زندگینامه بهزاد فراهانی و مصاحبه با شقایق به همراه عکس
زندگینامه بهزاد فراهانی و مصاحبه با شقایق به همراه عکس کودکی
گفتگوی هنری این شماره اختصاص دارد به یک خانواده هنرمند، خانواده فراهانی که بزرگ این خانواده بهزاد است... استاد بهزاد فراهانی، فارغالتحصیل کارگردانی، بازیگری و نویسندگی از فرانسه و ادبیات نمایشی از دانشکده دراماتیک... در تمامی دانشکدههای هنر ایران تدریس کرده و هنوز هم این کار را ادامه میدهد، او عاشق این کار است، عاشق خدمت به مردم و دلش میخواهد عدالت اجتماعی در همه جا حکمفرما شود. او همسری نقاش دارد و فرزندان هنرمند، گلشیفته و شقایق... هر دو در عرصه هنر نقشآفرینی، افرادی بنام هستند. روزی را با این خانواده هنرمند به گفتگو نشستیم از آنجا که گلشیفته سرصحنه فیلمبرداری بود، نتوانستیم مصاحبهای با وی داشته باشیم و قول یک گفتگوی مفصل را از او گرفتیم ضمن اینکه با عموبهزاد و شقایق فراهانی گفتگوی مفصلی انجام دادیم اما به دلیل محدودیت صفحات تصمیم گرفتیم، گفتههایی از استاد را کار کنیم که بیشتر در ارتباط با رشد و پرورش فرزندانش بود و به مسائل خانوادگی ارتباط داشت. متولد درمنک در اول بهمنماه سال 1323 در دهی کوچک به نام «درمنک» در کوهپایههای تفرش از توابع فراهان به دنیا آمدم، روزی که آنقدر برف باریده بود که نمیتوانستی به راحتی در ده راه بروی، ناچار اهالی ده از راه پشتبام به خانه پدربزرگم رفتند تا مژدگانی دریافت کنند. در یک خانواده دهقانی به دنیا آمدم، مادر اهل ادب و هنر و شعر بود که بافتقالی اصلیترین هنرش به حساب میآمد. مادر از خوانین و پدر از دهاقین فراهان بود، پدرم یکی از بهترین تعزیهخوانهای آن خطه هم محسوب میشد و به او مشغلامرضا میگفتند. ما هفت فرزندیم که من فرزند دوم خانواده هستم، چهار خواهر و سه برادر که متاسفانه خواهر بزرگم در جریان انقلاب ودر اعتصاب پرستاران از دست رفت، در حال حاضر یک خواهر و یک برادرم در اراک زندگی میکنند، برادرم که در اراک زندگی میکند، مهندس برق است و برادر دیگرم معاون ارشاد استان مازندران بود که البته در حال حاضر بازنشسته است. بیسوادی، بیمعناست
در فراهان بیسوادی، معنایی ندارد، شما در آنجا عدهای انگشتشمار میتوانید فرد بیسواد پیدا کنید، ضمن اینکه فراهان بنیانگذار موسیقی ایران است، از طرفی اکثر مردم آنجا خوش خط هستند، به هر کس که بگویید روی یک برگه کاغذ برای شما یک خط بنویسد، آن برگه را دور نمیاندازید. خاطرات زیبای من در صحراها و دشتهای فراهان است، شاید به همین خاطر است که هر ماه باید به آنجا بروم و به ایل و تبارم سری بزنم. تا کلاس سوم ابتدایی در مکتب خانه ده درس میخواندم، سپس به تهران، منزل دایی آمدم، زندگی من فراز و نشیب بسیاری داشت، از همان ابتدای کودکی، دستم در جیب خودم بود، کارگری میکردم 40، 50 نوع کار را انجام دادم، ماسه داخل کامیون میریختم، آسفالت کار بودم، پادوی داروخانه، پادوی تزریقات، کارگر دوچرخهساز، کارمند بانک بازرگان، با وکلای دادگاه کار کردم و از آنجا که یک فرد عاصی بودم، در یک جا نمیتوانستم ثابت بمانم، از طرفی فقر را کاملا حس کردم، یادم میآید با شوهر خواهرم حاج سعدا... که یکی از بزرگان شرق تهران است، یک اتاق یک در دو متری بالای یک نانوایی سنگکی در کنار ورزشگاه شهباز سابق (هفده شهریور) که از آن آقای تقوی بود و کرایه آنجا را آیتا... کنی میدادند، زندگی میکردم اما فقر نتوانست غرور مرا آزار بدهد و به ما یاد داد که مردم چگونه زندگی میکنند، به ما آموخت که چشممان به مال خودمان باشد، به نوامیس مردم نظری نداشته باشیم، به ما آموخت که اگر خواهان چیزی هستیم باید زحمت بکشیم. نام آن دوران را دوران کار و پیکار گذاشتم. یادم میآید در کلاسهای شبانه خزائلی وقتی شهریهام بخشیده شد که یکی از تاولهای دستم در دست آقای خزائلی ترکید، اما افتخارم این است که فارغالتحصیل یکی از بزرگترین دانشگاههای هنر فرانسه هستم.