پنجشنبه ۱۴ آبان ۱۳۸۸ - ۰۵ نوامبر ۲۰۰۹
جدایی عاشقانه، به خاطر دختر بیمار
ایران: مرد عاشق به خاطر نجات جان دخترخواندهاش با چشمان اشکبار از همسرش جدا شد.زن و مرد میانسال با چشمان اشکبار مقابل قاضی عموزادی رئیس شعبه 268 دادگاه خانواده نشسته بودند. مرد چشمانش را به زمین دوخته بود و به آرامی گریه میکرد. زن نیز با دستانش صورتش را پوشانده بود. قاضی پس از مطالعه اوراق پرونده از مژده خواست درباره علت جداییشان بگوید.او نیز هقهقکنان گفت: آقای قاضی به خدا زن بدبختی هستم. چرا که یک بار به خاطر اعتیاد شوهر اولم مجبور به طلاق شدم. اما پس از سالها عاشق مردی شدم که بسیار دوستش دارم و میدانم او هم عاشق من است. اما افسوس که باید از او نیز جدا شوم چرا که جان دخترم در خطر است.مژده ادامه داد: 18 ساله بودم که با اصرار و تحت فشارهای خانواده با یکی از پسران محل با مهریه 150 سکه طلا پای سفره عقد نشسته و پیوند زناشویی بستیم. اما پس از چندماه متوجه شدم او معتاد به هروئین است. چند باری در بیمارستان بستریاش کردیم تا شاید اعتیادش را ترک کند اما افسوس که درمان نشد.سالها با بدبختی هزینه زندگی خود و دو فرزند خردسالم را تأمین کردم تا این که سرانجام در حالی که دختر و پسرم 4 و 8 ساله بودند به خاطر فشارهای روحی، روانی و مشکلات مالی با بخشیدن همه حق و حقوقم و دریافت حضانت فرزندانم، از همسر معتادم جدا شده و به خانه پدری بازگشتم. حدود 10 سال نزد خانوادهام زندگی کردم و بچههایم بزرگتر شدند.در همین ایام متوجه شدم پدر بچهها بر اثر اعتیاد شدید فوت کرده است. تا این که به طور اتفاقی با مجید – شوهر دومم- آشنا شدم. او برخلاف شوهر اولم مردی مهربان و دلسوز بود که پس از مدتی با اطلاع کامل از شرایط زندگیام به من پیشنهاد ازدواج داد. ابتدا به خاطر فرزندانم نپذیرفتم. اما سرانجام مهرش به دلم افتاد و پس از مشورت با فرزندانم و اعضای خانوادهام به او جواب مثبت دادم. مجید 4 سال از من کوچکتر بود و هرگز ازدواج نکرده بود. او عاشقانه بچههایم را دوست داشت. به همین دلیل هیچوقت از زندگی مشترکمان بچهای نداشتیم.همسرم نه تنها مرد خوبی برای من بلکه پدر خوبی برای فرزندانم بود و احساس میکردم که بعد از 10 سال تحمل سختی به ساحل آرامش زندگی خود رسیدهام. 4 سال از ازدواجمان میگذشت که به رفتارهای پسرم مشکوک شدم، بنابراین همسرم را در جریان گذاشتم و با پیگیریهای او متوجه اعتیاد شدید پسرم به کراک شدم. به یکباره کاخ رؤیایی زندگی خود را ویران شده دیدم، اما با کمک و حمایت همسرم، پسرم را در کمپ ترک اعتیاد بستری کردیم. خوشبختانه پسرم پس از چندماه سلامتیاش را به دست آورد.