به گزارش سرویس ورزشی «آینده»؛ زلزله بویین زهرا و راه افتادن تختی در خیابان های تهران برای جمع آوری کمک از مردم، دستگیری وسیع تختی از بلاشغل ها و فقرا، عدم سوءاستفاده از ضعف رقیب مصدوم برای فائق آمدن بر حریف، پس زدن جایزه 30 هکتاری زمین گرگان بابت قهرمانی اش به خاطر زندگی در 10 خانوار در آن، عدم تبلیغ کالاهای خاص و حتی تبلیغ تیغ ریش تراشی، امتناع از بازی در فیلم های سینمایی برخلاف برخی هم دوره های کشتی گیرش، حکومتی نشدن و جاسوسی نکردن برخلاف برخی هم دوره هایش که حتی برای خودشرینی سیلی بر او زدند، سرخم نکردن مقابل حاکم ظالم، رفتار مودبانه اش که با رفتار یک چهره تحصیل کرده و استاد دانشگاه قابل قیاس بود و عدم لات منشی و رفتارهای خلاف اخلاق با دیگر ورزشکاران و بازیگران زن که رسم قهرمانان آن دوران بود، مردی ساخت که نامش "جهان پهلوان" تختی بود.
این نام آنقدر بزرگ است که وقتی غلامرضا نوه غلامرضا تختی بزرگ در یک مدرسه در آمریکا درس می خواند، معلمش نسبت نام خانوادگی را با آن قهرمان ایرانی بپرسد و اینچنین در قلب آمریکا "غلامرضا" امروز به نام پدر پدر افتخار کند اما تکلیف ما چیست؟ آیا ما هم به اندازه آن معلم آمریکایی از تختی شناخت داریم؟ آیا 17 دی هر سال، به مرور منشش میپردازیم و به قهرمانان پوشالی حال حاضر ایران که گروهی شان درد پول دارند، گروهی شان درد مواد و الکل دارند، گروهی شان درد منصب دارند، گروهی شان درد بی اخلاقی دارند، تلنگری میزنیم که اگر عرضه ندارید تختی شوید، حداقل بکوشید همچون بخشی از ورزشکاران اسیر این مسائل نشوید و اگر پهلوان نیستید، لااقل یک قهرمان سالم باشید؟!
17 دی که فرا می رسد تن دوستداران واقعی تختی و نه پیرمردهای کشتی گیری که همچنان از حسادت اسطوره شدن تختی می سوزند و نه جوان های قهرمان کشتی که جهان پهلوان نشده اند و با دوبنده شان وداع کرده اند، می لرزد که این بار قرار است در خصائل تختی، چقدر از مرگش بنویسند و هزار و یک قاعده و سند و مصاحبه و استدلال سوار کنند که "بله" تختی خودکشی کرد! این اتفاق را سال گذشته یک مجری و همین طور یک مجله انجام داد که نگارنده متذکر شد و این عزیزان در حد توانشان رفعش کردند اما انگار کلیات با جزئیات بیشتر هر سال باید بیان شود، چرا که هر سال کسی هست علاقمند شود، پرونده ای درباره مرگ اسطوره تنظیم کند و صرفاً مرگش را مرور کند.
امسال اما مجله ای به صاحب امتیازی و مدیرمسئولی علیرضا دبیر چنین کرد و اگر مطالبی در مدح تختی درآورد اما قالب اثر به گونه ای گرفته شده بود، که تداعی گر خودکشی تختی باشد. اما چرا باید یک قهرمان، آن هم از نوع کشتی گیرش، چنین کند؟ چرا مجله متعلق به دبیر باید تنها در پرونده ای صرفاً به مرگ تختی و کلی گویی در خصوص شخصیتش بپردازد؟ مرگ تختی همچنان با ابهام همراه است اما آنچه کاملاً شفاف است روایت های مردانگی اش است که معدودی از سیل عظیمش در سطور فوق به شکل تیتروار گرد آمد و رمز جوانمردی اش که در قهرمانی و مدال آوری نبود را به تصویر کشید.
