پنجشنبه ۲۶ مهر ۱۳۸۶ - ۱۸ اكتبر ۲۰۰۷
یادداشتهای سفر حج
حواسپرتهای حج!حج ما و حج بیشتر کشورها، حج مسن و پیری است؛ یعنی شاید بیش از 75 درصد حاجیهایی که به مکه میآیند، بالای پنجاه و شصت سال سن دارند و میشود حدس زد که سواد چندانی هم ندارند. امسال از ایران اسلامی ما، چند نفر زایر 99 ساله هم به حج آمده بودند. در گزارشهایی که میآمد، از وجود افرادی که در کاروانها به دلیل کهولت سن دچار اختلال حواس بودند، خبرهایی داده میشد که گاه باعث ناراحتی هماتاقیهای آنان میگشت. از قول مدیرانی گفته میشد، برخی حتی اختیار ادرار خود را ندارند. میگفتند برخی چنان دچار اختلال حواس هستند که هرچه احکام و مناسک و اعمالی که باید انجام دهند به آنها تلقین میشود، بیفایده است. جدا دنیا دنیای عبرت است. نمیدانم سیستم کنترل پزشکی ما تا کی میخواهد این گونه عاطفی عمل کند! برای بعضی این چه حج آمدنی است نمیدانم! خیلی جاها علم تسلیم عاطفه میشود و شده است! مثل روزهای جنگ که مسئولان با اعزام نوجوانان کم سن و سال مخالفت میکردند، اما در پایان، در برابرگریه و بیتابیهای آنان تسلیم میشدند.در سال66 که مکه بودم، پیرمرد زایری را دیدم که پس از دو هفته از ورود به مکه، هنوز در حال احرام بود! او روزها درب هتل مینشست و اطراف را نگاه میکرد! از مدیرکاروانش پرسیدم: پس از این همه مدت او چرا هنوز محرم است؟ گفت: هر کاری میکنم به مسجدالحرام بیاید و دو سه ساعت اعمالش را انجام دهد و احرامش را دربیاورد، زیر بار نمیرود و میگوید: من برای چه بروم آن خانه سنگی را طواف کنم!به او گفتم: چون کم کم باید به عرفات بروید، هر طور شده هرچند با وعده یا به زور و کلک او را ببرید و از احرام دربیاورید! پذیرفت. این هم حکایت حج برخی که خدا نصیب هیچ کس نکند. حج در جوانی بسیار قیمت و قدر دارد. افسوس که بیشتر جوانها نه پول دارند و نه... !حاجیه خانمهای مانتویی!خود من این روایت را ندیدهام، ولی بسیار شنیدهام که به حاجیان خانه خدا توصیه شده وقتی اعمالشان در مکه تمام شد، از مکه بروند. البته رفتن حاجیهای ایرانی دست خودشان نیست. علتش را متفاوت گفتهاند. شاید یک دلیل آن این است که صفات و ویژگیهای بد گذشته حاجیها پس از انجام اعمال و مناسکشان که خیالشان راحت شده، متأسفانه برمیگردد و در این صورت، ارتکاب گناه با وجود روزانه رفتن به مسجدالحرام و دیدن کعبه برایشان امری عادی میشود و این بسیار خطرناک است.یک روز صبح که قصد بازرسی از کاروانی را داشتم، دو خانم نسبتا مسن ایرانی را دیدم که از خرید برمیگشتند. تصادفا چهره یکی از آنها را دیدم که موهایش بیرون بود. بهش نمیآمد از این بدحجابهای تهراننشین باشد! از سر ناباوری به خود گفتم: شاید لبنانی یا مراکشی باشند، ولی دوباره که به عقب برگشتم، دیدم نه دارند با هم فارسی حرف میزنند! چادرهای حج را کنارگذاشتهاند و با مانتو در خیابان ابن القیم در عزیزیه راه میروند. از دیدن این صحنه خیلی به هم ریختم. حتم دارم که غرضی نداشتند، ولی مگر ظاهر نباید با باطن مطابقت داشته باشد؟ گیریم که مانتو حجاب است و البته هست، دیگر چرا زلفهای پریشان خود را به این و آن نشان میدهند و متوجه این نیستند که با خدا چه پیمانی بستهاند و باید بر چه پیمانی ادامه راه بدهند؟ جای دوری نرویم. امان از غلفت این بشر. خود ما هم بهتر از بقیه نیستیم. از بهشت زهرا که بازمیگردیم، باز همان آش است و همان کاسه. مگر خدا عنایتی کند یا مقلب القلوب حول حالنا...!کلید طلایی!