زندگی شیرین پنجاه ساله شد
زندگی شیرین پنجاه ساله شد
فدریکو فلینی، سینماگر بزرگ ایتالیایی (1993-1920) پنجاه سال پیش (۱۹۵۹) کارگردانی فیلم معروف "زندگی شیرین" را در رم آغاز کرد.
صحنه معروف "چشمه تروی" در یک شب سرد ماه مارس فیلمبرداری شد. فلینی تعریف میکند که هنگام فیلمبرداری آنیتا اکبرگ، بازیگر سوئدیتبار هالیوود، به راحتی در آب حوض آبتنی کرد، درحالیکه مارچلو ماسترویانی، تنها به کمک لباسی اضافی و با سر کشیدن یک بطری ودکا بود که توانست وارد حوض شود.
"زندگی شیرین" نقطه عطفی است در کارنامهی سینمایی فدریکو فلینی و از آن مهمتر این فیلم یکی از پایههای استوار سینمای مدرن به شمار میرود.
فلینی در واپسین دوران نئورئالیسم، کمابیش همزمان با همکارانش لوکینو ویسکونتی و میکل انجلو آنتونیونی، به سنت دیرین پشت کرد و به سبکی بازتر و تخیلیتر روی آورد.
فلینی برای درونمایه و مضمون تازهی "زندگی شیرین" سبکی مدرن ابداع میکند که گسستی است هم از آثار پیشین خود او و هم از زبان سینمایی رایج.
فیلم داستان یکدست و متمرکزی ندارد. رشتهای از چند اپیزود یا موقعیتهای دراماتیک است که انسجام خود را در عواملی ذهنی مانند تداعی یا تشابه مضمونی مییابند، و در نتیجه همگامی و تلاش تماشاگر را نیز طلب میکنند.
قراردادهای سنتی مانند روایت یک خطی ماجراهای متوالی، بسط و توسعه طرح داستانی و رشد کاراکترها کنار گذاشته شده است. مضمون اصلی فیلم پریشانی و سرگشتگی است، که در ساختار فیلم هم کمابیش منعکس است. باید به خاطر داشت که فیلم به مثابه اثری مدرن با چندآوایی و ابهام معنایی بیگانه نیست.
غیبت معنا در "زندگی شیرین"
عنوان فیلم کنایهآمیز و طعنه به دنیای مدرن است که برداشتی دروغین و سطحی از زندگی را به جای "زندگی حقیقی" نشانده است، و فیلم نمودهای آن را در هر نمای فیلم نشان میدهد.
"زندگی شیرین" از بنیادهای معنوی دور افتاده است. ارزشهای اخلاقی مضمحل و باورهای دینی مقلوب شدهاند. اولین صحنه فیلم طنزی نیشدار و در عین حال گویاست: هلیکوپتری مجسمه عظیم مسیح را به آسمان برده و آن را سوژهای جنجالی برای عکاسان و خبرنگاران کرده است: حضرت برای عروج به تکنولوژی مدرن نیاز دارد! پیامبر آویزان در فضا اینک کالایی است که به سوی فروشگاه (در اینجا واتیکان) روانه میشود.
احتمالا به خاطر چنین صحنههایی بود که واتیکان فیلم را "غیراخلاقی" دانست (فیلم در برخی از کشورهای کاتولیک مانند اسپانیا به کلی قدغن شد)؛ درحالیکه رویکرد انتقادی فیلم یکسره ریشه اخلاقی دارد.
"هفت گناه کبیره"
فیلم به جای داستانی یکدست و روان، رویدادهایی کمابیش تصادفی و به ظاهر بیربط، از هفت شبانه روز از زندگی مارچلو را نقل میکند. برخی از منتقدان هفت اپیزود فیلم را با توسل به بنمایه دینی "هفت گناه کبیره" تأویل کردهاند، که قابل بحث است.
خبرنگاری مشهور و موفق به نام مارچلو مدام به دنبال شکار لحظات داغ و جنجالی است. او در عین حال چهرهی آشنای زندگی شبانه رم است، با بارها و کافههای شلوغ و تجملات پرزرق و برق. اینجا پاتوغ افراد عیاش، هنرمندان "اسنوب" و روشنفکران الکیخوش است.
رسانهها جذبههای این "زندگی شیرین" را با آب و تاب برای مشتریان خود نقل میکنند، تا همه در حسرت آن آه بکشند. از این نظر "زندگی شیرین" یکی از نخستین آثاری بود که کارکرد مخرب رسانههای گروهی را برملا کرد.
مارچلو و دوستانش، از جمله دوست عکاسش پاپاراتسو (جمع آن پاپاراتسی از همین فیلم به صورت نامی عام برای عکاسان مزاحم و جنجالی درآمد) در این "زندگی شیرین" غوطه میخورند. خبرهایی که آنها علم میکنند، یا پوچ و بیاهمیت است که به زودی فراموش میشود (مانند ورود ستارهی زیبای هالیوود) و یا یکسره دروغ است (مانند معجزه حضرت مریم که زیر باران سیلآسا بر باد میرود). آنها درباره زندگی واقعی هیچ نمیگویند.
الهه کتک خورده!
پیرامون مارچلو در طول فیلم حدود ۱۲۰ کاراکتر هستند که به معرفی شخصیت او کمک میکنند. از همه مهمتر، مانند تمام فیلمهای فلینی، چند زن هستند که دنیای عاطفی او را شکل میدهند.
