درباره ۳۰۰، فیلمی که تاریخ می‌سازد

درباره 300، فیلمی که تاریخ می‌سازد

 این فیلم تاریخ می‌سازد. یکی از اصلی‌ترین شعارهای فیلم 300 که نظیر سایر وجوهش، عاریتی‌ست

آن‌ها که این شعار را پیشتر شنیده‌اند می‌دانند که منظور تاکید بر ارزشهایی در فیلم است که نام آن را در تاریخ ثبت می‌کند. 300 آشکارا فاقد چنین پتانسیلی است در عین اینکه سازندگان اثر در بکار بردن این شعار نه اغراق کرده‌‌اند و نه دروغ گفته‌اند، فیلم واقعاً در حال ساختن تاریخ است اما از جنسی دیگر.

فیلم قطعاً وجوه و لایه‌هایی مختلفی دارد که در یک نگاه دقیق باید آنها را از یکدیگر تمییز داد و همه را به یک چوب نراند. اما از سوی دیگر نباید خام‌دلانه برخی از این وجوه را آنچنان برجسته کرد که حقیقت اصلی را از یاد برد و یا با خوش‌بینی مفرط – آنگونه که برخی اساتید و بزرگواران کرده‌اند- با بی‌اهمیت خواندن فیلم و شیوه تحریف تاریخش، از آنچه بر ما و فرهنگ ما می‌رود غفلت کرد.

لایه‌هایی را از هم تفکیک کنیم:

فیلم بر اساس یک کامیک بوک – Graphic Novel  در اینجا اصطلاح دقیق‌تری است- موفق از فرانک میلر ساخته شده است. جذابیت و قدرت آثار میلر برای بسیاری از علاقمندان سینما غیرقابل کتمان است. وی به عنوان یکی از برجسته‌ترین خالقان کامیک‌های بزرگسالان- هرچند که برای کودکان و نوجوانان هم آثاری دارد- بر روی خصایل و رفتارهایی تاکید می‌ورزد که مردی و مردانگی در راس آنهاست. از نظر میلر مردانگی صفت گمشده مردمان امروز است و لذا قهرمانانی را که تلاش می‌کنند همه چیز خود را به پای ارزش‌های فراموش شده‌ای چون وفای به عهد، دفاع از محرومانم و بی‌گناهان (خصوصاً زنان) و نفی رهبران زر و زور و تزویر قربانی کنند در آثارش تقدیس می‌کند.

مشهورترین اثر میلر تا به امروز Sin City سرشار از چنین مضامینی‌ست. سکس و خشونت به عنوان مشخصه‌های متمایز کننده مردان از یک سو و بزرگ‌ترین عوامل جلوه‌های نامردی از همینجا در آثار وی نقش محوری بخود می‌گیرند.

نزاع تاریخی میان تعداد محدودی از یونانیان اسپارت و سپاه عظیم خشایار شاه از پتانسیل‌های لازم برای دستمایه قراردادن دو موضوع فوق در بستری که مردی و مردانگی در مقابل ضعف و زبونی صف‌آرایی ‌کنند، برخوردار است. از این زاویه تفاوتی بین ایران و غیر ایران وجود ندارد. آدمی چون میلر اگر در فرهنگ شرقی امکان رشد داشت، احتمالاً ماجرای کربلا را دست‌آویز کارش می‌کرد و در همانجا هم تا می‌توانست بر وجوه اسطوره‌ای و اغراق‌آمیز داستان می‌افزود تا از دل همین روایت‌های اغراق‌آمیز مضامین محبوب خود را بیشتر جلوه دهد و سبک خاص گرافیک آثارش را غنا ‌بخشید.

در سوی دیگر ماجرا، کارگردان جوانی ایستاده که با یک پیشنهاد خوب از طرف کمپانی وارنر برادرز روبروست. پیشنهادی که می‌تواند سکوی پرش او باشد.

اما با امکانات کافی و بودجه‌ای مناسب، زاک اسنایدر هیچ چیز ویژه‌ای در فیلم از خود نشان نمی‌دهد. تمامی شخصیت‌پردازی‌ها، تصویرسازی‌ها و تکنیک‌های بکار رفته عاریتی و تکراری است و شما می‌توانید ملغمه‌ای از آثاری چون گلادیاتور، سین سیتی، ارباب حلقه‌ها و یک دوجین فیلم‌های ژانر فانتزی و وحشت را در 300 بازشناسی کنید. البته او در این تقلید‌ها خوب عمل می‌کند. در مجموع به تصویرسازی‌های میلر وفادار می‌ماند (هرچند Sin City در تبدیل ایده‌های بکر گرافیکی وی به فیلم، بارها موفق‌تر از این فیلم نشان می‌دهد.) و کلیشه‌های تقلیدی را آنچنان کولاژ و ترکیب می‌کند که چیزی بر چیزی توفق نیابد و محصولی یکدست ارائه شود. تا همین جا باید نمره قبولی را به کارگردان داد.

