پرونده ای برای مهاجرت اهالی موسیقی

پرونده ای برای مهاجرت اهالی موسیقی

از در نشد، از پنجره!

حمید منبتی- ماجرای این پرونده از اسفند 85 شروع شد. با نادر داودی، فریدون صدیقی، عادل فردوسی‌پور، نیکی کریمی و بابک ریاحی‌پور (دبیران افتخاری ویژه‌نامه نوروز 86) نشسته بودیم و راجع به سوژه‌های هر بخش صحبت می‌کردیم و دبیران افتخاری هم نظرات و پیشنهادات خود را می‌گفتند. پیشنهاد تهیه گزارش از موزیسین‌هایی که از ایران رفته‌اند را همانجا بابک ریاحی‌پور داد.

قضیه قرار بود در حد یک گزارش دو صفحه‌ای یا نهایتاً چهار صفحه‌ای باشد که به دلایلی از جمله کمبود وقت، برای آن ویژه‌نامه میسر نشد. از آن به بعد اما هر بار عزم‌مان را برای تهیه آن جزم کردیم دیدیم که با چه مقوله گسترده‌ای مواجهیم. هر بار صفحات بیشتری به آن اختصاص دادیم تا رسید به اینجا که بشود پرونده یک نسیم!

 

 ***

این پرونده قرار است درباره پدیده مهاجرت - یا آن طور که حمید اسفندیاری «فرار مغزها» می خواندش- در بین موزیسین‌ها بحث کند. چند گزارش داریم درباره موزیسین‌های مهاجر. اول آن ها که به هر دلیل از این ایران رفتند تا در جای دیگری از کره خاکی(!) به کار و فعالیت بپردازند. دوم آن ها که از لس‌آنجلس یا هر جای دیگر به ایران آمدند در اینجا به فعالیت در زمینه موسیقی بپردازند. این بخش شامل موزیسین‌های دورگه یا خارجی هم می‌شود. در گزارش دیگری به موزیسین‌های زیرزمینی ایران پرداختیم که بعضاً حرف از رفتن زده‌اند.

این پرونده بخش‌های دیگری هم دارد که ممکن است در نظر اول چندان مربوط به ماجرا نباشد، اما برای تکمیل پرونده‌ای درباره مقوله «مهاجرت» لازم و یا جالب به نظر می‌رسیدند. مثل گزارشی در مورد موزیسین‌هایی که همزمان با انقلاب ( که اکثر موزیسین‌ها از ایران به آمریکا رفتند) ماندند و کناره‌گیری از عشق و هنرشان را به ترک وطن ترجیح دادند. یا گزارش دیگری درباره کسانی که برای اجرای موسیقی یا دیدن خانواده و... دائم به کشورهای دیگر سفر می‌کنند و باز به ایران برمی‌گردند. همچنین گزارشی داریم از خوانندگان لس‌آنجلسی که به ایران رفت و آمد می‌کنند یا برای گرفتن مجوز کارشان در ایران اقدام کرده‌اند و یا اینکه شایعه این دو مورد درباره آن ها شنیده می‌شود. در گزارش دیگری به موزیسین‌هایی پرداخته‌ایم که با نام «ایرانی» در موسیقی جهان شناخته شده‌اند.

به همه این ها اضافه کنید یک گزارش تحلیلی درباره این که اصلاً علت اجبار موزیسین‌ها به مهاجرت چیست، چه کنیم که این اتفاق کمتر رخ دهد، آیا اصولاً آن قدر به موزیسین‌ها بها می‌دهیم که توقع داشته باشیم از ایران نروند، و موارد دیگر. به علاوه تعدادی یادداشت و مصاحبه از کسانی که به نحوی با این مسأله درگیر بوده‌اند.

