگلیس - منچستر
|
arya47 - ایران - کرمان به چه نکته قشنگی اشاره کردی دوست من .ضمنن لعنت بر سیستم پادشاهی که عین بختک افتاده تو ایران و حالا حالا ها هم خیال رفتن نداره .با هزار بدبختی یه شاهو بیرون میکنیم یه شاه دیگه میتمرکه جاش |
جمعه 6 اسفند 1389 |
|
دستان - ایران - تهران
|
سیل خروشانتان همین چند نفرند راستی چرا این صحنه ها را از بالا فیلم نگرفتید . البته اون موقع دایی اکبر بیشتر از همیشه ضایع میشد. راستی طفلک اکبر گنجی و امثال او برای گرفتن اقامت خوب بلدند چطوری سر اون کشورها را کلاه بزارند حالا فرق نمیکنه گنجی باشه یا ریگی کافیه علیه دولت و حکومت ایران یا حرف بزنی یا مقاله بنویسی میشه مدافع حقوق بشر به همین مسخره گی |
جمعه 6 اسفند 1389 |
|
dara20 - ایران - تهران
|
دلم می خواد خرخره این اکبر گنجی رو پاره کنم امثال این جرثومه ها عامل پیدایش این دور باطل و رژیم فاسد اسلامی بودند. حالا رفته لش مرگش امریکا ور دل ارباب شیطان پیشه اش پناه گرفته و یادش رفته که چه مقاله های در مدح خمینی و حکومت کثیف اسلامی می نوشت و اب به اسیاب رژیم جنایتکاران فاسد می ریخت. کوتوله زبان دراز مرتجع. ایران اشما ابلهان خرافه پرست پیشانی سیاه و تیره دل ویران کردید. مرگ بر کلیت حکومت مرتجع اسلامی. |
جمعه 6 اسفند 1389 |
|