پوران درخشنده :میخواهم از شر SMS های سرکاری خلاص شوم
پوران درخشنده :میخواهم از شر SMS های سرکاری خلاص شوم
پوران درخشنده، خیلی سال است که فیلمساز است و در همین مدت خیلی سال هم فیلم ساخته، اولین فیلمش "رابطه" از فیلمهای به یادماندنی تاریخ سینمای ما است و حتی فیلمهای دیگرش که هرکدام در دوره تاثیرات خود را داشتند. درخشنده سینمای خود را با بچههای معلول و استثنایی قسمت کرده است. ما هم مصاحبه دیجیتالیمان را با این موضوع قسمت کردیم. حرفها بیشتر درباره سینمای پوران درخشنده است و بچههایی که در فیلمهایش بازی کردهاند. آخرین فیلم پوران درخشنده، هنوز اکران نشده اما در همان چند نمایش اولیهاش در جشنواره فجر و کودک و نوجوان همدان بازخورد بسیار خوبی داشته است. شاید موفقیت "رابطه" و "پرنده کوچک خوشبختی" دوباره تکرار شود. به هر حال درخشنده از معدود کارگردانهای سینمای ماست که سبک خودش را دارد و هیچگاه از مسیرش دور نشده است.
خانم درخشنده، اکثر فیلمهای شما در مورد بچههایی است که معلولیت دارند؛ شما تنها کارگردان در سینمای ایران هستید که این قضیه را مجدانه پیگیری میکنید، چرا درگیری و دغدغه چنین افرادی را دارید؟شاید بتوانم بگویم که این جامعه ما است که تعادل ندارد و دچار از هم گسیختگی است و خصوصیتی که رفتن به دنیای این آدمها را دارد، این است که این افراد هنوز در بچگی خود ماندهاند و واژههایی که در اختیار دارند کم است و چندان بلد نیستند که با کلمات بازی کنند بنابراین هر نوع واژه یا کلمه میتواند آنها را درگیر کند و ذهنی آماده پذیرش کلمات جدید دارند. دوست دارند چیز دیگری دریافت و حس کنند. در واقع ما خیلی از آدمها را میبینیم که در ظاهر چیز دیگری نشان میدهند اما در باطن تصور دیگری دارند. دنیای کودکان، دنیای پاکی، سادگی و صداقت است و من علاقه خاصی به این دنیا دارم چرا که کودکان این دنیا را با تمام تعریف و نشانههای آن میشناسند. این پاکی و صداقت در نگاه یک آدم معمولی وجود ندارد و هیچ وقت روراست نیستند و این باعث شده که آدمها دروغین جلوه کنند؛ حتی در عشق!یک کودک وقتی از کسی خوشش نیاید با او قهر میکند اما انسان بزرگ و معمولی در مقابل چنین افرادی وانمود میکند که مشکلی با طرف ندارد و در پشت او بدگویی میکند و این موضوع در دنیای کودکان مرسوم نیست. حتی در ارتباط با خواستهها، آدمها وقتی عاشق کسی میشوند هرگز در خواستهشان پایبند نیستند و با کوچکترین اشتباهی که شخص مرتکب میشود، او را کنار میگذارند و سراغ کس دیگری میروند و این هرگز عشق نیست. اما یک کودک وقتی چیزی را بخواهد، آنقدر گریه میکند تا خانوادهاش را مجبور کند خواستهاش را برآورده کنند، یا مثلا در مورد خوشحالیهای کودکانه، بچهها بیمهابا خوشحالاند و تصور نمیکنند حرفهایی که میزنند موجب رنجش بشود. این از خصوصیات دوران کودکی است که در واقع مایه آرامش انسان است و من میتوانم بگویم افرادی که به دنبال هنر میروند، کودکی خود را با خود حفظ کردهاند وتصور میکنند که هنوز هم باید به خواستههای خود به هر نحوی برسند و حتی در مواقعی هم جدی گرفته نمیشوند، مجموع این عوامل باعث میشوند که من هنوز هم آن کشش را به سمت بچهها و دنیای کودکی داشته باشم، دنیایی