این پرونده همچنین می‌توانست - به پیشنهاد دوستان و کارشناسان- بخش‌های دیگری را نیز شامل شود. از جمله گزارشی درباره کسانی که از اینجا به آن طرف آب‌ها شعر و ترانه و ملودی و... می‌فرستند یا گزارشی از دانشجویان موسیقی که در خارج از ایران - در کشورهایی مثل ارمنستان، اتریش، آمریکا و...- درس موسیقی می‌خوانند و پس از فارغ‌التحصیلی ترجیح می‌دهند دیگر به ایران بازنگردند. از این دست بسیارند موضوعاتی که شاید به این پرونده ربطی پیدا کنند، اما نهایتاً تصمیم بر این شد که به همین موضوعات حاضر بسنده کنیم. چراکه در غیر این صورت کل نسیم را باید به این پرونده اختصاص می‌دادیم!

در همین موارد ذکر شده هم ممکن است باشند کسانی که از قلم افتاده‌اند. پس از چاپ پرونده قطعاً افراد دیگری به ذهن خودمان و دیگران می‌رسد که از لیست ما جا مانده‌اند. اما به هر حال تلاش ما بر این بوده که نام کسی را از خاطر نبرده باشیم. اما از فراموشی گریزی نیست! ضمن اینکه تا همین حد هم باید تشکر کنیم از دوستانی مثل رضا مقدس (موزیسین و صدابردار مقیم کانادا و مدیر کمپانی بم‌آهنگ) که در تکمیل لیست و اطلاعات نقش بسزایی داشت. هر چند که قول او درباره امکان مصاحبه با بابک امینی، کاوه یغمایی، مامک خادم و... به دلایلی به واقعیت نپیوست که اصلی‌ترین دلیل آن مشغولیت او به کنسرت مامک خادم در کانادا بود که رضا هم به عنوان نوازنده در آن حضور داشت.

 

 ***

وقتی بابک ریاحی‌پور چنین سوژه‌ای را مطرح کرد، طبیعتاً تعدادی نام به ذهن همه‌مان رسید که شامل موزیسین‌هایی بود که همه می‌دانیم از ایران رفته‌اند؛ امثال شادمهر عقیلی و کاوه یغمایی و بابک امینی و...

اما هر چه جلوتر آمدیم عکس‌العمل ما تنها یک چیز بود: «حیرت»! حیرت از خیل بی‌شمار موزیسین‌هایی که طی این 5-4 سال بی‌سر و صدا از ایران رفته‌اند و ما همچنان تصور می‌کنیم تعدادشان همین 8-7تایی است که همه می‌دانیم.

امیدواریم این پرونده به مثابه تلنگری باشد برای سردمداران فرهنگی مملکت تا ببینند سیاست‌هایی که در حرف قشنگ و زیبا هستند، در عمل چه تأثیر مخربی می‌توانند داشته باشند. مگر ما چند موزیسین حرفه‌ای در کل ایران داریم که بیش از 30 نفرشان از مملکت بروند و کک‌مان هم نگزد!؟ عزیزان مسئول اگر واقعاً این آمار برایشان اهمیت ندارد که هیچ، مزاحم وقت شریف‌شان نمی‌شویم! اما اگر خلاف این را می‌خواهند ثابت کنند، خواندن این پرونده و مرور روی اسامی آن فرصت مناسبی است. اسامی‌ای که هر کدام بخشی از استعدادهای جوان موسیقی ایران را شامل می‌شدند و حتی پس از مهاجرت توانسته‌اند بعضاً موفقیت‌های بزرگی نیز کسب کنند.

ما می‌توانستیم همه این ها را در قالب اهداف و چارچوب‌های خودمان هدایت و تربیت کنیم. تنها با اندکی تساهل و تسامح. سعید شنبه‌زاده که در اروپا و آمریکا به نام می‌شناسندش و در راه شناساندن موسیقی خوب ایران به دنیا تلاش بی‌بدیلی داشته، در ایران ممنوع‌الخروج است. نمی‌گوییم که موزیسین‌ها اشتباهی نداشته‌اند؛ حتماً داشته‌اند. اما اگر مسئولین مملکتی ده درصد آنچه که خود در سیاستگذاری‌ها و برنامه‌ریزی هایشان اشتباه می‌کنند، برای اهالی موسیقی حق اشتباه قائل بودند، امروز با چنین آماری از مهاجرت خنیاگران روبه‌رو نبودیم.