راستی رفوی قالی، چسباندن کاغذ دیواری و باربری در راهآهن هم از جمله کارهایی است که انجام دادم، باید بگویم که پس از 63 سال زندگی هنوز دلم با آن زندگی ساده روستایی است. زندگی هنری در 15 سالگی با برادران مفید آشنا شدم و به تئاتر راه یافتم، در 17 سالگی به تئاتر حرفهای شاهین سرکیسیان بنیانگذار تئاتر نو پیوستم، این روند ادامه پیدا کرد تا سال 1350 که خودم صاحب یک گروه تئاتر شدم. البته در 17 سالگی در رادیو تهران هم کارم کردم، یک سال بعد توسط آقای بهرامی به داستان شب دعوت شدم. 18 ساله بودم که رل اول را میگفتم، 21 ساله بودم که کارگردان این برنامه شده و در سن 22 سالگی جایزه بهترین نوشته «داستان شب» از آن من شد. در سال 45 وارد رادیو شدم، اما استخدامم به سال 56 مربوط میشود، یعنی وقتی از فرانسه برگشتم. ازدواج در سال 1347 در گروه هنر ملی، کنکوری برگزار شد که هشت هزار نفر شرکت کردند، همسرم جزو شاگرد اولهای آن کنکور بود، در گروه هنر ملی، درس تئاتر میخواند، سپس بین ما دلبستگی ایجاد شد، اما او به من گفت: «باید تحصیلت را ادامه بدهی»، چرا که من دیپلم هم نداشتم، همان سال انگیزهای در من ایجاد شد که درسم را ادامه بدهم، دیپلم را گرفتم و در کنکور دو دانشگاه شاگرد اول شدم. بعد هم او به قولش وفا کرد، پس از ازدواج، در حالی که شقایق سه ساله بود، به فرانسه رفتیم در آنجا سه سال و نیم درس خواندم و لیسانسم را گرفتم، همسرم هم دکترای خود را آنجا گرفت. همسرم فهمیه رحیمیان دکترای نقاشی دارد و در سال 1348 در «سلطان مار» بهرام بیضایی بازی بسیار خوبی از خود ایفا کرد و همان سال به عنوان بهترین بازیگر انتخاب شد. فرزندان من شقایق و گلشیفته را که همه میشناسند، آذرخش پسرم موزیسین است، لیسانس نقاشی دارد و کاریکاتوریست خوبی هم هست و برای دلش کار میکند. البته اردشیر رستمی هم پسر خوانده من است، اردشیر اهل شعر و ادبیات بوده و او نیز کاریکاتوریست بسیار ماهری است. البته او در فیلم شهریار هم بازی کرده، او شعر تمامی ملل را میداند. فراهانی میگوید: «زبان دوم من فرانسه است، من یکی از محققان موسیقی فورکلریک هستم، بیش از 30 ملودی را به صورت ترانه در آوردهام و شعری تازه روی آن گذاشتهام. سبکهای نقاشی را خوب میشناسم، سازی نمینوازم، و بیشتر میخوانم، پنجاه ترانه آذری بلد هستم و از قومهای مختلف ایرانی، ترانههایی به یاد دارم. فراهانی میگوید: عمرم در رادیو رفت، دلم در تئاتر است، سینما را محیط مافیایی کج قوارهای میدانم، در تلویزیون هم کمتر قدرم دانسته شد.