آموزش ساخت یک سریال اشکآور در سه سوت!
آموزش ساخت یک سریال اشکآور در سه سوت!
چشمآبیها در اولویت هستند!
خانوادهی فقیر سریال در یک خانهی ویلایی حدودا پنج هزارمتری درحوالی قلهک و یا زعفرانیه( که خدا تومن میارزد) ساکنند. این ویلا باغدارد ولی باغبان ندارد. یکی از نشانههای بارز فقیر بودن ساکنین ایناستکه یکی از موزاییکهای باغ حتما باید شکسته باشد.
برای صرفهجویی در تعداد بازیگران بهتر است از همان اول پدر خانوادهمرده باشد و فقط به صورت عکسی روی دیوار نشان داده شود و یا اگر بودجهباشد، پدر باشد، ولی در همان قسمتهای اول به دیار باقی بشتابد.
حوض مدل قدیمی جلوی خانه از واجبات است که در عزا و عروسی کاربرد دارد.گوسفند قربانی آخر سریال به شیر این حوض بسته خواهد شد.با اینکه آشپزخانهی بزرگی در ساختمان هست ولی برای نشان دادن فقر،بهتر است ظرفها حتما کنار همین حوض شسته شوند. همینطور سبزیجات ومیوهها!
جمیع اناث سریال دماغشان عمل کرده و سربالاست. بین ابروها بوتاکس زدهشده. گونهها مصنوعی و ابروها شکاف داده شده تا دمشان به طرف بالا برود.تاتوی ابرو و دور چشم و دور لب انجام شده ولی مرتب آه و ناله میکنندکه خرج عمل قلب دختر خانواده را ندارند. یا پول ندارند برای پسر کوچکخانواده کتاب درسی بخرند.
زنان فقیر سریال موقع خواب آرایش غلیظ روی صورت دارند، گویا قرار استپدر خانواده که در قید حیات نیست به خوابشان بیاید. شام نخوردهاند ولیلپشان از رژ گونهی غلیظ گل انداختهاست.
پسر بزرگ خانواده حتما باید موهایش بلند و ژلزده باشد. چشمآبیها برایگرفتن این نقش ارجحیت دارند. برادر فقیر کفشهای مارکدار نایک و آدیداساصل به پا دارد که ممکن است پاشنههایش را برای نشان دادن بهتر فقرخوابانده باشد. ساعت رادو یا تیسوت دستش باشد و از همه مهمتر، پسر بزرگخانواده حتما باید معتاد باشد!
دایی خانواده حتما پولدار است و گاهی که خانواده فقیر زیادی به خنسیمیخورد( بدهکاری زیاد به سوپرسر محل) یا قرار است برای دختر خانوادهخواستگار بیاید مثل سوپرمنی سرو کلهاش پیدا میشود. زندایی بهتر استکمی بدجنس باشد و گاهی از کار دایی ممانعت کند تا قصه جذابتر شود.دایی باید حتما دستمال گردن زیر پیراهنش بسته باشد. آپارتمانش 150 متری واتوموبیلش پراید هم بود، بود! وقتی ما میگوییم خیلی پولدار است،تماشاگر باور میکند.
مادر خانواده حتما باید شب و روز خیاطی کند.(بچهها حتی اگر سیسالشانباشد نباید سرکار بروند تا فقر بهتر نشان داده شود). چرخ خیاطی سینگرقدیمی هندلی و بدون موتور برقی پیشنهاد میشود. گاهی مادر باید خوابشببرد روی چرخ و دخترش بیاید بیدارش کند و کمی همدیگر را بغل کنند.( گریهرا میگذاریم برای مرحله بعد).
پایان خوب و خوش سریال!
تصادفا(!) برای دختر خانواده خواستگار پولدار و تحصیلکرده و خوشتیپ وهمهچیزتمامی پیدا میشود که خبر از فقر و بیجهازی و ناراحتی دخترندارد. پدر و مادر پسر هم باید چشمشان دنبال زمین پنجهزار متری خانه باشد.
اینجاست که دختر و مادر باید بغل هم گریه کنند که وای اگر پسر بفهمد کهدختر عمل قلب میخواهد و یا جهیزیه ندارد میرود سراغ دختر دیگری ودخترفقیر قصهی ما بیشوهر میماند.
با وجود گرانی گوشت و لپه و لیموعمانی و ... غذای خانوداه ی فقیرسریال همیشه خورش قیمهاست با پلوی کیلویی دوهزار تومنی که با زعفران(مثقالی سیزدههزار تومن) و خلال بادام (دوازده هزار تومنی) به طور مبسوطیتزئین شده و دایی قصه این غذا را به پیتزاهایی که بچههایش سفارشمیدهند و غذاهای زن رژیمیاش ترجیح میدهد.
خواستگاری حتما باید چند بار تجدید شود و هر دفعه دستهگل داماد بایدبه گوشهای پرتاب شود تا نشان بدهند خانوادهی فقیر سریال بسیار غیرتمندو مغرور هستند. اما وقتی خواستگار میرود مینشینند نقشه میچینند کهچطور او را کاملا به دام بیندازند!
خرج عمل دختر را خواستگار باید تأمین کند آنهم بدون اطلاع پدر و مادرش.باید از گاوصندوق کارخانهی پدر بدزدد یا طلاهای مادرش را کش برود و آبکند.( دایی در این مرحله هیچکارهاست).
اوج دراماتیک داستان وقتیست که مادر و پدر خواستگار میفهمند که پسرشانخرج عمل یک دختر فقیر مریض را داده آنهم از پول دزدی!در این مرحله دختر و مادر و خواهر مرتب در بغل یکدیگر گریه سر میدهند وپشت همدیگر را میمالند. این سکانس باید جوری بازی شود که تماشاگر بههقهق بیفتد.
پسر معتاد خانواده به ناگاه به صرافت ترک اعتیاد میافتد و یکهو شزممیشود . میرود الکی دو سه نفر را لت و پار میکند که نشان دهد خواهرشچندان هم یتیم و بیکس نیست.
اینجاست که به کمک برادر و دایی قصه، پدر و مادر خواستگار متحول میشوند.برادر را در کارخانهشان استخدام میکنند و یک بار دیگر با دلی شاد و لبیخندان به خواستگاری دختر میروند.
روز عروسی خانهی ویلایی با ریسههای لامپ با سرپوش پلاستیکی تزئینشده. عدهای پسر غریبه مشغول چیدن میز و صندلی کرایهای هستند. گوسفندیبغل حوض به شیرآب بسته شده دایی دارد به او علف میدهد و در دیالوگیمیفهمیم که پولش را او داده. میوهها در حوض غوطهورند که همسایهی سمتچپی و سمت راستی با چادرهای کُدری که معلوم نیست تا حالا کجا بودهاند،مشغول صید میوهها با سبد پلاستیکی هستند.عروس و داماد با بنز گلزده از راه میرسند و...سریال صد قسمتی سیمای فقر به خوبی و خوشی به پایان میرسد و همهی مردمبعد از مدتها شب سر راحت بر بالین میگذارند