اگرچه نمی‌توان آب رفته را به جوی بازگرداند، اما هنوز اندک آبی ته جوی مانده - که در شرف گندیدن است!-  هنوز می‌توان جلوی این ماجرا را گرفت تا همین‌ها که مانده‌اند، هوای رفتن نکنند. به قول شخصیت دختر فیلم «پر پرواز»: «از در نشد، از پنجره»! آیا هنوز درها قابل اطمینان‌اند یا باید به فکر پنجره بود؟

 هجرت سرابی بود و بس...

لیلی نیکونظر- شاید آن زمان که خواننده مطرح آن‌ور آب‌ها، مثل همیشه خود، صدای گرفته و خش‌دارش را در گلو حجم داد و خواند: «هجرت سرابی بود و بس/ ... خوابی که تعبیری نداشت/ هر کس که روزی یار بود/ اینجا مرا تنها گذاشت» پایان‌نامه موسیقی‌دانان مهاجری را قرائت می‌کرد که هجرت سرابشان شده و جز «درد و دروغ» نصیبشان نشده بود و در آستانه تمام شدن و اضمحلال می‌خواندند: «از تندباد حادثه/ گفتی که جان در برده‌ایم/ اما چه جان در بردنی؟/ دیریست در خود مرده‌ایم»

30 سال پیش، سیل مهاجرت که آغاز می‌شود، تقریباً تمامی اهالی موسیقی پاپ هجرت می‌کنند. موسیقی پاپ ایرانی، اینجا، از میان می‌رود و در آن سوی آب‌ها، در لس‌آنجلس و آن حوالی به حیاتش ادامه می‌دهد. عده‌ای در این فاصله می‌برند و عده زیادی هم می‌بازند. عده‌ای به حرفه خود می‌پردازند و عده‌ای دیگر یک سکوت طولانی را آغاز می‌کنند. «ایرج جنتی عطایی» در کتاب «مرا به خانه‌ام ببر» در گفت‌وگو با «یغما گلرویی» می‌گوید: «من بعد از تبعید، سال‌ها به کار ترانه نپرداختم. سال‌های آغازین تبعید من، به کار گل و به هر روی فراهم کردن حداقل امکانات زیستن و تن در ندادن و نفروختن، گذشت و تلمذ و تحصیل در دانشگاه چلسی لندن» و در ادامه این گفت‌وگو، در پاسخ به سوال بعد که از دلیل این اتفاق می‌پرسد، پاسخ می‌دهد: «چون من گرفتار آشفتگی فکری، دوباره بازیافتن خود و فرهنگ و مردم و مبارزه و جهان و همه این ها... بودم» و باز ادامه می‌دهد: «تعداد ترانه‌هایی که من در اینجا ساخته‌ام واقعاً زیاد نیست، نسبت به سالیانی که در تبعید هستم. شاید در 25 سال، در مجموع 30 ترانه هم نداشته باشم. باید بشمارم.»

این شاعر و ترانه‌سرای معروف، موفق‌ترین یا در زمره موفق‌ترین ترانه‌سرایان خارج از کشور است که اینطور از سکوت و زمان‌های از دست رفته می‌گوید. «اسفندیار منفرد‌زاده» آهنگساز مشهور پیش از انقلاب، با کارنامه قابل توجه و حسرت‌برانگیزی که موسیقی متن چند فیلم مهم سینمای پیش از انقلاب را در خود ثبت کرده است و یکی از رئوس مثلثی طلایی است که دو راس دیگر آن «فرهاد» و «شهیار قنبری» ترانه‌سرا بودند ولی، سال‌هاست که در سکوت به سر می‌برد. او که به قول خودش این روزها دوران بازنشستگی را پشت سر می‌گذارد، با خواننده‌های لس‌آنجلس هم میانه خوبی ندارد و در پرسشی که علت سکوتش را جویا می‌شود، پاسخ می‌دهد: «برای چه کسی آهنگ بسازم؟!»