او در مورد دخترانش میگوید: هر کس که بگوید این دو تصادفی به هنر روی آوردهاند، از روی غرضورزی است، من آنها را از کودکی با تئاتر و هنر آشنا کردم، همان طور که خیلیها در گروه من بودند، من آن سالها با گروه کوچ در میدان شوش تئاتر کار میکردم و بچههای زیادی در اطرافم بودند که بعدها برای خود کسی شدند، افرادی چون پرویز پرستویی، محمود جعفری، مهدی میامی، عبدالرضا اکبری، حمید صفایی و... آشنایی با پرویز پرستویی اولین بار که پرویز را دیدم در جشنواره تئاتر شمال بود، من یکی از اعضای هیئت داوران بودم، در آنجا نمایشی دیدم که از بازی پرستویی خوشم آمد، او جایزه اول را برد، من در جمع چهارصد، پانصد نفر در هنگام اهدای جایزه به پرستویی، پشت تریبون گفتم: «من مطمئن هستم، این مرد اگر رشد درست و منطقی در عرصه داشته باشد و به درستی مطالعه کند، یکی از بازیگران بزرگ هنر ایران خواهد شد.» خیلیها از من دلخور شدند، اما بعدها مشخص شد که پیشبینیام درست بود. او میگوید: فرزندانم از کودکی با هنر آشنا شدند، شیرخوار بودند که آنان را پشت صحنه تمریناتمان میخواباندیم و از زمانی که چشمان خود را باز کردند با تئاتر آشنا شدند. مافیای سینما مافیای سینما، یعنی آن پدیدهای که تقوایی را در خانهاش مینشاند، بهرام بیضایی را خانهنشین میکند، مافیای سینما یعنی اینکه صدها اثر هنری که کنار میرود، مافیای سینما یعنی، بودجههای میلیاردی برای ساختن فیلمهای بیمحتوا، مافیا یعنی کسی که خرج میلیاردی برای فیلم خود میکند، اما فیلمش فروش نمیرود، این یعنی مافیا... مافیای سینما یعنی... بگذریم. بازیهای من30 سریال تلویزیونی بازی کردم، 04 فیلم سینمایی و بیش از سه هزار نمایشنامه در رادیو و نزدیک به صد تئاتر بازی کردم. اولین لژیونر ایران با بچههای چهارصد دستگاه همبازی بودم، که بعدها آنان فوتبالیستهای بزرگی شدند، افرادی چون فریبرز اسماعیلی، گودرز حبیبی، اصغر شرفی، اشرف کاشانی، پرویز قلیچخانی، ناصر شاطریان، حمید لواسانی... در تیم شعاع بازی میکردم، یکبار هم با تیم استقلال در قزوین بازی کردم، با فوتبالیستهای آن زمان رفیق بودم، در تیم برق و شعاع توپ زدم و برق را به دسته اول آوردیم. در فرانسه هم در یک تیم باشگاهی بازی کردم، که اولین لژیونر نام گرفتم. بابای شقایق و گلشیفته
دوست ندارم به هیچ عنوان، دو دخترم را با هم مقایسه کنم. به نظر من استعدادهای شقایق هنوز میدان عمل پیدا نکرده، امتیازاتی که میتوان برای شقایق برشمرد، دانستن دو زبان انگلیسی و فرانسه شناخت موسیقی در حد عالی، همینطور شناخت فوقالعادهای از شعر دارد. درک جامعهشناسیاش خیلی خوب است و به عنوان یک ابزار اجتماعی قابل توجه از آن استفاده میکند.در مورد گلشیفته هم باید بگویم که هر پنج یا ده سال در هر یک از شاخههای هنر شخصیتی به وجود میآید که شبیه هیچکس دیگر نیست مثل پرویز فنیزاده، مرحوم مهدی فتحی یا در نقاشی مثل قندریز، گلشیفته از دید من چنین ارزشی دارد. من بابای شقایق و گلشیفته هستم و هر دو را به یک اندازه دوست دارم و برای هر دویشان آرزوی موفقیت میکنم. «شقایق فراهانی»، فرزند بزرگ خانواده فراهانی؛ فرزند پدری به نام «بهزاد» که کولهباری از تجربه دارد و بهطور حتم این تجربه را دختر از پدر به ارث برده است، درست مثل خواهر کوچکش «گلی»... شقایق و گلشیفته بدون اغراق از بهترین بازیگران سینمای ایران در سالهای اخیر هستند... شقایق میگوید: راز موفقیت گلی، تصمیمهای درست او در انتخاب فیلمهایش بوده است. نقشهایی که او را تا سوپر استار شدن پیشبرد و خواهر بزرگ، حالا از موفقیت خواهر کوچکترش خشنود و خوشحال است و به خود میبالد، چون او اولین کسی بود که گلی را با حرفه بازیگری آشنا کرد... شقایق از آن دست بازیگرانی نیست که دچار غرور کاذب شود، به همه نظرها احترام میگذارد و دوست دارد به انتقادها هم توجه کند، چرا که راز ماندگاری را در بیشیله پیله بودن میداند، نه غرور کاذبی که