یکشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۷ - ۱۱ می ۲۰۰۸
داستان کوتاه مچ گیری زن باهوش - به انگلیسی و فارسی
A man called home to his wife and said, "Honey I have been asked to go fishing up in Canada with my boss several of his Friends. We'll be gone for a week. This is a good opportunity for me to get that Promotion I'v been wanting, so could you please pack enough Clothes for a week and set out my rod and fishing box, we're Leaving From the office & I will swing by the house to pick my things up" "Oh! Please pack my new blue silk pajamas."
The wife thinks this sounds a bit fishy but being the good wife she is, did exactly what her husband asked. The following Weekend he came home a little tired but otherwise looking good. The wife welcomed him home and asked if he caught many fish?
He said, "Yes! Lots of Salmon, some Bluegill, and a few Swordfish. But why didn't you pack my new blue silk pajamas like I asked you to Do?" You'll love the answer... The wife replied, "I did. They're in your fishing box....."
مردی باهمسرش در خانه تماس گرفت و گفت:"عزیزم ازمن خواسته شده که با رئیس و چند تا از دوستانش برای ماهیگیری به کانادابرویم" ما به مدت یک هفته آنجا خواهیم بود.این فرصت خوبی است تا ارتقائ شغلی که منتظرش بودم بگیرم بنابراین لطفا لباس های کافی برای یک هفته برایم بردار و وسایل ماهیگیری مرا هم آماده کن ما از اداره حرکت خواهیم کرد و من سر راه وسایلم را از خانه برخواهم داشت ، راستی اون لباس های راحتی ابریشمی آبی رنگم را هم بردار
زن با خودش فکر کرد که این مساله یک کمی غیرطبیعی است اما بخاطر این که نشان دهد همسر خوبی است دقیقا کارهایی را که همسرش خواسته بود انجام داد.. هفته بعد مرد به خانه آمد ، یک کمی خسته به نظر می رسید اما ظاهرش خوب ومرتب بود. همسرش به او خوش آمد گفت و از او پرسید که آیا او ماهی گرفته است یا نه؟
مرد گفت :"بله تعداد زیادی ماهی قزل آلا،چند تایی ماهی فلس آبی و چند تا هم اره ماهی گرفتیم . اما چرا اون لباس راحتی هایی که گفته بودم برایم نگذاشتی؟" جواب زن خیلی جالب بود... زن جواب داد: لباس های راحتی رو توی جعبه وسایل ماهیگیریت گذاشته بودم.
Dokhtare_iran_zamin - ایران - تهران |
عالی بود |
پنجشنبه 3 بهمن 1387 |
|
sami81 - امارات - دبی |
چه جالب (: |
پنجشنبه 3 بهمن 1387 |
|
setarehkamsoo - امارات - دبی |
سلاما |
پنجشنبه 3 بهمن 1387 |
|
a_bamdad - ایران - تهران |
ای بلا گرفته شیطون بی ادب جیز جیگر گرفته احمد جنتی(این اخری بدترین فوشی بود که بلد بودم اخه ادم سگ بشه جنتی نشه) |
پنجشنبه 3 بهمن 1387 |
|
salar_ee - ایران - تهران |
برای من تجربه خوبی بود |
پنجشنبه 3 بهمن 1387 |
|
bita.bahal - آمریکا - پنسیلوانیا |
ایوووووووووووولل |
پنجشنبه 3 بهمن 1387 |
|
Tixi - سوئد - گوتنبرگ |
آخی ! چه غم انگیز. حتما بعدش دعوا می کنن و همدیگرو ترک می کنن. |
پنجشنبه 3 بهمن 1387 |
|
Saba123 - انگلیس - leeds |
عجب زن زرنگئ بوده که تونسته مچ مردرو باز کنه افرین |
جمعه 4 بهمن 1387 |
|
leila_lol - انگلستان - نیوکاسل |
قشنگ بود |
جمعه 4 بهمن 1387 |
|
harivan - ایران - کردستان |
خواهش میکنم از این داستانهاى فارسى-ئینگلیسى هر روز بزارید. |
جمعه 4 بهمن 1387 |
|
behna_toronto - کانادا - تورونتو |
سلام
این یه فیلم بوده و من دیدمش. اقا (....) بوده.... :)) |
شنبه 5 بهمن 1387 |
|