به دور از کلک، ریا، بیعدالتی، تظاهر، رانت و ... که باعث میشود بتوانم این دنیای بزرگترها را رها کنم و به سمت پاکی کودکی بروم. حتی کار آخرم (بچههای ابدی)، پیرامون همین موضوع و بچههایی است که هرگز بزرگ نمیشوند و همیشه در سن 6-5 سالگی میمانند و در دنیای کودکی خود غوطهورند. همان صداقت کودکانه در جز به جز فیلمنامه وجود دارد و سادگی و دنیای کودکی را ترسیم میکند که حساب و کتاب ندارد و همین موضوع باعث میشود که من در دنیای کودکی یک احساس آرامش داشته باشم و ناخودآگاه، به سمت این سینما بروم.شما همیشه یکسری بچههای خاص و استثنایی را در نظر میگیرید؟بله، پچههای استثنایی ناشنوا، نابینا حتی بچههای سندروم داون که در "بچههای ابدی" بودند و هرگز بزرگ نمیشوند. این ها نوعی تمثیل از دنیایی است که من واقعا دوست دارم و نمیدانم در واقع چه جور بچههایی را میتوان مورد بحث قرار داد، کودک شکنندهای که در فیلم "رویای خیس" است، بچهای است که هیچکس حرف او را نمیفهمد و هیچکس نمی داند که او در این دوران بلوغ حس و حال و حرفهایی دارد که هیچوقت فهمیده نمیشود. این بچه 15 ساله در دوران بلوغ، دیگر یک بچه استثنایی نیست و تمام خصوصیات ظاهری دوران بلوغ را دارد و در بحرانهای خانواده قرار دارد و هیچکس توجهی به او ندارد، طبیعی است که اتفاقهای زیادی ممکن است برای او بیفتد و این هم یک نوع شکنندگی است لزوما هم معلول نیستند، اما دنیای معلولیت و بچههای آسیب دیده دنیای ندیده شدن و درک نکردن است و من همیشه به دنبال این موضوع بودم؛ در کل آنچه که در فیلمهای من به غیر از معلولیت اهمیت دارد، دیده نشدن افراد است. مثلا وقتی که شخص از طرف خانواده درک نمیشود به ناچار سراغ دوستان میرود و به آنها تمام حرفهایش را میزند؛ این همان دنیای ندیده شدن است.بنابراین شما واقعا این دنیا و آدمهایش را دوست دارید و دغدغه اصلی شما هستند، اما برخلاف این تصور زیبا، دنیایی سینما و به خصوص در پشت صحنه، دنیای بیرحم و عصبی است؛ تا به حال این اتفاق افتاده که با این افراد سرموضوعهای مختلف در پشت صحنه درگیر شوید؟ مثلا بچههای گروه از شما ناراحت شوند؟خیر، تا به حال این اتفاق نیافتاده. من همیشه تمام بچههای گروه را دوست دارم و هرگز نمیتوانم آنها را رها کنم، مثل علی، بازیگر بچههای ابدی که بسیار شکننده و ضعیف است اما الان خیلی تند میدود و چندین بار جایزه گرفته است و قابل مقایسه با قبل از فیلم نیست. روال کلی کار من این است که سر صحنه بسیار پیگیر کار بچههای گروه هستم و انرژی زیادی سرکار میگذارم، حتی بعد از فیلم هم رابطه خودم را با بچهها کاملا حفظ میکنم و در واقع نمیتوانم آنها را رها کنم. به عنوان مثال در این فیلم بچهها فقط نیامدند بازی کنند بلکه جایزه گرفتند و در حد بازیگرهای حرفهای بازی کردند و این برای ما و آنها بسیار ماندگار است. به سادگی نمیتوان از آن گذشت. من حتی تصمیم دارم از سه تای آنها یک فیلم دیگر بسازم که خودشان در فیلم بازی کنند و حال، آینده و گذشته آنها را ترسیم کنم.میتوانم بپرسم الان آن بچهها مشغول انجام چهکاری هستند؟