مریم - طنز
مریم - طنز
آقای چاپار با داشتن یک شکم گنده و پنجاه سال عمر از آنهایی بود که عقیده داشت، مرد زن دار هر قدر هم زنش خوشگل باشد اگر گاهگاه به بازار آزاد ناخونک نزند خیلی احمق است؟
اصولا کلمات نجابت، زن دوستی و محبت خانوادگی و از این قبیل مزخرفات (البته به عقیده آقای چاپار) برای خر کردن مردهاست وگرنه اگر کسی حقیقتا شعور داشته باشد دو دفعه پشت سر هم یک جور خوراک نمیخورد.
میگویند زوجه که خوشگل شد دور رفیقه را باید خط کشید ولی آقای چاپار عقیده داشت کله و پاچه و جغوربغور خیابان از چلوخورشت معطریکه در خانه میپزند زیادتر زیر دندان آدم مزه میکند!
خلاصه سرتان را درد نیاورم. تمام این مقدمهها را چیدم که خدمتتان عرض کنم: آقای چاپار، سوزاک گرفته بود! یعنی: منطق بالا طبیعتا اگر ایدز نیاورد سوزاک و غیره را حتما با خود به دنبال خواهد داشت.
سوزاک هم که این روزها عیب نیست و بدون آن مردانگی را کامل نمیدانند و تازه آقای چاپار پکر بود که چرا بیست و پنج سال قبل سوزاک نگرفته است که پیش سر و همسر مردانگیش مسجل شده باشد!؟
ولی دلش خوش بود که: ماهی را هر وقت از آب بگیرد تازه است. از این گذشته به سلامتی هر چه سوزاکی است: از هر صد نفر دکتر که در تهران تابلو زدهآند 78 نفرشان از تصدیق سر امراض تناسلی نااهلها نان میخورند و از بس قشنگ تبلیغ میکنند، آدم هوس میکند سوزاک بگیرد و...
خوشمزگی داستان ما از اینجا شروع میشود که آقای چاپار به آقای دکتر مراجعه میکند و آقای دکتر هم دستور میدهد ادرارش را تجربه کند و صورت تجزیه را بیاورد....
چاپار وقتی به منزلش برگشت (بر خلاف عادت 50 ساله) به زحمت در یک شیشه خالی ادرار کرد و یک چوب پنبه هم محکم سرش گذاشت و بدون خجالت دخترش را صدا کرد و شیشه را دستش داد و گفت که به آزمایشگاه ببرد.
مریم دختر 16 ساله و زیبای آقای چاپار شیشه ادرار را لای کاغذ روزنامه پیچید و از خانه خارج شد. تصدیق بفرمایید پدر خانواده وقتی بیبندوبار شد، باقی اعضای خانواده هم به سرعت فاسد میشوند ولی زودتر از همه دختر منزل پالانش کج میشود. بیجهت نیست به زنها میگویند جنس لطیف!
دخترها عینا مثل گلابی اصفهانی هستند. به محض اینکه از لای پنبه خانواده خارج شدند فوری لک میگیرند و از داخل و خارج، همه چیزشان فاسد میشود....
مریم از خانه خارج شد ولی از بس سرگرم نظربازی بود سر پیچ خیابان وقتی خواست به یکی از جوانها یک پدرسوخته مصلحتی بگوید! پایش به سنگ گرفت، شیشه از دستش افتاد و شکست... و امانتی پاپا بر خاک ریخت!
مریم مضطرب شد و تبسم از گوشه لبش گریخت ولی آدمهای پررو (چه زن و چه مرد) علاج همه کار را با پررویی از پیش میبرند. برای مریم زیبا که پنهان از پدر و مادر یک جنین سه ماهه در شکم داشت ریختن یک شیشه ادرار (که همیشه بر خاک میریزد) چندان مهم نبود. با خونسردی از نزدیکترین دواخانه یک شیشه خالی خرید و به منزل برگشت و مخفیانه از ادرار شخصی خود شیشه را پر کرد و به آزمایشگاه برد....
دو روز بعد وقتی ورقه آزمایشگاه به دست چاپار رسید اینطور نوشته بود: آقای محترم! با کمال افتخار و اطمینان اطلاع میدهد که در تجزیه ادرار آن وجود محترم، علائم حاملگی کاملا نمایان است!
الان مدتها از این قضیه میگذرد و هنوز آقای چاپار نفهمیده است که چرا وقتی آدم سوزاک میگیرد و ادرارش را تجزیه میکنند علائم آبستنی آشکار میشود؟!