مصاحبه با محبوبه بیات هنرپیشه تئاتر و تلوزیون

مصاحبه با محبوبه بیات هنرپیشه تئاتر و تلوزیون

اگرچه در سال‌های اخیر حضوری فعال و پررنگ در عرصه تئاتر داشته؛ اما ارائه نقشی باورپذیر در مجموعه تلویزیونی «راه بی‌پایان» سبب شد تا حجم وسیع‌تری از مخاطب با بازی‌اش ارتباط برقرار کند.    خودش باورپذیر شدن نقش را مرهون روان سلامتی می‌داند که در پشت صحنه وجود دارد؛ اما منصفانه نیست اگر بخواهیم جان دار بودن این نقش را بدون حضور او متصور شویم. تهران امروز با محبوبه بیات در مورد کم و کیف این مجموعه تلویزیونی و شخصیت غیرکلیشه‌ای و ضدقهرمان منیر خانم به گفت‌وگو نشسته‌ که از نظر می‌گذرانید.

    
    طی سال‌های اخیر، کمتر شاهد حضور شما در عرصه سیما بوده‌ایم. آیا یافتن فرصتی مناسب برای ایفای نقش متفاوت دلیل این کم‌کاری است؟


    نقش متفاوت بسیار کم است اما در میان نقش‌های پیشنهادی اگر تم داستان هم چنگی به دل نزند حداقل باید از پرداخت دراماتیک قوی برخوردار باشد. واقعیت این است که اغلب متن‌هایی که به تصویب رسیده، سطحی است و پرسوناژها عمق شخصیتی ندارند.با توجه به شرایط موجود و نقش‌های تخت و بدون هویتی که برای بازیگرانی با موقعیت سنی من نوشته می‌شود ترجیح می‌دهم کار نکنم.        پس تم داستان مجموعه «راه بی‌پایان» شاخصه‌های لازم را برای قبول نقش داشت؟    سلیقه من برای کارهای تلویزیونی مطرح کردن همین مسائل است. تلویزیون مدرسه نیست که مدام به‌طور مستقیم مردم را نصیحت کرده و راه و چاه نشان دهد وظیفه تلویزیون معرفی اشکال مختلف زندگی در ابعاد نمایشی است، دیگر تصمیم‌گیری با خود مردم است که چه چیز درست است و چه غلط است. با نصیحت و نطق و خطابه و در مجموع قصه‌هایی که حقیقت را به مردم منتقل نمی‌کنند، موافق نیستم. صداقت عامل اصلی جذابیت قصه‌های ساده اینچنینی است که مبتلا به جامعه امروز است.        این گزیده کاری سبب شد که به سراغ نقش منفی بروید؟    بعد از 37 سال تجربه کاری، مجموعه «راه بی‌پایان» برای اولین‌بار حس امنیت را در محیطی فوق‌العاده سالم و بدون تشتت و جنگ اعصاب ایجاد کرد. به جرات می‌توانم بگویم این مجموعه تنها پروژه‌ای بود که من با تمام وجود با آن ارتباط برقرار کردم. نکته دیگر اینکه اصولاً نقش‌های مثبتی که برای زنان نوشته می‌شود یکدست و یکنواخت است و هیچ نوع بالانس شخصیتی که بازیگر بتواند توانایی خود را محک بزند، ندارند. نقش‌های به اصطلاح منفی که من به آن ضدقهرمان می‌گویم؛ پتانسیل‌های خوبی برای بازیگر دارد چرا که یکنواخت نبوده و ابعاد شخصیتی‌شان جاندارتر است. برای بازیگر لذت‌بخش‌تر است که نقشی را ایفا کند که حس‌هایش نوسان دارد و می‌تواند لحظه‌های متفاوت را به تصویر بکشد. نقش منیر نیز به نوعی ضدقهرمان است چرا که این شخصیت قربانی شرایط اجتماعی و خانوادگی است، قربانی ازدواج ناموفق، القای سیستم پول‌پرستی جامعه و جاه‌طلبی‌های مادی است که منجر به کج‌روی‌‌های شغلی و موقعیتی شده است. در تئاتر متن‌ها محکم‌تر است و منطقی‌تر با شخصیت‌ها برخورد می‌شود، اما در سیما و سینما شخصیت‌های ضد‌قهرمان، شخصیت‌های کلیشه‌ای هستند که در اولین نگاه هم می‌توان تشخیص داد که خلافکارند. اینکه چنین شخصیتی