گزارشی از زندان زنان در افغانستان
گزارشی از زندان زنان در افغانستان
دموکراسی روی کاغذحدود شش سال است که در افغانستان قانون اساسیای دمکراتیک تصویب گشته است. همچنین در شش سال اخیر میلیونها دلار پول وارد این کشور شده است. بسیاری در ابتدا میپنداشتند که افغانستان میتواند با پول و قانون اساسیای دمکراتیک در مدتی قابل پیشبینی مشکلهایش را حل کند. اما این توهمی بیش نبود، چون مردم افغانستان بیش از ۲۵ سال است که تنها جنگ، خشونت و نفرت را تجربه کردهاند و برای اکثریت مردم افغانستان دمکراسی و حقوق بشر مفاهیمی بیگانهاند. افزون بر این، سنت در افغانستان بس قدرتمند است، سنتی که بیش از همه زنان از آن رنج میبرند. برای مثال هنوز هم همچون گذشته در موارد خشونت خانگی این قربانیان خشونتاند که مجازات میشوند. زندان زنان در شهر قندوز نمونهای است از بیحقوقی زنانی که قربانی سنت و نبود فرهنگ دمکراتیکاند.
پروژههای زنان
از هر دو پروژهای که در افغانستان در دست اجراست، یک پروژه آن در پیوند با مسائل زنان است. این پروژهها واقعا موفق نبودهاند. یک دلیل ناموفق بودن آنها این است که ارتباط و همکاری لازم میان سازمانهای غیردولتی، سازمانهای زنان، مؤسسهها و ادارات وجود ندارد. این نهادها به جای همکاری، با هم رقابت میکنند. هر یک از آنها میخواهد که خود به پول دسترسی پیدا کند و اجرای پروژهها را بر عهده بگیرد. بسیاری از این نهادها بخاطر نداشتن تجربه و دانش تصوری از آن ندارند که اگر با هم همکاری کنند، امکان موفقیت پروژهشان بالا میرود.
تحصیل زنان
دوره طالبان گذشته است و بسیاری از دختران در افغانستان دوباره به مدرسه میروند، در دانشگاهها درس میخوانند و کار میکنند. اما هنوز همچون گذشته تحصیل زنان بیش از هر جا محدود به شهرهای بزرگی است چون کابل، پایتخت افغانستان. پرسش این است که این دختران در مدرسه چگونه میآموزند، در دانشگاه چه میخوانند و چگونه کار میکنند.
از رنج سمیرا
سمیرا دختری ۱۴، ۱۵ یا ۱۶ ساله است که در زندان قندوز به سر میبرد. سمیرا خود نمیداند که چند سال دارد. در مورد وضعیتش میگوید: “نمیدانم که چه کار کردهام که اینقدر بد است که باید ده سال از عمرم را در اینجا توی زندان سر کنم. او مجرد بود، من هم مجرد بودم، دو تا آدم جوان، ما کاری نکردیم، میخواستیم با هم ازدواج کنیم.“
سمیرا قرار است ده سال در زندان بماند. جرمش آن است که عاشق مرد جوانی بوده است، اما خانواده با این پیوند مخالفت داشته و اجازه ازدواج به آنها نداده است. چون مرد جوان کارگر ساده ساختمان است و پولی ندارد تا جشن عروسی را آنگونه برگزار کند که خانواده سمیرا انتظار دارد. دو عاشق جوان از خانه میگریزند، اما پلیس پس از دو روز دستگیرشان میکند. پدر سمیرا از پلیس میخواهد که آنها را زندانی کنند. سپس دادگاه شهر قندوز برای هر دوی آنان حکم ده سال حبس را صادر میکند. هم اکنون دیوارهای بلند زندان زنان و مردان سمیرا و دوستش را از هم جدا میکنند.
اما حکمی که صادر شده است به نظر دکتر کبیر رنجبر، نماینده مجلس و رییس کانون حقوقدانان افغانستان نادرست است. دکتر رنجبر در این رابطه میگوید: “در شریعت اسلام این موضوع بسیار صریح و روشن آمده است که ایجاب و قبول باید مستقیم و صریح باشد، باید با اراده سالم و آزاد زن صورت بگیرد. درست نیست که از شریعت تفسیر نادرست و ظالمانه کنند. طبق قانون اساسی و قانون مدنی زنی که همسر خودش را انتخاب کند هیچ تقصیری ندارد. این ناشی از عرف و عادات بسیار عقبمانده و تاریک و قرون وسطایی است که هم الان بر جامعه ما مسلط است.“
قوانین و مشکل اجرای آنها
قوانین موجود تنها هنگامی میتوانند اجرا شوند که دولت قوی باشد. در افغانستان اما وضعیت چنین نیست. در این کشور مراکز قدرت متعددند و برای همین اجرای قوانین با دشواری روبروست. حکمی که برای سمیرا صادر شده نه تنها خلاف قانون اساسی این کشور است، بلکه با قوانین اسلام هم همخوان نیست. روشن است که این حکم ناقض حقوق بشر هم هست.