از اصطلاحات پرمعنی و پرکنایه متداول بین مدیران حج و اعضای ستادی آن، اصطلاح پررمز و راز و کنایه کلید طلایی است! که اشاره به وضعیت کسانی دارد که متأهل به حج میآیند و مانند عمره نمیتوانند با خانواده خود راحت در اطاقی مجزا باشند! و در این مدت یک ماهه حج عملا با همسرانشان نقش خواهر و برادر را دارند!در یک کاروان زایری با شکایت از این مسئله میگفت: مگر ما برای شما کمتر از یک زندانی هستیم که مسئولان زندان به او اجازه میدهند در طول ماه خانوادهاش را ببیند و با او خلوتی داشته باشد؟!بعضی مدیران زرنگ با خالی گذاشتن یک اتاق و دادن کلید آن به افراد متأهل، این مسئله روانی را حل کردهاند و در جلسات بین خود از آن به عنوان کلید طلایی نام میبرند!بارها دیده شده زایری پرخاشگر و معترضی جدی به مدیریت کاروان خود با اعطای کلید طلایی از سوی مدیر به او تا آخر سفر کاملا رام و آرام و مثبت و مؤید و حامی برنامههای مدیریت کاروان شده است! جداً این نیاز جنسی هم برای خودش عالمی دارد و به ویژه در حج و چه رویدادهای خندهآوری که در این رابطه در این سالها در کاروانها دیده نشده که مایه انبساط خاطر کادرهای قدیمی حج در مباحثی که با هم دارند شده و میشود!حضور یک ساعتی نماینده در نشستهای مجلس!در بین دوستان سربازرس بعثه، نمایندهای از مجلس هست که اتفاقا چند دوره است در مجلس حضور دارد و رئیس یکی از کمیسیونهای مهم مجلس است. با او درباره یکی از نمایندگان شهرهای جنوبی صحبت به میان آمد تا به او گفتم: این آقا عکسی با یکی از مقامات بلندپایه نظام گرفته و گفته من با این عکس به مجلس میروم و اتفاقا رفت! سری تکان داد و گفت: این آدم حداکثر روزی یک ساعت به مجلس میآید که از مجلس اخراج نشود و مجلس را نردبان کارهای اقتصادیاش کرده و معروف است که در این سه و نیم سال دوره نمایندگی، وضعش به گونهای شده که از هر ماشین یک نوع آن را دارد!این را که گفت، من به یاد سال 74 افتادم که همین آدم برای معالجه پدرش پیش من آمد و درخواست معرفی خود به جایی برای پنجاه هزار تومان وام داشت! ـ که البته آن موقع این مبلغ معادل دو، سه میلیون الان بود! ـ پس از چند روز که به او گفتم نامه معرفیاش آماده است، در کمال تعجب تشکری کرد و گفت: مشکل من حل شد. پرسیدم: چطوری؟ گفت: شعری در مدح یکی از مقامات گفتم، وی دویست هزار تومان به من صله و پول بلاعوض داد! خدا عاقبت بعضی از ماها را به خیر کند با این پول دادنها و پول گرفتنها.گیرم او این پول مفت را داد، این چرا گرفت؟! بگذریم بهتر نیست؟ورود به مدینهاینجا مدینه است. شب است که به آنجا میرسیم. به پیامبر سلام میدهیم. در آداب ورود به مدینه، نکته عجیبی آمده است. ورود به مدینه سه غسل دارد و حتی ورود به کربلا چنین آدابی ندارد. علت آن است که مدینه، شریفترین سرزمینهاست. شریف از آن جهت که بدن مطهر پیامبر اکرم(ص) را در بر گرفته است و هم از این لحاظ که حتی بر مکه که حرم و خانه خدا در آن قرار گرفته، شرف و مزیت و برتری داشته و دارد.ابتدای ورود مدینه، سه غسل دارد که یکی از آنها، مربوط به ورود به شهر است و دو غسل دیگر، متعلق به تشرف به حرم نبوی است. سه غسل در یک زمان؟ هرچند باورنکردنی است، اما اهمیت امر را میرساند که باید ظاهر را پاک کرد تا شایستگی تشرف پیدا کنی!غسل کاری سمبلیک است، والا اگر کسی هزار بار در رودخانهای شنا کند، ولی قصد غسل نداشته باشد، جای غسل را نمیگیرد؟ این القای طهارت در غسل از سر آغاز میشود که سمبل طهارت مغز و فکر و اندیشه است و بعد به دیگر اعضای بدن میرسد.