محسن رضایی: قطار هستهای هم ترمز دارد هم راننده
محسن رضایی: قطار هستهای هم ترمز دارد هم راننده
به عکسهای اتاقی که محسن رضایی در آن پذیرای میهمانان خود میشود یک عکس جدید اضافه شده؛ نسبت به آخرین باری که برای گفتوگو با او به دیدارش رفته بودیم. عکسی است از رسول ملاقلیپور با این تفاوت آشکار با دیگر عکسهای این اتاق؛ او نه سردار جنگ که فیلمساز جنگ بود و خدایش بیامرزد.عکسهای این اتاق البته گهگاه خبرساز هم میشوند. روزی که عکس احمد کاظمی را در اتاق نصب کرد، شایع شد که محسن رضایی خواستار بازگشت به سپاه شده اما این شایعه محقق نشد تا شایعه دیگری جایش را گرفت؛ محسن رضایی حزب تاسیس میکند، در حالی که او نه تشکیل حزب که تشکیل یک جبهه واحد اصولگرایی را پیشنهاد میکند.
ادامه این گفتوگو به پرونده هستهای رسید ، جاییکه دوستان دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام به رئیس دولت نهم، برای به نتیجه رساندن قطار هستهای ایران پیشنهادی دادند اما این ابتکار روی زمین ماند؛ با این حال اواعتقاد دارد قطار هستهای ایران هم راننده دارد هم ترمز و هم یک مسیر روشن؛ البته اگر دیگران افراط نکنند.
پیش از این خبری منتشر شده بود که شما به سپاه بر میگردید اما جدیدا هم خبری منتشر شد که از تاسیس حزب اتحاد ملی از طرف شما و همفکرانتان خبر میداد، بین سپاه تا حزب اتحاد ملی فاصله زیاد است. بالاخره کدام راه را انتخاب میکنید؟
من راه سربازی ملت ایران را ترک نخواهم کرد و هرجا نظام و ملت به من نیازمند باشند سعی خواهم کرد جزو اولینها باشم. اگر خطری برای کشور به وجود آید حتما لباس سیاست را درمیآورم و لباس رزم به تن خواهم کرد، اگر احساس کنم که سازندگی کشور نیاز به تحول دارد سعی میکنم در اقتصاد ملی نقش ایفا کنم. در رابطه با احزاب هم من احزاب را لازمه دموکراسی میدانم و معتقدم بخشی از ناکارآمدی دموکراسی مربوط به ضعف احزاب در ایران است؛ به دلیل همین اعتقاد، دوستانم را تشویق میکنم که تشکل سیاسی درست کنند و تاکنون چند حزب سیاسی را بهوجود آوردهاند. به آنها گفتهام سعی کنند حزب سیاسی - اجتماعیای که متفاوت با الگوی غربی است به وجود آورند. مردمسالاری دینی با احزاب سیاسی اجتماعی شکل میگیرد و نه با احزاب سیاسی.
پس از تقسیمبندی شما در رابطه با اصولگرایی و محافظهکاری ما با یکی از سران اصولگرا مصاحبهای داشتیم که ایشان در آن مصاحبه به جنابعالی توصیه میکردند حزب تشکیل دهید و معتقد بودند چون حزب خاصی ندارید همیشه در جریانات سیاسی بینصیب میمانید. آیا اندیشه تاسیس حزب اتحاد ملی برخاسته از همین دغدغه و ضرورت تعریف ماهیتی مستقل از طیفبندیهای رایج در طیف اصولگرا است؟
من معتقدم که اصولگرایان انقلاب، منفعل جناح محافظهکار و چپ هستند و نتوانستهاند خودشان را از این انفعال خارج کنند. مثلا در جبهه دوم خرداد جریان اصولگرای چپ را منفعل میبینم. با اینکه موقعیت خوبی برای اصولگرایان وجود دارد ولی من در اصولگرایان چپ تحول جدی نمیبینم. شاید این انفعال به دلیل رودربایستی و ترس از برخی برچسبها است اما به هر دلیل انفعال دیده میشود. اصولگرایانی هم که با محافظهکاران ائتلاف کردند هنوز تصمیمی برای استقلال ندارند. عرصه سیاسی کشور تاکنون سه نوع تفکر را دیده