مصاحبه ایی با هما روستا : دوست دارم در زندگی ام ریسک کنم

مصاحبه ایی با هما روستا : دوست دارم در زندگی ام ریسک کنم

شما سابقه بازیگری در فیلم های زیادی دارید فیلم هایی چون گزارش یک قتل ، پرنده کوچک خوشبختی ، مسافران، از کرخه تا راین و... با این حال در سال‌های اخیر به سـیـنـمـا باز نگشته اید.● دلیل این مساله چیست ؟ ‌
نقش هایی که این اواخر به من پیشنهاد شده، چندان مورد علاقه ام نــبـــوده اســـت. مـــن هــمــواره دغــدغــه بـازیـگری در سینما را داشته ام؛ اما بازیگری در سینما به من جواب نداد. به همین دلیل به خانه اصلی خود برگشته ام و ترجیح می دهم که کار تئاتری کنم.
● اولین بار کی و چگونه به فکر کارگردانی در تئاتر افتادید ؟مــــــــن پــــیــــــــش از بــــــــازیــــگـــــــری وارد کارگردانی شدم. آن موقع تحصیل در دانشکده هنرهای دراماتیک بخارست را تمام کرده بودم و وقتی به ایران آمدم، فارسی ام خیلی ضعیف بود و نمی توانستم تئاتر بازی کنم ولی خیلی آن را دوست داشتم، آن زمان اوج جوانی، شور و هیجان بود و وسوسه کارگردانی با من بود. از همان موقع رفتم دانشکده هنرهای دراماتیک و با بچه های آنجا آشنا شدم و به آنها پیشنهاد بازی در باغ وحش شیشه ای تــنــســی ویـلـیــامــز را دادم. مــرحــوم امـیــد جوهری، بدری بدیعی، مهشید افشارپناه و ناصر آقایی با من همکاری کردند. ● آیا اجرایتان موفقیت آمیز بود؟بله، موفق بود. من آن موقع آقای سمندریان را نمی شناختم، او به دیدن کارم آمد. با آن که خودش قبلا این نمایش را اجرا کرده بود، در مصاحبه با من گفت که کار شما به مراتب از کار من بهتر بود.
● این متن را کجا اجرا کردید؟ ‌در دانشکده هنرهای دراماتیک سابق، واقع در آب سردار که آن موقع دکتر فروغ، رئیس آنجا بود. این کار با استقبال دانشجویان هم روبه رو شد، ولی سرانجام من به سراغ بازیگری رفتم. ● باتوجه به تاکید شما در امر کارگردانی، چطور شد که یک وقفه طولانی در آن افتاد؟هـنـوز هـیـجـان بازیگری در من وجود داشت، من بازیگر بودم و باید بازی می کردم. ● قبل از ورود به ایران هم بازی کرده بودید؟بله، در بخارست در نمایش های دانشجویی و در آلمان نقش هایی را بازی کرده بودم و حالابا تلاش در فراگیری هرچه بهتر زبان فارسی به دنبال بازیگری در کشورم بودم . بازیگری تئاتر را در ایران تا انقلاب ادامه دادم و پس از انقلاب به سمت سینما و سریال های تلویزیونی رفتم. مـن در تـمـام آن سال ها در تئاترهای آقای سمندریان بازی می کردم، او هم به شیوه ای کار می کند که بازیگر به سختی می تواند خود را با شیوه کارگردانان دیگر وفق بدهد. دوباره این دغدغه کارگردانی ام گل کرده و خیلی دوست دارم که الان کارگردانی کنم.● زمـسـتــان، یـک نـمـایـشـنـامـه از نویسنده جوانی به نام امید سهرابی است. چرا این متن را برای آغاز کارگردانی دوباره تان انتخاب کردید ؟من دوست دارم که در زندگی ام ریسک بکنم. امید سهرابی هم خیلی دوست دارد بنویسد و هیجان نوشتن دارد. ما با هم درباره زمستان خیلی حرف زدیم، با هم قهر و آشتی کردیم و شاید یک جور خودخواهی هم در من بود که از یک جوان ناشناخته متن انتخاب می کردم. شاید می خواستم بزرگی خودم را، با این کار بروز بدهم. به هر حال هر دو راضی بودیم چون توقع زیادی هم از زمستان نداشتیم. می خواستم با این کار ثابت کنم که می شود کارگردانی کنم که تاحدودی این اتفاق افتاد.