نکته مهم در تشابه غسل کسی که به بدن مرده دست میزند و کسی که جنب میشود، این است که بر هر دو غسل واجب میشود؛ یعنی تن دادن به شهوت هرچند در خواب یا بیداری برای لحظاتی انسان را میمیراند و از معنویت دور میکند، برای همین، باید این تن چند لحظه مرده از سم شهوت هرچند حلال را شستشو داد!مساحت منزل علی و پیامبر و خانه خدااینجا مسجدالنبی است. دو ساعت به اذان صبح مانده است. خودم را به سکوی اصحاب صفه، یعنی محل اسکان مهاجرانی که با پیامبر از مکه به مدینه هجرت کردند و چون جایی نداشتند در این محل اتراق کردند، میرسانم و نماز میخوانم.سکوی اصحاب صفه، درست پشت در ضلع شمالی منزل امیرالمؤمنین(ع) و چسبیده به منزل پیامبر(ص) است.با مهندس سیفاللهی که در این سفر افتخار دوستی او را پیدا کردهام و مبتکر ساخت مصلای بزرگ اصفهان است، سر صحبت را باز میکنم. وی از تخصص خود استفاده کرده و خانه علی(ع) و پیامبر(ص) را مساحی کرده و میگوید: درست هر کدام 110 متر هستند و مسجد نیز جمع هر دو؛ یعنی 220 متر مساحت دارد. بعد لبخندی میزند و میگوید: اگر زاویههای کعبه و دیوار چینیهای اطراف آن را در مساحی آن نادیده بگیریم، مساحت کعبه هم 110 متر است. از آقای سیف اللهی به خاطر این محاسبه و دقتی که کرده تشکر میکنم. آیا خدا با ما به زبان عدد حرف زده است؟ نمیدانم!مسجد اجابه، سند مظلومیت علی در مدینهشبهای آخری است که در مدینه مشرف هستیم. آقای میرولد هنوز نتوانسته ماشین اصلاحی را که دلش میخواسته بخرد! با آقای احتشام که ماشین از بعثه گرفته سوار میشویم و پشت مسجد اباذر پارک میکنیم. پس از خرید ماشین اصلاح به آقای احتشام میگویم: مسجد اجابه این نزدیکی است. سری بزنیم و نماز تحیتی بخوانیم. میپذیرد و میگوید: از قضا امروز 24 ذیحجه و درست روزی است که قضیه مباهله در این محل رخ داده است. تا وارد مسجد میشویم، اذان عشا را سر میدهند. به نماز میایستیم. به در و دیوار مینگرم و بر مظلومیت علی اشک میریزم. شک ندارم که اگر برادران اهل تسنن فقط و فقط قضایای مباهله و تفسیر این آیه را میدانستند لحظهای در شیعه شدن خود شک نمیکردند، اما در این مسجد حتی تابلویی نیست که روی آن نوشته شده باشد: اینجا محل نزول آیه مباهله است. خدایا، انگار علی در مدینه از زهرا مظلومتر است!هنوز تکبیر علی در غزوههایی که با رسول خدا در احد، بدر، خندق و احزاب حاضر بود، در فضا طنینافکن است. خدایا، تو در سوره «والعادیات» به جرقهای که از سم اسبان مجاهد همراه علی در سنگلاخهای اطراف مدینه در سحرگاهانی که از جهاد فاتحانه با علی برمیگشتند، سوگند میخوری. آنگاه برخی به دنبال این هستند که چرا نام علی را به صراحت در قرآن نبردهای!شیعه شدن یک عالم سنی به برکت عنایت حضرت زهراشب است، نماز مغرب و عشا را به جماعت در حرم پیامبر میخوانم و پس از نماز به هتل بازمیگردم. در راه آقای ابوالقاسمی را میبینم. او این توفیق را دارد که هر ساله به حج بیاید و مسئولیتی در بعثه دارد. سر صحبت را با او باز میکنم، میگوید: با یکی از علمای بزرگ سنی که شیعه شده، ملاقاتی داشته و از آن عالم پرسیده دلیل و علت شیعه شدن شما چه بوده است. پاسخ شنیده است: من ابهامات بسیاری برایم پیش میآمد که آنها را چندان به حساب نمیآوردم تا اینکه درکتاب صحیح بخاری ـ که از کتب معتبر برادران اهل سنت است ـ به قضیه فدک برخوردم و اینکه فاطمه زهرا(س) دختر رسول خدا ـ که پیامبر آن همه در حق و شأن و منزلتش توصیه