است؛ یک جریان چپ که در دوران انقلاب به یک شکل و در دوران اصلاحات به شکل دیگری ظهور کرد. در ابتدای انقلاب بنیصدر و نهضت آزادی مواضعی انتقادی و مخالف با امام(ره) و انقلاب داشتند؛ آنها در آن شرایط نماد چپ بودند و در جریان دوم خرداد مشارکتیها این نمایندگی را بر عهده داشتند. هماکنون جریان مشارکت و مجاهدین انقلاب نماینده تفکر چپ در کشور هستند. یک جریان محافظهکار داریم که از اول انقلاب ثبات تشکیلاتی آن بیشتر بوده و پرش کمتری داشته است اما به هر حال شکلهای مختلفی از خود نشان داده است. جریان سوم انقلاب جریان اصولگرا بوده است که از اول انقلاب افرادی چون آقای میرحسین موسوی و آقای کروبی و حتی در مقاطعی آقای ناطقنوری نماینده اصولگرایان بودند. جریان اصولگرا هیچگاه نتوانست یک جریان جدا از چپ و جریان محافظهکار را به خود اختصاص دهد. یکی از سرگردانیهای مردم و پراکندگی در انتخاب سیاسی هم مربوط به همین عدم شفافیت سیاسی در کشور است. آرایش سیاسی در ایران باید شفاف شود و این سه جبهه با عقاید خود ظهور و بروز کنند.
جایگاه شما در این تقسیمبندیها کجاست؟
من همیشه خودم را جزو اصولگرایان میدانستم و وقتی هم میگویم اصولگرا منظورم اصولگرایان انقلابی است، نه اصولگرایان چیز دیگر. اصولگرایان انقلاب اسلامی یعنی کسانی که اندیشه و ارزشهای امام را قبول دارند و تابع رهبری هستند. فکر میکنم که به همین سادگی میتوان این جبهه را تشکیل داد.
جنابعالی به بحث شفافیت سیاسی اشاره کردید شما تا چه اندازه به شکلگیری شفافیت سیاسی در کشور کمک کردهاید؟ فکر نمی کنید این تقسیمبندیهای شما فضا را مبهمتر میکند
شرایط عینی فعلی کشور برای زایش این جریان خیلی مناسب است. ویژگیهای این جریان خیلی شفاف است. مثلا در دوران اصلاحات با عقبنشینی پیدرپی در پرونده هستهای، سیاست خارجی ایران به یک انفعال کشیده شد. امروز هم بعضا ماجراجوییهایی درموضعگیریهای دولت دیده میشود.در موضوعات اقتصادی و اجتماعی هم این خلا‡ دیده میشود. پس در هر دو مقطع یک خلا میبینیم. جامعه ما نیاز به یک اندیشه سومی دارد کهاین خلا را پر کند، آن تفکر هم اندیشه سیاسی امام است. این تفکر در سطح جامعه باید خود را به عنوان یک جریان سیاسی نشان دهد و امتداد سیاسی و اجتماعی پیدا کند. اگرچه این تفکر توسط رهبری باز تولید میشود ولی در جامعه امتداد ندارد، یا در بحث سیاست داخلی در دولت قبل ارتباط مردم و دولت ضعیف شده بود اما ارتباط بین دولت و نخبگان تقویت شده بود. امروز ارتباط بین مردم و حکومت تقویت شده اما ارتباط بین دولت و نخبگان ضعیف شده است. در اندیشه سیاسی امام(ره) نخبگان و مردم هردو در سیاست حضور پر رنگ دارند پس این ضعفها نشان میدهد که دو جناح چپ و محافظهکار نمیتوانند نمایندگی تفکر امام راحل را داشته باشند.
شما در یکی از مصاحبههای خود سه جبهه اصولگرایان، ارزشگرایان و محافظهکاران را مطرح کردید در حالی که اکنون دو جریان را مشخص نمودید. بهاین ترتیب امکان فعل و انفعالات در این جریانات را چگونه پیشبینی میکنید؟
همیشه گفتهام که اصولگرایان با محافظهکاران در انتخابات مجلس هفتم و شوراها ائتلاف کردند ولی محافظهکاران از این ائتلاف سوءاستفاده کردند. همچنان که جریان چپ هم از اصولگرایان سوءاستفاده کرد.