بله، علیرضا رضاییان در دوچرخهسازی کار میکند و ازدواج کرده و حتی یک بچه هم دارد که برخلاف قبل که بچهای با اعتماد به نفس پایین و پرخاشگر بود الان بسیار متفاوت شده و زندگی بسیار خوبی دارد. عطیه معصومی هم ازدواج کرده و بچهدار شده و در مجتمع میلادنور با همسرش در حال کار است. علی هم که به تازگی فیلماش را تمام کرده و با او کاملا در ارتباطم. من هرگز این 3 نفر را رها نمیکنم چون سینماتراپی شدهاند و سینما نوعی اعتماد به نفس در آنها ایجاده کرده و نتیجه مهم هم این است که زندگیشان در سایه سینما بسیار متفاوت شده است. این موضوع برای من بسیار اهمیت دارد. اخیرا راجع به یک NGO که شما قرار است برای بچههای معلول تاسیس کنید اخباری شنیدهایم، این موضوع صحت دارد؟بله، من قصد دارم یک مرکز حمایت از معلولان در غالب یک موسسه خیریه تاسیس کنم تا بتوانیم زنان و کودکان بیسرپرست را حمایت کنیم. در اصل این موسسه را به نیت توانمندسازی، خودباوری و حمایت از این قشر میسازیم، نه به خاطر کمک به آنها.به مراکز پرورش و آموزش کودکان معلول که وابسته به بهزیستی است سر میزنید و به این مراکز مراجعه میکنید؟بله، من فیلم "رابطه" را در موسسه باغچهبان که محل آموزش ناشنوایان است، ساختم و فیلمبرداری کردم هرچند وقت یکبار به این مرکز مراجعه میکنم چون فکر میکنم ارتباط خوبی با کارم دارد.فقط برای سوژه فیلمهایتان است که به این مراکز میروید؟خیر، فقط موضوع سوژه نیست علاوه بر این دغدغه اصلی من هم این بچهها است که روی من تاثیر میگذارند و مرا ترغیب میکنند که با آنها کار میکنم. در اصل با آنها یک نوع سمپاتی دارم و تصور میکنم که این بچهها خیلی مظلومند و ما هر چقدر برای این گروه کار فرهنگی کنیم کم است. ضمن اینکه تصور میکنم با این فعالیتها خودم به آرامش میرسم، چرا که دنیای این کودکان بسیار زیبا است و تعمق در این دنیا برای من واقعا دلانگیز است.شما قصد دارید همچنان این مسیر را ادامه دهید؟بله، اگر خدا به من کمک کند قدمهای بیشتری در این راه برخواهم داشت.دو دوره طولانی وقفه در دوره فیلمسازی شما افتاد، دلیل آن چه بود؟بعد از فیلم "زمان از دست رفته" در سال 68 و "عبور از غبار" در سال 67 که من به زحمت این دو فیلم را در یک سال به جشنواره رساندم، شاهد برخورد مناسبی با "زمان از دسته رفته" نبودم ضمن اینکه این فیلم برای من بسیار شخصی و اولین فیلمای بود که درباره زنان ساخته میشد. مسائل و مشکلات و کج فهمیها را نسبت به یک زن در جامعه بیان میکرد. متاسفانه برخورد جشنواره و مسئولان سینمایی با این فیلم خوب نبود و بهای چندانی به آن ندادند. این موضوع روی من تاثیر بدی گذاشت. باعث شد من خیلی عصبی شوم که تا سال 77 کار نکردم. از آن زمان به بعد دوباره فعالیتم را با "عشق بدون مرز" آغاز کردم که باز هم مضمون آن درباره بچههای طلاق بود که در خارج از ایران زندگی میکنند، پس از آن دوباره تا سال 82 کار نکردم. من میتوانم بگویم که 14 سال عمرم را در این راه هدر دادم و شرایط و بستر برای من به شکلی مهیا نشد که بهره لازم را از این دوره ببرم اما الان سعی دارم که این موضوع را جبران کنم چنانچه در سال 82شمعی در باد" و در سال 84 "رویای خیس" را ساختم و در نهایت سال 85 مشغول کار روی بچههای ابدی بودم تا اینکه بالاخره این فیلم دیده شد.