میکردـ برای اثبات حق خود که پدرش طبق آیه شریفه «و آت ذیالقربی حقه» با اعطای فدک حق نزدیکانت را بده، فدک را به او بخشیده بود به مسجد نزد ابابکر آمد. آن عالم سنی میگفت: وقتی خواندم خلیفه اول از دختر رسول خدا که همه بر صدیقه بودن او شهادت دادهاند، شاهدی برای مدعای خود که فدک غصب شده را از آن خود میدانست و بازپسگرفتن آن را درخواست داشت، بیاورد و به تعبیر دیگری، حرف او را بیمعنا دانست و حتی به حدیثی دروغین استناد کرد که ما پیامبران ارثی از خود بجا نمیگذاریم، حال آنکه این خلاف آیه قرآن است که میفرماید و ورث سلیمان داوود (سلیمان از داود ارث برد)، با ناراحتی کتاب بخاری را محکم به زمین زدم و دست از سنی بودن خود برداشتم و به مذهب حقه شیعه گرویدم.برکات حضرت زهرا(س) بر امت اسلامی فراوان است. استفاده از این برکات، لیاقت و شایستگی میخواهد. از بهترین دلایلی که بر اثبات حقانیت شیعه پس از پیامبر شنیدهام، این که حضرت زهرا(س) پس از پیامبر، سر تسلیم و اطاعت به امامت هیچ کس جز علی فرود نیاورد و خلیفهای را جز علی بر خود امام و ولی ندانست و بنا بر حدیث شریف که هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است و اینکه نمیشود در آن هفتاد و چند روز حضرت پس از ارتحال پدرش رسول خدا بدون امام و رهبر مانده و امامی را برنگزیده باشد، هیچ راه دیگری جز اینکه وی علی را بر خود امام قرار داده است، باقی نمیماند و این سند محکمی است که زهرا(س) به بشریت با اطاعت خود از ولایت علی(ع) بر ولایت او پس از پیامبر شهادت داده است. چه کسی در شهادت او که صدیقه است، شک خواهد کرد؟ قطع صحبت با صلوات ایرانیهااینجا قبرستان بقیع است. نماز جماعت صبح را در حرم پیامبر خوانده و به بقیع آمدهام. هوا اندکی سرد است. برخی از زایران ایرانی خوب حرمت بقیع را نگه میدارند و از همان در ورودی قبرستان که با قبور ائمه، ده پانزده متر بیشتر فاصله ندارد، کفشهایشان را درمیآورند و با جوراب به قبرستان وارد میشوند. من هم بیشتر همین کار را میکنم، هرچند کار سختی است، اما شیرین است سخت از این جهت که غیر ایرانیها کف قبرستان را تمیز نگاه نمیدارند. به هر حال، ادب زیارت این اقتضا را دارد. نهایت کار این است که یک جوراب برای بقیع باید کنار گذاشت و در هر تشرف، آن را پوشید و پس از خروج، آن را درآورد که مسئله بهداشت هم رعایت شود.طلبههای سعودی روی دیوارهای کوتاهی که نزدیک قبور زنان و دختران پیامبراست، ایستادهاند و برخلاف معتقدات شیعه درباره زیارت اهل قبور و سلام به مردگان و... حرف میزنند و جمعیت باهوش ایرانی که از مقابل آنها میگذرند، برای ساکت کردن و بیاثر کردن سخنانشان، مرتب صلواتهای بلندی میفرستند و بیاعتنا از کنار آنان رد میشوند!زایری غیرایرانی که نمیدانم کجایی است، از یکی از این طلبههای افغانی سعودی شده میپرسد: اینها قبور کیست؟ وی با بیاعتنایی کاملی در حالی که مانند همه سعودیها با چوب مسواک به دندانهایش ور میرود، به او میگوید: الله اعلم! حاضر نیست حتی به او بگوید این قبور دختران یا زنان پیامبر است. چقدر اینها به اموات بیاعتنا هستند. بارها دیدهام چند نفر یک جنازه را با عجله به داخل بقیع میبرند تا دفن کنند. در سالها تشرف، به جرأت میتوانم بگویم، اشکی از بازماندگان تشییعکننده به دنبال جنازه ندیدهام. نمیدانم دل اینها از چه ساخته شده است. انگار دارند یک چمدان را به خاک میسپارند! در این تشییعهای مختصر، اصلا ردپایی از زن و فرزندان میت دیده نمیشود. بیچاره این مردهها! از همین حالا میشود حساب خیرات شب جمعه و ... را برای آنها تمام و منتفیشده دانست.