اصولگرایان انقلاب از نظر من دو گروه میشوند، یکی انقلابیون راست و دیگری ارزشیهای چپ. مثلا آقای قالیباف یک انقلابی در جبهه ائتلافی با محافظهکاران است و آقای محتشمیپور هم یک چپ ارزشی است ، یا مثلا آقای ناطق که یک راست انقلابی است و یا آقای کروبی که چپ ارزشی است، تفکرشان به هم نزدیک است. تفکر اینها به هم نزدیک است و اگر مستقل از جناح محافظهکار و چپ حرکت کنند میتوانند اندیشه امام را نمایندگی کنند.
در مجلس هشتم حلقه رقابت این جریانات دچار چه تغییراتی میشود، با توجه به اینکه زمزمههایی نیز مبنی بر نزدیکی برخی اصلاحطلبان با اصولگرایان مطرح میشود اصلاحطلبان در این بازی کجا هستند؟
به نظر من نزدیکی اصولگرایان دو جبهه به هم و تشکیل جریان سوم منطقی است اما شجاعت میخواهد. مشکل اصولگرایان نجابت بیش از حد و تواضع و فروتنی است که باعث سوءاستفاده سیاستبازان از آنها شده است. به نظر من در انتخابات آینده مجلس، اصولگراها در اکثریت خواهند بود و محافظهکاران و چپها در اقلیت.
خط فاصل بین اصولگرایی و محافظهکاری از نظر شما چیست؟
خط فاصل بین اصولگرایی و محافظهکاری این است که محافظهکاران افراد ظاهربینی هستند و با مسائل فرهنگی سطحی برخورد میکنند. افراد مقدسماب هستند و تحجر دینی در آنها شدید است. اندیشه سیاسی امام را قبول ندارند و تفسیرشان از ولایت فقیه بیشتر یک تفسیر شاهانه است تا یک تفسیر اعتقادی و فلسفی. با این ویژگیها میتوانیم جریان محافظهکار را از جریان اصولگرا جدا کنیم. اصولگرایان به اندیشه سیاسی امام معتقدند. آنها معتقدند که در سیاست خارجی باید شجاعت همراه با منطق باشد و در سیاست داخلی معتقدند که اخلاق، سیاست، مردم و نخبگان در سیاست باید همراه با هم باشند.اصولگرایان واقعی معتقدند که اخلاق باید نقش جدی در سیاست ایفا کند و از عوامفریبی و کلاه گذاشتن بر سر مردم به شدت پرهیز کنند لذا حتی برای دفاع از دین هم حاضر نیستند کلاهبرداری و عوامفریبی و شارلاتان بازی را در سیاست دخالت دهند.واقعا تعجب میکنم اصولگرایانی که در جریان چپ وارد شدند و معیارهای ارزشی دارند چرا در جریان اصلاحطلبی خود را در اختیار سیاست بازان چپ قرار دادند و به خاطر بحثهای تاکتیکی از ایدئولوژی خود دفاع نکردند و خاموش شدند.
مطمئنم که بسیاری از چپهای ارزشی در دوران اصلاحات از برخی از فضاهایی که چپهای تند ایجاد کرده بودند ناراحت بودند. اما من ندیدم که علیه آنها فریاد بکشند و صف خود را از آنها جدا کنند.
به هر ترتیب در حال حاضر جامعه ما به شدت نیازمند حرکت اصولگرایانه است که در سیاست داخلی و خارجی و اقتصاد تحول به وجود بیاورد اما نمیدانم که چرا اصولگرایان دو جناح جرات به خرج نمیدهند و دور هم جمع نمیشوند. اگر دوباره جریان ارزشی چپ به جریان چپ تندرو و سیاست باز و اصولگرایان به محافظهکاران سواری مجانی بدهند غیرقابل قبول است.جامعه ما یک بار دیگر نیازمند اندیشه امام است که یک نوع نشاط در نسل جوان که دوران امام را درک نکردهاند به وجود بیاورد.
در دولت گذشته و در سال اول دولت آقای احمدینژاد، فضا مناسب چنین زایش و ظهوری نبوده است اما در حال حاضر فضا برای این اقدام مناسب است.
برنامه خود شما برای مجلس هشتم چیست؟
هنوز تصمیمی نگرفتهام.
جنابعالی گفتید که شرایط برای اصولگرایان مناسب است پس چرا تصمیم نمیگیرید؟
باید کاری شروع شود ولی تکروی را به مصلحت نمیدانم، به هر حال من آمادهام با هر کدام از دوستان اصولگرا که آمادگی داشته باشند همکاری کنم.
