شاهنامه نجاتبخش ایران است؟
شاهنامه نجاتبخش ایران است؟
برای چند هفته دکتر محمد علی اسلامیندوشن، نویسنده و محقق سرشناس تاریخ و فرهنگ و ادب ایران که پنجاهمین کتابش همین روزها در ایران منتشر شده، به اتفاق دکتر شیرین بیانی محقق و استاد سابق دانشگاه و همسر و همراهش، برای ایراد چند سخنرانی در "تورنتو"،" ویندزور" و" اتاوا" به کانادا آمده بودند.
دکتر اسلامیندوشن چهار هفته پیشن نخستین سخنرانی خود را در باره زمینههای شکلگیری انقلاب مشروطه در کانون کتاب تورنتو ایراد کرد. آخرین جلسه سخنرانی دکتر اسلامیندوشن دوهفته پیش به دعوت کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو برگزار شد. این سخنرانی با عنوان" اگر شاهنامه نمیبود ایران چه میشد" ایراد شد و در آن دکتر ندوشن مهمترین موارد تاثیر شاهنامه فردوسی در فرهنگ و تمدن هزار سال گذشته ایران را این طور بر شمرد:
۱- اگر شاهنامه نمیبود، ایران حافظه تاریخی خود را از دست میداد.
۲- ادبیات فارسی با این وسعت بوجود نمیآمد.
۳- زبان فارسی ریشه محکم به خود نمیگرفت که از ترکستان چین تا ساحل مدیترانه در غرب و از سوی دیگر ازهند تا قفقاز و آسیای مرکزی گسترش یابد.
۴- عرفان ایرانی که ریشه مشترک با جهان بینی شاهنامه دارد، این گونه بالیده نمیشد.
۵- داد و دهش، خرد، انسان دوستی، والامنشی و دانش که در سراسر ادب فارسی توصیه میگردد، از جهان بینی شاهنامه سرچشمه میگیرد و قهرمان های نیکو کار شاهنامه نمونه های آن هستند.
۶- رستم و پیر مغان در دو دوران متفاوت نگهبان ایران میشوند که هر دو از فرآورده های شاهنامه است.
۷- شاهنامه یک دید جهانی نسبت به زندگی عرضه میکند که صرفنظر از ملیت شامل همه ِ مردم جهان میشود، تا آنگاه میرسد به سعدی که میگوید بنی آدم اعضای یکدیگرند.
در فردای سخنرانی دکتر اسلامیندوشن در صبحی بهاری و به شدت بارانی با او پرسش هایی را در باره شاهنامه و مفاهیم ایرانیت، ملیت، قومیت و زبان فارسی در میان گذاشتم:
- شما در سخنرانی خود اشاره کردید که ملت ایران هر وقت به خطر افتاده به شاهنامه چنگ انداخته و توانسته خود را نجات دهد. میدانیم که شاهنامه متعلق به هزار سال پیش است و از ارزشهایی صحبت میکند که ارزشهای آن دوره است. اما در این هزار ساله دنیا تغییر کرده و ملت ایران هم به همراه دنیا تغییر کرده است. در این صورت آیا امروز دوباره شاهنامه میتواند دستآویزی برای ملت ایران باشد تا از بعضی از خطرهایی که امروز یا در آینده او را تهدید میکند خود را حفظ کند؟
* به نظر من برای راهبرد زندگی خودمان دو نوع ارزشها داریم. یک نوع ارزشها پایهای و اصلی هستند و یک نوع ارزش ها فرعی. ارزشهای فرعی ظاهرش میتواند تغییر کند و هیچ اشکالی ندارد. انسان همانطور که چند هزار سال پیش زندگی میکرد حالا هم زندگی میکند. منتها با ارزشها و موازین متفاوت. این ارزشهای فرعی البته تغییر پذیر بوده. امروز با اتومبیل و هواپیما سفر میکنیم، در گذشته با اسب و شتر. ولی در ارزشهای پایهای که روابط انسانی و تفکر انسانی در ارتباط با جهان خارج و چیزهای عمیق انسانی که در زندگی بایستی بکار بیافتد تا نیازهای مادی و معنوی انسان برآورده شود، اساسش تغییر نکرده و انسان همان انسان است. بنابراین ما روی ارزشهای پایهای حرف داریم و میگوییم در شاهنامه مسایلی مطرح میشود که خط دهنده و راهبرنده به طرف ارزشهای پایهای است که چطور باید زندگی کرد. یعنی در زندگی دلبستگی انسانی چه چیزها باید باشد. این است که شاهنامه سرخطهایی را معین کرده که امروز هم میتواند برای ما یک راهبرد باشد.
