نقد زیباکلام بر وسوسه قطع رابطه با انگلستان

نقد زیباکلام بر وسوسه قطع رابطه با انگلستان

صادق زیباکلام در خبرآنلاین نوشت: با خروج سفیر انگلستان اقای سایمون گس از تهران ، یکبار دیگر موضوع قطع یا دست کم کاهش سطح دیپلوماتیک میان تهران و لندن میان شماری از اصولگرایان براه افتاده است. این تحرکات ادامه تلاش های  شماری از نماینگان جناح راست  مجلس است که  مدتهاست در صدد تهیه طرحی هستند که بر اساس آن روابط دیپلماتیک با انگلستان را اگر نگفته باشیم قطع نمایند؛ دست کم آن را به سطح نازلی تنزل دهند.  ظرف 17، 18 ماه گذشته و دقیق­تر گفته باشیم از پشت حوادث بعد از اعلام نتایج انتخابات 22 خرداد 1389، این حرکت در دستور کار این نمایندگان قرار گرفته است. البته فقط این دست نمایندگان نیستند که در صدد قطع یا کاهش جدی سطح روابط دیپلماتیک با انگلستان هستند. بیرون از مجلس نیز شماری از چهره­ها و شخصیت­های جناح راست به همراه مطبوعات وابسته به دولت خواهان این حرکت می­باشند.

دلیل یا دلایلی که اینان ارائه می­دهند خیلی روشن و مشخص نیست. بیشتر به نظر می­رسد کلی گویی و در بر گیرنده یک ژست سیاسی است تا حرف و استدلالی قابل فهم. بعد از انتخابات و حوادثی که پیش آمد اتهام اصلی به انگلستان آن بود که دولت آن کشور و سفارت انگلستان در تهران نقش مهمی در به راه اندازی و دخالت در آن حوادث داشته­اند. اما علیرغم تکرار این اتهام و علیرغم بازداشت و محاکمه برخی از کارکنان ایرانی سفارت انگلستان، هرگز هیچ سند، مدرک و دلیلی در خصوص دست داشتن مقامات انگلستان در حوادث بعد از انتخابات نه در دادگاه و نه در هیچ کجای دیگری از سوی مقامات ایرانی ارائه نشد.

علیرغم فقدان هر گونه سند و مدرکی، علی الدوام مقامات رسمی و غیر رسمی ایرانی این اتهامات را تکرار کردند. مقامات انگلیسی در ابتدا این اتهامات را انکار می­کردند و به گونه­ای گلایه آمیز از مقامات ایرانی می خواستند که رفتاری شایسته­تر و دیپلوماتیک تر از خود نشان دهند. اما بعد از مدتی و ادامه تکرار اتهامات و بی احترامی­ها زحمت پاسخ­دهی هم دیگر به خود ندادند. گویی در بی پاسخی به مقامات ایرانی اشاره می­کردند که اگر وارد کردن این اتهامات و بی­احترامی­ها به انگلستان اسباب آرامش خاطر شما را فراهم می­کند اشکالی ندارد و هر چه می­خواهید به ما نسبت داده و به سمت ما پرتاب کنید.

اتهامات علیه انگلستان و فشار بر دولت به منظور قطع یا کاهش روابط دیپلماتیک با لندن تا حدودی فروکش کرده بود که در آذر ماه آقای سایمون گس سفیر انگلستان در تهران به مناسبت روز جهانی حقوق بشر، در وب سایت سفارت انگلستان یادداشت شخصی نوشت که بدل به طوفانی سیاسی شد. او در این یادداشت اظهار عقیده کرده بود که ایران یکی از بدترین کشورها برای روزنامه­نگاران ، اهل قلم و مطبوعات می­باشد. حتی قبل از آنکه مطالبی از این دست از سوی مقامات ارشد انگلیسی گفته شود ایرانیان از بیان مطالب ضد انگلیسی ابایی نداشتند. یادداشت و اظهار نظر سایمون گس همچون شکستن سدی شد که بمدت چند هفته­ای از هر طرف به انگلستان شلیک شد.