او البته در این بین یک نقش کلیدی دارد و آن برآورده کردن خواسته‌های جدی کمپانی وارنر برادرز در جهت اهداف سیاسی است و در همین جاست که شکاف‌ها آشکار می‌شوند. مثلاً با اضافه کردن و تاکید بر شخصیت ملکه اسپارت مستقیماً او را رو در روی زنان جبهه مقابل قرار می‌دهد. زن اسپارتی اینجا بعنوان سمبل زن غربی معاصر، همپای مردش، آزاد و با اراده در راه ارزش‌های وطن مبارزه می‌کند حتی اگر مجبور به تن‌فروشی باشد. در حالیکه در اردوی مقابل، زنان بردگان جنسی در خدمت خدا – پادشاهی هستند که به دلیل خصلت‌های زنانه‌اش، زنانش را به سوی همجنس‌گرایی سوق داده است.

فیلم حالا به وضوح دو الگو و دو اردوگاه فکری-فرهنگی را رو در روی همدیگر قرار می‌دهد. الگوی غرب که اسپارت‌ها تجسم آن هستند با ترکیبی از ایده‌های میلر و آنچه که کمپانی می‌خواسته، نزدیکی‌‌های بسیاری به تفکرات رادیکال و اونجلیستی نومحافظه‌کاران امریکایی دارد. اصلاً انتخاب گرافیک ناول میلر به همین دلیل بوده است. درست است که متعصبان مذهبی اصولاً و قاعدتاً نمی‌توانند با متون کمی تا قسمتی هرزه‌نگارانه از جنس آثار میلر موافق باشند، اما وقتی پای انتقال ارزش‌ها و معرفی الگوهای ایده‌آل در میان باشد یک مست هرزه‌گو نظیر مل گیبسون می‌شود سخنگوی مسیحیت اصولگرا و مردانگی ضد مدگرایانه میلر می‌شود الگوی مرد آرمانی. همان سفیدپوست مذکر اروپایی. نگاه کنید که وقتی گام برمی‌دارد با آن سینه‌های ستبر، عضلات برآمده، پیشانی بلند و لباسی شنل‌گونه که هم می‌پوشاندش (در مقابل عریانی- زن‌بارگی خشایارشاه) و هم آنچنان برهنه می‌گذاردش که هویت انسانی‌اش پنهان نماند (برخلاف اردوگاه مقابل که همه بی‌هویتند الا یک خدا-پادشاه)

به همین دلیل است که در جبهه ایرانیان که اینجا تجسم اردوی مخالف غرب (بخوانید امریکا) امروز است، همه دشمنان ارزش‌های محافظه کاران حضور دارند. از چینی‌های بمب ساز (انتقال دانش ساخت سلاح از سوی چین و کره شمالی به دشمنان امریکا که با انتخاب مسک‌ها و نقاب‌ها این مشابهت تکمیل شده‌ تا اعراب (تقریباً تمامی سربازان ایرانی ظاهری دارند که اعراب در فیلم‌های هالیوودی آنچنان تجسم می‌شوند).

از سوی دیگر می‌بینیم که مردان عضلانی، خانواده‌دوست (عشق مرد به همسر و فرزند، رابطه پسر و پدر) و آماده شهادت در مقابل خیل عظیمی از هم جنس‌بازان، برده‌های بخت‌برگشته، مجانین و بیماران روانی آماده مرگ (مثلا نیروهای استشهادی خاورمیانه) و به رهبری یک درگ کوئین Drag Queen درست در جبهه مقابل ارزش‌های محافظه‌کاران سنتی قرار دارند.