این روزها متاسفانه بسیاری از بازیگران سینمای ایران به آن دچار شدهاند... حتی زمانی که در برنامه شب شیشهای، باران کوثری، گلشیفته را به شقایق ترجیح داد، در صورتی که میتوانست حداقل پاسخی بدهد که شقایق از او ناراحت نشود، اما اشتباه نکنید! شقایق نه تنها ناراحت نشد، بلکه به نظر باران هم احترام میگذارد و برایش آرزوی موفقیت میکند... و این خصلت بازیگران مردمدار است که باید این چنین عمل کنند... شقایق با اینکه چند سالی مورد بیمهری قرار گرفت، اما با اعتماد به نفس هر چه تمامتر، همانطور که از پدر آموخته شکایتی ندارد و میگوید: تقدیر چنین بود. او از جمله بازیگران بااستعداد سینمای ایران است که اعتقاد دارد باید این استعداد را پرورش داد و به آن دست یافت... او ماندگاری را به سوپراستار شدن ترجیح میدهد و برای خودش و دیگر بازیگران سینمای ایران آرزو میکند که همه به امنیت شغلی برسند، چه جوان چه پیر... این بازیگر سینمای ایران، نقاش چیرهدستی نیز است و این هنر را از مادر به ارث برده است. وی حرفهای زیادی برای گفتن داشت، از زمانهایی که به او نقش پیشنهاد نمیشد، اما هیچگاه امیدش را از دست نداد، چرا که اعتقاد داشت «تا شقایق هست زندگی باید کرد»... با او به گفتگو نشستیم، حرفهای زیبایی از دل به زبان راند... بخوانید.
مصاحبه با شقایق فراهانی شقایق فراهانی، برای بازیگر شدن چه فاکتورهایی باید داشت؟ فراهانی: همانطور که میدانید، هنر همیشه در خانه ما بوده، به ویژه که پدرم پیشکسوت این کار است. از کودکی به خاطر پدر و مادرم به هنر علاقهمند شده و آن را ادامه دادم تا حال که اینجا هستم. زمانی که طوطیا اکران شد، همه بر این عقیده بودند که دختر بهزاد فراهانی به عنوان یک سوپراستار دیگر متولد شده است، اما مدتی از شما در سینمای ایران خبری نبود تا اینکه در یکسال اخیر بسیار پرکار شدید، چه اتفاقی افتاد؟
فراهانی: اینکه چه اتفاقی افتاد، بارها گفتم که نمیدانم. شاید به نوعی در زندگی امتحان شدم، اما به هر حال تجربه بود، شاید هم انتخابهای درستی نداشتم... در حال حاضر هم به اوج نرسیدم، به هر حال فراز و نشیبها به همراه تجربه، جزوی از زندگی افراد در هر مقطعی است.
بازیگری از نگاه شما چیست؟ فراهانی: یک حرفه به همراه عشق است که من با این امید به آن نگاه کردم. شاید به این خاطر است که من بین سینما، مجموعههای تلویزیونی و تئاتر تفاوتی قائل نمیشوم، چرا که هر کدام جایگاه خاص خود را دارد و این عشق افراد است که، آنها را به سوی هر کدام از این سه گزینه میکشاند. برای انتخاب نقش، چه فاکتورهایی را در نظر میگیرید؟ فراهانی: فیلمنامه را که میخوانم، دوست دارم آن نقش جای کار داشته باشد که خودم را نشان بدهم، این علاقه شخصی است، اما مسائل حاشیهای، نقش مهمی دارد که بعضی مواقع باعث میشود درکارهایی که دوست نداری، بازی کنی.
اولینبار که مقابل دوربین قرار گرفتی، چه احساسی داشتی؟ فراهانی: کاری از آقای کاربخش در سال 72 بود و پس از آن مجموعه حباب در سال 73، کار آقای معارفی. مقابل دوربین قرار گرفتن ساده نبود، اما به خاطر حضور پدرم این ترس در وجودم فروکش کرد. من از شش، هفت سالگی به همراه پدر تئاتر کار میکردم، در تئاتر که میدانید، تنها یک دوربین شما را نگاه نمیکند، بلکه صدها چشم نظارهگر شما هستند، از اینرو ترس به آن شکل نداشتم... ارتباط با مخاطب را تجربه کرده بودم، حس من در آن لحظه این بود که به بازی ادامه بدهم و خودم را به جایگاهی برسانم.