شما که خود را جزو اصولگرایان میدانید؟
اما درباره شکلگیری جبهه اصولگرایی، هر حرکتی که اتفاق بیفتد اولین کسی هستم که به آن لبیک خواهم گفت.
لبیک در حد فرماندهی؟
نه، در حد برادری و سربازی.
شما میگویید که اگر شرایط مناسب باشد به عنوان سرباز میآیم. من درست به خاطر میآورم که در روز 27 آذر 83 گفتید که اگر اصولگرایان باعدالت رفتار کنند با جریان اصولگرا همکاری میکنم. عدالتی که آن موقع گفتید یک مفهوم بود که نیازمند مصداق بود، اما شما آن موقع نگفتید که عدالت یعنی چه؟ در حال حاضر هم میگویید؛ اندیشه امام. فکر نمیکنید این اندیشه هم نیاز به مصداق روشنتری دارد چرا که خط امام مدعیان زیادی دارد؟
در بحث انتخابات چون عدالت رعایت نشد من به نشانه اعتراض کنار کشیدم. چرا که اولا انتخابات ریاستجمهوری شکل انتخابات شورای شهر را به خود گرفت و هر کدام از کاندیداها با دست کردن در صندوق آرای ملت، چند میلیون رای در سبد خود ریختند و شفافیت و تشخیص را از مردم سلب کردند و انتخاب اصلح در میان یک جمع را با مشکل مواجه کرده بودند. اگر ملت ایران میخواست یک شورای ریاستجمهوری انتخاب کند این شکل انتخابات خوب بود اما انتخاب رئیسجمهور از بین یک عده حتما یک چیز مضحکی بود. از طرف دیگر عدالت هم به این دلیل رعایت نشد که امکانات و فرصتهای رسانهای به طور یکسان در اختیار کاندیداها قرار نگرفته بود بهخصوص رسانههای نوشتاری به جای بیطرفی، تبدیل به توپخانهای علیه برخی از کاندیداها شده بودند. مساله دیگر که شما میگویید شفافیت در موضعگیریهاست، به نظر من جریان اصولگرایی از موضعگیری و برنامه روشنی برای اداره کشور برخوردار است. این اندیشه در سیاست خارجی یک ایستادگی منطقی را توصیه میکند؛ نه انفعال و نه ماجراجویی. به طور مثال میتوانم به مذاکرات آقای لاریجانی با آقای سولانا اشاره کنم که میتوانست با ابتکاراتی از سوی دولت به نتیجه برسد و چون این ابتکارات انجام نشد ایران از صعود به قله باز ماند. لذا من تا آذرماه 1385 رفتار دولت در پرونده هستهای را تایید میکنم.
در سیاست داخلی هم فکر میکنم میتوان مردم و نخبگان را با هم داشت. این نوع مواضع نه در جریان اصلاحات دیده شده و نه در جریان محافظهکاران. نمونه اصولگرایی در اوایل انقلاب دیده شده است که نخبهترین افراد وارد دولت، نهادهای انقلاب، سپاه و جهاد میشدند و در عین حال نهادهای انقلاب و دولتمردان با مردم رابطه نزدیک داشتند اما دولتهای پس از آن یا به سمت مردم رفتند و از نخبگان فاصله گرفتند و یا مردم را رها کردند و جانب نخبگان را گرفتند.
اقتصاد ما هم در دوران اصلاحطلبها و محافظهکارها به افراط و تفریط کشیده شد؛ امام راحل فرموده بودند که کارهایی که مردم میتوانند انجام دهند دولت نباید دخالت کند، دیدیم که این فکر پیاده نشد تا اینکه با سیاستهای اصل 44، رهبری یک بار دیگر تفکر امام در اقتصاد را دوباره احیا کردند. بنابراین جریان اصولگرای انقلاب دارای مواضع مشخص و قابل تفکیک از جریان محافظهکار و چپ است.
به پرونده هستهای اشاره کردید و ابتکاری که به خرج داده نشد،آیا شما پیشنهاد متفاوتی برای پرونده هستهای دارید؟
راهاندازی کنسرسیوم در ایران میتواند محور خوبی باشد. نکته دیگر این است که باید مذاکره با آمریکاییها در موضوع امنیت عراق جدی گرفته شود و دولت از مذاکره با آمریکا در موضوع عراق حداکثر بهرهبرداری را بکند. برای مذاکره هم باید یک گروه زبده با یک فهرست مشخصی از موضوعات شرکت کند.
