۷ماه تلاش ناکام برای یافتن عوامل بیگانه در معترضین داخلی : شاه مهره سیا و موسادکیست؟
7ماه تلاش ناکام برای یافتن عوامل بیگانه در معترضین داخلی : شاه مهره سیا و موساد کیست؟
سایت آینده نیوز ,فواد صادقی می نویسد :
حدود 200 روزاز برگزاری انتخابات ریاستجمهوری سپری شده است و در این مدت حوادث پیچیده و عجیبی رخ داده که تحلیل آن نیاز به فرصت و توان گستردهای دارد.
در پیچیدگی این حوادث همین بس که چندین حادثه معادل حادثه کوی دانشگاه در 18 تیر 1378 و بحران قتلهای زنجیرهای در پاییز 1377 که دو بحران امنیتی بزرگ نظام در 20 سال گذشته محسوب میشدند در طول چند ماه گذشته در دل این بحران رخ داده است.
حمله به کوی دانشگاه در نیمه شب 24 خرداد و قتلهای کهریزک در اواخر تیر ماه دو حادثهای بود که معادل 18 تیر و قتلهای زنجیرهای محسوب میشود، اما علاوه بر این حوادث، رخدادهای دیگری نظیر پایگاه مقداد، مسجد لولاگر، 13 آبان، 16 آذر، روز قدس و... که هر یک در شرایط عادی یک حادثه مشکوک و بحران امنیتی محسوب میشدند، یکی پس از دیگری رخ دادهاند و هر یک با رخ دادن حادثه جدید از مرکز توجه و تحلیل امنیتی خارج شدهاند.
با این حال در مجموع میتوان جمعبندی تحلیل رسمی ارائه شده از ریشههای حوادث پس از انتخابات را اینگونه بیان کرد: "جریان اصلاحطلبان با محوریت خاتمی، کروبی، موسوی و فرزندان هاشمی و کارگردانی مشارکت و مجاهدین انقلاب در ارتباط تنگاتنگ با خارج قصد داشت با پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری و شکست محمود احمدینژاد، در واقع رهبری را شکست دهند و سپس نظام را تصاحب کند."
سخنان جنجالی سرلشکر جعفری فرمانده کل سپاه در اواخر ماه رمضان گذشته، سخنان مکرر وزرای قبلی و فعلی اطلاعات و سخنرانی و مصاحبههای مفصل برخی فرماندهان سپاه، شماری از ائمه جمعه و سایر مسئولان مرتبط یا غیرمرتبط همگی نشانههایی از این تحلیل را دارند.
و با توجه به آنکه رسماً اعلام شده است که این تحلیل بر اساس اطلاعات جمعآوری شده، مربوط به قبل از انتخابات بوده است، طبیعتاً از قبل از انتخابات 22 خرداد نیز اقداماتی برای خنثی کردن آن صورت گرفته است.
از جمله این اقدامات میتوان به قطع شبکه پیامک، توقیف و فیلتر کردن رسانههای اینترنتی که قبل و روز انتخابات انجام شد و آغاز دستگیریها از 23 خرداد که گفته میشود احکام آنها 19 خرداد صادر شده است، توقیف مطبوعات، توقیف ستادها و مراکز جمعآوری اطلاعات و اسناد و مدارک اصلاحطلبان و کنترل گسترده تحرکات رده اول تا چندم گروههای اصلاحطلب و فعالان سیاسی را در چارچوب اقدامات متأثر از این تحلیل میتوان محسوب کرد.
اکنون که 200 روز از انتخابات سپری شده است و چهرههای شاخص جریان مذکور نظیر بهزاد نبوی، مصطفی تاجزاده، محسن میردامادی، عبدالله رمضانزاده و سعید حجاریان که نیروهای رادیکال و برنامهریز اصلاحطلبان به شمار میآمدند در بازداشتهای طولانی به سر بردند و از طریق دستگیری و بازجویی لایههایی پایینتر این گروهها سعی شد تا اهداف، ارتباطات و جزئیات توطئه مذکور که به انقلاب نرم یا کودتای مخملی موسوم شده است، کشف شود.
بخشی از نتایج این تلاش گسترده و مداوم در چهار جلسه نخست در دادگاهها به نمایش گذاشته شد که نقطه اوج آن نیز اعترافات محمد علی ابطحی محسوب میشد که با آزادی وی از زندان و حذف مطالب نوشته شده در طول حبس در وبلاگش و دیدارش با خاتمی و موسوی، عملاً این اعترافات نیز نظیر اعترافات تئوریک سعید حجاریان زیر سؤال رفت.