آرزو داشتی چه نقشی بازی کنی که تا امروز نتوانستی؟ فراهانی: خیلی دلم میخواست نقشهای ماندگار بازی کنم که در سینمای ایران بماند، مثل «باشو غریبه کوچک» اما هنوز به این آرزو نرسیدهام، فکر کنم در سریال «کلاه پهلوی» نقشی که بازی کردم ماندگار شود.
شقایق فراهانی چهطور آدمی است؟
فراهانی: آدم... یک آدم عادی که زنده است.
طوری پاسخ دادید که انگار از خودتان ناراحت هستید؟ فراهانی: به هر حال بارها پیش آمده که از خودم ناراحت شدم، بهخصوص وقتی که باید قدر خود را میدانستم، اما ندانستم،زمان هم که بگذرد، دیگر نمیتوان برگشت.
آینده کاریتان را چگونه پیشبینی میکنید؟ فراهانی: غیرقابل پیشبینی است، چرا که شغل ناامنی داریم و همین ناامنی اجازه نمیدهد یک برنامهریزی درستی داشته باشیم.
یعنی ممکن است یک روز بگویید دیگر نمیخواهم بازی کنم؟ فراهانی: بله، ممکن است، شاید یک عشقی فرای عشق بازیگری بیاید که من بازیگری را کنار بگذارم.
نظرت درباره ژانر طنز چیست؟ فراهانی: ببینید، ما در موقعیتی کار میکنیم که ژانرطنز برای یک هنرپیشه زن مهیا نیست، فکر نکنم خانمها بتوانند در این ژانر موفق شوند. خیلی از محدودیتها باعث میشود که یک زن نتواند به آن نقش پرو بال بدهد، اما این محدودیتها برای مردان وجود ندارد و به همین خاطر آنان در ژانر طنز موفقترند. برای مثال مردان راحتتر دیالوگها را بیان میکنند یا ممکن است شوخیهایی بکنند که یک زن نتواند مقابل دوربین این کار را انجام دهد.
به نظر شما تئاتر کارخانه بازیگری است؟ فراهانی: نه؛ از آقای پرستویی شنیدم که تئاتر در اصطلاح، یک بازیگر را روغن کاری میکند.
به عنوان خواهر بزرگتر، از موفقیت گلشیفته خوشحال هستید؟
فراهانی: مسلما همینطور است، اولین کسی که گلی را به دنیای بازیگری آورد خود من بودم. یادم میآید، مادرم به خاطر رشته تحصیلی گلشیفته که موسیقی بود، به شدت با اینکه او رو به بازیگری بیاورد مخالفت میکرد. او دلش میخواست گلشیفته در رشته تحصیلیاش به رشد و شکوفایی برسد... از آنجا که پدرم خود سینمایی بود، پیشنهادهایی به او میشد که گلشیفته را به این وادی بیاورد، بگذریم... یک روز مادرم در منزل نبود، داریوش مهرجویی میخواست فیلمی بسازد که آقای شریفینیا انتخاب بازیگر آن را بر عهده داشت، من گلی را به دفترش بردم، از گلی عکس گرفتند و روز بعد هم او را به دفتر آقای مهرجویی بردم و از گلی تست گریم گرفتند. پس از تست گریم، صورت گلی تغییر کرده بود، در برگشت به منزل از خودم میپرسیدم که جواب مادرم را چه بدهم... مادرم برخورد شدیدی با من داشت، اما به هر حال گلشیفته آن نقش را گرفته بود، از طرفی پدرم هم بدش نمیآمد که گلشیفته به سوی سینما برود. در آن فیلم، گلی نقش یک بچه را بازی میکرد، من هم قرار بود در یکی دو سکانس پایانی نقش بزرگیهای گلی را ایفا کنم. نام آن فیلم «درخت گلابی» بود، اما شاید برایتان جالب باشد، بدانید بعدها فیلمنامه تغییر کرد و نقش بزرگیهای گلی حذف شد (میخندد) و تنها عکسهای مرا در صحنه گذاشتند. خوشحالم که نقشی در بازیگر شدن او داشتم.