بتواند فریبکارانه و به راحتی اطرافیان را گمراه کند، باورپذیر نیست. طبق گفت‌وگویی که با آقای اسعدیان داشتیم، به این نتیجه رسیدیم که منیر باید ظاهری موقر و دوست‌داشتنی داشته باشد تا بتواند اعتماد اطرافیان را جلب کند، چرا که مسلما اگر مردم به چنین افرادی اعتماد نکنند دیگر سرنوشت حسی و عاطفی‌شان را به او نمی‌‌سپارند. زمانی انسان‌فریب می‌خورد که اعتماد می‌کند، پس این نقش ضد‌قهرمان در آن کلیشه‌ها نمی‌گنجد.        منیر‌خانم با کدهای شخصیتی (مثل سیگار کشیدن و پخش مواد و...) به مخاطب معرفی می‌شود، در واقع به خلوت منیر‌خانم وارد نمی‌شود. این موضوع کار را سخت می‌کرد یا اینکه در پرداخت شخصیت دستتان را باز می‌گذاشت؟    در یکی، دو صحنه کوتاه به زندگی خانوادگی این شخصیت پرداخته می‌شود و در واقع با دوالمان زندگی خصوصی این شخصیت به مخاطب معرفی می‌شود. در کارهای نمایشی نباید کش‌دار و طولانی با سوژه برخورد کنیم. مردم امروز درگیر زندگی ماشینی و سرعتی هستند. حتی در تئاتر هم تماشاگری نداریم که مثل گذشته به مدت طولانی روی صندلی نشسته و به طور مستمر کار را دنبال کند. یک کار نمایشی باید با شرایط روحی و روانی تماشاگر و شرایط زمان خود همراه شود. دیگر لزومی ندارد که قصه‌های طولانی به تماشاگر بگوییم. تماشاگر آگاه با همان دوالمان متوجه می‌شود. باید با صرف‌نظر از حواشی، المانی حرکت کنیم تا بتوانیم به حرف اصلی نزدیک شویم، بنابراین با همان دو کنایه، مشخص می‌شود که منیر ازدواج ناموفق داشته، شوهرش مردی باج‌گیر و خلافکار است که او را فقط برای پول می‌خواهد. در واقع این شخصیت به لحاظ عاطفی و اقتصادی در تنگنا قرار دارد، اما اینکه دستم را در پرداخت شخصیت باز گذاشته یا نه؟ باید بگویم به شخصه در حیطه کارگردانی تئاتر همواره به بازیگر اجازه می‌دهم برداشتی که از نقش داشته را ارائه دهد. چون معتقدم نباید بازیگر را خط به خط راهنمایی کرد. بازیگر باید خود خلق کرده و به درک برسد. آقای اسعدیان نیز به همین روش کار می‌کند.        در عرصه تئاتر، با جلسات دورخوانی، گروه و کارگردان به شناخت واحدی از شخصیت‌ها می‌رسند. آیا چنین جلساتی برای این مجموعه تلویزیونی ترتیب داده شده بود؟    من زمانی به این مجموعه پیوستم که کار کلید خورده بود و فرصتی برای این جلسات نبود. در واقع برخلاف دوستانی که به موضوع تئاتری نگاه می‌کنند، من خیلی هم اعتقادی به این جلسات ندارم. یکی از تفاوت‌های بازیگران تئاتر و سینما در همین است. بازیگر تئاتر در دورخوانی و تمرین قبل از کار نقش را پیدا می‌کند اما زمانی که بحث دوربین پیش می‌آید، تغییر زاویه دوربین، دیالوگ سر صحنه و... سبب می‌شود که نتوانیم صددرصد هیچ چیز از پیش تعیین‌شده‌ای را برنامه‌ریزی کنیم. بازیگری که احساس مسوولیت می‌کند باید متن را خوانده و با گفت‌وگو با کارگردان به نقطه‌نظرهای مشترک برسد اما بازیگری که احساس مسوولیت نمی‌کند با دورخوانی هم مشکلش حل نمی‌شود.        منیرخانم از نقش‌های باورپذیر است، در مجموع بفرمایید چگونه به این نقش رسیدید؟    