پنجشنبه ۱۵ آذر ۱۳۸۶ - ۰۶ دسامبر ۲۰۰۷
سوتی های خنده دار مردم
من از جلو دادم تو از عقب نده
تابستون سال 69 بود که ما ماشین خودمون رو فرو خته بودیم ومدتی برای مسافرت های بین شهری از اتوبوس استفاده می کردیم ، همسن های من و قدیمی ها حتما بیاد دارند که معمولا نیم ساعت قبل از رسیدن به مقصد شاگرد راننده از اول اتوبوس شروع به جمع آوری کرایه ها می کرد تا دیگه مسافرین هنگام پیاده شدن معطل نشوند .
جمعه به یک مهمانی در کرج دعوت شدیم و بعد از ظهر جمعه داشتیم به سمت تهران بر می گشتیم که خانم مسنی به همراه زنی جوان سوار اتوبوس شدند و چون ماشین جا نداشت ، شاگرد راننده جای خودش رو که در جلوی اتوبوس و روبروی راننده بود به خانم پیر داد و زن جوان هم در ته اتوبوس به سختی جایی برای خودش پیدا کرد . در نیمه های راه بود که شاگرد راننده شروع به جمع آوری کرایه کرد ، خانم مسن به خاطر اینکه اولین نفر بود زود کرایه 2 نفر رو داد و هنوز شاگرد راننده به نیمه اتوبوس نرسیده بوده که خانم مسن با لهجه شیرین قزوینی داد زد : اقدس ، من از جلو دادم تو از عقب نده !
یکهو اتوبوس ترکید از خنده و مردم تا زمان رسیدن اتوبوس به ایستگاه داشتند از خنده منفجر می شدند !!!
امروز که برای اولین بار سوار تاکسی ون شدم بی اختیار یاد این خاطره افتادم و گفتم برای شما هم تعریف کنم .
منبع : وبلاگ هفت پیکر
آقای رانندَه نِگَهدار ! تُخمُم رفت لایِ در!
یزدی های عزیز علاوه بر لهجه قشنگشون به حرف زدن با سوتی های زیاد معروفن! معمولا بی محابا از فعل های دادن و کردن و...استفاده می کنن! و اگه بخوای مچشونو بگیری باید یک دقیقه یک بار به حرف زدنشون گیر بدی! خاطره ای جالب که از این سوتی ها داشتم امشب با خوندن لینک یکی از دوستان بالاترین در مورد اتوبوس واحد یادم اومد .. معمولا اتوبوس های دانشگاه یزد و دانشگاه آزاد تو ساعت تموم شدن کلاسها از شدت جمعیت در حال انفجارند ..سر یکی از ایستگاه های واحد ، یه خانم مسنی با ۲ تا شونه تخم مرغ می خواست از درب خواهران سوار اتوبوس بشه ،بنده خدا دید اگه بخواد معمولی سوار بشه تخم مرغ ها بین فشار جمعیت له میشن!
خانم ابتکار به خرج داد و پشتش رو کرد به سمت در و دنده عقب از پله ها اومد بالا ...
راننده کلید درب رو زد و درب داشت بسته می شد که حاج خانم با لهجه شیرین یزدیش داد زد :
آقای رانندَه نِگَهدار ! تُخمُم رفت لایِ در!
خودتون تصور کنید یه اتوبوس پر از داشنجوی دختر و پسر چطوری منفجر شد!
منبع : وبلاگ روز نوشته های امیر اعتماد
mehraeen - ایران - تهران |
شیراز دانشجو بودیم و برنامه ای داشت به نام آیینه اجتماع که همان سلام صبح بخیر تهران بود و مردم کلی جوک در باره اش در آورده بودند یکیش را می نویسم:
الو آیینه اجتماع ؟
بفرمایید خانم!
می بخشید این وزیر بازرگانی کی کوپن روغن را اعلام می کنه ؟
انشا... بزودی .
ولی الان سه ماهه که کوپن روغن را اعلام نکرده اند . خدا وکیلی جناب وزیر یک شب زنش را بدون روغن میگذاره ؟
|
دوشنبه 6 خرداد 1387 |
|
Mahsa_46 - ایران - تهران |
لووووووووووووووووووووووووووووول |
دوشنبه 6 خرداد 1387 |
|
mehraeen - ایران - تهران |
یک حکایت دیگر از آیینه اجتماع با این توضیح که آنزمان استانداری و شهرداری در یک ساختمان بودند. الان را نمی دانم :
الو آیینه اجتماع ؟
بله بفرمایید خانم .