هنوز هم شما راهنماییاش میکنید؟ فراهانی: نه دیگر، حالا باید او مرا راهنمایی کند، همانطور که میبینید فیلمهایش هم موفق شدند. گلی وقتی که بزرگ شد درایت بیشتری در انتخاب نقشها از خود نشان داد. البته به شرایط هم بستگی داشت، من در آن زمان یک آدم مستقل بودم و گلی هم دختر بابا بود… نه اینکه من دختر بابا نبودم، اما بودن در کنار پدر و اینکه نگران آینده اقتصادی نباشی، باعث میشود که در انتخاب نقشهایت دقیقتر باشی.
یعنی شما نگران آینده بودید؟ فراهانی: نه به آن شکل، اما مسائل اقتصادی اجبار میکند که کار کنیم، نه اینکه هر نقشی را بگویند کار کنم، اما باید کار میکردم. چون که مستقل بودم...ولی زمانی که گلی خانه بابا بود، مشکل اجارهخانه و دغدغه مالی نداشت، پس راحتتر نقشهایش را انتخاب میکرد، در صورتی که برای من اوضاع تا حدودی متفاوت بود...
برای شقایق شدن چه هزینههایی پرداخت کردید؟ فراهانی: هزینههای زیادی... اینکه دو سال و هفت ماه بیکار بودم و طی این مدت هیچکس حال مرا نپرسید.
یعنی ممنوعالکار بودید؟ فراهانی: ببینید، ممنوعالکار بودن را اعلام نمیکنند، اما وقتی سر دهها فیلم میروی و بعد میبینی که تو را انتخاب نمیکنند، فکر میکنید چه معنایی داشته باشد و بعد هم کمکم متوجه میشوی که یک «جو» برای شما اینگونه میخواهند، من هم از سال 1381 به مدت دو سال و هفت ماه این اتفاق را تجربه کردم.
یعنی میخواهید بگویید، یک باند برای شما اینگونه خواست؟
فراهانی: نامش را نمیدانم که باند است یا چیز دیگری... اما موقعیتی برای شما پیش میآید که نمیتوانید به فعالیت خود ادامه دهید. میخواهم در حال حاضر پیشکسوتهای سینما را برای شما مثال بزنم، آنها پس از یک عمر کار کردن، حال نمیتوانند به راحتی زندگی کنند، هیچ حمایتی از جایی نمیشوند، این آینده ما هم هست، جز این است؟
از محیط سینما خسته شدید یا نه؟ فراهانی: خسته نشدم، ولی آن ذوق هنری سابق را ندارم. عشق سینما هنوز در دلم نمرده، اما آن هیجان سابق را هم ندارم، دلیلش را هم نمیدانم، شاید هم پا به سن گذاشتم (میخندد)
نمیخواهید بیشتر توضیح بدهید، درباره آن دو سال و هفت ماه؟ فراهانی: چه فایدهای دارد، به هر حال جزو افت و خیزهای زندگی من بود که گذشت.
به نظر خودتان نقشهای کلیشهای بازی نکردید؟ فراهانی: من نقشهای متفاوتی را بازی کردم یا شاید نقشهای کلیشهای کمتر بازی کردم. من در هنر همهگونه تیپ را دوست دارم تجربه کنم، اما دوست دارم بیشتر در نقشهایی بازی کنم که هیچوقت کهنه نشود.
در سالهای اخیر، سینمای ایران به شدت به چهره و ستارههای جذاب اهمیت میدهد، نظر شما چیست؟ فراهانی: در همه جای دنیا همینطور است، این فاکتورها برای سوپراستار شدن احتیاج است، اما دلیلی برای ماندگاری نیست.
اصلا در سینمای ایران سوپراستار داریم و از نظر شما سوپراستار یعنی چه؟ فراهانی: سوپراستار یعنی اینکه یک بازیگر بنا به هر دلیلی از جمله چهره خوب، رفتار و استعدادش، به یکباره مشهور شود... اما باز هم این سوپراستار شدن با ماندگاری تفاوت دارد، بله سوپراستار ماندگار داریم، پرویز پرستویی، محمدرضا فروتن...
گلشیفته در حال حاضر سوپراستار است؟ فراهانی: بله، گلی سوپراستار است، دلم نمیخواهد در مورد گلی به پرسشی پاسخ بدهم!
چرا؟ فراهانی: ببینید، اگر تعریف کنم میگویند خواهرش است، اگر انتقاد کنم، میگویند دو خواهر با یکدیگر بد هستند...