نخستین زن اما (ایوون فورنو) است، همسر مارچلو که به او مهری شدید و مادرانه دارد، اما از درک احساسات و نیازهای او ناتوان است. او از عشق جز وابستگی چیزی نمیفهد، و مارچلو نیز لاجرم پیوسته از دست او در فرار است.
زن دیگر مادالنا است (با بازی انوک امه) زنی دلخواه، سرشار از زیبایی و دارایی، اما هوسران و بی بندوبار: به مارچلو اظهار عشق میکند، اما در همان حال با دیگران نرد عشق میبازد!
و سرانجام سیلویا (آنیتا اکبرگ) که یک شبانه روز مارچلو را جادو میکند. این ستاره معروف هالیوود با پیکر هوسانگیز و حرکات افسونگرش زنی واقعی نیست، بلکه شمایل مجسم زنانگی است. او مانند فرشتهای عظیم با هواپیما از آسمان رم فرود میآید، تا چشم همگان را با برق زیبایی و جلال خود خیره کند.
مارچلو به دنبال ستاره کشیده میشود تا تمام دیدنیهای اسرارآمیز رم را به او نشان دهد. ستاره از فراز کاخ واتیکان (کلیسای بزرگ سن پیتر) تمام رم را زیر پای خود میبیند. در صحنه بعد ناگهان او را در حوض پرشکوه "چشمه تروی" در مرکز رم میبینیم، که مانند ونوس در فضایی اثیری در صدف حوضچه متولد میشود. این صحنه، به مدت تنها یک دقیقه و ۳۸ ثانیه، یکی از یادمانهای جاودانهی سینمای مدرن است.
سیلویا، فرشتهای دستنیافتنی، که یک جا تمام شیفتگی و تمام ناتوانی مارچلو را عیان میکند، با عشوهای دلفریب از او دور میشود. لحظاتی بعد همین الهه را میبینیم که در خیابان از شوهر لندهور خود (لکس بارکر) سیلی میخورد. فرشته گریان و تحقیرشده در ساختمان هتل از نظر پنهان میشود.
انحطاط معنوی
فدریکو فلینی (1993-1920) |
جانمایه "زندگی شیرین" مانند تقریبا تمام دستاوردهای بزرگ هنری نیمه دوم قرن بیستم، بر دو پایه نظری استوار است: یکی میراث اگزیستانسیالیسم که به انسان بازمانده از جنگ نهیب زد: زندگی به خودی خود پوچ است و بیهوده؛ تنها با انتخاب در آزادی و قبول مسئولیت است که زندگی معنا مییابد. و دومین پایه نقد بنیادین مدرنیته است که به جوامع مدرن یادآور شد: رفاه و ثروتی که بر ویرانههای جنگ فراهم شده، به بهای فقر معنوی و فلاکت روحی سنگین به بار آمده است.
جامعه مصرفی با تکیه بر رفاه مادی، ارزشهای معنوی را دور میریزد و زندگی را از محتوا تهی میکند. مارچلو شهروند عادی این جامعه است. او از ذوق و استعداد بیبهره نیست. به بیمایگی کاری که میکند، آگاه است: آرزو دارد روزی رمان بنویسد، اما تنبلی روحی او را رها نمیکند. به چشم میبیند که گذار زمان، جوانی و شادابی او را به تاراج میبرد، (صحنه دیدار با پدر او را با پیری روبرو میکند) اما برای بیرون رفتن از دور باطل زندگی سترون خود، هیچ گامی بر نمیدارد و عمر را با قاذورات و تجملات بیهوده به هدر میدهد.
مارچلو زایری است در پی معنای زندگی، که از هر ماجرایی خستهتر و نومیدتر بیرون میآید. در کلیسایی با استاینر برخورد میکند و چون عابدی به دنبال او کشیده میشود.
به منزل او میرود، با همسر و دو کودک زیبا و فرشتهآسای او آشنا میشود. آرامش و اعتلای روحی استاینر، مارچلو را سخت مجذوب میکند. او استاینر را تجسم همان آسایشی میبیند که خود از آن محروم مانده است. اما ضربه بیدریغ فرود میآید: مارچلو خبر میشود که استاینر دو بچه خود را کشته و سپس خودکشی کرده است.
هیاهوی توخالی
آخرین صحنه "زندگی شیرین" در کنار دریا میگذرد: مارچلو از دور میبیند که در ساحل هیاهویی به راه افتاده است. مردم گرد هیولایی عجیب حلقه زدهاند که از دریا بیرون آمده، اما هیچکس نمیداند چیست. در این جار و جنجال، دخترکی زیبا ظاهر میشود که تجسم حقیقت و معصومیت ناب است. او میکوشد پیامی بسیار مهم را به گوش مارچلو برساند، اما مارچلو در آن شلوغی پیام او را نمیشنود. دست آخر از سر نومیدی شانه بالا میاندازد و به راه خود میرود.
فلینی نشانههای تباهی و انحطاط را به شکلی گویا در صحنههای بیشمار "زندگی شیرین" نشان میدهد، اما هرگز موعظه نمیکند و در مقام داوری نمینشیند. از نظر او ما همه مارچلو هستیم و مانند او در کلاف آشفتهی روزمرگی به دام افتاده و راه خود را به سوی "زندگی حقیقی" گم کردهایم.
|
|
|
|