ایرانی دچار آشوب ارزش هاست!
- توجهی که در چند سال گذشته به شاهنامه از طرف گروههای مختلف مردم میشود، توجهی عمقی است یا سطحی و چه نقشی میتواند در تغییر و تحولات فرهنگی- اجتماعی ایران ِ امروز بازی کند؟
* من تصور میکنم توجه به شاهنامه هم عمقی است هم سطحی. این توجه سطحی است، چون ما در دورانی زندگی میکنیم که ارزش های متفاوتی مطرح شده و نیازهای ما شکل تازه ای در برخورد با زندگی گرفته بنابراین دائما در معرض گرایش های تازه ای قرار داریم برای اینکه زندگی خودمان را شکل بدهیم. ما باید بپذیریم که ایرانی در برخورد با تجدد از صد سال پیش به این طرف دائما در جستجو بوده که چه روشی برای خود انتخاب کند. از یک طرف چند هزار سال به طرز خاصی زندگی کرده بوده که نمیتواند آن پایه های اولیه اخلاقی زندگی گذشته و سنتی را رها کند، از طرف دیگر نیازهای دنیای جدید او را به طرف چیزهای دیگر میکشاند. این است که واقعا برای انسان ایرانی آشوب ارزشها بوجود آمده و میخواهد به هر چیزی دست بزند برای اینکه زندگی خود را بر اساس اقتضای دنیای جدید سامان دهد. امروز توجه به شاهنامه چیزی است که در مدارس یا مجامع مطرح است. شب ها مردم با هم مینشینند در مجالس خصوصی و در باره اش حرف میزنند یا در مدارس و دانشگاه ها در کنفرانس ها مطرح است. گرایش به شاهنامه همچنین عمقی است از نظر اینکه واقعا عمق روح ایرانی به آنچه در شاهنامه آمده گرایش دارد. یعنی گرایش به اخذ شخصیت. هر بشری و هر ملتی احتیاج دارد برای خود شخصیتی قائل شود. تنها کافی نیست که انسان زندگی روزمره را بگذراند. میخواهد احراز شخصیت کند. چون احراز شخصیت به زندگی روزمره، به معاش انسان، به حضورش در جامعه بین المللی و درمجامع درونی خود انسان کمک میکند. این احراز شخصیت بسیار مهم است. یکی از کتاب هایی که شخصیت میبخشد به ایرانی شاهنامه است. وقتی نگاه میکنیم به این قهرمان ها، ماجراهای طی شده، جنگ های دفاعی که سرانجام به پیروزی جبهه ای منجرشده که آن جبهه به عنوان جبهه درست و حق شناخته شده. همه اینها روحیه میبخشد به مردمیکه در جستجوی یک راه جدید زندگی هستند. به نظر من کمکی که شاهنامه میتواند بکند یکی از جهت احراز شخصیت است و یکی هم از نظر دستور العمل هایی که در شاهنامه آمده و دستورالعمل های بنیادی زندگی است. یعنی تعادل میان نیازهای مادی و معنوی انسان.
شاهنامه نمایانگر ایرانیت است!
- شما که پنجاه کتاب در مورد فرهنگ و تاریخ و ادبیات ایران تا به حال در طول کارنامه حرفه ایتان منتشر کرده اید، مفهوم ایرانیت را چطور تعریف میکنید و آیا شاهنامه میتواند نمایانگر ایرانیت باشد یا خیر؟
* در این که شاهنامه نمایانگر ایرانیت است هیچ حرفی نیست و جای بحث ندارد. برای اینکه تنها کتابی است که کل مفهوم آنچه ایرانیت گفته میشود را در خودش جا داده. اگرچه یک کتاب جهانی هم هست و کل جامعه بشری را در نظر میگیرد و عصاره و خلاصه اش را میآورد در ایران و ایرانیت و صفاتی که به این ایرانی و ایرانیت در کشمکش های بزرگی که در شاهنامه در جنگ ها مطرح است میبخشد. این که بهرحال بشر باید در یک جستجوی یک راه بایسته ای باشد برای زندگی. راه بایسته منظور این است که به بهترین نحو استعدادهای انسانی را بتواند در جهت خوب به جلوه و بروز بیاورد. دوم اینکه مفهوم ایرانیت به نظر من مشتمل بر صفاتی است که خاص کشور ایران بوده. با خصوصیات جغرافیائی و تاریخی و قومیکه این کشور داشته یک صفاتی در خود ایجاد کرده که مخصوص این پاره و منطقه از خاک بوده که ایجاد شده و چون این سرزمین توانسته چندهزار سال دوام تاریخی داشته باشد، این صفات تقریبا جزء ذات ایرانی شده است. من نمیگویم که همه این صفت ها خوب است. صفت های خوب و بد با هم است. دو نوع خصوصیات در میان ایرانی ها داریم. خصوصیات منفی و خصوصیات مثبت. مجموع اینها ایرانیت را تشکیل میدهد که در داخل این قطعه از خاک شکل گرفته و قاعدتا کوشش ایرانی باید این باشد که خصوصیاتی را که جنبه مثبت دارد بتواند رشد دهد و پیش ببرد و آنچه جنبه منفی دارد و مغایر با اقتضای زمان است از خود بزداید.