خیلیها شما را با هم مقایسه میکنند؟ فراهانی: بهطور کلی مقایسه افراد کار درستی نیست، هر کدام از انسانها جایگاه خودشان را دارند.
فکر کنیم که در دو سال اخیر، خیلیها دوست داشتند لج شقایق فراهانی را در بیاورند؟ فراهانی: (میخندد) خوب در بیاورند، اما این کار درستی نیست، با اینحال هستند افرادی که ما را با یکدیگر مقایسه میکنند. هستند افرادی که جهتدار به این مسئله فکر میکنند، از طرفی من خواهرم را بزرگ کردم و همیشه آرزوی موفقیت او را داشتم.
شده گلی با شما مشورت کند؟
فراهانی: نه زیاد، چون میبیند که من انتخابهای اشتباهی کردم، از اینرو او با من زیاد مشورت نمیکند، از طرفی من احساسیتر رفتار میکنم، اما گلی عاقلانه رفتار میکند. در حال حاضر من در انتخاب نقشهایم بیشتر از او راهنمایی میخواهم.
از کارهای اخیرتان راضی هستید؟ فراهانی: بد نبود، قلقلک، صحنه جرم و مهمان… کارهای اخیر من بود.
واقعا شما باندهای سینمایی رامیشناسید، با اینحال با آنها کار میکنید؟ فراهانی:کار نکنیم، چه کار کنیم. اگر هم باندی باشد، دلم میخواهد بگویم، نه، اما اجازه بدهید یک توضیح کامل بدهم. ببینید، من در حال حاضر پروژهای تحویل میگیرم، از اینرو دوست دارم اطرافیان خود را بر سر کار بیاورم، فکر نکنم نام این را باند بگذارید، از طرفی دست خیلیها را هم میگیرم که نان بخورند.
و خیلیهای دیگر نان نخورند، گرچه در خیلی از کشورهای جهان اینگونه است؟ فراهانی: نه اینگونه نیست، چون که سینمای ایران با سینمای جهان به هیچ عنوان قابل مقایسه نیست. در سینمای دنیا یک بازیگر پول خوبی از کلیپهای تلویزیونی و آگهیهای تجاری به دست میآورد، اما در ایران وضع بدین شکل نیست، اینجا یک بازیگر در کلیپ موسیقی بازی میکند، هزار نفر به او ایراد میگیرند، بیلبوردهای تبلیغاتی هم که در حال حاضر ممنوع شده است... الان من دوست دارم که کلیپ بازی کنم، اما میترسم که خیلیها بگویند شقایق چون بیکار شده کلیپ بازی میکند؟!
در برنامه شب شیشهای خیلیها از گفته باران کوثری در مورد شما ناراحت شدند؟ فراهانی: ببینید، باران و گلی از کودکی با هم دوست بودند و بزرگ شدند. آن روز باران بر اثر بیتجربگی گفت که از کارهای گلی خوشم میآید، گرچه شیطنتهای مجری برنامه را هم نباید نادیده گرفت... البته من تنها یک قسمت از شب شیشهای را دیدم... اصلا برنامههای دیگر را ندیدم، شاید آنچه را هم که الان میگویم، تنها شنیدههاست، اما پس از برنامه باران کوثری، خیلیها با من تماس گرفتند و از آن طرز صحبت ناراحت شدند، شاید باور نکنید، سر صحبت باران عزیز، سه کارگردان هم با من تماس گرفتند و نقشهای خوبی را به من پیشنهاد کردند، آنها گفتند «از آنجا که از پاسخ باران ناراحت شدیم، خواستیم از شما دلجویی کنیم»... گرچه باید اشاره داشته باشم، باران هم اگر چنین نظری را مطرح کرد، با توجه به بیتجربگی و همچنین مسائل شخصی که از گذشته بوده، چنین نظری داده است...
مسائل شخصی؟ فراهانی: نه، نه... اشتباه برداشت نکنید، صمیمیترین دوست من در وادی سینما «آتنه فقیهنصیری» است. شاید خیلیها از من بپرسند بین آتنه و خانم... کدام را میپسندی و من آتنه را انتخاب کنم، باران هم از آنجا که با گلی ارتباط زیادی داشته، گلی را انتخاب کرده و هیچ قصد بیاحترامی هم نداشته است. شاید پرسش برنامه شب شیشهای را از افرادی که با من ارتباط دارند، بپرسید، آنها هم بگویند، ما شقایق را بیشتر دوست داریم.
