معانی جدید واژه ها: بصیرت، برانداز، فتنه، اندیشیدن
رأی دهید
نگاهی به وارونه خوانی واژگان در ادبیات حاکمان
معانی جدید واژه ها؛ بصیرت، برانداز، فتنه، اندیشیدن…
چکیده : تا دیروز در فرهنگهای لغت، بصیرت به معنای تفکر و تامل بود و در قاموس پس از انتخابات ۸۸، به معنای نیاندیشیدن و فحاشی است. تا دیروز در فرهنگ دهخدا و معین به معنی به کار انداختن عقل و شعور بود و از امروز در فرهنگِ حاکمان به معنای به کار گرفتن دهان و شعار است. بصیرت آن کس دارد که اجازه دهد «من» به جایش فکر کنم.
وقتی صفار هرندی در برنامهٔ «دیروز و فردا برای امروز» ناگهان جوگیر شد و گفت «روز نهم دی شروع تاریخ است؛ همانند برخی از روزهای بزرگ زندگی بشر که تاریخ دوباره از آنجا نوشته شد!» و هم زمان با یارگیری از واژگانی چون کودتا، فتنه، بصیرت و منافق تلاش کرد که بارِ جدیدی بر دوش این واژگان معصوم بگذارد و آنان را در معصیت خویش شریک کند، ناخودآگاه به یاد معصومیتِ کودکی و روزهای دبستان افتام. دورانی که در پایان هر درس جدید، کلمات تازهای را تحت عنوان کلمهها و ترکیبهای تازه به ما میآموختند و ما باید بارها و بارها از روی آنها میخواندیم و مینوشتیم تا در ذهنمان بنشینند.
خندهام میگیرد، وقتی میبینم شریعتمداریها، صفارهرندیها، طائبها و مصلحیها و همهٔ یاران کودتا هنوز هم امیدوارند که با همان شیوه و با مکانیسم تکرار، معانی جدیدی را از کلمات در ذهنها بکارند و دمی هم نمیاندیشند که نه من آن کودک معصوم دبستانام و نه آنها دست کم همان معلم با ادب و خوش خلق دبستانی.
در دبستان، معانیِ معهود و متعارفِ کلمات را به ما یاد میدادند در حالی که امروز معانی دلخواه و مورد نظرشان را جعل میکنند و به قول مولانا «بر عکس نهند نامِ زنگی؛ کافور!». در دبستان آموزگاری که کلمات و ترکیبهای تازه را تکلیف میکرد، تحمل مشق شب را به ادب گفتار و رفتارش ممکن میکرد و حال آنکه بیادبیهای طائب و تهمتهای شریعتمداری تنها یادآور «پندِ لقمان» حکیماند و بس.
پناه بر خدا! که کلماتِ بیگناه و معصوم هم از دست اینان امان ندارند و در واقع شاهد تجاوز به ناموس واژهها هم هستیم؛ تو گویی تجاوز به ناموس آدمها هم کفایت نمیکرده است. خنده کنان، مروری میکنم بر کلمات و ترکیبات تازهای که فقط در همین یک سال اخیر از ما در مقابل شبخون فرهنگی! پاسداری کردهاند:
کودتا که تا دیروز به معنی دخالتِ سازمان یافته نظامیان در سیاست بود، از امروز تبدیل میشود، به دخالت و پی گیری مردم نسبت به سرنوشتشان، جستجوی آرایشان و حق حاکمیتشان!
فتنه که تا دیروز به معنی توطئهٔ اقلیت علیه اکثریت برای پیشبرد منافع گروهی و فرقهای بوده است؛ از امروز میشود «حق طلبیِ اکثریت»؛ البته این واژه پیشینة تاریخی مفصلی در سیرة یزید و یزیدیان و فرعون و فراعنه هم دارد که امثال امام حسین را فتنه گر و محارب میخواندند.
تا دیروز، بصیرت به معنای چشم باز کردن و با چشم خود دیدن بود. از امروز به معنای چشم بستن و دهان گشودن و اطاعت محض و کورکورانه است.