یکی از موارد اصلی چالش اصلی پرونده هستهای در حال حاضر بحث تعلیق است آیا شما برای این اختلاف هم راهحلی دارید؟
قریب دو سال ایران تعلیق را انجام داد، اگر آنها بپذیرند که کنسرسیوم در ایران راه بیفتد و حق غنیسازی برای ایران را به رسمیت بشناسند آنگاه تعلیق کوتاهمدت قابل مذاکره است.
نقطه نظر شما درباره پرونده هستهای با توجه به نظرات امام در سیاست خارجی که تشریح کردید چیست؟ آیا شما هم معتقد هستید که قطار هستهای ایران ترمز ندارد یا راهکار دیگری را با توجه به مواردی که مطرح کردید متصور هستید؟
قطار ایران هم راننده دارد هم ترمز و مسیر خود را در موضوع هستهای کشور به خوبی پیش میبرد. سیاست هستهای درست است ولی دیپلماسی هستهای ضعیف است و بدون ابتکار.
فرمان هم دارد؟
وقتی راننده داشته باشد فرمان دارد. قطار ایران در رابطه با سیاستهای هستهای در مسیر درستی است اما کمکرانندهها و آنهایی که باید ساز و کارهای این حرکت را تنظیم کنند وظیفه خود را انجام نمیدهند؛ یعنی دیپلماسی هستهای ضعیف است و افراط و تفریطها در حرکت قطار یک نوساناتی ایجاد کرده است.
شما اشاره کردید که مواضع دولت تا آذرماه 85 مورد تایید بوده است اما ابتکارات لازم به خرج داده نشده است. این ابتکاراتی که دولت میتوانست انجام دهد چه بود؟
دولت میتوانست ابتکاراتی به خرج دهد، این ابتکارات هم پیشنهاد شد.
از طرف چه کسی؟
از طرف دلسوزان نظام و مجموعهای که وجود داشتند.
مجمع که در این زمینه نقشی نداشت؟
نه.
پس این ابتکارات توسط شما پیشنهاد شده بود؟
دوستانی که با ما بودند و در خود دولت هم بودند پیشنهاداتی داده بودند که دولت عمل نکرد.
این پیشنهادات چه بود؟
فکر میکنم تا همین حد کفایت میکند.
شما توصیه کردید که دولت از مذاکره با آمریکا در موضوع امنیت عراق حداکثر بهرهبرداری را بکند این مذاکره به چه شکل میتواند انجام شود؟
امنیت عراق یک مساله اسلامی و انسانی است که همه باید دست به دست هم دهند و امنیت در عراق به وجود بیاید. آمریکاییها در حال حاضر مانع تجهیز ارتش و پلیس عراق هستند و اجازه نمیدهند دستگاههای امنیتی عراق راه بیفتند. از سوی دیگر اجازه نمیدهند که کشورهای همسایه برای تامین امنیت عراق کمک کنند؛ لذا ایران و آمریکا میتوانند محور مذاکره را روی تقویت امنیت عراق بگذارند که هم یک اقدام اسلامی است و هم یک اقدام انسانی.
