داستان کوتاه : فرزانگی پیری

داستان کوتاه : فرزانگی پیری

توکای پیری تکه نانی پیدا کرد، آن را برداشت و به پرواز در آمد. پرندگان جوان این را که دیدند، به طرفش پریدند تا نان را از او بگیرند. وقتی توکا متوجه شد که الان به او حمله می کنند، نان را به دهان ماری انداخت و با خود فکر کرد:

- "وقتی کسی پیر می شود، زندگی را طور دیگری می بیند: غذایم را از دست دادم؛ اما فردا می توانم تکه نان دیگری پیدا کنم. اما اگر اصرار می کردم که آن را نگه دارم، در وسط آسمان جنگی به پا می کردم؛ پیروز این جنگ، منفور می شد و دیگران خود را آماده می کردند تا با او بجنگند و نفرت قلب پرندگان را می انباشت و این وضعیت می توانست مدت درازی ادامه پیدا کند.

فرزانگی پیری همین است: آگاهی بر این که باید پیروزی های فوری را فدای فتوحات پایدار کرد." 
رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.
  • +195حمایت کاترین شکدم از شاهزاده رضا پهلوی؛ شکدم: خامنه‌ای علاقه‌ای به زنان ندارد و به پسربچه‌ها تمایل دارد
  • +194لحظه زیر گرفتن عمدی یک روحانی در بلوار فرودگاه شهر یزد + ویدئو
  • +157«افشای طرح ادعایی ترور شاهزاده رضا پهلوی؛ ناکامی ائتلاف خونین تجزیه‌طلبان و گروه‌های افراطی»
  • +118پایان آیت‌الله خامنه‌ای چگونه رقم خواهد خورد؟
  • +117حسن آقامیری: وضع سیستان وبلوچستان خرابه، یکی از حضار: تقصیر پهلویه، آقامیری: شما۴۰ساله چه غلطی کردید
  • +116مایک پومپئو: جمهوری اسلامی به‌شدت تضعیف شده؛ ایرانیان نه حکومت دینی می‌خواهند، نه سلطنت
  • +110علی کریمی: «فرداد فرحزاد بخاطر پول کِس و کارشو میفروشه»
  • +104بازداشت شهین محمودی، شهروند دوتابعیتی ایرانی-نروژی، پس از سفر به ایران
  • +94لحظه اهدای پاداش ۲.۵ میلیون دلاری به قهرمان حادثه تیراندازی سیدنی و سوال غیرمنتظره او + ویدئو
  • +91پیشگویی مانوک خدابخشیان:به قیام کاراکاس خوش آمدید، از کاراکاس تا تهرانپارس فاصله ای نیست