نمایش چهار فیلم مستند ایرانی در برلین
نمایش چهار فیلم مستند ایرانی در برلین
فرهنگ و سیاست در خاورمیانه" عنوان برنامه ای است در خانة فرهنگ های جهان برلین، که از ۱۶ دسامبر آغاز شده، و تا ۱۳ ژانویه ادامه دارد. در این برنامه چهار فیلم مستند از ایران نیز نمایش داده می شود.
نمایش فیلمها در چارچوب پروژه "اروپا در خاور میانه ـ خاور میانه در اروپا" در منطقه برلین و براندنبورگ انجام می شود |
بخشی از برنامه شامل گفتگو با گروهی از روشنفکران وهنرمندان نامدار مصری، فلسطینی ـ اسراییلی، لبنانی، ایرانی، سوری و عراقی می شود، که به صورت فیلمهای ویدئویی در سرسرای بزرگ خانه فرهنگها نشان داده می شود.
تجربه و دیدگاه های روشنفکران مورد اشاره در زمینه های گوناگون، از جمله در زمینه های درگیری و رویارویی مدرنیته و سنت، دایره تاثیر اندیشه و فرهنگ اروپایی در کشورهای مورد اشاره، جستجوی هویت فرهنگی، تبعید، موقعیت سیاسی ـ اجتماعی پس از جنگ خلیج فارس و واقعة ۱۱ سپتامبر، و دشواری های گوناگونی که اهل هنر و اندیشه با آنها درگیر هستند، از جمله مسائلی است که در این گفتگوها به آنها پرداخته می شود.
در بخش ایرانی برنامه، چنان که اشاره شد، چهار فیلم مستند ـ و در واقع چهار گزارش پژوهشی - در متن برنامه ها گنجانده شده است، که آخرین بار روز ششم ژانویه به نمایش درخواهد آمد. یک فیلم از خانم مینا سعیدی شاروز بنام سرودهای آزادی، و سه فیلم از بهمن کیارستمی با عنوان های شوش را دیدم (۸ دقیقه)، شبیه خوانی (۵۲ دقیقه)، و فیلمی دربارة جهانگیر رزمی برندة جایزة عکاسی پولیتزر در سال ۱۹۸۰ (۳۰ دقیقه). هر سه فیلم در سال ۲۰۰۷ ساخته شده اند.
نیره، سرود آزادی
سرود های آزادی دربارة نیره سعیدی ساخته شده است. وی از شاعران پیش از انقلاب، نماینده مجلس شورای ملی و سردبیر نشریه ای بنام بانو بود، که از او یک دفتر شعر، یادداشت هایی از زندان، و ترجمه هایی از شعرهای شاعران فرانسه بجای مانده است. نیرة سعیدی پس از انقلاب مدتی بازداشت شد، سپس به فرانسه رفت و در سال ۱۹۹۱ زندگی را بدرود گفت.
مینا سعیدی، فرزند شاعر، و ساکن فرانسه، به بهانة پژوهش دربارة شعر و زندگی مادرش به تهران می رود، و همراه با گروهی از دست اندرکاران فیلم، در جاهای مختلف، از جمله با زنان صاحب نامی چون سیمین بهبهانی، شیرین عبادی، و شهلا شرکت، سردبیر نشریه زن، درباره موقعیت کنونی زنان در ایران به گفت و گو می پردازد.
پسزمینة گفت و گوها دربارة آزادی زنان در مقایسه با دوران پیش از انقلاب است. در این راستا جملة زیبایی از سیمین بهبهانی می تواند برای همیشه در خاطر بماند: انقلاب خیلی چیزها را از ما گرفت، اما به ما [زنان] یاد داد که مقاومت کنیم.
در جریان فیلم دوربین به برخی محله های قدیمی، خانة متروک نیره سعیدی، پشت صحنه تئاتر، دفتر مجله زنان، و قهوه خانه سنتی ـ فضای پر از رقص و آواز ـ سرک می کشد و خواستها، دیدگاه ها و واکنشهای زنان را در برابر دشواری های گوناگون سیاسی اجتماعی دنبال می کند.
اهمیت این فیلم، که از کیفیت فنی و تصویری بسیار خوبی برخوردار است، در این است که در موضوع مورد اشاره، یعنی شعر و زندگی خانم نیرة سعیدی، محدود نمی ماند، بلکه در جستجوی تصویری واقع بینانه از زندگی زنان روشنفکر ایران است.