بخش دیگر یافتههای اطلاعاتی نیز در سخنان مسئولان مربوطه منتشر شده است که مهمترین آن، اظهارات اخیر وزیر اطلاعات میباشد که خبر از فعالیت 80 مؤسسه بیگانه در داخل کشور برای ایجاد ناآرامی است که تنها بودجه یکی از این 80 مؤسسه، یک میلیارد و هفتصد میلیون دلار است.
البته مطالبی نظیر اعلام کشف جزوات مربوط به منافقین از ستاد مهندس موسوی که قبلاً توسط یکی دیگر از مسئولان اظهار شده بود و بعداً مشخص شد آن کتابها و جزوات مربوط به کتابخانه شخصی شهید بهشتی بوده که برای نقد توسط ایشان استفاده می شد چندان جالب توجه نیستند.
اکنون جای این پرسش از نهادهای متعدد اطلاعاتی کشور وجود دارد که پس از این مدت طولانی فعالیت و دستگیری گسترده که از ردههای اول مشارکت و مجاهدین انقلاب تا فرزند شهید بهشتی و مرتبطین با فرزندان هاشمی را دربر گرفت، چه شواهد و قرائن مستدل و محکمه پسندی درباره توطئه شرح داده شده در ابتدای نوشتار به دست آمده است؟ ارتباط جریان داخلی با خارج از کشور چگونه بوده است؟ پولها چگونه رد و بدل شده؟ اطلاعات و اسلحه به چه شکل به داخل منتقل شده و کل این برنامه براندازی توسط چه اشخاصی طراحی و اجرا شده است؟
و اگر پاسخ دادن به این پرسش دشوار است، آیا بهتر نیست به موازات نظریه نخست، فرضیه دیگری نیز مورد آزمون قرار گیرد؟
در نظریه دوم نیز این فرض که قدرتهای جهانی و در صدر آن ایالات متحده تمایل فراوانی برای فروپاشی نظام ایدئولوژیک و اسلامگرایانه جمهوری اسلامی و برقراری یک نظام سکولار با شاخصهای متعارف بینالمللی دارند، پذیرفته شده است، اما نظریه دوم به جای تمرکز بر روش اصلاحطلبانه و رقیق کردن تدریجی محتوای ایدئولوژیک نظام، راه نزدیکتری را مورد توجه قرار میدهد.
در روش اطلاحطلبانه، محتوای حاکمیت جمهوری اسلامی به تدریج رقیق شده و از مؤلفههای ایدئولوژیک و انقلابی آن نظیر استکبارستیزی یا اجرای احکام اسلامی روز به روز کاسته شده و در نهایت با تغییر ساختارها و قانون اساسی، جمهوری اسلامی به یک نظام سکولار و غیرایدئولوژیک تبدیل میگردد، اما این سیر اولاً نیازمند زمانی طولانی بوده و ثانیاً تجربه دوره 8 ساله اصلاحات نشان داد که وجود ابزارهایی نظیر شورای نگهبان، قوه قضائیه و نیروهای مسلح و صداوسیما در اختیار رهبری و مهمتر از آن نهاد ولایت فقیه، به نتیجه رسیدن این روش را دشوار و آن را ناکارآمد میکند.
اما مسیر دوم یعنی غلیظ کردن محتوی و رادیکال کردن رفتارهای جمهوری اسلامی به ویژه اگر در تعارض مستقیم با معیارهای بینالمللی و در برابر خواست اکثریت یا دستکم بخش قابل توجهی از جامعه قرار گیرد، عملاً سستی درونی و ضعف بیرونی نظام را درپی خواهد داشت و نتیجه این مسیر نیز به سقوط جمهوری اسلامی منجر خواهد شد و قرائن قابل اتکای آشکار یا پنهانی برای تأیید آن یافت نشده، نظریه دوم از شواهد موید متعددی دستکم در بخش اطلاعات آشکار و قابل دسترسی برای همگان برخوردار است و اگر نهادهای اطلاعاتی نظام که تا کنون همه توان خود را برای اثبات نظریه اول صرف کردهاند، اندک تلاشی برای بررسی فرضیه دوم صرف کنند، به احتمال فراوان با شواهد پنهان متعدد نیز مواجه خواهند شد.