می خواستم از کارمندان و مسوولان شهرداری و استانداری شکایت کنم .
بفرمایید چرا ؟
من دیروز رفته بودم شهرداری کار داشتم هر چه منتظر شدم کارمندی که باهاش کار داشتم نیامد رفتم پیش رییسش شکایت کنم گفتند نیامده . رفتم سراغ معاون شهردار گفتم معاون کو؟ گفتند نی . سراغ شهردار را گرفتم گفتم شهردار کو؟ گفتند نی . استاندار کو ؟ گفتند نی . آقا این چه مملکتیه ؟ کارمند کو نی شهردار کو نی استاندار کو نی هر کی را می خواستیم کو نی کو نی ..... |
دوشنبه 6 خرداد 1387 |
|
daynayakhi - ایران - شیراز |
گفتم یه نظر بدم نویسنده مطلب بیشتر از این ضایع نشه |
دوشنبه 6 خرداد 1387 |
|
farhad_uk - انگلیس - لندن |
الو آیینه اجتماع ؟
بله بفرمایید خانم اقا لطفا به راننده اتوبوسها بگین انقدر از جلووو عقب نچپونن لووووول |
دوشنبه 6 خرداد 1387 |
|
mehrnoosh - ایران - اهواز |
ما زمان دانشجویی هفته ای یکبار باتلفن های کارتی که تازه آمده بود به خونه زنگ میزدیم.یه روزکه حسابی شارژ شده بودیم وقتی خواستیم وارد مغازه ای شویم دوستم با خنده گفت:الو!!! فروشنده که پیرمرد سرحالی بود بالحنی کاملا عادی گفت:الو علیکم جانم! کاملا معلوم بود به این سوتی ها عادت داره. |
دوشنبه 6 خرداد 1387 |
|
moji643 - ایران - شیراز |
یه روز تو خیابون وایساده بودم و سوار تاکسی شدم. یه زنی هم کنار خیابون وایساده بود راننده به زنه گفت خانم کجا میرید؟ زنه میخواست بگه اینجا منتظر کسی هستم گفت هیچ چی دارم عقب کسی میگردم!!!!! |
دوشنبه 6 خرداد 1387 |
|
moji643 - ایران - شیراز |
الو آیینه اجتماع ؟ ( در واقع به آیینه از اینا معروفه )
مخیواستم بگم اینقدر با این پنیرا ور نرید جون شب که میذارم جلوی آقای بچه ها له له هستن!!! |
دوشنبه 6 خرداد 1387 |
|
nancy62-61 - ایران - اصفهان |
با سپاس از سایت خوب شما |
دوشنبه 6 خرداد 1387 |
|
nimaaa - امریکا - اوهایو |
مرسی خیلی با حال بود.مطالب بچه های سایت هم جالب بود |
دوشنبه 6 خرداد 1387 |
|
H.M.N - ایران - تهران |
moji643 - ایران - شیراز
الو آیینه اجتماع برنامه مورد علاقه ی منه یه دوست شیرازی دارم که کلی نوار ازین برنامه برام میاورد |
دوشنبه 6 خرداد 1387 |
|
طویله - ایران - تهران |
الو رادیو اینه |
دوشنبه 6 خرداد 1387 |
|
sepahan - ایران - اصفهان |
خوبه لا به لای این همه خبرهایی که از خوندنش فقط بایدتاسف بخوریم یه همچین خبرهای طنزی میزارید..........................ممنون |
سهشنبه 7 خرداد 1387 |
|
mehraeen - ایران - تهران |
farhad_uk - انگلیس - لندن
الو آیینه اجتماع ؟
بله بفرمایید خانم اقا لطفا به راننده اتوبوسها بگین انقدر از جلووو عقب نچپونن لووووول
البته حکایت فوق ادامه اش به این صورت است :
حالا ما خودمان هیچی تکلیف بچه این وسط چی میشه ؟
البته سالها بعد من این را به صورت جوک از دیگران شنیدم ولی این حکایت اصلش برای همان برنامه آیینه اجتماع در دهه 60 خورشیدی می باشد |
سهشنبه 7 خرداد 1387 |
|
mehrgaan - ایران - کرمان |
سوتیهای برنامه صبحگاهی کرمان سلام. الو کرمان سلام؟ لطف کنید به این مسئولین بگین شب عیدی مارو بی روغن نکنن.