در دورهای از تاریخ فیلمسازی ایران، کارگردانها فیلمهای متفاوتی میساختند که قابل مقایسه با امروز نبود و اعتقاد داشتند که به دلیل محدودیتهای پخش موسیقی یا استفاده از خانمها در فیلم، به سمت فیلمسازی کودکان پیش رفتند. بعد از مدتی این گرایش خیلی کمرنگ شد، حتی دورهای هم فیلمسازها را به سمت ساخت آثاری در ارتباط با معلولان سوق داد که یک نمونه بارز آن خود شما و با فیلم "رابطه" و "پرنده کوچک خوشبختی" بودید. تقریبا همزمان با شما "گلهای داودی" و"مسافران مهتاب" هم ارائه شد و مورد توجه قرار گرفت، اما الان ما شاهد چنین روندی نیستیم، میتوانید دلیل آن را بگویید؟من فکر میکنم اولین فیلم کودک و نوجوان که بعد از انقلاب در سینما ساخته شد فیلم رابطه و بعد از آن " پرنده کوچک خوشبختی" بود، این شروع کار من بود و با دلیلی که شما در این زمینه ارائه کردید مخالفم، چون در این سالها دغدغه کاری و فکری من پرداختن به موضوع بچههای معلول بود و من اصلا به شهرت و پول فکر نمیکردم چرا که فیلمهای مستند زیادی برای تلویزیون میساختم و از این راه تامین میشدم و نیازی نبود که این سیستم را در سینما دنبال کنم بلکه بیشتر به این موضوع فکر میکردم که فیلمهایی با مخاطب عام بسازم، اما همیشه این دغدغه ذهنی را داشتم که یک فیلم علاوه بر جذابیت باید حاوی یک پیام به اجتماع باشد. در این راه، سینمای کودکان و نوجوان را برگزیدم و تصمیم گرفتم به جای سرگرم کردن آنها یک مفهوم کلی در حوزه این گروه سنی را به اجتماع انتقال دهم.
شاید یکی از دلایلی که فیلمهای شما در دوره بعدی چندان دیده نشد این بود که زمان ساخت این فیلمها دیگر گذشته بود و شما همچنان داشتید این جریان را ادامه میدادید، به قولی دیگر این گونه فیلمها در سینمای ایران مد نبودند، درست است؟ بله، تقریبا دوره این فیلمها تمام شده بود و فیلمهای من دیگر مد نبودند. فکر نمیکنید اگر دنبال نوع دیگری از فیلم های اجتماعی که حرفهای زیادی برای گفتن دارند، در عین حال مد هم بودند میرفتید، موفقتر بودید و شاهد واکنش بهتری در مقابل فیلمهایتان بودید؟خیر، من دنبال جریان سینما نبودم، هر چند که در فیلم سومم یعنی "عبور در غبار" مسائل اجتماعی محور اصلی فیلم بود و مربوط به افرادی میشد که احتیاج به کلیه دارند و من معتقدم که باید یک نوع فرهنگسازی دراجتماع بشود تا این افراد بتوانند، در جامعه ما زندگی بهتری داشته باشند. تصور میکنم تمام فعالیتها و آثار من، حاوی یک پیام اجتماعی است که در تداوم هم، اصرار بر دیده شدن یک سری از افراد جامعه دارد که ما به آنها کمتر توجه نشان میدهیم. این روند حتی در "زمان از دست رفته" هم وجود داشت. فکر میکنم "زمان از دست رفته" برای سینمای ایران کمی زود بود؟شاید خیلی زود بود برای اینکه چنین حرفی زده شود. اما از سال 70 به بعد فیلمهای دیگری مثل "نرگس" روی کار آمدند که حاوی همین موضوع بودند که من سالها قبل از این مسئله را در فیلمهای مطرح کرده بودم اما مسئولان نخواستند ببیند."زمان از دست رفته" شاید به خاطر نگاه روشنفکرانهاش در آن دوره زمانی تحقیر شد، همان بلایی که بعدتر بر سر "بانوی اردیبهشت" آمد.