تا دیروز در فرهنگهای لغت، بصیرت به معنای تفکر و تامل بود و در قاموس پس از انتخابات ۸۸، به معنای نیاندیشیدن و فحاشی است. تا دیروز در فرهنگ دهخدا و معین به معنی به کار انداختن عقل و شعور بود و از امروز در فرهنگِ حاکمان به معنای به کار گرفتن دهان و شعار است. بصیرت آن کس دارد که اجازه دهد «من» به جایش فکر کنم. هر کس مثل من فکر نکند بیبصیرت است. تا دیروز فکر میکردیم بصیرت مشکل کارهاست، ولی امروز فهمیدهایم آسانترین کارها بصیرت است چرا که چه کاری آسانتر از نیاندیشیدن و آرامش مغز.
تا دیروز گمان میرفت که برانداز یعنی کسی که قانون اساسی را قبول ندارد. امروز معلومِمان شده است که برانداز کسی است که گوید رهبر در برابر قانون با سایر افراد ملت مساوی است. برانداز کسی است که بر اصول مربوط به حقوق ملت و از جمله حق اجتماع و راه پیمایی و بیان اصرار دارد و آن کس که این حقوق را سلب میکند و رهبر را ما فوق قانون و خبرگان میداند، اصلاً برانداز نیست. «برانداز قانونی» یعنی کسی که با تکیه بر قانون اساسی میکوشد مانع دور زدن قانون و پایمال شدن حقوق اساسی ملت شود.
با مزهتر از همه تجمع خود جوش اتوبوسی و ساندیسی است. اتوبوسها هم خودشان تصادفاً با مردم همیشه درصحنه همراه میشوند و با هم به مراسم میآیند. ساندیسها و… هم مائده آسمانی است که خداوند برای ایشان فرستاده است. مبادا تجمع خود جوش مردمی را با راهپیماییهای سه میلیونی اعلام نشده و بیتدارک و بیساندیس اشتباه بگیرید. این یکی توطئه از پیش طراحی شدهٔ آمریکا و انگلیس است. مبادا بپرسید که این آمریکا و انگلیس از کی آنقدر جاذبه پیدا کردهاند که بدون اتوبوس و… هم میلیونها مردم را به خیابان میریزند. مپرسید چون این عین فتنه است و سوالی است که ارزش جواب دادن ندارد. بدینسان نهم دی ماه یوم الله و روز حماسه ملی و آغاز تاریخ لقب میگیرد و ۲۵ خرداد روز فتنه. نمونههایی از تجمع خودجوش مردم را در دفاع از جهانگیرشاه در قهوة ی تلخ مهران مدیری میتوانید ببینید.
اگر تا دیروز منافق کسی بود که دل و زبانش دوگانه و دوگونه باشد، از امروز صداقت عین نفاق است و دروغ عین ایمان. مگر نمیبینید که اهل صدقی چون زیدآبادی و تاجزاده و قابل باید در زندان باشند و موسوی و کروبی و خاتمی باید منافق لقب گیرند.
بگذریم… حاکمیت در صدد نوشتن لغت نامه و قاموس جدیدی است و فکر میکند با جار و جنجال و هیاهو و هوچی گریِ صدا و سیمایی بالاخره این کلمات و ترکیبات تازه را جا میاندازد. کار آقایان به جایی رسیده است که از جعل اصطلاحات متناقض و پارادکسیکال هم ابایی ندارند و کسانی که خواهان اجرایی بیتنازل قانون اساسیاند، برانداز قانونی معرفی میشوند. اندیشیدن «جنگ نرم» علیه جهالت است و «شبیخون فرهنگی» عین بیفرهنگی دشمنان!
یاد مادر بزرگم افتادم. وقتی داستان دیوها را تعریف میکرد میگفت دیوها کارشان وارونه است. مثلاً جلو سگ کاه و یونجه میریزند و جلوی اسب استخوان و قهرمانان داستان با جابجا کردن غذای این دو زبان بسته، طلسم دیوها را میشکستند. در شاهنامه هم داریم اکوان دیو، رستم را به آسمان میبرد و از او میپرسد به دریا پرتابت کنم یا به کوه و رستم که میداند «کار دیوان وارونه است» میگوید به کوهستان بینداز و با این ترفند به دریا افکنده میشود و شناکنان خود را نجات میدهد. سخن همین است: با اصرار بر معانی معهود و متعارف کلمات میتوان و باید طلسم دیوان را شکست. تو گویی فردوسی ناظر روزگار ماست و از حال و روز ما سخن میگوید.