اما به هر حال فکر میکنیم آن گفتگو تبعات زیادی داشت؟ فراهانی: تبعات آن بیشتر به سود من بود، چرا که ضدتبلیغ، خود نوعی تبلیغ است.گرچه تا دو هفته پس از برنامه با من تماس میگرفتند و درباره آن برنامه اظهارنظر میکردند. حالا اگر کسی از شما بپرسد که باران کوثری چنین نظری درباره شما دارد نظر شما چیست؟ فراهانی: نظرش قابل احترام است. اجازه بدهید آدمها را با یکدیگر مقایسه نکنیم.
آرزوی شما برای سینمای ایران؟ فراهانی: هنرمندان به امنیت شغلی برسند.
نظرتان درباره مدیربرنامه چیست؟ فراهانی: خیلی در ایران رایج نیست، گرچه تعدادشان انگشتشمار است، اما با اینحال چیز بدی هم نیست... برای مثال من در چند کار پولم را نگرفتم، اما وقت نکردم که اقدام کنم، فکر کنم مدیربرنامه در این موارد به کار میآید. نظرتان درباره این واژهها... مادر: عشق، پدر: کودک، برادر: عزیز، خواهر: شیرین یک خاطره جالب از گلی؟ فراهانی: یک روز سرد زمستانی که کسی در خانه نبود، گلی و آذرخش را به حیاط بردم، صورتشان را نقاشی کردم، آن هم زیربرف... از آنها عکس گرفتم، پس از این اتفاق، هردویشان سرمای سختی خوردند... من هم به مادرم چیزی نگفتم... غافل از اینکه آن عکسها در دوربین است، پس از چند ماه که پدرم عکسهای دوربین را ظاهر کرد، مادرم متوجه شد که چرا آن روز گلی و آذرخش سرما خوردند...
نظرتان درباره خانواده سبز چیست؟ فراهانی: نشریه شما را نزد اشخاصی میدیدم، که فکر نمیکردم آنها نشریه خانوادگی بخوانند... ممنون، گفتگوی خوبی بود... بهزاد فراهانی سالهاست که در حیطه هنر کشور فعالیت میکند، او تا کنون توانسته است، شاگردان زیادی را تحویل هنر ایران بدهد... آرزوی کودکیاش این بود که روزی تدریس کند و به این آرزویش هم رسید. او خانوادهای هنرمند دارد، شقایق دختر بزرگش که در سال 1351 به دنیا آمد و خیلی زود نام خود را سینمای ایران شناساند، همچنین دختر کوچکش «گلشیفته» که حالا جزو سوپراستارهای زن سینمای ایران است، او در سال 1362 به دنیا آمد. درخت گلابی اولین فیلمش بود که در 14 سالگی بازی کرد و آخرین فیلمی که از او به نمایش درآمد، «میم مثل مادر» ساخته مرحوم «رسول ملاقلیپور» بود. ضمن اینکه به زودی فیلم سنتوری وی ساخته «داریوش مهرجویی» به اکران درخواهد آمد، در فیلمی که او روبهروی «بهرام رادان» بازی میکند و از آن به عنوان یک شاهکار هنری یاد میکنند. «به نام پدر»، «گیس بریده»، «ماهیها عاشق میشوند»، «زمانه»، «اشک سرما» و «بوتیک» از معروفترین فیلمهای اوست. بازی او در اشک سرما چنان زیبا بود که او را کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن کرد. شقایق فراهانی هم با فیلم «لیلا» به کارگردانی داریوش مهرجویی وارد حیطه سینما شد و در «چتری برای دو نفر»، جای خود را در سینمای ایران باز کرد. ضمن اینکه با بازی در فیلم «پروانه» به کارگردانی عباس رافعی، در سطح بینالمللی هم توانست خود را مطرح کند.شقایق فراهانی یک پسر 14 ساله به نام «سام» دارد که مثل تمام مادران ایرانی به فرزندش عشق میورزد و آرزویهای خوبی برای او دارد... نکته دیگر اینکه بهزاد پدرشان، حس غریبی به زادگاهش در منطقه «درمنک» فراهان در استان مرکزی دارد. او میگوید: هرگاه که دلم میگیرد و از این زندگی شهری خسته میشوم، خودم را به آنجا میرسانم. برای این خانواده هنرمند آرزوی موفقیت، سربلندی و سلامتی میکنیم.