رفتار و عملکرد انگلستان از قرن نوزدهم به این سو مورد واکاوی قرار گرفت و رسانه­های وابسته به دولت شرح مبسوط و غم انگیزی از توطئه­ها، دسایس و خنجر از پشت زدن­های انگلستان به ملت و مردم ایران را برای چندمین بار به استحضار مردم شجاع و قهرمان ایران رسانیدند. حاجت به گفتن نیست که یادداشت سایمون گس چه موجی از خشم  در "انگلیس ستیزان" جناح راست به راه انداخت. آنان خواهان اخراج سفیر بریتانیا از تهران ، معذرت خواهی رسمی انگلستان از ملت بزرگوار ایران ، فرا خوانده شدن  سفیر انگلستان از سوی مقامات دولت انگلستان درلندن؛ قطع روابط با انگلستان یا دست کم تقلیل گسترده آن شدند.

انگلیس ستیزان همچنان به تلاشهایشان در جهت قطع رابطه با انگلستان ادامه دادند. شماری از نمایندگان عضو کمیسیون امنیت ملی و خارجه در مجلس پیش نویس طرحی را در دستور کار قرار دادند که حسب آن روابط دیپلماتیک میان ایران و انگلستان تقلیل پیدا میکرد به سطح بازرگانی و فرهنگی و بخش سیاسی­اش نزدیک به صفر می­شد.

اینکه عده­ای خواهان کاهش روابط دیپلماتیک با انگلستان هستند نه موضوع تازه­ای است و نه چنین خواسته­ای برای نخستین بار است که مطرح می­شود. تظاهرات در برابر سفارت انگلستان در خیابان فردوسی تهران و بی احترامی به لندن برای عده­ای همواره مترادف بوده با انقلابی گری و انقلابی بودن اما عنصر جدیدی که این بار وارد هجمه انگلیس-ستیزان شده عبارتست از تقاضا و فشار از جانب جریانات راست برای بازگرداندن دانشجویان ایرانی شاغل در انگلستان بالاخص فرزندان مسئولین. در ابتدا استدلال مسئولان این چهره­ها و شخصیت­های سیاسی آن بود که این امر (تحصیل فرزندان مسئولین در انگلستان) تهدیدی برای امنیت ملی کشور به شمار می­رود. و در ادامه توضیح می­دادند که آنان (فرزندان شاغل به تحصیل در انگلستان) ممکن است دارای اطلاعات و اسراری باشند و به انگلیسی­ها منتقل نمایند.

ظاهراً در عصر اینترنت و ماهواره نمی­شود اطلاعات را از طریق فضا و فیبر نوری منتقل نمود و برای دادن اطلاعات به دشمن می­بایستی حضوراً به لندن رفت و در ضمن تحصیل در آن کشور آن اطلاعات را به مقامات MI6 یا MI5 انتقال داد. اما بعداً این دلیل کنار گذارده شد. و گفته شد که اصرار برای قطع ادامه تحصیل فرزندان مسئولین در انگلستان بواسطه تبعات و تهدیدات بلند مدت است. آنان پس از فراغت از تحصیل به کشور بازگشته و با توجه به آشنایی مقامات انگلستان با آنان، این فارغ التحصیلان که علی القاعده در سمتهای مناسبی هم مشغول به کار خواهند شد اهداف خوبی برای تغذیه اطلاعاتی انگلستان می­شوند.