…
نـهان گشت کــردار فرزانـگان پراگنده شد کــام دیـــوانگان
هنـر خـوار شد، جادوی: ارجمند نهـان: راستی، آشکارا: گــزند
شـده بر بدی دستِ دیوان دراز زِ نیکی نرفتی سخن جـز به راز
وقتی صفار هرندی در برنامهٔ «دیروز و فردا برای امروز» ناگهان جوگیر شد و گفت «روز نهم دی شروع تاریخ است؛ همانند برخی از روزهای بزرگ زندگی بشر که تاریخ دوباره از آنجا نوشته شد!» و هم زمان با یارگیری از واژگانی چون کودتا، فتنه، بصیرت و منافق تلاش کرد که بارِ جدیدی بر دوش این واژگان معصوم بگذارد و آنان را در معصیت خویش شریک کند، ناخودآگاه به یاد معصومیتِ کودکی و روزهای دبستان افتام. دورانی که در پایان هر درس جدید، کلمات تازهای را تحت عنوان کلمهها و ترکیبهای تازه به ما میآموختند و ما باید بارها و بارها از روی آنها میخواندیم و مینوشتیم تا در ذهنمان بنشینند.
خندهام میگیرد، وقتی میبینم شریعتمداریها، صفارهرندیها، طائبها و مصلحیها و همهٔ یاران کودتا هنوز هم امیدوارند که با همان شیوه و با مکانیسم تکرار، معانی جدیدی را از کلمات در ذهنها بکارند و دمی هم نمیاندیشند که نه من آن کودک معصوم دبستانام و نه آنها دست کم همان معلم با ادب و خوش خلق دبستانی.
در دبستان، معانیِ معهود و متعارفِ کلمات را به ما یاد میدادند در حالی که امروز معانی دلخواه و مورد نظرشان را جعل میکنند و به قول مولانا «بر عکس نهند نامِ زنگی؛ کافور!». در دبستان آموزگاری که کلمات و ترکیبهای تازه را تکلیف میکرد، تحمل مشق شب را به ادب گفتار و رفتارش ممکن میکرد و حال آنکه بیادبیهای طائب و تهمتهای شریعتمداری تنها یادآور «پندِ لقمان» حکیماند و بس.
پناه بر خدا! که کلماتِ بیگناه و معصوم هم از دست اینان امان ندارند و در واقع شاهد تجاوز به ناموس واژهها هم هستیم؛ تو گویی تجاوز به ناموس آدمها هم کفایت نمیکرده است. خنده کنان، مروری میکنم بر کلمات و ترکیبات تازهای که فقط در همین یک سال اخیر از ما در مقابل شبخون فرهنگی! پاسداری کردهاند:
کودتا که تا دیروز به معنی دخالتِ سازمان یافته نظامیان در سیاست بود، از امروز تبدیل میشود، به دخالت و پی گیری مردم نسبت به سرنوشتشان، جستجوی آرایشان و حق حاکمیتشان!
فتنه که تا دیروز به معنی توطئهٔ اقلیت علیه اکثریت برای پیشبرد منافع گروهی و فرقهای بوده است؛ از امروز میشود «حق طلبیِ اکثریت»؛ البته این واژه پیشینة تاریخی مفصلی در سیرة یزید و یزیدیان و فرعون و فراعنه هم دارد که امثال امام حسین را فتنه گر و محارب میخواندند.
تا دیروز، بصیرت به معنای چشم باز کردن و با چشم خود دیدن بود. از امروز به معنای چشم بستن و دهان گشودن و اطاعت محض و کورکورانه است.
تا دیروز در فرهنگهای لغت، بصیرت به معنای تفکر و تامل بود و در قاموس پس از انتخابات ۸۸، به معنای نیاندیشیدن و فحاشی است. تا دیروز در فرهنگ دهخدا و معین به معنی به کار انداختن عقل و شعور بود و از امروز در فرهنگِ حاکمان به معنای به کار گرفتن دهان و شعار است. بصیرت آن کس دارد که اجازه دهد «من» به جایش فکر کنم. هر کس مثل من فکر نکند بیبصیرت است. تا دیروز فکر میکردیم بصیرت مشکل کارهاست، ولی امروز فهمیدهایم آسانترین کارها بصیرت است چرا که چه کاری آسانتر از نیاندیشیدن و آرامش مغز.