موج مهاجرت موسیقی‌دانان و اهالی موسیقی؛ خواننده‌ها، ترانه‌سرایان و آهنگسازان همین‌طور در سال‌های پس از انقلاب هم ادامه پیدا می‌کند. حتی «بابک بیات» هم زمانی سودای مهاجرت به سرش می‌زند، ایران را ترک می‌کند و دوباره به وطن باز می‌گردد. ادامه مشهور موج مهاجرت به «شادمهر عقیلی» هم می‌رسد؛ خواننده‌ای که به گمان خیلی‌ها، به سرعت راه لس‌آنجلسی شدن را پیش و از جایگاه استحقاقی خود فاصله گرفت. این اواخر بحث مهاجرت اهالی موسیقی با سفر «محسن نامجو» پیش آمده است؛ خواننده‌ای که مخالفان و موافقان افراطی‌اش و بحث‌های داغ‌‌شان او را بالاخره تا لقب «باب دیلن ایران»(!) پیش بردند.

«خشایار اعتمادی» اولین خواننده پاپ دوره جدید، درباره مهاجرت‌ اهالی موسیقی و سوژه این گزارش می‌گوید: «مهاجرت با خلق و خوی ما سازگار نیست. اینجا با همه کم و کاست، برای موسیقی‌دانان و آهنگسازان ایرانی بهتر است. خیلی‌ها رفته‌اند و بازگشته‌اند. «فرزین خلعتبری» و «بابک بیات» جزو همین دسته بودند. حتی «عباس پژمان» بهترین و موفقیت‌‌آمیزترین آثارش را در این مملکت ساخته است. هنرمندی که اینجا و در این سرزمین زیست می‌کند، سلیقه و ذائقه مردم را بهتر و بیشتر می‌شناسد. به همین خاطر است که خیلی از آهنگسازان خوبی که اتفاقاً همان اوائل هم از ایران مهاجرت کردند، مدت‌هاست که کار خوبی ارائه نداده‌اند یا آنقدر باهوش هستند که سکوت کنند.»

خشایار اعتمادی که این روزها هشتمین آلبوم خود؛ «خدا تو رو ببخشد» را به بازار فرستاده، به قول خود هیچگاه برای مهاجرت وسوسه نشده است: «پنج- شش سال پیش، برای ملاقات با فامیل و اهالی خانواده از ایران خارج و آنجا از نزدیک با محیط کار و طبع و خلق و خوی مهاجران موسیقی آشنا شدم. موافق با خلق و روحیات من نبود. فکر می‌کنم هنرمندان داخل ایران، با وجود تمام محدودیت‌ها، نگاه عمیق‌تری به فرهنگ‌ها و ارزش‌های ایرانی دارند و آن ارزش و صیانتی که برای هنر ایرانی قائل هستند وجاهت بیشتری دارد.» اعتمادی ادامه می‌دهد:‌ «موسیقی‌دانانی که از ایران خارج می‌شوند، کمتر به اندازه گذشته خود می‌درخشند. هرچند، نباید کم‌لطف باشیم و بهتر است که اول در جایگاه آن ها قرار بگیریم و بعد به جای آن ها تصمیم بگیریم. اما در کل، با وجود تمام کم‌لطفی‌هایی که اینجا به موسیقی‌دانان می‌شود، کم‌لطفی‌هایی که در حق موسیقی ما می‌شود و به بدعت‌ها و نوآوری‌ها اجازه رشد نمی‌دهد؛ مهاجرت، تنها باعث می‌شود از فضای حس و حال و اندیشه و خرد جامعه خودت دور شوی. البته آن ها که مهاجرت می‌کنند هم دلایل خودشان را دارند. وقتی بستری را برای شکوفا شدن مهیا نمی‌بینند، ترجیح می‌دهند بروند جایی که بتوانند کار کنند.»

