داستان کوتاه دو گدا

داستان کوتاه دو گدا

دو گدا تو یه خیابون شهر رم کنار هم نشسته بودن. یکیشون یه صلیب گذاشته بود جلوش، اون یکی یه ستاره داوود.. مردم زیادی که از اونجا رد میشدن به هر دو نگاه میکردن ولی فقط تو کلاه اونی که پشت صلیب نشسته بود پول مینداختن.

یه کشیش که از اونجا رد میشد مدتی ایستاد و دید که مردم فقط به گدایی که پشت صلیبه پول میدن و هیچ کس به گدای پشت ستاره داوود چیزی نمیده. رفت جلو و گفت: رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟ اینجا یه کشور کاتولیکه، تازه مرکز مذهب کاتولیک هم هست.

پس مردم به تو که ستاره داوود گذاشتی جلوت پول نمیدن، به خصوص که درست نشستی بغل دست یه گدای دیگه که صلیب داره جلوش. در واقع از روی لجبازی هم که باشه مردم به اون یکی پول میدن نه به تو.

گدای پشت ستاره داوود بعد از شنیدن حرفهای کشیش رو کرد به گدای پشت صلیب و گفت: هی "موشه" نگاه کن کی اومده به برادران "گلدشتین*" بازاریابی یاد بده؟

* گلدشتین یه اسم فامیل معروف یهودیه

chingo - مالزی - کوالالامپور
عالی بود . ممنون
سه‌شنبه 14 اردیبهشت 1389

rezanl - هلند - امستردام
واقعا یهودیا تو تجارت عالی عمل میکنن.
سه‌شنبه 14 اردیبهشت 1389

Ezhaq - ایران - تهران
داستانش رو قبلا شنیده بودم ولی بجا بود زنده باد خودم.
سه‌شنبه 14 اردیبهشت 1389

ab55 - فنلاند - هلسینکی
ما ایرانیها به این میگیم کلک رشتی
سه‌شنبه 14 اردیبهشت 1389

iranazadiran - ایران - تهران
حکایت بازی سیاست است.
چهار‌شنبه 15 اردیبهشت 1389

رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.