هرگز هم توضیحی داده نشد که معمولاً کسانی که در آمریکا ، انگلستان یا اروپا درس می­خوانند تا مرحله دکترا پیش می­روند و بعد از بازگشت به ایران در دانشگاهها  به خدمت مشغول می­شوند. یک فارغ التحصیل رشته اقتصاد، حقوق، علوم سیاسی، روابط بین المللی، جامعه شناسی، توسعه، نفت  یا پزشکی که در دانشگاه تهران یا تبریز به تدریس مشغول می­شود به کدام اطلاعات و دانش طبقه­بندی شده دسترسی دارد که خواسته باشدآنرا در اختیار مقامات بریتانیایی قرار دهد؟ به علاوه اگر آن فارغ التحصیل در کانادا، امریکا، استرالیا، هند یا آلمان درس خوانده باشد ، ممکن نیست که آن عمل را انجام دهد یا فقط کسانی که در انگلستان درس می­خوانند تمایل به دادن اطلاعات پیدا می­کنند؟ دلیل دیگری که ارائه می­شد آن بود که اگر دانشجویان ایرانی شاغل به تحصیل در انگلستان آن کشور را ترک کنند،ضربه هولناکی بر پیکر علم و دانش و تکنولوژی به انگلستان وارد می­شود و این درسی خواهد شد برای شیر پیر استعمار که دیگر در امور ایران دخالت نکند. همچون استدلال­های پیشین ، این دیدگاه هم چند اشکال دارد. نخستین اشکال آن جدی گرفتن این نظریه بود که همه ایرانیان یک جورهایی نابغه و با استعدادترین افراد روی کره زمین هستند. اشکال دومش آن بود که نمی­دانست در انگلستان در حدود 250000 دانشجوی خارجی از چهار گوشه عالم دارند درس می­خوانند و تحصیل می­کنند و ضریب هوشی بسیاری آنها اگر بالاتر از ایرانی­ها نباشد خیلی هم پایین­تر نیست. اشکال سومش آن بود که ظاهرا نمی­دانست تعداد دانشجویان ایرانی در انگلستان که در مرحله تحقیق و دکترا قرار دارند به چند هزار هم نمی­رسد. بنابراین اگر همه آنان هم انگلستان را ترک نمایند بعید بنظر می­رسد که چرخ پیشرفت و توسعه علوم و تکنولوژی در آن کشور اندکی دچار کندی شود چه رسد به آنکه به توقف درآید.

شخصاً همه مطالب، تحلیل­ها و استدلال­هایی را که طرفداران قطع رابطه با انگلستان ظرف 17، 18 ماه گذشته مطرح کرده­اند به علاوه دلایل مخالفتشان با تحصیل دانشجویان ایرانی در انگسلتان در کل وفرزندان مسئولین بالاخص را تعقیب کرده­ام اما هنوز نتوانسته­ام بفهمم  که اولا خبط و خطای انگلستان که بواسطه آن روابط ما با آن کشور می­بایستی تقلیل پبدا کند یا اساساً قطع شود کدام بوده است؟ انگلستان و سفارت آن کشور در تهران دقیقاً کدامین دخالت­ها را در امور ایران انجام داده­اند یا مقامات سفارت در تهران مرتکب کدامین عمل یا اعمال خلاف شئونات دیپلماتیک شده­اند که می­طلبد لندن آنان را از تهران فراخواند؟ سایمون گس کدام عمل خلاف عرف دیپلوماتیک را در طی قریب به 2 سال مسولیتش در ایران مرتکب گردید که این همه مورد غضب و بی مهری اصولگرایان قرار گرفت ؟ ایا مقامات بلند پایه و دیپلومات های ما پیرامون کشورها و رژیم های دیگر بعضا با زشت ترین و بی نزاکت ترین ادبیات  اظهار نظر، یا حتی بالاتر، ابراز مخالفت  نمیکنند؟ آیا در خصوص همین دولت بریتانیا برخی از مسولین ما غیر دیپلماتیک ترین  ادبیات را بکار نمی برند؟  دولت و مقامات رسمی ایران هم ممکن است نسبت به دولت و جریان حاکم در هر کشوری نظراتی داشته باشند. ممکن است تهران یا مقامامت رسمی­مان با سیاست­ها و جهت­گیری­های دولت جدید در یک کشور مخالف باشند. آیا این دلیلی می­شود که آن کشور با ما قطع رابطه نماید یا به ما بگوید که سفیرتان را از کشور ما فرا بخوانید؟ اگر بواسطه اختلاف نظر میان کشورها روابط آنها با هم قطع می­شد در آن صورت نیمی از قریب به 160 کشور عضو سازمان ملل می­بایستی در حالت قطع رابطه با یکدیگر به سر می­بردند. هنر دیپلماسی، پیشبرد سیاست­ها و دفاع از منافع ملی در شرایط تعارض و تخاصم است.  والا قطع رابطه با کشوری که با آن اختلاف داریم که هنر نیست. این استدلال تکراری هم که درگذشته  کشور انگلستان در ایران چه کرده است نیز به هیچ روی حجتی برای موضع گیری­های امروز نیست. اگر ملاک روابط با کشور ها ، گذشته ها باشد در آن صورت با روسیه، ترکیه، (به عنوان وارث امپراطوری عثمانی) یا حتی عراق هم ما نبایستی روابط خیلی دوستانه­ای امروز داشته باشیم.