البته اعتمادی این را انکار نمی‌کند که: «در خارج هم آهنگسازان خوبی داریم.» هرچند که همچنان اعتقاد دارد: «عده زیادی می‌روند و با ندامت باز می‌گردند، چون شرایط آنجا با روحیات و خلق و خوی کسی که اینجا به دنیا آمده و اینجا رشد کرده و در همین سرزمین اعتبار کسب کرده، چندان هماهنگ نیست.»

کارشناس موسیقی؛ «فریدون شهبازان» هم می‌گوید: «عده‌ای می‌روند و موفق می‌شوند، عده‌ای هم موفق نمی‌شوند.» اما شهبازیان این جریان را در یک کلام «به ضرر صددرصد فرهنگ و هنر مملکت» می‌داند. «فواد حجازی» نوازنده و آهنگساز، با خنده می‌پرسد: «حالا اینکه «محسن نامجو» رفته، به نظر شما خیلی مهم است؟!» و ادامه می‌دهد: «آن ها که مهاجرت می‌کنند، دو دسته هستند: یا کاملاً بی‌عرضه هستند و یا خیلی نابغه. پاسخ این خیلی نابغه بودن یا خیلی بی‌عرضه بودن را خود موسیقی می‌دهد. عده‌ای رفته‌اند آن ور و پیازفروش(!) شده‌اند. عده‌ای هم رفته‌اند و موفق شده‌اند. یک عده که استعداد موسیقی نداشته‌اند هم دست از پا درازتر برگشته‌اند. یک عده هم بودند که هی استاداستاد می‌شنیدند، رفتند آن ور آب و نتوانستند کار کنند و بازگشتند. البته اگر خوب بودند، آنجا نگهشان می‌داشتند!»

خواننده و سرپرست گروه «خنیا»؛ «پری ملکی» هم می‌گوید: «مهاجرت یک موزیسین، از اینجا به جای دیگر اصلاً درست نیست. موسیقی در هر جامعه‌ای از شرایط تاریخی، جغرافیایی و خصوصیات فرهنگی آن جامعه نشات می‌گیرد. من چطور می‌توانم در کنار رود «راین» آواز «دشتی» بخوانم یا «شور»؟! رود «راین» آن احساسی که می‌خواهم به من نمی‌دهد. البته موسیقی‌دانانی هم داریم که در خارج از ایران زندگی می‌کنند، می‌آیند و می‌روند. اما مهاجرت یک موسیقی‌دان از کشورش به طور کلی دردی از ما دوا نمی‌کند، هرچند که موسیقی خودش دنیای پر وسعتی است.» ملکی ادامه می‌دهد: «برای من هم این وسوسه پیش آمده که از ایران بروم، اما اینجا وطن من است. تنها در صورت ماندن می‌توانم دانسته‌ها و آگاهی‌هایم را به جوان‌ترها منتقل کنم. هرچند این روزها، اوضاع موسیقی ما همه‌اش بلاتکلیفی است.» خواننده گروه «خنیا» ولی در نهایت انکار نمی‌کند که: «تک و توک آهنگسازانی هم بودند که رفتند و موفق شدند. شاید اگر خیلی از آن ها که اوایل انقلاب رفتند، نمی‌رفتند و می‌ماندند، به اندازه حالا موفق نمی‌شدند.» او اعتقاد دارد: «به نظر من درست این است که ادامه بدهیم. اینجا هم ادامه بدهیم. شاید گشایشی بشود و ما بتوانیم راحت‌تر کار کنیم و به فعالیت‌های هنری‌مان بپردازیم.»

کارشناس موسیقی ارشاد، نوازنده کمانچه و ویلن؛ «داوود گنجه‌ای» می‌گوید: «من همه جا رفته‌ام. هیچ کجا مثل ایران نیست. مردم به این خوبی، هوای به این خوبی...! کجا برویم؟ من اینجا همه‌اش رئیس بوده‌ام و وضع خوبی داشته‌ام. در جوانی‌‌ام هم آنقدر خارج رفته‌ام و کنسرت داده‌ام که سیر شده‌ام. فکر می‌کنم انسان موفق، همه جا موفق است. الان داماد من... داماد مرا می‌شناسید؟ «اردشیر کامکار» می‌خواهد برود خارج کنسرت بدهد، عزا گرفته است. فقط اینجا کمی محبت‌ها کم شده است. برو از قول من بنویس سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد...!»