روش دوم که یکی از تکنیکهای پیچیده سرویسهای اطلاعاتی غرب به ویژه CIA محسوب میشود، تا کنون در پروژههای متعددی نظیر فروپاشی یوگسلاوی، رومانی و برخی دیگر از کشورهای بلوک شرق به کار رفته و نقطه اوج آن را میتوان در پروژه آمریکا برای سقوط صدام پس از پایان جنگ ایران مشاهده کرد که بررسی آن نیاز به فرصتی مستقل دارد.
اما بروز اقداماتی که تضعیف نسبی جبهه بیرونی و اقتدار درونی نظام را همراه دارد و به کرات مشاهده شده است، آیا فرصت بررسی میزان احتمال نظریه دوم را توسط دستگاههای اطلاعاتی کشور به وجود نمیآورد. مواضع خاص و پرپیامد در قبال رژیم صهیونیستی و انکار هولوکاست به تثبیت این موضوع در سازمان ملل پس از 60 سال منجر شد و پس از آن اظهار دوستی با مردم اسرائیل و بروز اشتیاق برای رابطه با مصر، بلندپروازیهای غلوآمیز در فعالیتهای هستهای و ناگهان رخ دادن تحریم علیه کشور و به یکباره پیشنهاد معامله بزرگ هستهای و واگذاری بخش عمده محصول در برابر امتیازی ناچیز، اظهارات و رفتارهای خاص در حوزه عربی و متحد کردن دولتهای عرب علیه کشور و سفرهای مکرر خارج از شأن ایران به کشورهای عربی و شیخنشینهای حاشیه خلیجفارس و... از جمله رفتارهای تنش زاست که جز تیره شدن روابط کشورمان در امور بینالمللی نتیجه ای نداشته است.
در داخل کشور نیز هزینه کردن بیواهمه از تمامی ابزارهای کلیدی نظام از صداوسیما، شورای نگهبان و سپاه پاسداران گرفته تا جایگاه و اعتبار رهبر انقلاب که پیامدهای نامطلوب آن به تدریج در حال آشکار شدن است، هزینه سنگینی را تنها برای ادامه حضور یک فرد در مسئولیت خود به جا گذاشته است.
این روند به ویژه پس از انتخابات شدت یافته است و برخی کسانیکه نظام و رهبری این هزینههای سنگین را در دفاع از آنان متحمل شدهاند، اکنون خود را از معرکه کنار کشیده و نه تنها از هزینه کردن خود برای نظام و رهبری پرهیز میکنند، به صورت مستقیم یا از زبان نزدیکان خود، مشکلات فعلی را متوجه نظام و نه «خود» میدانند.
آیا همانگونه که تلاش فراوانی برای جستن حلقه X یا ستاد فرماندهی اغتشاشگران و براندازان در میان طیف اصلاحطلبان، موسوی و هاشمی صورت گرفت که نتیجه آن، تولید محصولات جنگ روانی برای پر کردن صفحات کیهان و 20:30 بود، نباید در جستجوی حلقه فتنهای در میان افراطیون بود که در مسیر تضعیف و فروپاشی نظام حرکت کرده و در لباس دوستان نادان تیشه به ریشه انقلاب میزنند؟
سؤال اینجاست که نهادهای اطلاعاتی کشور تا چه اندازه در پی بررسی این فرضیه برآمدهاند و به چه میزان به کنکاش روابط پنهان افراطیون و مکانیزم تصمیمگیری آن همت گماردهاند و اگر پس از پایان پروژه و اتمام مأموریت، سالها بعد برملا شود که شور انقلابی مهرههای کلیدی افراطیون - که بسیاری از اقدامات خود را بدون هیچگونه استدلال عقلی و محاسبه هزینه و فایده و تنها به عنوان دفاع هیجانی از نظام و رهبری انجام میدهند - تنها پوششی برای فراهم کردن مقدمات تضعیف نظام بوده است و سرویسهای اطلاعاتی غرب، به پاس تقدیر از این مهرههای کلیدی که برحسب تصادف چندان سابقه روشن انقلابی و مبارزاتی نیز ندارند، مدال بر سینه آنان بیاویزند، چه پاسخی در برابر تاریخ و فراهم آوردن زمینه فروپاشی نظام اسلامی خواهیم داشت؟ به نظر میرسد این پرسشی است که هر روز بیش از پیش نیازمند تأمل مسئولان اطلاعاتی کشور است.
البته قطعا این یک فرضیه است که تعیین میزان صحت آن منوط به بررسیهای اطلاعاتی است و البته ممکن است فرضیه سومی هم در این زمینه وجود داشته باشد.
|
|
|
|
|
|