ایضاً اظهار نظر مقامات رسمی هم نمی­توانند مبنای روابط میان دو کشور باشد. مسئولین ما علی الدوام نسبت به انگلستان و مقامات آن کشور بی­احترامی روا می­دارند اما هرگز اتفاق نیفتاده که مقامات دولت انگلستان در لندن بگویند به دلیل اظهار نظر سخنگوی وزارت خارجه ایران، رئیس جمهورش، رئیس مجلسش،سخنرانان قبل از خطبه نماز جمعه دانشگاه تهران یا فلان مقام نظامی که نسبت به انگلستان و دولتش توهین آمیز بوده ما می­خواهیم روابطمان را با آنان قطع کنیم. سهل است که اتفاق افتاده که اساساً یا متوجه نشده باشند یا برایشان خیلی اهمیت نداشته  که فلان مقام مسئول در تهران چه اظهار نظری نسبت به انگلستان ورهبران  آن کشور کرده است. محض نمونه حتی یکبار هم رسانه­های جمعی انگلستان اظهار نظر مقامات ایران را در اظهار و گزارشات خود نیاورده­اند و اساساً اهمیتی برای آن قائل نشده­اند. اما اگر فلان مقام دون پایه یاآبدار چی بی بی سی مطلبی در خصوص ایران بگوید چه مثبت و چه منفی همچون صاعقه آسمان سیاسی ایران را به لرزه می­اندازد. اگرآن نظر مثبت باشد که بلافاصله درصدر اخبار مملکتی قرار می­گیرد و اذعان انگلستان به عظمت ایران و انقلابش تلقی می­شود، و اگر هم که منفی باشد که به شکل دیگری  واویلا می­شود و برای چند هفته باز پرونده عملکرد انگلستان از قرن نوزدهم به این سونبش قبر می­شود و در برابر سفارت تظاهرات به راه می­افتاد. نمایندگان خواهان قطع رابطه با انگلستان می­شوند، به دانشجویان ایرانی در انگلستان، بالاخص فرزندان مقامات گفته می­شودکه با خارج شدن از انگلستان تودهنی محکمی بر دهان یاوه گویان بکوبند و پرونده تصرف عدوانی باغ سفارت انگلستان در قلهک باز به جریان می­افتاد. اگر انگلستان عددی نیست، مهم نیست، شیر پیر استعمار است، کاره­ای نیست وقس علیهذا ، پس چرا این قدر حساسیت پیرامون آنچه که سفیر ان در تهران، یا یکی از مقامات دیگر آن در لندن ممکن است بگویند؟ اگر انگلستان مهم نیست ودر عرصه معادلات جهانی قدرتی دیگر به کار نمی­رود، پس چرا علی الدوام ما در مجلسمان ، برخی محافل سیاسی­مان ، مطبوعات و رسانه های وابسته به دولتمان داریم از یک سو بحت می­کنیم که با آن کشور روابطمان را قطع کنیم یا به سطح بسیار پایینی تقلیل دهیم، و اگر هم کشور مهمی است و ما می­بایستی با آن یک رابطه معقول و منطقی داشته باشیم پس چرا دیگر این همه ژست و مانور بیهوده سیاسی؟ کمتر هفته­ای و ماهی ظرف سه دهه گذشته در ایران سپری شده که گروهی و جماعتی خواهان قطع رابطه با انگلستان بر نیامده باشند و جالب است که آب هم از آب تکان نخورده و رابطه با لندن سر جای خودش مانده.