● دومین اجرا براساس ترجمه ای از خودتان از سانتاکروز ماکس فریش بود. یک اجرای تند و هیجان انگیز، در این باره هم بگویید. این نمایش از جوانی ام با من بود. من خیلی دوست داشتم سمندریان آن را کار کند، اما این اتفاق نیفتاد تا اینکه پا به سن گذاشتم اما هنوز عطش بازی در آن نمایش در من بود. هرجا که می نشستم با شور و شوق آن را برای دیگران تعریف می کردم، آنها می گفتند که طوری نمایش را تعریف می کنی که ما دیگر احتیاجی به دیدن آن نداریم و...● شاید کارگردانی آن هم ریشه در هیجانی دارد که برای بازی در آن در شما بوده است.بله این هیجانات به این دلیل بود که می خواستم آن را بازی کنم و از دوردست می آمد.حـتـی مـی بـیـنـیـم کـه فـضای سانتاکروز از فضای سرد و منجمد و کند زمستان فاصله می گیرد و با گرما و هیجان و عشق درمی آمیزد.بله، همین طور است.● چه سالی سانتاکروز را ترجمه کرده بودید؟خیلی سال پیش، پیش از انقلاب. سمندریان این نمایش را با آلمانی ها کار کرده بود، ولی من این کار را ندیدم. به گفته خودش کار موفقی هم شده بود. من خیلی دوست داشتم که او سانتاکروز را در ایران کار کند. اما گفت باشد بعدا، بعدا و هیچ وقت آن را کار نکرد. بهتر شد که خودم کار کردم چون حالاتمام نقش ها را بازی کردم. ● پـارسال هم قرار بود که "تله ویزیون" عبدالحی شماسی را کار کنید. آقای سمندریان دو تا از متن های شماسی را به عنوان بهترین متن های ایرانی معرفی کرده است، این نویسنده آوانگارد و غیرمتعارف می نویسد. چطور شد که از این کار صرف نظر کردید؟من نتوانستم این نمایش را به سرانجام برسانم. ایده اش خیلی برایم جالب بود ولی عملا وقتی در گروه شروع به کار کردم، نه بازیگر می توانست شخصیت ها را لمس کند و نه من توانستم این متن را درک کنم. متن را زمین گذاشتم و فکر می کنم خیلی هم آقای شماسی از من رنجید. شاید این متن در رده کارهای من نباشد و فرد دیگری به خوبی بتواند آن را اجرا کند. ایده قشنگی دارد ولی من به لحاظ تکنیکی با آن مشکل داشتم. بعضی موقع ها آدم، باری را می خواهد بردارد، اما زورش نمی رسد، چاره ای نداشتم باید آن را زمین می گذاشتم.● کارگردان ها امروز دنبال فضاهای شیک می گردند؛ اما شما در آنتیگونه در نیویورک به کارتن خواب ها و آدم های ولگرد پرداخته اید، چرا؟من اصلا تئاتر را این طور نمی بینم. من تئاتر را شیک و غیرشیک نمی بینم. تئاتر، انسان است و نور. این انسان باید روی صحنه زندگی کند. حتی اگر کار فرم باشد، باز هم باید این زندگی روی صحنه باشد. نمی دانم کار شیک یعنی چه.● منظورم کارهای عامه پسندی است که در فضاهای شیک و بسیار جذاب شکل می گیرند.بله، من اصلابه این چیزها فکر نمی کنم، اگر کاری در ابتدا توانست خودم را جذب کند آن وقت می تواند دیگران را هم جذب کند. من این طور کارهایم را انتخاب می کنم. من اینطور فرستنده می شوم و گیرنده به خودش بستگی دارد که تا چه حد جذب کار من شود.● آنچه در کارهای شما غالب می شود، تفکر و اندیشه است؟