این‌ها بخش‌هایی است که هالیوود تجارت‌پیشه برای خوشایند خویشاوندان قدرت و ثروت متراکم در لایه‌های سیاسی – اجتماعی جامعه آمریکا برجسته کرده تا هرکدام آیکونی برای تصویرسازی‌های آتی در آثارش شوند. مطمئن باشید دیر یا زود مشخص خواهد شد که فیلم چگونه مورد حمایت بنیادهایی قرار داشته تا همان کاری را انجام دهد که مردان سیاسی – مذهبی، طلب کرده‌اند و آن چیست؟

ساخت تاریخی جدید برای آمریکای جوان و این نکته‌ای است که به نظرم بسیاری از اساتید بزرگواری که فیلم را تمسخر کرده‌اند و آنرا بی‌ارزش‌تر از دانسته‌اند که مورد توجه قرار گیرد از آن غفلت کرده‌اند. آن‌ها زمانی که وجوه تخیلی فیلم و شخصیت‌های سراسر مسخره متمایز با تاریخ را می‌بینند به ما تضمین می‌دهند که بخش تحصیل‌کرده، روشنفکران، اندیشمندان و حتی منتقدین، فیلم را به سخره خواهند گرفت در حالیکه این فیلم از ابتدا هم برای این طیف‌ها و گروه‌ها ساخته نشده بود. فیلم را آنگونه سامان داده‌اند که میلیون‌ها نوجوان نابالغ عاشق کامیک استریپ و تخیل افسار گسیخته غرق در خشونت و سکس، بارها و بارها ببینند، بعداً نسخه‌های DVD را دست به دست کنند و بازی کامپیوتری آن را تا کسب امتیاز میلیون و کشتار هزاران هزار سرباز پرشین ادامه دهند. این نسلی‌ست که باید برای مقابله با تمامی دشمن جدید غرب یعنی تمامیت شرق با آیکون ایران آماده شود. و اینجاست که تاریخ ساخته می‌شود. چه انتظاری می‌شود داشت از این نوجوانان تسخیر شده که کمترین آشنایی با تاریخ و جغرافیای جهان (که حتی خود آمریکا) ندارند و ادراکشان از همه چیز در پرتو فست‌فودهای رسانه‌‌ای و ابزارهای تخیلی‌ساز قرار دارد.

اتفاقاً از این نظر 300 به مرتب از بدون دخترم هرگز خطرناک‌تر است که تنها به سیاست‌های دولت معاصر ایران یا برخی سنن درحال تغییر جامعه متلاطم ایران می‌تاخت اما 300 تمامی هویت تاریخی ما را نشانه رفته و اتفاقا (از بعد سیاست معاصر) آن چیزهایی را به گند می‌کشد یا درباره‌اش دروغ می‌بافد که در طی 8 سال قبل از دولت احمدی‌نژاد، چون سپری ما را در مقابل زیاده‌جویی‌های آمریکا محافظت کرده بود. با آثاری از جنس 300 دیگر ایران کشوری با هزاران سال سابقه فرهنگ و تمدن و از پیشگامان درانداختن ارزش‌های انسانی و رعایت حقوق بشر نیست. البته رسانه‌هایی از قبیل CNN هم با زرنگی مرتبا به مشابه‌سازی‌های فعلی (مثلا چهره و رفتار و گفتار خشایارشاه با احمدی‌نژاد!!!) دامن می‌زنند تا در واقع دهان آنها را که می‌فهمند فیلم با تصویر یک تمدن در اذهان جوانان چه می‌کند ببندند.

حدود بیست سال پیش یک فیلم کاملاً تخیلی از جوان خوش سیمایی که در یک پایگاه هوایی بنام TopGun برای مقابله با دشمنان در خلیج فارس و خاور میانه تعلیم می‌دید، هزاران جوان را به سمت نیروی هوایی آمریکا کشاند. آن جوان یعنی تام کروز ستاره‌ای صاحب نام شد و ارتش آمریکا هم که اسپانسر فیلم بود به اهدافش رسید و کمتر از یک دهه بعد هم محل تمامی مناقشات مهم جهانی آمریکا خاورمیانه شد.