در موج جدید حمله به انگلستان ،   سرکار خانم فاطمه آلیا که یکی از پی گیرترین نمایندگان خواهان قطع رابطه با انگلستان میباشند به همراه سایر همرزمان­شان ظرف 18، 17 ماه گذشته و بالاخص بعد از اظهار نظر آقای سایمون گس سفیر انگلستان در تهران در خصوص وضعیت حقوق بشر در کشورمان به جد به دنبال قطع رابطه یا تقلیل رابطه با بریتانیا بوده اند ، مصاحبه مفصلی با یکی از روزنامه­های نزدیک به اصولگرایان انجام دادند(تهران امروز، 30 دی 89). تیتر پررنگ مصاحبه مشارالیها این بود:  "مسئولان فرزندانشان را از انگلیس بازگردانند". همانطور که از عنوان مصاحبه بر می­آید شاکله مصاحبه حول محور ضرورت بازگشت یا خروج فرزندان مسئولان شاغل به تحصیل در انگلستان از آن کشور بود. علیرغم اصرار و تأکیدات مکرر ایشان که فرزندان مسئولان شاغل به تحصیل در انگلستان می­بایستی هر چه زودتر از آن کشور خارج شوند، در عمل و به زبان ساده خانم آلیا حتی یک دلیل هم نتوانسته بودند ارائه دهند که چرا دانشجویان ایرانی که در انگلستان تحصل می­کنند و از جمله فرزندان مسئولین، می­بایستی از آن کشور خارج شده و در جای دیگری ادامه تحصیل دهند؟ایشان مطالب فراوانی گفته بودند که دانشگاه­های ایران دست کمی از دانشگاه­های انگلستان ندارند، دانشجویان شاغل به تحصیل در انگلستان می­توانند به کشور دیگری بروند ؛ انگلستان به لحاظ علمی خیلی هم عددی و رقمی نیست و قس علیهذا . بگذریم که برخی از مطالب ایشان از اساس نادرست بود و تلاشی بود برای لباس علمی و تخصصی بر تن یک مناقشه­ای کردن که از اساس سیاسی می­باشد. به عبارت دیگر خانم آلیا تلاش کرده بودند تا در آن مصاحبه  یک سری حجت­های علمی بیاورند برای مسئله­ای که از اساس سیاسی است. چه ایشان و چه سایر اصولگرایانی که علی الدوام خواهان متوقف شدن تحصیلات دانشجویان ایرانی در انگلستان هستند ،  هیچ دلیل منطقی نتوانسته بودند به مخاطب ارائه دهند که چرا دانشجویان ایرانی شاغل به تحصیل در انگلستان می­بایستی از آن کشور خارج شوند. تنها دلیل و استدلال مشارالیه این بود که خروج دانشجویان بالاخص فرزندان مسئولین از انگلستان می­تواند پاسخ معنادار و دندان شکنی برای انگلیسی­ها باشد.

یقیناً خانم آلیا اطلاع نداشته که 250000 دانشجوی خارجی در انگلستان سرگرم تحصیل هستند و خروج 400 دانشجوی ایرانی که فرزندان مسئولین هستند، خیلی پاسخ دندان شکنی برای دانشگاه­های آن کشور نبوده و کاهش 400 دانشجوی خارجی از 250000 هزار بعید بنظر می­رسد که نظام دانشگاهی انگلستان را با بحران مواجه نماید.

می­ماند این مسئله ساده که چرا در تخاصمات و مناقشات میان دولتها، شهروندان آنان می­بایستی گرفتار شوند و بهاء آنرا بپردازند؟ مناقشه، مجادله، اختلاف و درگیری سیاسی میان تهران و لندن بوجود آمده چند وقت دیگر هم آبها از آسیاب فرو می­افتاد. سایمون گس دیگر رفته است و ممکن است سفیر بعدی، اگر روابط در سطح سفیر باقی بماند، که به تهران بیاید نگاه و برداشتش متفاوت از سلفش باشد. روابط میان تهران و لندن ممکن است چند صباح دیگر عادی شود و قس علیهذا. چرا در این میان دانشجویان ایرانی در انگلستان زندگی و سرنوشت و تحصیلشان این وسط قربانی مشاجرات سیاسی دو کشور شود؟ و بالاخره از همه آنان که علی الدوام در صدد قطع رابطه با انگلستان هستند بایستی پرسید که ثمره و فایده قطع رابطه با هر کشوری از جمله انگلستان چه می­باشد؟دفاع از منافع ملی مستلزم داشتن مناسبات و روابط با  دیگران است نه کشیدن دیوار چین و قطع رابطه با کشورها.