تا دیروز گمان میرفت که برانداز یعنی کسی که قانون اساسی را قبول ندارد. امروز معلومِمان شده است که برانداز کسی است که گوید رهبر در برابر قانون با سایر افراد ملت مساوی است. برانداز کسی است که بر اصول مربوط به حقوق ملت و از جمله حق اجتماع و راه پیمایی و بیان اصرار دارد و آن کس که این حقوق را سلب میکند و رهبر را ما فوق قانون و خبرگان میداند، اصلاً برانداز نیست. «برانداز قانونی» یعنی کسی که با تکیه بر قانون اساسی میکوشد مانع دور زدن قانون و پایمال شدن حقوق اساسی ملت شود.
با مزهتر از همه تجمع خود جوش اتوبوسی و ساندیسی است. اتوبوسها هم خودشان تصادفاً با مردم همیشه درصحنه همراه میشوند و با هم به مراسم میآیند. ساندیسها و… هم مائده آسمانی است که خداوند برای ایشان فرستاده است. مبادا تجمع خود جوش مردمی را با راهپیماییهای سه میلیونی اعلام نشده و بیتدارک و بیساندیس اشتباه بگیرید. این یکی توطئه از پیش طراحی شدهٔ آمریکا و انگلیس است. مبادا بپرسید که این آمریکا و انگلیس از کی آنقدر جاذبه پیدا کردهاند که بدون اتوبوس و… هم میلیونها مردم را به خیابان میریزند. مپرسید چون این عین فتنه است و سوالی است که ارزش جواب دادن ندارد. بدینسان نهم دی ماه یوم الله و روز حماسه ملی و آغاز تاریخ لقب میگیرد و ۲۵ خرداد روز فتنه. نمونههایی از تجمع خودجوش مردم را در دفاع از جهانگیرشاه در قهوة ی تلخ مهران مدیری میتوانید ببینید.
اگر تا دیروز منافق کسی بود که دل و زبانش دوگانه و دوگونه باشد، از امروز صداقت عین نفاق است و دروغ عین ایمان. مگر نمیبینید که اهل صدقی چون زیدآبادی و تاجزاده و قابل باید در زندان باشند و موسوی و کروبی و خاتمی باید منافق لقب گیرند.
بگذریم… حاکمیت در صدد نوشتن لغت نامه و قاموس جدیدی است و فکر میکند با جار و جنجال و هیاهو و هوچی گریِ صدا و سیمایی بالاخره این کلمات و ترکیبات تازه را جا میاندازد. کار آقایان به جایی رسیده است که از جعل اصطلاحات متناقض و پارادکسیکال هم ابایی ندارند و کسانی که خواهان اجرایی بیتنازل قانون اساسیاند، برانداز قانونی معرفی میشوند. اندیشیدن «جنگ نرم» علیه جهالت است و «شبیخون فرهنگی» عین بیفرهنگی دشمنان!
یاد مادر بزرگم افتادم. وقتی داستان دیوها را تعریف میکرد میگفت دیوها کارشان وارونه است. مثلاً جلو سگ کاه و یونجه میریزند و جلوی اسب استخوان و قهرمانان داستان با جابجا کردن غذای این دو زبان بسته، طلسم دیوها را میشکستند. در شاهنامه هم داریم اکوان دیو، رستم را به آسمان میبرد و از او میپرسد به دریا پرتابت کنم یا به کوه و رستم که میداند «کار دیوان وارونه است» میگوید به کوهستان بینداز و با این ترفند به دریا افکنده میشود و شناکنان خود را نجات میدهد. سخن همین است: با اصرار بر معانی معهود و متعارف کلمات میتوان و باید طلسم دیوان را شکست. تو گویی فردوسی ناظر روزگار ماست و از حال و روز ما سخن میگوید.
…
نـهان گشت کــردار فرزانـگان پراگنده شد کــام دیـــوانگان
هنـر خـوار شد، جادوی: ارجمند نهـان: راستی، آشکارا: گــزند
شـده بر بدی دستِ دیوان دراز زِ نیکی نرفتی سخن جـز به راز
مهستی شیرازی، آمنه کشاورز
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|