مجید با بچههایم خیلی مهربان بود، حتی پسرم را در شرکت خودش مشغول کار کرد. زندگی خوبی داشتیم و من و بچههایم در کنار مجید، خودمان را خوشبخت میدیدیم. تا اینکه همسرم پیشنهاد داد برای پسرم زن بگیریم. ما با خوشحالی در جستوجوی دختری مناسب برای او بودیم که ناگهان متوجه شدم این بار دختر جوانم با فریب دوستان نابابش به مواد مخدر ـ کراک ـ اعتیاد پیدا کرده است. در اوج ناراحتی و غم او را در یکی از کمپهای اعتیاد بستری کردیم. متأسفانه به دلیل اوج گرفتن اعتیادش معالجات خیلی مؤثر واقع نشد.همین اواخر دخترم را به بیمارستان منتقل کردیم که پزشکان متخصص پس از انجام آزمایشهای مختلف اعلام کردند خون دخترم عفونی شده و باید عوض شود. در غیر این صورت مرگش حتمی است. ما برای تهیه خون جایگزین همه جا را جست وجو کردیم اما به خاطر مشکلات خاص دخترم به نتیجه نرسیدیم. روزها به تندی میگذشت و دخترم با مرگ مبارزه میکرد که با توصیه پزشکان من و برادرش و حتی همسرم آزمایش خون دادیم تا شاید مشکل حل شود. اما متأسفانه شرایط اهدای خون نداشتیم تا اینکه به توصیه پزشکان از خانواده همسر سابقم کمک خواستیم که خوشبختانه خون یکی از برادران شوهر مرحومم پذیرفته شد. اما او در عین ناباوری شرایط عجیبی برای اهدای خون گذاشت و گفت: در صورتی حاضر است به دخترم خون بدهد و او را از مرگ نجات دهد که من از همسرم جدا شوم.بله عموی بچهها قصد داشت به قول خودش انتقام چندین ساله خود و خانوادهاش را از من بگیرد. با شنیدن این حرف ناامید به خانه بازگشتم و موضوع را با همسرم در میان گذاشتم و او نیز در اوج ناراحتی تصمیمگیری در این باره را به عهده خودم گذاشت.سرانجام وقتی همسرم شرایط دخترم را حاد دید پیشنهاد داد که برای نجات جان او به طور توافقی از هم جدا شویم. در حالی که عاشقانه همسرم را دوست دارم اما نمیتوانم شاهد پرپر شدن دخترم باشم. 25 سال برای او زحمت کشیدم، با نداری و تنهایی آنها را به ثمر رساندم و شرمنده همسرم هستم، زیرا او بیمنت تمام سختیها را به دوش کشید و همه جا همانند کوهی پشتم ایستاد و حتی یک بار از ناملایمات زندگی دم نزد و فرزندانم را همانند یک پدر واقعی بزرگ و حمایت کرد و از چیزی برایشان دریغ نکرد و تنها میتوانم بگویم که شرمنده او هستم، زیرا مجبور به این طلاق ناخواسته هستیم.مجید نیز با تأیید اظهارات همسرش به قاضی گفت: «آقای قاضی همسرم را عاشقانه دوست دارم اما نمیخواهم شاهد مرگ دختر خواندهام باشم. من سالها برای آنها زحمت کشیدهام و دخترم را نیز خیلی دوست دارم، حالا هم حاضرم تمام هستی و داراییام را فدای زندگیاش کنم».قاضی عموزادی پس از شنیدن اظهارات عجیب و تکاندهنده این زوج و با توجه به اینکه آنها در همه مسائل با هم توافق داشتند به استناد دلایل و مستندات پرونده حکم طلاق توافقی آنان را صادر کرد تا زن با ارائه این حکم به برادر شوهر سابقش، خون موردنیاز دخترش را تهیه کند و او را از مرگ نجات دهد.