آیا اگر ثابت شود تختی خودکشی کرده، این چهره ضعیف و غیرمعتقد به نظر می رسد و دیگر جایی در قاب اسطوره بودن نداشته باشد، هادی ساعی یا حسین رضازاده و یا علیرضا دبیر جای تختی را خواهند گرفت و مثلاً روزی خواهند گفت جهان پهلوان علیرضا دبیر؟ حقیقتاً چنین نیست و انشاءالله نگارنده تصور اشتباهی پیدا کرده اما در هر حال پرونده ای که درآمده چیزی از خصائل تختی ندارد و تنها به مرگش پرداخته تا به این شائبه دامن زده شده باشد.
برای علاقمندان به مرگ تختی، یک نمونه خارجی مثال می زنیم که ببنید، فرق حفظ اسطوره ها در ایران و دیگر کشورها چگونه است. دم دست ترین نمونه از اسطوره ها که البته ورزشی نیست، همین یوری گاگارین نخستین فضانورد جهان از شوروی سابق است که اگرچه ابعادش جهانی تر از تختی است اما او نیز همچون غلامرضای مردم ایران، برای ملتش اسطوره است. وقتی فضا را درنوردید و به زمین بازگشت در بسیاری از کشورهای جهان مورد تجلیل قرار گرفت و کلکسیون بزرگی از نشان های افتخار و شجاعت را از ملل مختلف جهان جمع کرد و تا آنجا پیش رفت که مردم بسیاری از کشورهای جهان، هر سال روز 12 آوریل را به عنوان یوری گاگارین گرامی میدارند.
در روسیه لنین هم مورد احترام گروه وسیعی از مردم است اما جایگاه و ارتفاع لنین مجسمه اش در همین حدی است که در پایین تصویر مشاهده می شود و یوری گاگارین مجسمه اش در نقطه و ارتفاعی قرار داده شده که از بسیاری از نقاط شهر قابل مشاهده باشد، چون آنها اعتقاد دارند اسطوره هایشان باید دیده شوند و زنده بمانند تا آمال و آرزوهای ملتشان زنده بماند. یوری گاگارین سال ها پس از سفر به فضا در سانحه سقوط یک هواپیما کشته شد و همه نقص فنی را علت مرگش می داستند اما سال 2005 تحقیقاتی منتشر شد که بر اساس آن، احتمال می رفت، یوری گاگارین خودش تهویه هوای هواپیمایش را دستکاری کرده بود و عملاً دست به خودکشی زده است و یا دستکاری شده و کشته شده است؛ ابهامی شبیه به مرگ تختی که محققان عنوان کردند می توانند با بررسی تکمیلی مشخص سازند، چه اتفاقی افتاده است اما دولت با ادامه این تحقیقات مخالفت کرد!
آنها اسطوره هایشان را حفظ میکنند تا 12 آوریلی به نام یوری گاگارین بماند و طرح موضوع خودکشی ذره ای در محبوبیتش را کاهش ندهد و جالب آنکه دولت در این خصوص وارد میشود. حال چه ارزشی دارد که ما خودکشی تختی را نخستین محور بحثمان برای این جوانمرد نماییم و آیا نباید او را حفظ کنیم که اگر مراسم های متعددی در 17 دی برایش در سراسر جهان برپا نمیشود، حداقل معلمی در آمریکا، از او به عنوان یک قهرمان ناکام و ضعیف یاد نکند؟ پس کاری نکنیم که چهره اش ذره ای تخریب شود، چرا که تخریب اسطوره ها، تخریب سمبل های یک ملت است و نمادهای یک ملت بزرگ ترین باورهایشان است که در پیشانی شان خودنمایی می کند و بدان به جهان فخر می فروشند و حال چرا ما نباید به اسطوره معاصر جوانمردی مان برابر جهانیان فخر بفروشیم؟