بله، دقیقا همین طور بود،در فیلم این موضوع مطرح شد که زایش اندیشه بسیار مهمتر از زایش جسم است. به این معنی که اگر شما بچهای را به دنیا آوردید اگر روشنفکر باشید به آینده آن فکر میکنید نه به اینکه فقط بچههایی را وارد این دنیا کردید و دیگر به امکانات رفاهی فکر نکنید و این موضوع تا آن زمان مرسوم نبود چرا که ما در زمان پس از بحران جنگ بودیم و مطرح کردن این قضایا چندان با استقبال روبهرو نشد و من د ر واقع در آن سالها از نظر کاری تحلیل رفتم و قربانی شدم.اگر در آن سالها یا حتی امروز شما هم با موج غالب سینما همراه میشدید، فکر نمیکنید موفقیت چشمگیری داشتید؟ موضوع این است که من اصلا به مد فکر نمیکنم و برایم اهمیتی ندارد. من به عنوان یک انسان که دغدغه فرهنگی دارد نسبت به اجتماع و مشکلات آن مسئولم. حتی در برخی فیلمهایم که مشکلات نوجوانان به خصوص پسرها را مطرح کردم به من مجوز ندادند و خواستند که پایان فیلم را تغییر دهم. در صورتیکه فیلم من یک سرمایهگذاری شخصی بود و مجبور شدم یک هزینه دیگر را برای تغییر پایان آن در نظر بگیرم و از هیچ کجا حمایت نشدم.من معتقدم که بسیاری از ناهنجاری هایی که یک جوان با آن روبهرو است ریشه در دوران کودکی و نوجوانی آن فرد دارد اگر ما این مشکلات را در این دوران برطرف نکنیم و بیتوجه باشیم، معضلات در دوران جوانی و بعد از آن خود را نشان میدهند و این همان هدف و تعهد اصلی من از پرداختن به موضوع نوجوانان و کودکان است. در کل پیکره سینما، بخش کوچکی به نام "مد" وجود دارد و بخش عمده آن، تعهد یک فیلمساز است، من سینما را با رسالت آن فهمیدم و نخواستم که فقط یک فیلمساز باشم و شاید بعضیها این نگرش را دوست نداشته باشند. این دلیلی بود که من مدتی دیده نشدم.بعضی از کارگردانها هستند که یک حرکت روبه رشد دارند و همیشه به سمت قله موفقیت کارهای خود میروند و حتی بعضیها یک روند سینوسی در کارهایشان دارند که گاهی اوقات در اوج و بعضی اوقات در نقطه پایین کاری خود هستند، اما بعضی از فیلمسازها مثل شما و ابوالفضل جلیلی روند کارشان از قله آغاز میشود مثل اینکه اولین کارشان واقعا ماندگار و دیدنی است، یک مثال خوب برای شما "پرنده کوچک خوشبختی" و "رابطه"و فیلم گال ساخته آقای جلیلی، اما بعد از یک مدت، روند فعالیت به شکل نزولی پیدا میکند و موفقیت دیگر تکرار نمیشود، چه دلیلی دارد؟من فکر میکنم فیلم "بچههای ابدی" ادامه همین روند در نگاه تماشاگر بود که در همدان با استقبال واقعا خوبی روبهرو شد. این موضوع بعد از مدتها بود که در تهران هم اتفاق افتاد اما متاسفانه مسائل دیگری وارد شدند و این موضوع را پوشاندند. ما در تهران هم ارتباط بسیار خوبی با مردم داشتیم اما ناگهان از صدر به پایین آمدیم. فیلم "شمعی در باد" شما هیچوقت آن موفقیت "پرنده کوچک خوشبختی" یا فیلم "رابطه" را نداشت.من تصور میکنم که این تفاوت از تغییر فضا و زمان ناشی میشود و هرکدام در جای خود حرفی برای گفتن داشتند.شما در فیلمهایتان از دوربین دیجیتالی استفاده کردید؟خیر، هنوز نه اما دوست دارم این تجربه را داشته باشم.چرا، دلیل خاصی دارد که به سمت آن نرفتید؟