«رامین بهنا»، سرپرست آهنگسازان گروه‌های «راز شب» و «زی بازی» و آهنگساز فیلم‌ها و سریال‌هایی چون «نسل سوخته» و «دوران سرکشی» که چند سالی هم رهبری ارکستر «محمد نوری» را بر عهده داشته، می‌گوید:‌ «گاهی فکر مهاجرت به ذهن من هم خطور می‌کند. ممکن است روزی هم جدی شود، اما تا حالا که جدی نشده. به شرایط هم بستگی دارد. کلی اگر می‌پرسید، موزیسین، فیلمساز، نویسنده، شاعر و کلاً هنرمندان با فرهنگ مملکتشان گره خورده‌اند. برای کسی که از ابتدا در وطنش رشد کرده، آرزوهایی داشته، فکرهایی داشته و از ابتدا با هنر و فرهنگ مملکتش نزدیک و همسایه بوده، مهاجرت بسیار سخت است. برای من زیاد پیش می‌آید که به خارج از کشور سفر کنم. آنجا که می‌روم گاهی احساس می‌کنم نمی‌توانم موزیک بنویسم؛ انگار ریشه‌ام را زده‌اند.» او ادامه می‌دهد: «شرایط هم البته سخت شده است. کاشکی می‌رفتیم ارشاد و کارمان تصویب نمی‌شد. کاش از ابتدا می‌دانستیم کارمان ممنوع است و تکلیفمان روشن بود. امروزه قصه این است که بلاتکلیفیم؛ مجوز کارها را می‌گیریم، مجوز کنسرت را می‌گیریم، اما به مرحله اجرا که می‌رسیم، همه چیز خراب می‌شود. من شش- هفت ماه پیش کنسرت داشتم؛ هفت خوان رستم را پشت سر گذاشتم. ما این روزها با عشق‌مان کار می‌کنیم. اما تا کی؟ کی قرار است از انگیزه بیفتیم؟ چقدر، چند سال با عشق کار کنیم؟»

این آهنگساز معتقد است:‌ «اتفاقاً شرایط کار در خارج از ایران سخت‌تر است. برای پرودیوس CD، با مشکل مواجه خواهیم شد. ارتباطمان را با موسیقی، اهالی موسیقی و فرهنگمان قطع خواهیم کرد. هرچند این ها را هم نباید فراموش کنیم؛ گروهی مثل «دستان» در خارج از ایران موفق شدند و اجراهای موفقی دارند؛ چه از لحاظ اجرا و چه از لحاظ بحث‌هایی که این روزها روی موسیقی‌شان می‌شود. تعداد کنسرت‌های شجریان و علیزاده را در خارج از کشور بشمارید و با اینجا مقایسه کنید. متاسفانه شرایط، اینجا خیلی سخت شده و سنگ‌اندازی‌ها باعث این ماجرا می‌شود، وگرنه هنرمندها عاشق مملکتشان هستند. اما چه کار باید کرد؟»