ایران کشور چند قومیاست نه چند ملیتی!
- صحبت دیگری که در سالهای اخیر مطرح شده این است که گروهی اصرار دارند بر اینکه ایران یک کشور چند ملیتی است. به نظر شما ایران کشور چند ملیتی است یا کشور چند قومیو تفاوت ملیت و قومیت را چطور تعریف میکنید؟
*به نظر من این موضوع که در این سالهای اخیر مطرح کردهاند بیشتر سیاسی است. یعنی منظور سیاسی پشت آن است. واقعیت این است که در ایران اقوامی در استانهای مختلف طی چند هزار سال با هم زندگی کرده و تا حدود هشتاد سال پیش مسئله قومیت اصلا مطرح نبود. این موضوع سیاسی را پیش آوردهاند برای اینکه نظرات خاصی را به اجرا درآورند. این مسئله را باید از دو دیدگاه بررسی کرد. یکی صفات عمومیایرانی که بین تمام گروههایی که در استانهای مختلف زندگی میکنند مشترک است. اینها همان صفت ایرانیت در بارهاش صدق میکند و حاوی صفتهای پایهای ایرانی است. دوم خصوصیات قومی و آداب و رسوم ناشی از شرایط اقلیمی و غیره است. مثلا ویژگیهایی در مناطق گرمسیر هست که در مناطق سردسیر نیست و بالعکس. در هر کشوری هم چنین تفاوتهایی وجود دارد. یا بعضی تفاوتهای زبانی، لهجهای یا مذهبی که وجود دارد که همه خصوصیات فرعی است. از طرف دیگر ویژگی دنیای امروز برقراری ارتباطات گسترده و رفت و آمدها و شناخت بیشتر از همدیگر و سازگاری و خویشاوندی بیشتر است. ما زیاد میبینیم کسانی را که مثلا از شمال و یا جنوب ایران با یکدیگر ازدواج کردهاند و یا دانشجویان زیادی که در دانشگاههای مختلف پراکنده شدهاند که با هم ارتباط برقرار میکنند. بنابراین باید بین خصوصیات اصلی و بنیادی که ایرانیت را تشکیل میدهد با خصوصیات فرعی تفاوت قائل شد. به نظر من وجه مشترک و عمده فرهنگ ایران زبان فارسی است که بین تمام اقوام ایرانی مشترک است و میتواند بیش از هر چیز موجب تفاهم باشد، برای اینکه اصولا هم تفکر ایرانی بر تفاهم مبتنی بوده است.
زبان فارسی زبان مشترک همه ِ ایرانی هاست!
- این گروه ها بیشتر بر تفاوت های زبانی تکیه میکنند برای اینکه ثابت کنند ایران یک کشور چند ملیتی است. آیا زبان فارسی توانایی دارد که بتواند همچنان زبان مشترک همه ِ ملت ایران باشد یا خیر؟
* اگر منظورهای سیاسی را کنار بگذاریم، بله. زبان فارسی کاملا زبان مشترک است چون فرهنگ مشترک ایرانی وابسته به زبان فارسی است و میتواند یک تفاهم کلی و عمومیبرقرار کند. زبان نباید بهانه قرار گیرد برای هدفها و جاهطلبیهای سیاسی که پشت آن قرار دارد. کما اینکه کشورهای دیگری هم هستند که چند زبانی هستند و بسیار نادرند کشورهایی که تنها یک زبان در بین مردم رایج باشد. موضوع اصلی این است که باید دید چه نیتی پشت این نوع مسائل وجود دارد و مطرح میشود. اگر نیت درست و قابل قبول باشد، میشود گوش داد و بحث کرد و راه حل پیدا کرد، اما اگر واقعا منظورهای سیاسی خاصی باشد که پشت آن غرض های اقتصادی و سیاسی مسکین و کوته نظرانه نهفته است، آن چیز دیگری است.محمد تاج دولتی