من همیشه کار با نگاتیو و فیلم 35 میلیمتری را خیلی دوست داشتم، دلیل دوم شاید این باشد که هنوز فرآیند دیجیتالی شدن در کشور ما کامل نشده است که بتوانیم به طور کامل از آن بهره ببریم. من در آمریکا "عشق بدون مرز" را با ابزار دیجیتالی کار کردم . در آنجا همه چیز برای طی یک روند دیجیتالی مهیا است اما در ایران هنوز کامل نشده است و کیفیت لازم روی این کار هنوز وجود ندارد. من همیشه معتقدم که فیلم روی پرده سینما باید مانند آینه شفاف باشد و بدرخشد و این از خصوصیات فیلم 35 میلیمتری است که باید روی دوربینهای دیجیتالی پیاده شود. البته در حال حاضر تلاشهای زیادی برای دیجیتالی شدن فیلمهای سینمایی شده و افراد علاقمند در حال آوردن چنین امکانات هستند و من تصمیم دارم فیلم بعدیام را با دوربین HD بسازم.یک موج جدید در سینمای ایران به راه افتاده که من از آن به عنوان یک انقلاب یاد میکنم اینکه در جشنواره گذشته حدود 12 فیلم با HD و دوربینهای دیجتالی گرفته شده بود، فکر میکنید ظهور دنیای دیجیتالی در سینمای ایران چه تاثیراتی دارد؟در وهله اول قیمتها و هزینهها را به شدت پایین میآورد و خیلی امکانات بهتری به من فیلمساز میدهد اینکه همزمان فیلم را مشاهده کنم و تغییرات مطلوب را روی آن بدهم، تصور میکنم تاثیرات چشمگیری و مثبتی دارد، البته هنوز چندان در سینمای ما رایج نشده و خیلی از مدیران فیلمبرداری هنوز با فیلم 35 میلیمتری کار میکنند.فکر نمیکنید این موضوع باعث بینظمی در سینمای ایران شود.دیجیتالی کار کردن، روند کاری ما را سریع میکند چرا که علاوه بر کاهش هزینهها، دیگر لازم نیست منتظر دوربین 35 میلیمتری شویم بلکه خودمان یک دوربین دیجیتالی داریم که هر زمان برای فیلمبرداری آماده است و این موضوع باعث صرفهجویی در وقت هم میشود من حتما این موضوع را تجربه میکنم و آن موقع بحث خواهیم کرد که چقدر در واقعیت تاثیر مثبت دارد.در زندگی شخصیتان چقدر از دیجیتال استفاده میکنید؟تمام زندگی من دیجیتالی است، ابزار کارم، خانه و حتی وسایل شخصی و آشپزی و لوازم صوتی-تصویری من همگی دیجیتالی هستند و تاثیر بسیار زیادی روی زندگی حرفهای من داشته است. یک مثال کوچک این است که من میتوانم به راحتی با دوربین دیجیتال عکسی در اندازه مناسب بگیرم و فورا هم آن را چاپ کنم واین همان ورود همه جانبه دیجیتال به زندگی ماست.به نظر شما تاثیر مثبتی داشته یا اینکه منفی بوده است؟من تصور میکنم که این ارزیابی مثل مقایسه بین فرش دستباف و ماشینی است که هر کدام ویژگیهای خاص خود را دارند اما در نهایت آن کیفیت و روحی که در فرش دستباف وجود دارد در فرش ماشینی نیست. یا مثال دیگر اینکه شما پختن یک غذا به صورت سنتی و آماده کردن یک غذای سریع را با مایکرویو در نظر بگیرید آن طعم و کیفیت هرگز در یک غذایی که با وسایل دیجیتالی آماده شده وجود ندارد و این موضوع نقص یک وسیله دیجیتالی است که انسان را از روح محصول دیجیتالی دور میکند.سیستم دیجیتالی صوتی و تصویری یا در کل شخصی شما مجهز است؟بله تقریبا، مثل اینکه تلویزیون من سینمای خانگی است.فیلمها را به صورت DVD میبینید؟بله، البته من هنوز از Betamax یا VHSهم استفاده میکنم و فیلم ها را به این شکل تماشا میکنم و حتی بعضی از نوارهای قدیمی را هم دارم.فیلم زیاد تماشا میکنید؟بله، تا جای ممکن سعی میکنم فیلم زیاد ببینم. از اینترنت هم در طول روز زیاد استفاده میکنید؟