وهابیها هیچ اعتقادی به بقای قبور ندارند. آنان بر این باورند که قبر از سطح زمین نباید بالاتر باشد و نباید روی آن سنگ و نوشتهای باشد. برای همین، قبور آنها در مکه و مدینه مشتی خاک است. سنگی بر آن تل کوچک خاک، علامت قبور مردان و برای زنان دو سنگ؛ یکی در بالا و یکی در پایین. جالب است که قبور زنها را با دو سنگ از مردان جدا میکنند.نمیدانم آنها این آیه را که درباره خاکسپاری اصحاب کهف توسط کسانی است که اجساد مطهر آنها را یافتند، نخواندهاند که قرآن از زبان آنها میگوید: باید به نشانه تعظیم بر قبور آنها مسجدی بنا کنیم؛ «و قال الذین غلبوا علی امرهم لنتخذن علیهم مسجدا». اگر کار بناسازی بر قبور بد بود، خدا آن را در این سوره نکوهش و تخطئه میکرد. عجیب است که برادران اهل سنت، حتی به ظاهر آیات قرآن توجهی ندارند! ظاهر این آیه آنقدر روشن است که بینیاز از تفسیر و تفکر باشد.در قضیه تبرک جستن از ائمه هم همین وضع است. آنها این کار را در حالی عین شرک میدانند و رفتار ما ایرانیان و شیعیان را شدیداً در این باره تخطئه میکنند که قرآن در سوره «یوسف» با صراحت به این نکته اشاره دارد که وقتی چشمان یعقوب پیامبر(ع) از فراق فرزند دلبندش یوسف سفید شد تا جایی که هیچ نمیدید به فرزندانش گفت: پیراهن یوسف را برایم بیاورید. وقتی آوردند، آن را گرفت و بر چشمان خود کشید؛ «فارتد بصیرا» یعقوب دوباره بینایی خود را بازیافت! با اینکه ظاهر آیه چنان صراحت دارد که درک آن مانند آیه مربوط به قبور اصحاب کهف، هیچ نیازی به تفسیر و شرح ندارد، ولی چه میشود کرد که برخی به شیشههای دربستهای میمانند که اگر آنها را وارد یک اقیانوس هم بکنند، حتی قطرهای از آن همه آب را به درون خود راه نمیدهند!
narges_QQ - امارات - دبی |
خیلی عالی و قشنگ بود . ممنونم . |
شنبه 25 اسفند 1386 |
|
DokhtarIrooni - ایران - مشهد |
مرسی از مطلب قشنگتون |
شنبه 25 اسفند 1386 |
|
GOD_SOLDIER - انگلیس - گلاسگو |
مطلبی زیبا نوشتی خداوند یار و یاورت باشه |
یکشنبه 26 اسفند 1386 |
|
admiral - ایران - تهران |
خیلی جالب و آموزنده بود مخصوصا ابعاد منازل حضرت علی(ع) و حضرت محمد(ص) و کعبه مرسی |
یکشنبه 26 اسفند 1386 |
|
shervin_bito_wien - اتریش - وین |
درست است وهابیها مرده پرست نیستند جالب اینجاست که مرده پرستی فقط از درجات شیعیان رافضی هست که گوش خود را همواره به رویه حقیقت میبندند...جالب اینجاست این حاجیه ما با داستانهایه دروغین خود سعی در بزرگنمایی شیعه دارد .. |
دوشنبه 27 اسفند 1386 |
|
hoormazd - امریکا - تگزاس |
خیلی جالب(!!!!!!!!!) و آموزنده(!!!!!!!!!!) بود مخصوصا {{ابعاد منازل حضرت علی(ع) و حضرت محمد(ص)}} و کعبه ....عجب علم عربستان پیشرفتی کرده باباااااا... |
سهشنبه 28 اسفند 1386 |
|
irani59 - ایران - تهران |
شروین از وین : یعنی به نظر تو نعوذ باللاه خدا هم خواسته تو قرآن در مورد اصحاب کهف مرده پرستی رو ترویج کنه ؟ |
چهارشنبه 29 اسفند 1386 |
|
shervin_bito_wien - اتریش - وین |
اصحاب کهف چه ربطی به علی و خانواده او داره اصحاب کهف مورد لطف خدا قرار گرفتند و معجزه در مورد انها اورده شد
انها کسانی بودند که خدا را عبادت میکردند و قانونهایه مذخرف مثله صیقه تقیه زنجی و قمه را با خود نیاوردند شماها علی را خدا میدانید این اوج جاهلیت هست |
پنجشنبه 1 فروردین 1387 |
|