الو کرمان سلام؟ آقا ، منتظری (اسم یکی از خیابونای کرمان) یا آبش نمیاد یا چکه چکه میاد. |
سهشنبه 7 خرداد 1387 |
|
ehsanusa - امریکا - نیوجرسی |
میگن یه خانومی به راننده تاکسی که جلو پاش ترمز کرده بوده میگه: آقا کریم خان میرید؟ راننده تاکسی میگه: آره خانوم، اگه نمیرید که میترکید!
یه خانوم دیگه میپرسه: آقا فردوسی میخوره؟ رانندهه میگه: چرا فردوسی بخوره! بده خودم میخورم!!! |
سهشنبه 7 خرداد 1387 |
|
pejman.r - ایران - قزوین |
یک روزی توی قزوین ابتدای خیابون تهران قدیم مسافر غریبی از یک پیرزنه پرسید : خانم ببخشید اینجا تش به کجا می خوره. لهجه مسافره فکر می کنم به کاشونیا می خورد. پیرزنه با لهجه اصیل راریی که جزو مناطق خوش لهجه قزوین هست و با صدای بلند گفت : اینجا ته ندارد کی لا مسب هرچی مری به تش نمرسی تا تهران راست. فقط جلوش یه دانه دروازست که الانم در پیکرم ندارد. |
سهشنبه 7 خرداد 1387 |
|
iroony - ایران - تهران |
یک روز رفتیم بیرون با دستان یکی از دوستان خیلی با ادب بود و با کلاس موقعی که میخواستیم آب میوه بخریم ایشان صدایی صاف کرد و گفت لطفا برای من آب هال هالو بخرید.....(آب آلبالو رو با آب هلو قاطی کرد) |
سهشنبه 7 خرداد 1387 |
|
shahab2008 - انگلیس - لندن |
هههههههههه
جالبه |
سهشنبه 7 خرداد 1387 |
|
سوین - ایران - |
بچه ها دستتون درد نکنه خیلی نوشته هاتون خیلی با مزه بود :) |
سهشنبه 7 خرداد 1387 |
|
iroony - ایران - تهران |
برنامه عمو پورنگ:سلا....سلام عمو جون.....اسمت چیه.... نیلوفر....خوب نیلوفر خانوم (که خیلی بچه بود.)مامانت کجاست؟؟....حمومه....خوب گوشی رو بده بابات.....اونم حمومه...
برنامه عمو پورنگ:ساناز جان هرچی میگم بگو ساناز....کی بچه زرنگیه؟؟....ساناز..بابا کیو دوست داره؟....ساناز....بابا که از بیرون میاد کیو اول بوس میکنه؟...مامان.... |
چهارشنبه 8 خرداد 1387 |
|
pejman.r - ایران - قزوین |
در مسابقه جدول صدا سیما در ثانیه های آخر مونده به پایان بازی یک ردیف سه حرفی که حرف اول و آخرش ک و ر در اومده بوده مجری از شرکت کننده که یک خانم بود پرسید : جوهره مرد سریع جواب بده چند ثانیه تا یک ربع سکه فاصله نداری. خانمه با مکث فراوان و با من من گفت : آخه نمیشه بگم . مجری گفت 5 4 3 خانمه که حول شده بود برای اینکه مسابقه رو ببره گفت : بچه ها بهش میگند دودول ..... |
پنجشنبه 9 خرداد 1387 |
|
moji643 - ایران - شیراز |
پارسال یه مسابقه ای بود تو تلویزیون مجری از دختره پرسید مقام معظم رهبری امسال رو سال چی معرفی کردن؟
دختره هم که هول شده بود میخواست بگه سال اتحاد ملی وانسجام اسلامی گفت سال انفجار اسلامی!!!!
ما از خنده روده بر شدیم. |
پنجشنبه 9 خرداد 1387 |
|
sahar321 - کانادا - ونکوور |
این آخریه خیلییییییی خنده دار بود غش کردم لوووووووووووووووول |
جمعه 10 خرداد 1387 |
|