ویمبلدون: بهشت شکموها
ویمبلدون: بهشت شکموها
آن دسته از مشتاقان تنیس که بخاطر غذا از تنیس چشم پوشیدند |
دلیلش هم این است امروز که حدود یک بعد از ظهر به اینجا آمدم مطابق معمول همیشه شدید گرسنه بودم و نیاز داشتم که چند لقمهای را به داخل شکم سرازیر کنم تا بتوانم سرپا بمانم.
تجربه 14 سال آمدن به ویمبلدون حکم میکرد که به رستوران خبرنگاران نروم چون در آنجا برای غذای ناقابلی که شخص بنده را اصلا سیر نمیکند، پول حسابی از ما میگیرند.
این را اضافه کنم که خبرنگاران بیشتر رسانه ها یارانه غذا دریافت میکنند یعنی غذا را که میخرند با ارائه کارتشان چند پاوند کمتر میپردازند.
اما ما اعضای بیچاره سرویس جهانی بی بی سی از این امتیازها نداریم و باید از جیب مبارک خرج کنیم.
خلاصه برای سیر کردن شکم به داخل محوطه ورزشگاه رفتم تا با خرج کمتر دلی از عزا درآورم.
در ضمن حالا که شما اینجا نیستید اجازه بدهید در باره وضع سیر کردن شکم در ویمبلدون توضیحی برایتان بدهم تا هم دهان شما آب بیفتد و هم این صفحه پر شود.
غذایی برای هرکس
گردهم آیی اغنیا برای تناول غذا |
ویمبلدون بدون شک بهشت شکموها است.
هرکسی در هر موقعیت مالی که باشد، به جز مفلسانی مثل بنده، میتواند در اینجا برای شکمش ضیافت بدهد.
آنهائی که عضو باشگاه تنیس ویمبلدون یا جزو چند هزار سهامدار آن هستند که بهترین بلیتها را برای زمینهای اصلی دارند، رستورانهای مخصوص خود را دارند که در آنها عالیترین غذاها و مشروبات با قیمت مناسب حال این ثروتمندان موجود است.
بازیکنان و مربیان و مهمانانشان، همچنین داوران و کارکنان مسابقات رستورانهای خود را دارند که فکر میکنم مجانی است، خبرنگاران را هم که عرض کردم.
شرکتهای بزرگ هم که در واقع جزو اسپانسرهای مسابقات هستند چادرهای مجلل خود را دارند که مخصوص بخوربخور است.
هروقت از جلوی این چادرها رد میشوی عدهای شیکپوش را میبینی که مست و پاتیل مشغول تلوتلو خوردن هستند و تنها چیزی که برایشان مهم نیست تنیس است.
اضافه بر اینها در داخل محوطه ویمبلدون دهها رستوران و غرفه غذافروشی درست شده که برای مردم عادی است که یا در قرعه کشی با پرداخت کمتر از صد پاوند صاحب بلیت زمینهای اصلی شدهاند یا چندین هزارنفری که هر روز با پرداخت 12 پاوند صاحب جواز ورود به ورزشگاه و تماشای تنیس در زمینهای غیراصلی شده اند.
در این رستورانها همه جور غذا، چینی، هندی، ایتالیائی، پیتزا، هات داگ، ساندویچ و مشروبات الکلی با قیمت تقریبا مناسب در دسترس است.
البته توت فرنگی و خامه، و شامپاین برای پولدارها، که جای خود را دارد.
تصمیم من به غذاخوردن در یکی از این جاهای نسبتا ارزان بود اما وقتی به داخل محوطه رفتم دیدم چنان مسابقه شکمی در جریان است و مردم بدون توجه به بازی تنیسی که در اطرافشان جریان دارد، مشغول خوردن هستند که صفهای طولانی هفتاد هشتاد نفره در جلوی هرکدام از محلهای غذاخوری تشکیل شده و دست کم باید یک ساعتی در انتظار ماند.
با این وضع اگر صبر میکردم نه تنیس راجر فدرر را میدیدم که حریف بدبختش هرباتی را لوله کرد و نه بازی سرنا ویلیامز را که او هم تقریبا آسان برد و نه میتوانستم سر فرصت این یاوهها را بنویسم.
تصمیم کبری و صحنه عبرت آمیز
صحنه ای عبرت آمیز برای هر خبرنگار گرسنه |
برخلاف میلم تصمیم گرفتم به رستوران خبرنگاران برگردم و دست به جیب شوم.
اما در راه بازگشت منظرهای را دیدم که فهمیدم چندان هم بدشانس نیستم.
دیدم که در گوشهای چرثقیل عظیمی را هوا کرده اند یعنی بصورت عمودی درآورده اند و در نوکش یک فیلمبردار بدبخت تلویزیون بی بی سی را نشاندهاند.
این فلک زده باید آنجا بنشیند تا مثلا هر یک ساعت یکبار که تلویزیون میخواهد تصویری هوائی از ورزشگاه یا دورنمائی از نزدیک شدن ابرها را برای چند ثانیه نشان دهد از دوربین او استفاده شود.
بالا و پائین رفتن از این وسیله هم بقدری مشکل است که جز برای کارهای ضروری ممکن نیست.
امیدوارم که آنقدر بیرحم نباشند که یک نفر را تمام روز در آنجا نگه دارند و حداقل هر چند ساعت فیلمبردار بدشانس را تغییر دهند.
در هرصورت با دیدن این جرثقیل زشت و فیلمبردار نوک آن به وضع خودم امیدوار شدم که اگر نمیتوانم غذای ارزان یا مجانی بخورم، حداقل جای مناسبی برای نشستن دارم و در هوا آویزان نیستم!
|