از همین روست که تاکید می‌کنم 300 را نباید با آثار پیشین هالیوودی مثل بدون دخترم هرگز یا آثار مستند تلویزیونی مقایسه کرد. نه آن‌ها از پروداکشن 300 برخوردار بودند و نه چنان تبلیغات و پخش و توزیعی‌ای را تدارک دیده بودند. کافی بود در اولین هفته اکران فیلم به سراغ سالن‌های نمایش در امریکای شمالی می‌رفتید تا می‌دیدید که چگونه بعضاً تا سه کپی در اختیار هر سینه پلکس قرار گرفته تا با فاصله زمانی حدود نیم ساعت یک کپی نمایش داده شود. بدین معنا که هیچ مخاطب بالقوه‌ای امکان نداشت به دلیل فقدان جا و ساعت مناسب سراغ فیلم دیگری برود. به این‌ها اضافه کنید هزینه سرسام آور تهیه کپی‌های IMAX برای وارنر برادرز را. مناسب‌ترین زمان برای اکران چنین فیلمی برای اینکه با غولهای صاحب‌نام تابستانی رقابت نکند (و چه بسا افکار عمومی را در میانه مناقشه بی‌پایان هسته‌ای برای یک تهاجم بهاره به ایران آماده سازد) همین زمان بود که فیلم بواسطه مارچ برک و تعطیلات ایستر فرصت خوبی برای تداوم نمایشش داشت. تنها بخشی از این رفتارها اقتصادی‌ست. بخش دیگر را صاحبان ثروت و قدرت اقتصادی کرده‌اند.

هالیوود در تمامی دو سال گذشته در حال محک زدن بازخورد ایرانیان بود. هم از زاویه رفتارهای طرفداران افراطی ایران و هم ایرانیان قدرتمند ایالت مهم کالیفرنیا تا دریابد بالاخره می‌تواند به سراغ موضوعات مرتبط با ایران برود. فیلم‌هایی چون اسکندر (الکساندر) و حتی Crash (نگاه کنید به تقابل ایرانی – عراقی در فیلم) بخشی از این ارزیابی بودند. حالا هم نباید گول اطلاعیه نیم بند کمپانی را خورد که معلوم است از خیلی پیشترها تنظیم شده تا مسیر را منحرف کند. اشتباه‌ترین کار هم دستکم گرفتن سیلی است که ممکن است براه بیفتد. ایران و ایرانیان معدن طلای نابی هستند که تا مدت‌ها می‌توانند به عنوان یکی از بکرترین بدمن‌های هالیوودی مشکل سوژه‌یابی و تدارک دیدن منافع اقتصادی هالیوود را در کنار منافع دولت عالیه امریکا فراهم کنند. دولت ایران هم که انصافا کم مایه نمی‌گذارد. فقط می‌ماند کاهش آستانه تحریک ایرانیان که وجوه غلوآمیز و تخیلی فیلم همین کارکرد را دارند.

باید چه کرد؟ بهترین راه بالابردن هزینه‌های ارائه تصویر منفی از ایران است. چون دولت ایران دست به رفتارهایی غیر قابل دفاع برای افکار عمومی جهان می‌زند نباید فکر کنیم که مسئولیت ما سلب می‌شود. اگر وارد سیل کالاهای سرگرمی‌ساز هالیوود شویم و به عنوان قهرمان منفی کتاب‌ها، فیلم‌ها، بازی‌های کامپیوتری و نظایر این‌ها تثبیت شویم دیگر خیلی تفاوت نمی‌کند که رفتار دولت ایران چگونه است. این تمامیت فرهنگی و تاریخی ما و نسل‌ها بعدی ماست که آسیب می‌بیند. شاید بهترین فعالیت‌ها همین کارهایی باشد که الان جوانان ایرانی انجام دادند، ساخت بمب گوگلی و رژه در خیابان‌های شهرهای بزرگ اما کارهای اساسی‌تر باقی مانده است. تمامیت کامیونیتی ایرانیان در آمریکای شمالی باید از تمام قدرت و ثروت و اعتبار خود بهره ببرد تا به کمپانی‌های هالیوودی بفهمانند صرف‌نظر از منافع کوتاه مدت مادی، ممکن است آن‌ها هزینه‌های سنگینی را متقبل شوند. این راهی است که نتیجه می‌دهد چون هالیوود همه جا دنبال پول است. نگاه کنید به پتانسیل بی‌نظیر ما در این منطقه که همه را آباد کرده غیر از خودمان را.

باید مدیران طماع وانربرادرز و دیگرانی را که در صف ایستاده‌اند تا نتیجه این جدال را سبک-سنگین کنند و چون گرگ‌های گرسنه به هویت برهنه ایرانی می‌نگرند در مدخل بزنگاه تاریخی – فرهنگی متوقف کرد و از کمبود نفر و امکانات هراس نداشت. این تنها نکته‌ای است که فیلم 300 می‌تواند به ما بیاموزاند.  

Majid Bastami

مجید بسطامی

رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.