درباره خود ایران چطور؟ چه مواردی میتواند مورد مذاکره قرار گیرد؟
در مورد ایران هنوز آمریکاییها آماده مذاکره نیستند. آنها قابلیت مذاکره را در خود فراهم نکردهاند. در بهمنماه سال گذشته افشاگری خیلی خوبی صورت گرفت که آمریکاییها دچار مشکل شدند. آنها اقدامات خود علیه ایران را به دو دسته اقدامات آشکار و اقدامات پنهان تقسیم کرده بودند. اقدامات آشکار شامل چند تحریم بود که تاکنون دو مورد آن عملی شده است. یکسری اقدامات پنهان هم بود که در بهمنماه امسال توسط نخبگان دلسوز در ایران افشا شد و پس از آنها در اروپا و در آمریکا توسط دموکراتها مطرح شد. این افشاگریها باعث شد که آمریکاییها با مشکل جدی روبهرو شوند در 4 ماه گذشته نیز اعتراضات گستردهای علیه اقدامات آمریکا انجام شد، از نامههای ژنرالهای آمریکایی به بوش و بلر که آنها را از هرگونه اقدام تند علیه ایران پرهیز میداد گرفته تا موضعگیری سران دموکرات در کنگره. این فشارها آنقدر سنگین بود که آقای بوش در یک سخنرانی رسمی اعلام کرد کسانی که این حرفها را مطرح میکنند مخالفین من هستند، ما غیر از کارهای آشکار اقدام دیگری علیه ایران نداریم. حتی یکی از رسانههای ایران که خودش را خیلی ضد آمریکایی نشان میدهد روز قبل از آن تیتر زده بود آمریکا قصدی برای حمله علیه ایران ندارد، نوشت که بوش گفته کسانی که میگویند آمریکا به ایران حمله میکند جزو دشمنان ما هستند. این نشان میداد که فشار افکار عمومی، بوش را در یک محذوریت قرار داده است لذا بخش پنهان اقدامات آمریکا علیه ایران با افشاگریهایی که صورت گرفت با مشکل مواجه شده است. آمریکاییها از یک طرف به دنبال ادامه راه گذشته هستند و از طرف دیگر مساله مذاکرات را دنبال میکنند؛ در واقع دنبال یک بازی دو بعدی هستند که از یک طرف فشار بیاورند و از یک طرف هم راه مذاکره را باز بکنند هر دوی این تصمیمها جدی است، هم فشارها و هم مذاکره. نتیجه هم بستگی به دیپلماسی دو طرف دارد که چگونه از فضا و پتانسیلهایی که در منطقه دارند استفاده کنند.
هر چند که شما به افشاگریهای انجام شده در آمریکا اشاره کردید اما گویا این افشاگری در کشور چندان جدی گرفته نشد؟
در آن مقطع چند تحلیل خوب داده شد یکی اینکه آمریکاییها برنامههای نظامی پنهان علیه ایران دارند، عدهای دیگر تحلیل کردند که آمریکاییها قصد برخورد جدی با ایران دارند و برخی تحلیل کرده بودند که ممکن است آمریکاییها علیه تاسیسات هستهای ایران حمله کنند. بالاخره فضاهایی که علیه آقای بوش درست شد او را با مشکل مواجه کرد. ولی متاسفانه عدهای بهجای تقویت این فضا علیه آقای بوش مطرح کردند که آمریکا قصدی علیه ایران ندارد.
این جمله شما که در زمانی اعلام کرده بودید آماده شهادت هستید با طعنه برخی دوستان مواجه شد که نیازی به جنگ نیست و اگر در بستر هم کسی با انگیزه رضای خدا بمیرد شهید است؟
شهادت یک موضوع سیاسی نیست که عدهای آن را وجهالمصالحه خود بکنند. فکر میکنم کسانی که در مقابل این تحلیلها اظهارنظر کردند شتابزدگی به خرج دادند و اخبار و اطلاعاتشان کامل نشده بود.
شما در تحلیل خود گفته بودید که حمله آمریکا به ایران حتمی است و گفتید مثل استراتژی جوجه تیغی که اول دستها و بازوهای مار را میزند مانند برخورد با حزبا... لبنان و عراق و بعد سراغ ایران میآید، از طرف دیگر هم میگویید که آمریکا آماده مذاکره است، بالاخره کدامیک از این حالات اتفاق میافتد؟ آیا جوجه تیغی میآید تا به سر برسد و یا اینکه با ایران مذاکره میکند؟
آنچه من گفتم این بود که برخورد بین آمریکا و ایران جدی است نه گفتم جنگ و نه گفتم که قطعی است. منظور من از جدی بودن هم بالای 50 درصد برخورد بود. در پاسخ به این سوال هم که برخورد آمریکا با ایران چگونه خواهد بود گفتم نوع برخورد آنها با ایران 70 درصد سیاسی، اقتصادی و امنیتی است. بنابراین فشار آمریکا مکمل مذاکره است، مذاکره هم مکمل فشار است، اگر آمریکاییها برای تغییر رژیم در ایران برنامهریزی کرده بودند اصلا مذاکره را مطرح نمیکردند فقط فشار میآوردند، اما چون به دنبال مهار ایران در منطقه هستند فشار و مذاکره را پا به پای هم پیش میبرند. اگر فشار بیاورند و مذاکره نکنند ایران که سر جای خود است و با فشار تغییر رژیم صورت نمیگیرد لذا به نتیجهای دست نمییابند یا بالعکس اگر مذاکره داشته باشند و فشار نباشد ایران از موضع بالا با آنها برخورد میکند و مذاکره به نتیجهای نمیرسد پس فشار و مذاکره دو روی یک سکه طرح آمریکاست و هر دو جدی است. ترس و نگرانی از یک طرف و یا بیخیالی از سوی دیگر، هر دو به ضرر ایران تمام میشود باید با ایستادگی منطقی از این شرایط عبور کرد.
