یانگومیسم
یانگومیسم
• زندگینامه کامل یانگوم• یانگوم ازدواج نکرده است• یانگوم به تهران می آید• یانگوم چند بار تا مرز ازدواج پیش رفته است• یانگوم، محبوب دلهای ایرانیان• سفر یانگوم به فیلیپین اینها تنها پاره ای از تیترهای درشت و رنگی مجلات مختلف چاپ شده در کشور همراه با عکس و پوستر Lee Yeong-ae بازیگر زن کره ای است که در کیوسک های مطبوعاتی ، چشمان هر رهگذر را به خود معطوف می کند.مدتی است (از تاریخ 5 آبان 85) از شبکه دوم سیما سریالی بنام «جواهری در قصر» پخش می شود که طرفداران بیشماری پیدا کرده است . محور اصلی داستان بر زندگی خانمی به نام «یانگوم» استوار است که با مشکلات و موانع پیش روی خود مقابله کرده و پله های ترقی و پیشرفت را طی می نماید . نمونه این سریالها قبلاً نیز از تلویزیون پخش شده است . سریال " سالهای دور از خانه" به محوریت "اوشین".با وجود جذابیت سریال که کارگردان آن بخوبی از عهده آن بر آمده نکته جالب توجه این است که بیشتر از آنکه روحیه فداکاری ، صبر و استقامت ارائه شده توسط سریال ، مورد توجه بینندگان این سریال در ایران قرار بگیرد این خود لی یونگ آئی ( بازیگر نقش یانگوم ) است که محبوبیت ویژه و خارق العاده ای بین خوانندگان مطبوعات زرد پیدا کرده است. شاید خود بازیگر نقش یانگوم هیچگاه تصور نمی کرد تا آنجا در بین ایرانیان محبوب شود که آمدنش به تهران یک رویداد مهم تلقی گردد.رقابت ها نشریات زرد به جایی کشیده شده که دیگر سرک کشیدن در زندگی خصوصی شخصیت های محبوب داخلی یک امر عادی تلقی می شود. نگاهی به تیتر این نوع مجلات همه چیز را آشکار می کند : «پ. پ : باور کنید ازدواج کرده ام »، « ش.ر: سال آینده حتماً ازدواج می کنم»، «همه چیز درباره ج.ه»، «حسودی شدید پ.پ به م.گ»، «وسائل شخصی ه.ت را دزدیدند»، «مادربزرگ ... در بیمارستان بستری شد» و ...خیلی از افراد جامعه به برکت اطلاع رسانی دقیق بعضی مجلات و روزنامه ها و حتی بعضی ارباب رسانه جمعی، از وضع زندگی و خصوصیات اخلاقی بسیاری از هنرمندان، بازیگران، فوتبالیست ها و .. در داخل و خارج ایران آگاه و مطلع هستند. از نام و نام خانوادگی آنها گرفته تا وضعیت تاهل، رنگ و گل و اسم و ... مورد علاقه، تیپ شخصیتی، تعداد دعواهای خانوادگی، تصمیم برای آینده (من تصمیم دارم برم کیش ... من فعلن قصد ازدواج ندارم.. اگه فرصت کنم با دوستام می رم ... )تصویر رنگارنگ و متنوع یانگوم که این روزها دراکثرمجلات و نشریه ها و سایت ها و ... جلوه گری می کند ، تنها تصویری است از شخصی که نقش فداکاریها و مشقتها و استقامت های خانم یانگوم را بازی نموده است . اما تصویر واقعی یانگوم در جامعه ما، تصویر خون دل خوردن مادران داغدیده ای است که در راه اعتلای وطن و شکوهمندی ایران عزیز، صبر و مشقت و استقامت را در پیش گرفته اند، زخم زبانها شنیده اند و دشمنی ها دیده اند. تصویر یانگوم ما، تصویر همسر شهید برونسی است (خواندن کتاب خاکهای نرم کوشک تالیف سعید عاکف را به همه عزیزان مؤکداً توصیه می نمایم ) که با کمترین امکانات زندگی، عاشقانه در کنار همسر خویش هزاران درد و مصیبت و رنج و زخم زبانها را برخویش هموار نمود و از مشکلات خم به ابرو نیاورد و فرزندانش را به تنهایی بزرگ و تحویل اجتماع داد.صحبت بر سر یانگوم نیست. صحبت بر سر ابتذال فرهنگی است که روز به روز جامعه ما بیشتر در آن غرق می شود . و درعین حال بحث بر سر دین و مذهب نیست. نمی دانم چرا هرگاه سخن از فرهنگ و ابتذال به میان می آید همه به فکر دین و مذهب آنهم در قالب تحجر گرایانه اش می افتند . علت دین گریزی ما و روی آوردن به ابتذال هم همین مساله است. چون همه چیز را سیاه یا سفید می بینیم. افراط و تفریط. دین و مذهب فقط مارا به یاد متحجرین خوارج منش می اندازد و به غلط می اندیشیم دینداری یعنی همین. عدم اعتقاد به دین و مذهب نیز ما را چهار نعل بسوی قهقرا می برد. در این زمانه عدم دینداری به معنای « هر کار که دلم خواست می کنم و هر طور که دلم خواست زندگی می کنم» تلقی می شود و دینداری به معنای « در حصار بودن ، خشک بودن و دست و پا بسته بودن » . همین تفکرات باطل و غلط القائی است که سبب شده وقتی به همه چیز بی اعتقاد شدیم احساس آزادی نموده و انجام هر عمل، اقدام و تفکری را برای خود جائز بدانیم و وقتی خود را معتقد دانستیم چون متحجران خشک مذهب، تندروی و مطیع محض بودن و دست از پا خطا نکردن و ... را علم نمائیم.امام حسین (ع) در جمله ای زیبا خطاب به دشمنان دین و آزادی فرمودند : اگر دین ندارید لااقل آزاده مرد باشید. چه بسیارند کسانی که دین ندارند اما شرف و متانت و مردانگی و حریت دارند و حد شخصیت خویش را حفظ می نماید و هرگز اجازه نمی دهند کسی به حریم حریت و آزادگی آنها تجاوز نماید.لازم است سری به خیابانهای شهرمان بزنیم . مسائلی که در شهرمان وجود دارد ، آئینه تمام نمای افکار، سلائق و ذائقه های من و شماست. آیا واقعاً تا این حد نزول کرده ایم؟! آیا خوراک ما و دلخوشی های ما در همین حد است؟ سوای دین و مذهب و حکومت و سیاست، آیا فکر نمی کنید دست هایی دارند ما را به اوج ابتذال می کشانند و آنوقت القاء می کنند که برعکس در حال تجدد و نوگرایی هستیم و ما هم ساده لوحانه باورمان شده که متجدد شده ایم ؟