استفاده دارم اما نه خیلی زیاد، بیشتر کارهایم که مربوط به اینترنت میشود را منشیام انجام میدهد. اما سایت و وبهایی هم دارم که اطلاعات لازم را از خبرگزاریها به دست میآورم و درون سایت و وبلاگم قرار میدهم. سایتم را منشی و مسئول سایتام بهروز میکنند.تعداد بازدیدکنندگان از سایتتان چگونه است؟تعدادشان بد نیست، بازدیدکننده داریم و من خودم این موضوع را پیگیری میکنم که حدودا به صورت میانگین روزی بین 60 تا 70 نفر است.به این فکر میکنید که روزانه در وب خود بنویسید؟بله، من خیلی دوست دارم اما با توجه به اینکه وقت خیلی کمی دارم این موضوع برایم سخت است، شاید این کار را انجام دهم و فکر خوبی است چون بسیار ماندگار است.از چه سالی موبایل داشتید؟از همان زمانی که موبایل وارد ایران شد، من موبایل خریدم، با همان گوشیهای بزرگ صاایران! این موبایلتان جدید است؟بله به تازگی آن را تهیه کردم فکر میکنم 5 یا 6 ماه است.از کدام امکانات موبایلتان استفاده میکنید؟تقریبا از همه امکاناتش، ولی از SMS خیلی بیشتر استفاده میکنم و گاهی اوقات از دوربین دیجیتالی آن برای عکس گرفتن بهره میبرم، اما Answering موبایلم خیلی کارم را راحتتر کرده و مواقعی که نمیتوانم موبایلم را جواب بدهم، پیغام گرفتن باعث میشود که تماسهایم را از دست ندهم.چه فاکتوری باعث شد که این گوشی را انتخاب کنید، مارک آن یا قیافهاش؟خیر، از همان ابتدا هم من به این نوعی گوشی علاقه داشتم و مقوله مارک برایم مهم نیست با آن بیشتر احساس راحتی میکنم حتی بیشتر وسایل خانهام هم Samsung هستند.تا به حال دردسر دیجیتالی هم داشتهاید؟ خیر، خوشبختانه تا به حال مشکل حادی نداشتهام.کارت عابر بانک هم دارید؟ تا به حال شده در استفاده از آن به مشکل بربخورید.بله، کارت عابر دارم اما گاهی این اتفاق افتاده که در یک مراجعه به این مراکز متوجه شدم مقدار موجودی در کارتم کاهش یافته است و تصور میکنم هنوز سیستم امنیتی لازم در این زمینه به وجود نیامده است. در کل چقدر به دنیای دیجیتالی اعتماد دارید؟نمیتوانم بگویم که زیاد به این مقوله اعتماد دارم و همیشه جای نقص را در آن دیدهام، چرا که امکان اشتباه در این فضا بسیار زیاد است و امنیت زیادی ندارد و حتی گاهی اوقات زیاد اعتماد نمیکنم.خریدتان دیجیتالی و با کارت اعتباری است؟بله، من کارت اعتباری دارم و از آن استفاده میکنم چون معتقدم که نباید زیاد پول را جابهجا کنیم و این موضوع یکی از روشهای مرسوم در کشورهای خارجی است که باز هم نواقص و مشکلات خود را به همراه دارد.اگر شما یک ویروس کامپیوتری بودید چه وسیله دیجیتالی را خراب میکردید؟جواب سوالتان خیلی سخت است، چون من اصلا دوست ندارم هیچ چیزی را خراب کنم (میخندد) اما شاید دلم میخواست اطلاعات برخی سایتها که اطلاعات مخرب و تنشزا عرضه میکنند به عنوان مثال روش خودکشی را به انسان یاد میدهند خراب کنم.اگر بخواهید یک وسیله مثل دوربین، موبایل و کامپیوتر را خراب کنید به عنوان یک ویروس کدام یک را خراب میکردید؟تمام این وسایل مورد نیازم هستند اما گاهی اوقات دلم می خواهد اگر ویروس بودم، موبایلم را خراب کنم (با خنده) چون میخواهم از شر تماسهای بیهوده و SMSهای وحشتناک و سرکاری خلاص شوم و یک مدت آرامش به دست بیاورم.r