پس به این ترتیب معتقدید آمریکا تغییر رژیم در ایران را دنبال نمیکند؟
نه نمیتواند.
شما در سال 76 گفتید که استراتژی آمریکا برای استحاله از درون در نهایت برای تغییر حکومت جمهوری اسلامی است؟
قصد و برنامه آمریکا در درازمدت تغییر رژیم ولی در کوتاهمدت برنامه آنها چیز دیگری است. در درازمدت یعنی 40 الی 50 سال دیگر دنبال این هستند که جمهوری اسلامی نباشد اما مدتها است به این نتیجه رسیدهاند که با جمهوری اسلامی در کوتاهمدت نمیتوانند کاری کنند و این واقعیت را باید در کوتاهمدت بپذیرند.
در رابطه با عراق هم اول سیاست صدام در جعبه را اجرا کردند، یعنی دورهای فشارهای سنگین سپس برخورد در دوره ناتوانی.
در رابطه با عراق کلینتون میگفت هم ایران و هم عراق باید مهار شوند لذا دیدیدم که بر اساس مهار عمل کردند. اما وقتی بوش بر سر کار آمد بنا را بر این گذاشت که صدام را ساقط کند. با وجود اینکه سران کشورهای عربی مانند عربستان و مصر تا حد خواهش و التماس پیش رفتند که رژیم عراق را ساقط نکنند. حتی تعهد کردند که صدام و 40 نفر دیگر کنار بروند اما حزب بعث بر سر کار باشد ولی باز هم آمریکا قبول نکرد ولی الان آقای بوش برخلاف عراق از تغییر رژیم ایران صحبت نمیکند بلکه از مهار ایران حرف میزند.
موضوعی را شما درباره برخورد سطحی محافظهکاران با مسائل فرهنگی و سیاسی مطرح کردید، با توجه به بحث برخورد با بیحجابی نظر شما در این باره چیست؟
مسائل فرهنگی در ایران با امنیت ملی ما گره خورده است یعنی اگر آزادیهای فرهنگی از یک حدی بیشتر شود باعث جریحهدار شدن گروههایی در جامعه میشود که دست به اقدامات متقابل میزنند که باعت ناهنجاری و ناامنی میشود لذا مسائل فرهنگی را باید به نحوی مدیریت کرد که از عمل تلافیجویانه جلوگیری شود. در ایران انواع سلیقهها و اعتقادات و مقدسات وجود دارد که باید مورد احترام باشند.
نکته دیگر اینکه به دلیل نبود آزادیها در طول تاریخ هنوز قانون، انضباط و تربیت در ابعاد سیاسی و فرهنگی در جامعه ما مستقر نشده است. در تمام کشورهای توسعهیافته آزادیهای قانونمند را رعایت میکنند چون از کودکی به این شکل تربیت میشوند. در خود غرب برخلاف تصویری که کشورهای شرقی نسبت به آنها درست میکنند که در آنجا فساد موج میزند، شما دختر و پسری را در خیابان نمیبینید که مزاحمتی غیرقانونی علیه همدیگر درست کنند حتی رابطه آنها با یکدیگر بر اساس قراردادی است که طبق قانون و مقررات خودشان است؛ لذا باید یک رابطه بین اقدام پلیس و قانون و فرهنگ تعریف شود. این قاعده صرفا از طریق قانوننویسی ممکن نیست بلکه جنبه تربیتی هم دارد و از طرف دیگر نظم و امنیت فرهنگی را هم باید حفظ کرد.
یک سوال دیگر اینکه درباره راهاندازی حزب توسط شما این تعبیر به کار رفته که شما تنهاترین سردار هستید؟
نه من دوستان فراوانی دارم و ارتباط من با همه خوب است.
