دوشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۸ - ۱۸ می ۲۰۰۹
کودکم را دوست داشته باشید
هنگام غروب وقتی به خانه رسیدم، هنوز دقایقی از حضورم نمیگذشت که صدای همهمه همسایهها با صدای آژیر پلیس پیوند خورد.حس کنجکاوی مرا به کنار پنجره کشاند، از پشت قاب پنجره دختر جوانی را دیدم که کودکی را بغل کرده بود و همسایهها احاطهاش کرده بودند. ابتدا تصور کردم موتورسواری کیف یک رهگذر را قاپ زده ومتواری شده است.
از خانه بیرون آمدم و دختر جوان را دیدم که با حس مادرانه مشغول نوازش نوزادی است که چند روز بیشتر از زمان تولدش نمیگذرد؛ پسرکی آرام با موهای پرپشت مشکی رنگ و صورتی سفید و تپل حس عجیبی بود، کودکی در نهایت مظلومیت با نامهای که کنارش قرار داده شده بود ؛ نامهای با مضمون توصیههای مادرانه و دنیایی از عشق و علاقه که میخواست مراقب کودکش باشند. برخی از همسایهها از جمله من بغض کرده بودیم.
هنوز در اندیشه کودک و رها شدن او بودم و عشق و علاقه مادری که علیرغم تمام دلبستگیها مجبور به رها کردن نوزاد خود شده است و اکنون در گوشهای از این شهر بیدر و پیکر با گهواره خالی فرزندش نجوا میکند.
چهره نوزاد رها شده و آرامش او در خواب لحظهای رهایم نمیکند. با صدای همسرم به خود میآیم، میگوید بچه داخل یک کیف یا ساک آبی نبود؟ پاسخم مثبت است. ادامه میدهد وقتی از خانه خارج میشده زن و مرد جوانی را دیده است که کیف آبی در دست، مدام در طول کوچه پایین و بالا میرفتهاند. حالا که فکرش را میکنم، میبینم این همان کیفی است که در دستان آنها دیده بودم و ... .
همسرم بغض میکند و برای پنهان کردن اشکهایش به آشپزخانه پناه میبرد، من نیز برمیگردم تا کسی اشکهایم را نبیند.
ایران بانو - ایران - تهران |
دوستان من هیچ نمیگویم ایا فکر میکنید مادر این فرشته کوچک این فرشته را دوست نداشته یا از فقر ونداری مجبور شده است که بچه ایی را که نه ماه به سختی حمل کرده در خیابان بگزارد یا دلیلی دیگر داشته ؟اگر بخاطر فقر بوده که باید مدال افتخار به گردن این مردک دیوانه که بر مسند قدرت است و دستور فرزند بیشتر میدهد داد و اگر .... |
جمعه 10 اردیبهشت 1389 |
|
zartusht67 - المان - المان |
از برکاته جمهوری اسهالی بدبختی فقر فحشا برادر و پدر کشی اعتیاد دزدی رشوه پول و پاسپورت بی ارزش فرار مغزها اواره شدن میلیونها ایرانی راه انداختن جنگ کلی کشته کلی ناقص و مجروح تروریست ادم کشی رواج خشونت در جامعه بردن ابرو و اعتبار کشور ایران فروش خاک ایران و نوامیسمان به اجدادشان تازیان ویران کردن جنگلها و مراتع طبیعی حیف و میل کردن سرمایه کشور تبدیل دانشگاها به پایگاه بسیج ووو........نتیجه باید میهنمان را تا دیر نشده از دست این حرامیان وحشی ازاد کنیم سکندر بسوزانو تازی ویران کردو مغول بکشت خوشا به وقاهت مولا که هر سه با هم کرد به امید ازادی که دور نیست |
جمعه 10 اردیبهشت 1389 |
|
pandora - المان - المان |
اشکم سرازیر شده چه نامه ای نوشته بود... باید این حقیقت رو پذیرفت که شبیه این اتفاق زیاد می افته. راستی یکی از احمدی نژاد بپرسه چرا خدا روزی این بچه رو نداد? |
جمعه 10 اردیبهشت 1389 |
|
eqqe - کلمبیا - بوگوتا |
دنیای مزخرف و سرشار از تبعیض . حتی اگر خدایی برای آفرینش باشد او بیشترین و ظالمترین است . تبعیض حتی در مکان بدنیا آمدن و بقول نامجو جبر جغرافیایی بزرگترین حکم تبعیض دار خداست |
جمعه 10 اردیبهشت 1389 |
|
Pezhman - اتریش - وین |
وخدا درآغوش ابلیس خفته بود. |
جمعه 10 اردیبهشت 1389 |
|
Aaryamehr - هند - ممبئ |
مادر گل میدونم چه دردی ورنجی را تهمل میکنی ایکاش میتونستم همان تور که خواسته بودی میتونستم به گلت کمک کنم وهر وقت که می خواستی به شما بر می گردوندم امیدوارم خوب وخوش باشه من درکت میکنم ............. |
جمعه 10 اردیبهشت 1389 |
|
robinhoodd - استرا لیا - تهران |
وای خدا ... چرا... |
جمعه 10 اردیبهشت 1389 |
|
Geelongcat - استرالیا - سیدنی |
داستانی کوتاه و بینهایت دردناک بود. بیچاره پدر و مادر. |
جمعه 10 اردیبهشت 1389 |
|
zartusht67 - المان - المان |
واقعا قلب ادم به درد میاید تف به این روزگاری که ددمنشان تازی وطن فروش حروم به لقمه gay برای مردم ایران درست کردن که مادری جگر گوشه اش را در کشوری که مهد عاطفه و مهربانی و انسانیت بود اینطور رها کند وای بر ما خدایا برس به فریاد رسمان |
جمعه 10 اردیبهشت 1389 |
|
melodi_74 - المان - فرانکفورت |
من یک بار بچه سرراهی پیدا کردم تو یک ساک ورزشی شاید 2روزش بود.کبود شده بود.احمقایک جایی گذاشته بودن که اتفاقی ما دیدیم.پشته چاه اب .خیلی دردناک بود.ما پلیس رو خبر کردیم ولی یکی از اهالی اونجا سریع اومد بچه را برد برای عروسش که نازا بود.هیچ وقت اونروز از یادم نمیره... |
جمعه 10 اردیبهشت 1389 |
|
جام جم - ایران - تهران |
من در حسرت بچه هستم الان 3 ساله .دیگه خسته شدم .با دیدن این عکس کلی حالم گرفت .کاش میدادنش من بزرگش میکردم |
جمعه 10 اردیبهشت 1389 |
|
UniQue_persian - بریتانیا - بریتانیا |
الهی بمیرم چقدر هم نازه این فرشته بیگناه که سال 89 بدنیا اومده پس چرا بهش 1 میلیون ندادن? |
جمعه 10 اردیبهشت 1389 |
|
ukguy4u - بریتانیا - لندن |
اما در انگلیس بچه از لحظه تولدش کلی حق و حقوق داره از پول کالسکه و زایمان تا شیر خشک و پوشک تا برسه به مدرسه و پول توجیبی و اتوبوس مجانی . بعد یک عده مغز خشک فکر میکنن جمهوری اسلامی تحفه خیلی پر برکته. |
شنبه 11 اردیبهشت 1389 |
|
asal.bano - انگلستان - بریستول |
کاش ما هم charity واقعه ای داشتیم, کاش کسی را داشتند کمکشان کند کاش من اونجا بودم کاش مال من بود کاش کاش کاش |
شنبه 11 اردیبهشت 1389 |
|