هیچ یک از کسانی که تلاش دارند تا روابط با انگلستان را قطع نمایند یا سطح آنرا به شدت تقلیل دهند، حتی یک استدلال معقول هم نتوانسته­اند ارائه دهند که از این حرکتشان چه سودی برای  منافع ملی ایران خواهد شد؟ غایت استدلالشان آن بوده که این عمل تو دهانی محکم و شایسته­ای بر دهان یاوه­گویان لندن خواهد بود. ممکن است این عمل تو دهانی محکمی بر دهان شیر پیر استعمار باشد. اما پرسش مهم آنست که آیا این به اصطلاح تو دهنی به خیر و صلاح منافع ملی ایران هم خواهد بود؟

MIRZADEH e ESHGHI - دوسلدورف - دوسلدورف
زمان رضا شاه کی انگلیس جرات داشت توو امور ایران دخالت کنه?!
دوشنبه 2 اسفند 1389

bluestar - ایران - تهران
MIRZADEH e ESHGHI - دوسلدورف - دوسلدورف - ظاهرا شما نمیدونید رضاشاه رو انگلیسیها برکنار کردند. راه آهن شمال به جنوب هم در زمان رضاشاه با نقشه انگلیسیها و البته به هزینه ملت ایران برای جابجایی نیروهای متفقین انجام شد. در ضمن جعل عنوان کار درستی نیست. سعی کنید خودتان باشید.
دوشنبه 2 اسفند 1389

sepher - استرالیا - سیدنی
bluestar - ایران - تهران . میشه استاد بفرمایین چرا انگلیس و و روسیه به ایران حمله کردن?!! چرا 4000 مهندس راهسازی و ساختمان سازی المانی در ایران راه اهن وجاده وادارات پست ووسیلوی گندم میساختند? چرا رضاشاه حاضر نشد بنا بخواست انگلیس متخصصین المانی رو اخراج کنه?. واخر بر سر کارخانه هواپیما سازی عقاب, ساخت مشترک المان وایران چه امد?. هیچ وقت شرفت رو فدای سیاست نکن! سیاست میگذرد .
سه‌شنبه 3 اسفند 1389

haghighatgo - آلمان - برلین
حالا که داره برای همه مردم گندش در میاد می خوان بگن که ما گماشته انگلیس و فرانسه نیستیم و فقط خداوند متعال عرب ها و امام زمان آنها بود که با هم خمینی و دارو دسته عمامه بسرش رو از داخل چاه توالت زمان بیرون آورند و ریختن تو ایران !!. انگلیس و دارو دسته انگلیسی های گماشته عمامه بسر تو ایران این قایم موشک بازی هاتون برای من یکی کاملا شناخته شده س !!
سه‌شنبه 3 اسفند 1389

bluestar - ایران - تهران
sepher - استرالیا - سیدنی - البته که مواردی هم وجود داشته که رضاشاه زیر بار حرف انگلیسی ها نرفته . مثل اخراج متخصصین آلمانی. ولی رضاشاه هم آمدنش و هم رفتنش به دستور مستقیم انگلیسیها بوده که نمیتونید انکارش کنید و همینطور در خیلی موارد دیگه مثل همین راه آهن شمال به جنوب گوش به فرمان انگلیسیها بوده. در آن زمان مجلس ملی ایران رای داد که راه آهن از شرق به غرب کشیده بشه تا مسیر جاده ابریشم احیا بشه. ولی با فشار انگلیسیها بودجه این طرح خرج راه آهن شمال - جنوب شد تا متفقین با بودجه ملت ایران تحرکات نظامی انجام بدهند. هیچ وقت تو سیاست تعصب به خرج نده و چشم عقلت رو روی واقعیتها نبند.
چهار‌شنبه 4 اسفند 1389

MIRZADEH E ESHGHI - دوسلدورف - دوسلدورف
شما که از فاصله 5000 ک م تشخیص دادی من" عنوان کار"(?!)جعل کردم پس یقینا یقین داری که من طرفدار رضا خرکچیم واز دخالت انگلیس در اوردن و بردنش بی خبر.ضمنا شما برای رفع نیازتون به یخ برای کاهش میزان سوختگی هاتون دوست دارین چه "عنوان کار"ی من داشته باشم?چه عنوانی میتونه باد عقده هات رو کمتر کنه?
چهار‌شنبه 4 اسفند 1389

رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.