شوش را دیدم
بهمن کیارستمی متولد ۱۹۷۸ تهران، کار فیلم را سالها پیش در همکاری با پدرش، عباس کیارستمی، آغاز کرده، و سالهاست که جدا از پدر کار می کند. فیلم هایی که از او در خانة فرهنگهای جهان نشان داده می شود، مستند و پژوهشی است.
عنوان شوش را دیدم، فیلم سیاه و سفید در هشت دقیقه، از یکی از شعرهای مهدی اخوان ثالث گرفته شده است. اخوان پس از دیدار از خرابه های باستانی شوش، که به کوشش باستان شناسان در دهة چهل از زیر خاک بیرون آورده شده بود، شعر شوش را سرود.
بهمن کیارستمی پس از گردشی کوتاه در فضاهای خاکستری، بناهای ویران، و نگاه در ستون ها و سرستون ها و پیکره های بخاک افتاده، که یادآور عظمت دوران باستان و تمدن های ایلامی و پارسی است، سری نیز به شهر کنونی شوش، میان پرده ها، تصویرها و تبلیغات ایدئولوژیک کنونی می زند، و تماشاگر فیلمش را به داوری میان دو فرهنگ باستان و امروزی جامعه فرا می خواند. در جریان فیلم شعر شوش را دیدم خوانده می شود.
شبیه خوانی
فیلم دوم کیارستمی پژوهشی است در باره رواج شبیه خوانی ( تعزیه) در سالهای اخیر، و کار و زندگی آنان. دوربین در برابر فضایی سفید قرار می گیرد، و از شبیه خوانان و چاوشگران خواسته می شود تا در هیئت موافق خان یا مخالف خوان اجرای نقش کنند. سپس به سراغ یکایک آنان، که در زمره آدمهای معمولی جامعه، مثل عکاس، رانندة کامیون، تاکسی ران، هنرپیشه پیشین تئاتر، کارمند تئاتر و غیره هستند، می رود، و در کار و زندگی شخصی آنان تامل می کند.
همچنین با عبور از فضاهای غم انگیز نوحه خوانی، سوگواری های مذهبی، و شبیه خوانی، تأثیر چنین سننی در توده مردم را دنبال می کند. شبیهخوانی بخصوص برای برخی از تماشاگران آلمانی، که مراسمی چون تعزیه خوانی را در پیدایش سیستم فاصله گذاری برتولت برشت بی تاثیر نمی دانند، جالب است.
گمنام
سومین فیلم بهمن کیارستمی کوششی است برای شناساندن جهانگیر رزمی برنده واقعی جایزه عکاسی پولیتزر در سال ۱۹۸0. ماجرا از این قرار است:
در شهریور ۵۸ عکس تکان دهنده ای از مراسم تیرباران جمعی از کردهای ایران، در روزنامه اطلاعات به سردبیری محمد حیدری، سپس در پاری ماچ، اشترن، لایف و برخی دیگر از نشریات معتبر اروپایی و آمریکایی منتشرشد، که توجه دست اندرکاران جایزة پولیتزر را جلب کرد، و سرانجام بعنوان مهمترین عکس سال ۱۹۸۰ شناخته شد.
اما به دلیل شرایط حاکم بر ایران نام عکاس آن حتی از دید داوران جایزه پنهان ماند. تا مدتی پیش این عکس به رضا دقتی، ساکن پاریس، زنده یاد کاوه گلستان، و نیز شهریار ایازی، خبرنگار اطلاعات در سنندج نسبت داده می شد، اما سرانجام به کوشش جهانگیر رزمی و دوستانش حق به حقدار رسید.
بهمن کیارستمی، در فیلم مورد اشاره، به کشف واقعیت می رود. اما فیلم او در این موضوع محدود نمی ماند. درفیلم از جمله صحنه های تکان دهنده ای از بازی بیرحمانة یکی از "سرداران" با سر یکی از کشته شدگان عراقی در جنگ هشت ساله نشان داده می شود، که مو بر تن تماشاگر راست می کند. و نیز فاش می شود که در عکس مورد اشاره چهره شخصیتهای شناخته شده ای دیده می شده، که در تیرباران کردها شرکت داشته اند. به همین دلیل به شرطی به عکس اجازه چاپ داده اند، که چهرة آن شخصیت ها سیاه شود.