بله، اندیشه است و آن نوع تئاتری است که مرا با خودش درگیر کند. بعد ممکن است که دیگران را هم درگیر کند یا نه. اگر دیگران را درگیر کـنـد، خـیـلـیخـوشـحـال مـی‌شـوم. آنـتیگونه در نیویورک دیگران را گرفت و هر شب سالن اجرا پر شد. سانتاکروز هم پرتماشاگر بود اما زمستان کم تماشاگر بود. به این چیزها زیاد توجه نمی کنم، اما از بودن تماشاگر بیشتر خوشحال می شوم. ● متن آنتیگونه در نیویورک را چطوری پیدا کردید؟مرحوم هوشنگ حسامی آن را قبلاترجمه کرده بود و می‌خواست کار کند، من اصلانمی دانـسـتـم راجع به چیست، فقط شنیده بودم "آنتیگونه در نیویورک"، بعد یکی از دوستان به من گفت که این متن را خوانده ای؟ گفتم: "نه." گفت می خواهی آن را برایت بیاورم. گفتم بیاور. بعد نیاورد. بعد از دو سال یادم افتاد که درباره چنین متنی حرف زده ام، آن را پیدا کردم. با ترجمه حسن ملکی، آن را گرفتم و خواندم. دیدم که مرا مجذوب کرد. دیدم که این متن مدرن و امروزی است و طنز تلخی دارد. در عین حال دیدم که کار مشکلی است برای آنکه بازیگرها باید در این موقعیت زندگی کنند. اگر ادا دربیاورند، کار در نمی آید. من دو تا گروه بازیگر را عوض کردم برای آنکه وقت زیادی از بازیگر می‌گرفت تا به این نقش ها بـرسـد. گـروه هـای قـبلی وقت برای تمرین کردن نداشتند. قبل از عید این کار را شــــــــروع کـــــــردیـــــــم. مـــــــا روزی پــــنـــــــج، شـــش ســـاعـــت تــمـــریــن مــی کــردیــم. خـــانـــه مـــن، آمـــوزشــگـــاه ســمــنــدریــان، خانه تئاتر و ... یعنی سعی کردیم با این متن زندگی کنیم. این متن بر خلاف سانتاکروز نه ادبیات زیبا و شیک دارد و نه از آکسیون گذاری برخوردار است.با تکنیک می توان سانتاکروز را خلق کرد، ولی آنتیگونه در نیویورک را باید زندگی کرد. سانتا باید بلنگد و داغان باشد و بیچاره، تا بر باور تماشاگر تاثیر بگذارد. آنیتا باید غیرمتعادل باشد، باید فشار زندگی آنقدر رویش سنگینی کند که با عقل درست و حسابی فکر نکند. او باید دنبال یک دستاویز برای زندگی اش بــــاشــــد. او بـــا خـــاکــســپـــاری یـــک آدم می‌خواهد معنایی به زندگی اش بدهد. ● بیرون ، منظور اجتماع ماست که تا چه حدی در این انتخاب دخالت داشـتـه اسـت. نـویـسنده یک مهاجر لهستانی و مقیم آمریکاست که نگاه خــود را بـه بـخـشـی از مـعـضـلات مهاجران خارجی معطوف کرده است. هما روستا در تهران با چه انگیزهای این کار را به صحنه آورده است؟ ایـــنـــکـــــــه مـــــــی‌گـــــــویــــنــــد هــنــــر مــــرز نمی‌شناسد، یک واقعیت است. آدمی آن ور دنیا حرفی را می زند، من این ور دنیا آن را می شنوم و روی من اثر می گذارد. مساله مهاجرت یا بی خانمان ها و کارتن خواب ها دیگر برای ما غریب نیست. من به همین دلیل از پلیس تصویر گرفته ام تا تصاویر بزرگ و بافاصله ای از او را در صحنه پخش کـنـم، ایـن پـلیس که نماینده قانون آمریکاست اصلادنیای درونی این آدم های ولگرد را نمی‌شناسد یا اصلانمی خواهد بشناسد. به همین دلیل فیلم گرفته ام. ● یعنی این ایده خود شماست یا پیشنهاد گلوواتسکی؟نه چنین ایده ای اصلادر متن نیست. شما با این کار حاکمیت (آمریکا) را تصویر کرده اید که بر همه چیز احاطه دارد و در عین حال یک فضای مجازی (تصویر) اسـت کـه اصـلا ارتباطی با دنیای واقعی (آدم های ولگرد) ندارد. بله، همین طور است. این آدم ها کوچولو و ضعیف هستند، این آدم ها در سرما نشسته اند اما نفرت ها و عشق های خودشان را دارند. از لحاظ اینها، قانون خودشان هستند بنابراین از قانون تخطی می کنند ولی از لحاظ قانون این افراد مجرم هستند و نباید در پارک بخوابند و مشروب بخورند. اینها دنیای خودشان را دارند که خیلی برایم جذاب بود.