h.k - دانمارک - اودا
|
ازجوانمردان روزگار,,تاریخ کم به خودچنین افرادی رامی بیند.که برای شادی دیگران ازخواسته ات بگزری,,این ایثاراست.واین زوج خوشبخت برای همیشه باهم خواهند بود.امیدوارم که عموی این دخترقبول کنه ومجدد عاشق ومعشوق بازبه هم برسند.واقعن اشکم درامد.ازاین زیبایئ درون اینمرد. |
جمعه 7 آبان 1389 |
|
شب قطبی - امارات - دبی
|
به نظر من این قاضی رو باید دار زد.به جای اینکه دستور بده اون مردک احمق و شیطان صفت به دادگاه بکشونه حکم جدایی این زوج خوشبخت رو داده. من نمیدونم این احمقها رو کی میذاره واسه انجام داوری.مردک کوته فکر بی حیا و هم چه درخواستی کرده.اوغده ایی حیوان صفت. خدا کنه که هر چه زودتر این دختر خانوم هم خوب بشه. |
جمعه 7 آبان 1389 |
|
قزوینی - ایران - قزوین
|
من گفتم مردها با معرفتتراز طبقه نسوان (ضعیفها)اگر ضعیفه نامادری بود میخواست سر به تنه این بچه ها نباشه!!!!!!!!!!! |
جمعه 7 آبان 1389 |
|
Neda02 - کانادا - اتاوا
|
واقعا چه عموی چشم تنگ و نامهربانی!!! به جای این که خوشحال باشه یک نفر به جای برادر معتادش به اون زن و بچه ها رسیدگی کرده نمی تونه محبت کس دیگه رو هم ببینه. داریم به کجا می رسیم؟ این ها بعد که مطمئن شدن خطر کاملا بر طرف شده دوباره می تونن ازدواج کنن. نمی تونن مگه؟ گریه چرا؟ |
جمعه 7 آبان 1389 |
|
iranking - المان - مونیخ
|
داستان امیر ارسلان بود یا هزار و یک شب ؟ ..........با یه میلیون تومن یه بشکه خون از هر گروه خونی میشه خرید .........واقعا که ! |
جمعه 7 آبان 1389 |
|
dkdk - دانمارک - اسلیس
|
عجب ادم کینه ای و نامردی بوده.و درود بشرف چنین ناپدری که شیر پاک خورده و جوانمرد است.خوشحالم که هنوز مردانگی و شرافت نمرده هر چند بسیار کم شده. |
جمعه 7 آبان 1389 |
|
emam zaman - ایران - قم
|
اولا مگه قحط الرجال یا قحط الذمن اومده که نشه خون دیگه ای پیدا کرد. دوما بر فرض که طلاق گرفتید بزار خون بده دوباره عقدش میکنی یا صیغه میکنی. |
جمعه 7 آبان 1389 |
|
iranjp - ژاپن - توکیو
|
اینهمه زنه از خوب بودن شوهره تعریف میکنه پس چه جوری هر دو بچه معتاد شدن ?? با ارزوی سلامتی برای همه مخصوصا" انهائی که به ساندیس خوری اعتیاد دارن . |
جمعه 7 آبان 1389 |
|
sara_hakha - سوئد - استکهلم
|
جناب قزوینی من اکه جای مادر یا خواهرت بودم گردنتو خرد می کردم بعدش بین زن و مرد خوب و بد وجود داره من نامادری می شناسم که در حق فرزند خونده هاش کارائی می کنه که اگه مادر خودشون زنده بود نمی کرد.سوئد استکهلم |
شنبه 8 آبان 1389 |
|
pandora - آلمان - کلن
|
اسلام را دررو زیاد داره! اگه 3طلاقه نباشه که دوباره عقد میکنند.اگه بود هم با یه صیغه 99 ساله,مشکل حله! |
شنبه 8 آبان 1389 |
|
poriyaye_vali - قطر - دوحه
|
شب قطبی - امارات - دبی ...زیاد جوش نخور دوست عزیز وقتی اون مردک قاضی صلواتی حکم اعدام گتره ای رو صادر میکنه دیگه چه انتظاری ازین توله قاضی ها میشه داشت... |
شنبه 8 آبان 1389 |
|
naslesookhteh - ایران - تهران
|
iranking - المان - مونیخ . مورد این بنده خدا تعویض خون نه تزریق خون. برای تعویض خون فقط سازگاری گروه خونی مهم نیست خیلی شرایط باید مهیا باشه. |
شنبه 8 آبان 1389 |
|
iranking - المان - مونیخ
|
naslesookhteh - ایران - تهران . من مهندسم و نه پزشک ....ممنون از توضیحت ..البته من به شوخی اون جمله رو نوشتم ولی به هر حال خوشحال میشم کمی توضیح بدید تا اطلاعاتمون افزایش پیدا کنه ...ممنون |
شنبه 8 آبان 1389 |
|
dj_sina - عراق - اربیل
|
متاسافم برای همچین ادمهای کثیفی که عشق واقعی رو نابود میکنند تف به روت |
یکشنبه 9 آبان 1389 |
|