زندان زنان در قندوز
هم اکنون در زندان زنان در قندوز ده زن با هشت کودک در سنین بین ۶ ماهه و ۱۰ ساله به سر میبرند. محیط زندگی آنان دو اتاق است با حیاط کوچکی آسفالت شده. در آنجا یک توالت هست و یک حوض. زندانیان زن تنها وقتی میتوانند از حیاط بزرگ زندان استفاده کنند که زندانیان مرد در آنجا نباشند. چنین چیزی شاید تنها یک بار در هفته برای یک ساعت ممکن باشد. یک بار در هفته کلاس سوادآموزی تشکیل میشود که البته فقط یکی دو نفر به طور نامرتب در آن شرکت میکنند، چون بسیاری از زنان نمیدانند که سوادآموزی به چه کارشان ممکن است بیاید. زنان، آن گونه که خود تعریف میکنند، مشکل روزانه زیادی ندارند. مشکل آنان چیز دیگری است.
سلیمه که پنج سال است در زندان قندوز حبس است، میگوید: “کسی که پول دارد، میتواند پنج نفر را بکشد و با پولی که میدهد خلاص بشود. اما وقتی آدم پول ندارد، ممکن است تمام عمرش را در زندان بگذراند، بدون اینکه بداند چه کرده است. از وکیل تا پلیس، همه پول میخواهند. اگر پول نداشته باشی، باید همینجا تو زندان بپوسی.“
عادله یکی دیگر از زندانیان زندان قندوز است. عادله معلم بوده و ۹ بچه دارد. بزرگترین فرزندش ۲۲ ساله است، کوچکتریناش که در زندان با اوست، ۱۲ ماه دارد. اتهام او قتل شوهرش است. برادر و خواهر شوهرش او را متهم کردهاند. عادله میگوید که بیتقصیر است. میگوید که شوهرش را بدلایل سیاسی کشتهاند و خانواده شوهرش در این قتل دست داشته است، او را متهم کرده و به زندان انداختهاند تا حقیقت در مورد قتل شوهرش برملا نشود. بچههایش را بدون موافقتش به نزد عموی بچهها بردهاند تا اینکه بچهها موفق به فرار میشوند تا پیش پدر و مادر عادله زندگی کنند.
عادله میگوید که کسی نیست که به وضع او رسیدگی کند. میگوید که کسی که پول و نفوذ داشته باشد، میتواند همه کار بکند. او هم مثل همسلولیاش سلیمه وکیلی نداشته است. تنها دختر ۲۲ سالهاش میکوشد تا هر طور که شده از او حمایت کند. میگوید که پیش از آنکه به زندان بیاورندش کتکش زدهاند تا او را مجبور به اعتراف کنند. سرش را نشان میدهد که جای چند زخم بر آن دیده میشود. عادله از بیحقوقی زنان زندانی شکوه دارد: “تا بحال هم وکیل مدافع ندارم. حق من انقدر پایمال است. دولت کاملا خائن است. من آزادی بیان خود را دارم و حرف میزنم. کرزای هم اینجا باشد از کرزای گله خودم را میکنم. قاتل در زندان میگردد، کسی که متضرر شده است در گوشه زندان است. از دیگر ارگانها دلم سرد شده است. در اینجا حقوق بشری نیست و مثل حیوان با ما رفتار میشود.“
زندان پل چرخی در کابل
در زندان پل چرخی در کابل هم وضعیت زنان اسفناک است. خبرنگاران اجازه تهیه گزارش در باره این زندان را ندارند. نادیه حنیفی، رییس مرکز آموزش زنان، از زنانی که در زندانهای افغانستان هستند حمایت میکند. در زندان پل چرخی هم مثل زندان قندوز حدود ۸۰ زن با ۶۰ کودک در زنداناند. در اینجا هم جرم زنان به طور معمول یا فرار از خانه است یا رابطه جنسی بیرون از ازدواج. هر شش زن با بچههایشان در یک سلول هستند. نه کسی از آنان حمایت میکند، نه کسی به آنان امید میدهد یا دریچهای به روی آینده را بر آنان میگشاید.
نادیه حنیفی در مورد وضعیت زنان در زندان توضیح میدهد: “هیچ نوع سهولت دیگری وجود ندارد. اینها صبحانهای دارند که فقط چای و بوره (شکر) است. نان چاشت و نان شبشان لوبیا و برنج است. بسیاری از اینها وکیل مدافع ندارند که قضیهشان را پیش ببرد. بسیاری از ایشان مطابق با فرامینی که از طرف ریاست دولت اعلام میشود که میتوانند رها شوند، اما متاسفانه هیچ کس نیست که آن را پیگیری کند. تنها نهادی که در آنجا کار میکند، نهادی افغانی برای کمک به زنان است بنام “قانون روشتونکی“. یک سازمان بینالمللی کمک به زنان از آلمان هم بنام Medica Mondiale در آنجا کار میکند. اما سیستم قضایی ما بسیار بوروکرات است و اینها هم ظرفیت ندارند که به تمام این اشخاص برسند.“
زندگی در زندان
زنان میخندند، فحش میدهند و با هم شوخی میکنند، اما چشمهایشان غمگین است و سرنوشتهایشان ناروشن. سرزندگیشان ظاهری است، چون در سلولهای زندان زنان جنگ، فقر و نبود چشمانداز خانه کرده است. سمیرا باید هنوز ده سال را در چنین سلولهایی بگذراند. سمیرا از درد و غمی که در دلش حس میکند میگوید: “کی میتواند در زندان خوشحال باشد. به قول معروف آب که از سر گذشت چه یک نی، چه صد نی! فرقی نمیکند که من بخندم یا گریه کنم. دشمن خوشحال است که ما اینجاییم. میگویند چه خوب که هر دو در زندان بمیرند. کسی نمیداند که در دل ما چه میگذرد.“