گفتوگویی با گلشیفته فراهانی
گفتوگویی با گلشیفته فراهانی
تو این دنیا به حرف کی گوش میکنی؟ حرف طبیعت. با گلها رابطهات خوبه؟ همیشه قربون صدقهی گلها میرم. تو قبلاً رودخونه نبودی؟ رودخونه بزرگترین معلم زندگی منه. چرا اینقدر خوب بازی میکنی؟ خیلی باور میکنم. کی باور میکنی؟ اوجش زمانیست که در حال بازی هستم. یعنی بوق دوربین را میشنوم. الآن یه سناریو به تو پیشنهاد کردهن و شب میبری خونه و میخونی. تا شروع فیلمبرداری چه بر سر تو و سناریو میاد؟ یک بار بیشتر نمیخونم ولی اگه خیلی خوشم بیاد باهاش زندگی میکنم. ملاک انتخابت چیه؟ حرفیست که فیلمنامه میزنه. عوامل سازنده رو به فیلمنامه سنجاق میکنی؟ بله به ویژه فیلمبردار خیلی برام مهمه. حالا فیلم را قبول کردی، باهاش چیکار میکنی؟ از اول تعریف کن. بستگی داره. اگر فیلمنامهای باشد که تمام جزئیات آن را پذیرفته باشم، مثل یک گلادیاتور برای شهید شدن به میدان جنگ میرم. ولی اگر نپذیرفته باشم، همانند آدمی هستم که پشت صحنهی جنگ یک ذره لباسهاش رو سوهان میزنه ، سؤال میکنه کمربندش سفته یا نه، بعد که شرایط آماده شد به میدان جنگ میرم. چند سالته؟ 24 سال. اینها را از کجا یاد گرفتی؟ پدر و مادرت که آرتیستهای درجهی یکی هستند به تو کمک کردند؟ - به هر حال زندگی در آن خانواده من را ساخته. اگر یک سناریو را دوست نداشته باشی و قرار باشد کار کنی چه بلایی سرت میاد؟ خیلی بهم بد میگذره. مثل یک مادری که میدونه بچهی ناقص داره ولی به هر حال اون را به دنیا میآره و پاشم میایسته، من هم پای بچهی ناقصم میایستم. بهزیستی نمیذارمش ولی خوب خیلی خوش میگذره. گریهام انداختی... قیل از اینکه کلید بزنن تمرین میکنی؟ معمولاً، من همیشه دوست دارم پارتینرم را جلوم ببینم. ولی تمامی اوقات که پارتینرم را دوست ندارم به دیوار نگاه میکنم. چون حسی که به من میده اشتباهه و من ترجیح میدم در تخیل خودم آدمی را که حس درس میده به جای او بذارم، ولی من بیشتر اوقات شانس این را دارم که بهترین پارتینرهای دنیا را داشته باشم. این رابطه بعد از کار تمام میشه؟ اکثراً بله. ولی زمان درخت گلابی خیلی اذیت شدم. چه خوب شد این رو گفتی. الآن که از درخت گلابی دور شدی ، چه حسی داری وقتی بهش نگاه میکنی؟ خیلی فکر میکنم از آن اتفاقاتی است که یک بار در زندگی هر آدم پیش میآد که بتونه اینقدر راحت خودش رو بازی کنه . چند سالت بود؟ 14 سال. خوب معمولاً وقتی کار میکنی، زندگیات چه جوریه؟ تعطیله. بستگی به حال و هوای کار داره یعنی من وقتی کار غمگین بازی میکنم خیلی زندگیام غمگینه و وقتی کار شاد بازی میکنم خیلی شادم. وقتی نقشی را بازی میکنی، موسیقیهایی که گوش میکنی و کتابهایی که میخونی و معاشرتی که در کل جهان داری متناسب با آن نقش است؟ معمولاً وقتی کار میکنم کتاب نمیخونم چون کتاب من رو با خودش میبره و سوار میشه به کاری که میکنم و در روابط بین آدمهای آْن کار هم خیلی درگیر میشم. وقتی در سنتوری کمکم عاشق علی میشم توی کار واقعاً عاشق او هستم. شبها با رؤیای کاری که میکنی میخوابی؟ وقتی کار میکنم زنی هستم که حتی خوابش هم مال خودش نیست و تمام شب حرف کار فردا را میزنم. شعر زیاد میخونی؟ نه ولی همه چیز را شعر میبینم. زندگیام شعره. خودت رو هم شعر کردی...گلشیفتهجان جوانهای زیادی هستند که تو را میخوانند و حالا میخواهند بازیگر بشوند تو چه کمکی می تونی به اونها بکنی؟ بزرگترین کمکم اینه که بگم این حرفه را درست بشناسن . چه جوری؟ میشه خواند و تئاتر کار کرد چون تئاتر یک کلاس برای بازیگر شدنه. من یک جوان شهرستانی غریب هستم، چه کنم که یک گروهی به من اجازه بدهند باهاشون کار کنم؟ یک سری آدم بشن، با هم کار کنن، بنویسن، برن توی خیابون اجرا کنند، کسی که عاشق بازیگری باشه این کار را میکنه. تو تئاتر کار میکنی؟ در بچگی در جشنوارهی عروسکی کار کردم و بعد هم یک تئاتر در دوازده سالگی با پدرم برای بیماران هموفیلی و همینطور مریم و مردآویج را با پدرم کار کردم. دانشگاه رفتی؟ بله، ولی ول کردم . چه رشتهای؟ موسیقی. حالا چطور شد؛ من داشتم می رفتم اتریش که سولیست بشم. هفتهی آخر با بلیط و خونهی اجاره شده در وین، گفتم من نمیخوام برم. احساس کردم این چیزی نیست که من از زندگیام میخوام. زمانی که موسیقی میخوندی، میخواستی نوازندهی درجهی یکی بشی؟ بله، ولی کاملاًٌ اشتباه بود، چون من زمانی که هنرستان میرفتم ملودیهای باخ و موتزارت رو میزدم ولی متالیکا گوش میکردم. دیروز با آریا عظیمینژاد عزیزم صحبت میکردم و گفتم ما بین شجریان و محمد اصفهانی و شوپن و چایکوفسکی و حتی گاهی بین جواد یساری و لئونارد کوهن موندیم. این خصوصیات موسیقیایی ماست. در فیلم "میم مثل مادر" ویلون را خیلی درست و خوب میزدی. قبلاً ساز زهی زده بودی؟ من از 4 سالگی پیانو میزدم و معلمهای مختلفی داشتم که مهمترینش سروش دهبستی بود. روی من یک سرمایهگذاری فرهنگی شده بود که یک پیانیست بزرگ بشم و از 12 سالگی در هنرستان موسیقی تحصیل میکردم. هنرستان خیلی سطح بالا بود و ما از هر نظر پخته و عالی بودیم. در همان جا با سازهای مختلف آشنا شدم و در فیلم هم مدام به آقای ملاقلیپور میگفتم که شما هم اگر نخواین که دقیق ویولن بزنم من میخوام. چون دوستان من این فیلم را میبینند و میگویند خاک بر سرت تو که هنرستانی بودی چرا اینجوری زدی. رغبت آهنگسازی هم داری؟ بله، بیشتر در تنظیم استعداد دارم، در ملودی کمتر. یک آهنگ دارم که شعرش مال برادرمه ولی بقیهی کارها را خودم انجام دادهم. اینجوریه: ره رو شهر تاریک گربه کجایی نزدیک راه باریک سوی رهایی اینها دو تا گربه هستند که با هم سؤال و جواب میکنند ساکسیفون هم داره.. قرص ماه توی چشات خوابیده آروم دوست دارم یک لحظه باز بشینی پهلوم. من خیلی وقت پیش به این نتیجه رسیدم که ما به دنیا اومدیم تا فرشته بشیم. و فرشته شدن هم مثل تمام کارهای دیگه احتیاج به مشق کردن داره تو نمیخوای فرشته بشی؟ به نظر من فرشته ها بدبختن چون نمیتونن کار بد بکنن. ولی به نظر من اینکه آدم بتونه کار بد بکنه و نکنه، یک گل میشه که تنها رسالتش تو این دنیا اینهکه زیبا باشه. به مرگ زیاد فکر میکنی؟ به طور غیر معمول از کودکی و بعد از آن هم مرگ ملاقلیپور من را تکان داد . مرگ باعث میشه که ما عمیق بشیم. خیلی آموزنده است و چیزهای خوبی به ما یاد میده. گفتی ملاقلیپور را دوست داشتی، چرا؟ یک وجه مشترک بین ما بود که در عین حال که دور و برمان شلوغ بود، خیلی تنها بودیم. ملاقلیپور آدم غمگینی بود، دائم میخندید ولی پشت تمام اینها یک اندوه وجود داشت، احساس غبن و از دست دادن در او لبریز بود. چه چیزهایی به تو یاد داد؟ بزرگترین خصوصیت او این بود که با درد انسانهای دیگر درد میکشید و یک بار در رستورانی در کیش به پسر نابینایی برخورده بود که آواز میخواند و برای ملاقلیپور نامه نوشته بود که من همیشه دوست دارم در فیلمی آواز بخوانم. بعد در "میم مثل مادر" آمد و خواند یا دختری را در خیابان با ویلچر دیده بود گفت این برکت فیلم ماست که نقش دختر جمشید هاشمپور را بازی کرد. آن دختر هیچوقت حرف نمیزد و بعد از آن فیلم شروع به حرفزدن کرد. او هم متقابلاً تو را دوست داشت؟ اوایل نه، کمی با نظرات من جنگ داشت ولی بعد که من دستم را زدم توی شیشه... مگه توی میزان سن نبود؟ نه. قرار بود با کپسول بزنم . چرا با کپسول نزدی؟اصلاً مگر فیلمبردار پیچ تیلت و پن را نبسته بود؟ دست خودم نبود به فیلمبردار هم ندا داده بودم که یک اتفاقی میافتد ولی نمیدونستم چی. در حوزهی کار بازیگری دو راه وجود دارد که به نقشت برسی؛ یا تکنیکال یا غریزی. تو خیلی غریزی هستی و به نظرم اگر قرار باشد اتللو را بازی کنی باید هر شب یک دزدمونا را خفه کنی! خفه نمیکنم ولی به اندازهی اتللو پیر میشوم. موهای من در "میم مثل مادر" سفید شد و من صدای سفید شدن موهایم را شنیدم. یک بار دست من در صحنهای که بچهرا دارم میاندازم، یکهو سیاه شد و من بیهوش شدم. من توی سیاهی بودم و فقط صدای ملاقلیپور بود که میگفت: گلی جان دخترم! دردهات رو بده به من ! دردهات رو بده به من ! من انگار ته چاه بودم و دائم چنگ میانداختم به صدای او تا از چاهی که در آن سقوط کرده بودم بیرون بیام. گلشیفته همین الآن دلت میخواد تو این چکهی آخر مصاحبه چه چیزهایی بگی؟یا یه جور دیگه بگم الآن در این صفحه یک جایی داری برای محاکات. من خیلی ناراحتم که طبیعت ایران اینطور شده. نمیدونم چرا نباید در مدرسهها درس محیط زیست داشته باشیم که بچهها بدونن آیا پلاستیک در طبیعت میمونه؟ چطور بچهها میتونن توی کویر یا سر آب گنجشکها را بکشند. گنجشک آبی، زرد و... چرا خاک را پاس نمیداریم ما که همیشه مقدسترین جاها برامون کنار آب بوده، زمین بوده، زمین مادر بوده و الآن هیچی نیست. من میگم آدمیان از بین برن مهم نیست، هنر 20 سال عقب بمونه مهم نیست، ولی ببر مازندران را کی دوباره درست میکنه؟ اگر نسل گوزن زرد که مخصوص ایرانه از بین بره کی دوباره آن را به وجود میآره؟ درختهای پانصد سالهی شمال را که قطع میکنند چه جوری جبران میشه. من باید کاری کنم که چیزهایی را که داره از بین میره و من عاشقشون هستم، حفظ کنم. به خانوادهات به خصوص به بهزاد سلام من را برسان