از دفعه گذشته که در این اتاق با شما مصاحبه کردیم به عکسهای این اتاق یک عکس دیگر اضافه شده است؟
پس از استعفا از فرماندهی سپاه و شروع فعالیتهای غیرنظامی من با هنرمندان دفاع مقدس روابط نزدیکی برقرار کردم.
آقای ملاقلیپور را هم مردی با صفا دیدم، باطن پاکی داشت و به همین دلیل علاقه من به او زیاد شد. در انتخابات ریاستجمهوری پیش من آمد و گفت حاضر نبودم در انتخابات برای کسی کار تبلیغاتی کنم اما برای شما کار میکنم. در انتخابات به من گفت پول داری گفتم یک ریال هم ندارم. بعد از 48 ساعت آمد و گفت حالا که این طور است من هم یک ریال پول نمیگیرم. صحنه سادهای هم شد؛ یک میز کوچک گذاشته بود، با دو دوربین کار میکرد؛ با یونولیت و کاغذپارهها زیر دوربینها را تنظیم کرده بود. در زمان ساختن فیلم میم مثل مادر خیلی تلاش کرد بر سر ساخت فیلم حاضر شوم که به دلیل کارهایی که پیش آمد نشد بروم لذا وقتی که از کربلا برگشته بود، با من تماس گرفت؛ احساس میکردم که باید بروم از دلش بیرون بیاورم. رفتم به دفتر کارش و ساعتی پیش او بودم. برایم جوکهایی گفت؛ شب فراموش نشدنیای بود. دلم میخواست که اگر چیزی در دلش مانده بیرون آید و ناراحت نباشد اما نمیدانستم هفته بعد دیگر او را نخواهم دید.
محسن رضایی: دیروز، امروز و فردا
دیروزش آمیخته به نظامیگری بود و سیاست و رزی ، امروزش آویخته به سیاست و اقتصاد و فردایی اندوخته در تجربه سیاست و نظامیگری و اقتصاد. چریک جوان گروه منصورون در دهه سوم، ژنرال جوان و فرمانده سپاه پاسداران در ایام جنگ، در دهه پنجم عمرش خلعت رزم کناری نهاد و کسوت سیاست پوشید اما گویی دهه ششم عمر و 53 سالگی هنوز برای تصمیمگیری و انتخاب دیر نیست. قافله عمرش شاید در منزلگاه سیاست توقف کند و بهرغم گفتهها و شنیدهها مبنی بر تاسیس حزب <اتحاد ملی> و امتناعش از پاسخ صریح به آن دل در گرو <جبهه اصولگرایی> ببندد و با اصولگرایان چپ و راست هممنزل شود. شاید هم یاد روزگار جوانی کند و لباس نظامی بپوشد و به سپاه بازگردد که زمانی هوای آن در سرش بود ولی هم ستاد کل نیروهای مسلح تکذیبش کرد و هم خود پیگیرش نشد؛ اما جاذبه رفقا در سردار چنان است که هوای بازآمدنش بعید نیست. شاید هم همانگونه که درس اقتصاد خواند و دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام شد و حتی برای انتخابات ریاستجمهوری که از آن انصراف داد برنامه تدوین کرده بود؛ همچنان در دبیرخانه مجمع بماند و ثمره اجراییشدن اصل 44 قانون اساسی را ببیند که با سند چشمانداز 20 ساله عجین شده و به گفتهاش مقصد چشمانداز خانهای در بهشت است. <ساختن ایران کمتر از آزادسازی خرمشهر و سقوط شاه نیست> پس مبارز دوره شاه و سردار آزادی خرمشهر برای فتح دیگر آماده است؛ در هر لباسی که باشد. این راه تحول میخواهد، انقلاب و جهاد. اصولگرای انقلاب اسلامی است <نه اصولگرای چیز دیگر.> اصولگرایان انقلاب اسلامی یعنی کسانی که اندیشه و ارزشهای امام را قبول دارند و تابع رهبری هستند.
هنوز برای انتخاب دیر نیست؛ هنوز موهایش به سفیدی نرفتهاند؛ هنوز راه نرفتهای هست که میتوان پا در آن گذاشت. هنوز وقت تشخیص مصلحت است؛ این بار مصلحت خویشتن خویش و یاران پیشین و همکاران فعلی و همراهان آینده. به کدام راه میرود؟ پاسخ را گردش چرخ روزگار و چرخش ذهن و اختیار تعیین میکند.