راجع به منطبق شدن آدم ها و شرایط امروزی با ۲۵۰۰ سال پیش صحبت کنید که چطور می شود آنتیگونه یونان باستان، امروز در نیویورک بازآفرینی می شود اما این بار این فرد در سطح پایین جامعه است و در مقابله با حکومت زندگی می کند. این آنتیگونه حالتی نوستالژیک برای من دارد که به یاد آنتیگونه اساطیری کارم را بسازم. آنتیگونه امروزی در پارک زندگی می کند. آنتیگونه سوفوکل هم به زندگی معنا می دهد، او برای خاکسپاری برادرش هر کاری می کند وآخرسر خود را می کشد. در قرن بیست ویکم، آنـتـیـگــونــه مــا خــانــواده درسـت و حـسـابـی ندارد، یک دختر ولگرد و بی‌خانمان است که عقل درست و حسابی ندارد. این هم می خواهد مثل همان آنتیگونه به زندگی اش معنا بدهد. معنای زندگی آنیتا خود عشق است. اینکه این افراد هر روز برای زندگی از خواب بیدار می شوند، باید با انگیزه ای همراه باشد. اما این را هم باید بدانیم که دیگر آنتیگونه اساطیری در قرن ما حضور ندارد.‌هما روستا بازیگری است که به همان میزان فعالیت در سینما در صحنه تئاتر هم حرفی برای گفتن دارد ؛ هرچند همگان بیشتر او را بابت بازی هایش در سینما می شناسند.او متولد سال ۱۳۲۵ در تهران و همسر حمید سمندریان ( کارگردان مطرح تئاتر) است . روستا فوق لیسانس هنرهای دراماتیک خود را از بخارست گرفته و سابقه تدریس در دانشکده هنرهای دراماتیک دارد . فعالیت بازیگری اش را از سال ۱۳۴۹ با فـیـلـم دیوار شیشه‌ای (ساموئل خاچیکیان) آغاز کرد. او پس از انقلاب در فیلم های گـزارش یـک قـتـل (مـحـمـدعـلـی نـجـفـی- ۱۳۶۵)، پـرنـده کـوچـک خوشبختی (پوران درخشنده - ۱۳۶۶ - کاندید لوح زرین بهترین بازیگر نـقـش اول زن) ، تمام وسوسه های زمین (حمید سمندریان - ۱۳۶۸ - کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن) مسافران (بهرام بیضایی -۱۳۷۰) ، از کرخه تا راین (ابراهیم حاتمی کیا - ۱۳۷۱ - کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن) ، آخرین ستاره شب (مجموعه - منوچهر پوراحمد -۱۳۷۳) ، ، زن امروز (مجید قاری زاده -۱۳۷۵ ) و خاک سرخ (مجموعه - ابراهیم حاتمی کیا -۱۳۸۰) بازی کرده است . ‌هما روستا در پرونده کاری اش جایزه بهترین بازیگر جشنواره سیما را برای بازی در تله تئاتر "شعبده باز" در سال ۱۳۷۴ ثبت کرده است .‌ او امسال با اجرای نمایش "آنتیگونه در نیویورک" نوشته گلوواتسکی لهستانی و با ترجمه حسن ملکی در تالار مولوی، اتفاق برجسته ای را در پرونده کارگردانی اش رقم زد . هما روستا از سال ۸۲ با نمایش "زمستان" گروه تئاتری زمستان را به همراه امید سهرابی، بهناز جعفری، احمد آقالو، شبنم فرشادجو و عده ای دیگر راه اندازی کرد که تا امروز سه نمایش را به صحنه آورده اند. گفتگویمان را با او می خوانید.
khasteh - فرانسه - استراسبورگ
من عاشق این بانوی هنرمند هستم .
شنبه 25 اسفند 1386

Sh.Motekallem - روسیه - مسکو
سریال آخرین ستاره شب با بازی آقای علی فرهبد (کامیاب) و داوود رشیدی (پدر کامیاب) واقعا معرکه و محشر بود. فراموش نشدنی...
یکشنبه 26 اسفند 1386

رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.