«حبیب مفتاح بوشهری» آهنگساز و نوازنده بوشهری از دلایل مهاجرت موسیقی‌دانان، اینطور می‌گوید: «هرکس مهاجرت می‌کند، بالاخره دلیلی دارد. من فکر می‌کنم هرجا که بروم و بمانم و بتوانم زندگی و کار کنم، برای مهاجرتم دلیل خوبی است؛ حالا چه فرانسه، چه برزیل، چه تهران یا بوشهر. هرجا بتوانم خوب زندگی کنم، آنجا زندگی می‌کنم. اگر من به فرانسه مهاجرت کرده‌ام، به دلیل این است که من می‌توانم آنجا کارهایی انجام بدهم که اینجا نمی‌توانم. من حرفه‌ام موسیقی است و در ایران بیشتر از 3- 4 کنسرت نداشتم، اما در خارج از کشور می‌توانم در سال 50- 60تا کنسرت داشته باشم و هرچه اجرای بیشتری داشته باشم به موفقیت، تجربه و شناخت بیشتری می‌رسم؛ هم شناخت خودم از موسیقی و هم شناخت بیشتر مردم از موسیقی من. نمی‌گویم اینجا آزادی نیست و آنجا هست؛ می‌گویم آنجا امکانات و اتفاقاتی پیش روی من است که اینجا، در ایران پیش نمی‌آید.» او در ادامه می‌گوید:‌ «من اینجا را دوست دارم. مردم مرا درک می‌کنند، زبان مرا می‌فهمند، باحال‌تر و بااحساس‌تر هستند. ولی من که حرفه‌ام موسیقی است در ایران نمی‌توانم زندگی کنم. پس باید به فکر چاره باشم.‌ آنجا امکان اجراهای بیشتر دارم، درآمد بیشتری دارم و می‌توانم زندگی‌ام را بچرخانم...»

این نوازنده سازهای کوبه‌ای در ادامه حرف‌هایش به این اشاره می‌کند که بهتر است آن ها خودشان از موسیقی‌دانان ایرانی دعوت کنند، تا اینکه موزیسین‌ها خودشان بی‌گدار به آب بزنند. مفتاح بوشهری می‌گوید: «70 درصد موسیقی‌دانان ما در خارج موفق بوده‌اند و تنها 30 درصد به دلیل نداشتن توانایی کافی نتوانسته‌اند آنجا کار کنند و دوام بیاورند.» او بحثش را اینطور به پایان می‌رساند: ‌«عده‌ای هم بوده‌اند که راه و چاه را بلد نبوده‌اند و نتوانسته‌اند با جامعه موسیقی اینجا ارتباط برقرار کنند و به طور کلی نتوانسته‌اند ارتباط بگیرند. همین ها باعث شده این افراد سر از آشپزخانه رستوران‌ها در بیاورند، کارشان را فراموش کنند و اصلاً به یاد نیاورند برای چه مهاجرت کرده‌اند...»

بحث و صحبت کم نیست، اما همان ترانه که ابتدای این نوشته آوردیم را به یاد بیاورید. شاید برای این خاتمه خوب باشد: «من با تو گریه کرده‌ام/ در سوگ همراهان خویش/ آنان که عاشق مانده‌اند/ در خانه بر پیمان خویش» ... در خانه بر پیمان خویش!

رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.
  • کشته شدن کیومرث پورهاشمی، فرمانده ارشد سپاه در حمله مخالفان بشار اسد در سوریه
  • تنش و درگیری در پرواز تهران - استانبول؛ تلاش مرد«الله‌اکبر گویان»برای باز کردن در هواپیما حین پرواز
  • دیپلمات اسبق جمهوری اسلامی به ترامپ پیشنهاد داد با جمهوری اسلامی به توافق برسد و تاریخ‌ساز شود
  • فرمانده کل سپاه: آتش‌بس در لبنان «شکستی راهبردی و خفت‌بار برای اسرائیل» بود
  • حمله هوایی اسرائیل به انبار موشک‌های میان‌برد حزب‌الله در جنوب لبنان یک روز پس از آتش‌بس
  • پزشکیان فردای انتصاب پسرش به عنوان مشاور خود:عده‌ای با توصیه آمده‌‌اند و مدیر شده‌‌اند
  • سرباز سابق بریتانیایی به اتهام همکاری با سپاه پاسداران مجرم شناخته شد
  • عکس‌های جنجالی ریحانه پارسا از سفرش به جزیره بالی
  • صدای فردوسی پور توقیف شد؛نهاد ناظر وابسته به صدا و سیما: فردوسی پور آنلاین هم نباید گزارش کند
  • عراقچی تلویحا تائید کرد که ادامه تحریم های غرب جمهوری اسلامی را به سوی سلاح هسته‌ای سوق می‌دهد