بخش روانشناختی، جامعه‌شناختی، جغرافیایی و تاریخی شخصیت‌ها که اهمیت زیادی دارد را از خود نقش پیدا می‌کنم. قالب‌ها را نیز با الگوبرداری از افراد جامعه می‌یابم و سپس تمام این موارد را با کارگردان باحسن‌نیتی مثل آقای اسعدیان در میان گذاشته و به نظرات کارگردان توجه می‌کنم. من و آقای اسعدیان هم‌سلیقه بودیم و نقطه‌نظرهایمان سریع یک جهته می‌شد. در مورد برداشت‌های حسی و شخصیتی طبق گفت‌وگویی که با ایشان داشتیم، این نقش را در شخصیت‌های مختلف و حتی طبقات مختلف جامعه بررسی کردیم. منیرخانم نمونه‌ای از آدم‌های تازه به دوران رسیده است که دیالوگ‌های کلیشه‌ای که نماینده شخصیت‌های در واقع سطح بالای جامعه است را به صورت سطحی و اکتسابی می‌آموزند و با همین کلمات کلیشه‌ای و متقلبانه آدم‌های ناآگاه را فریب می‌دهند.    شاید این اشکال بر متن وارد باشد اما دلیل اصرار منیرخانم برای به دام انداختن مینا مشخص نیست.    مینا همه شرایطی که منتهی به وضع موجود می‌شود را دارد. یک دختر تنها، بی‌حامی، چشم و گوش بسته و پناهنده به منیرخانمی است که حریف پدر پیرش می‌شود. همیشه بچه‌های این تیپی قربانی می‌شوند. بی‌پشتوانگی عاطفی و خلأهای اقتصادی و فرهنگی سبب می‌شود به‌راحتی به دام بیفتند. کسی که اقتصاد تامین‌شده داشته باشد، گیر این آدم‌ها نمی‌افتد مگر اینکه مریض باشد و بخواهد زندگی نامرتبی داشته باشد.        بازیگر مقابل چقدر برایتان اهمیت دارد؟    وقتی بازیگر مقابل شما جان‌دار است، حس را می‌فهمد و بده‌بستان خوبی دارد، خلاقیت شما بالا می‌رود. وقتی شما توپی را به یک نفر پاس می‌دهید، او می‌داند از چه زاویه‌ای به شما برگرداند اما زمانی که با یک دیوار بازی می‌کنید، معلوم نیست کجا برگردد. پارتنر مقابل خیلی مهم است اما بعضی اوقات شما دیگر اختیاراتی ندارید. متاسفانه در این حرفه انتخاب نمی‌کنیم بلکه اغلب انتخاب می‌شویم. اگر پارتنر مقابلم خوب باشد ضمن برقراری یک رابطه خوب و منطقی زمینه بده‌بستان حرفه‌ای را فراهم می‌سازم اما اگر بدانم تیرم به سنگ می‌خورد، سعی می‌کنم آن آدم را نبینم. شخصیت را ببینم و با او ارتباط ذهنی برقرار کنم. در مجموعه تلویزیونی «راه بی‌پایان» بیشتر با خانم سحرخیز بازی داشتم که از این همکاری بسیار راضی بودم. همراه با سفارش‌های کاربردی کارگردان، من هم آنچه در تجربه داشتم به او پیشنهاد می‌دادم. خانم سحرخیز هم به خوبی می‌پذیرفت و با متانت و هوش خود خیلی خوب آنها را جذب کرده و استفاده می‌کرد. خانم سحرخیز بسیار مشتاق یادگیری است و با هدف وارد این رشته شده است. من هم لذت می‌بردم که می‌توانم تاثیر مثبتی روی پارتنر جوان مقابلم داشته باشم.        با توجه به باورپذیری این شخصیت نزد مخاطبان چقدر مایلید که بار دیگر چنین نقشی را تجربه کنید؟    ترجیحا دلم می‌خواهد ژانرهای مختلف را امتحان کنم. علت باورپذیرشدن و جذابیت این نقش روان سلامتی است که در پشت صحنه وجود دارد و الا من همیشه حتی در فیلمنامه‌های ضعیف نیز سعی کرده‌ام وظیفه خودم را به درستی انجام بدهم ولی باز هم تاکید می‌کنم احساس امنیت و انرژی مثبت فضای پشت صحنه سبب شد بیشترین تمرکز ذهنی‌ام را معطوف نقش کنم. کاش همه دوستان چنین فضایی را تجربه کنند و بدانند که چقدر پشت صحنه آرام و سالم می‌تواند به کیفیت کار کمک کند.

رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.