مرگ شیطان
مرگ شیطان
بعد از آنکه شیطان بر انسان سجده نکرد و مقام خود را برتر از آن دانست که براى انسان خاکى تعظیم کند، خدا او را از رانده شدگان قرار داد و فرمود: «تا روز جزا بر تو لعنت باد.»در این هنگام شیطان از خداوند خواست که او را تا روز برانگیخته شدن انسانها از قبر مهلت دهد و جواب شنید که: تو تا روز و وقت معلومى مهلت دارى. او تا «یوم یبعثون» مهلت خواست و خدا «یوم الوقت المعلوم» بدو مهلت داد.
قال رب فانظر الى یوم یبعثون قال فانک من المنظرین الى یومالوقت المعلوم[شیطان] گفت: پرودگارا! پس مرا تا روزى که برانگیخته خواهندشدمهلت ده. فرمود: تو از مهلتیافتگانى، تا روز [و] وقت معلوم. (1) بعد از آنکه شیطان بر انسان سجده نکرد و مقام خود را برتر از آن دانست که براى انسان خاکى تعظیم کند، خدا او را از رانده شدگان قرار داد و فرمود: «تا روز جزا بر تو لعنت باد.» (2) در این هنگام شیطان از خداوند خواست که او را تا روز برانگیخته شدن انسانها از قبر مهلت دهد و جواب شنید که: تو تا روز و وقت معلومى مهلت دارى. او تا «یوم یبعثون» مهلت خواست و خدا «یوم الوقت المعلوم» بدو مهلت داد. سؤال این است که آیا بین این دو روز فرق است؟ و اگر هست به چه نحو است و چه نتایجى دارد؟ مرحوم علامه طباطبایى ذیل این آیه شریفه نکاتى را فرمودهاند که باختصار نقل مىشود. تفسیر ایشان از این آیه جالب و شیرین و در عین حال قابل تامل است: «با نظرى گذرا به دو آیه معلوم مىشود که روز «وقت معلوم» با روزى که مردم برانگیخته مىشوند، متفاوت است و حتما باید آن روز قبل از روز بعثباشد.» و سپس در ادامه استدلال مىگویند: «اطلاق در آیه 15 سوره «اعراف» که خداوند بدو فرموده تو از مهلت دادهشدگانى با آنچه در سوره «ص» و همین جا آمده است مقید مىشود یعنى منظور روز وقت معلوم است.» (3) ایشان در جواب این سؤال که آیا خود ابلیس از زمان آن روز خبر دارد یا نه مىگویند: «این روز در علم الهى مشخص و مبین است که چه زمانى است. اما، آیا ابلیس هم مىداند یا نه از آیه چیزى بر نمىآید.» علامه در ادامه جواب به نظرى که مىگوید شیطان آن روز را نمىداند مطلب را به بحث مورد نظر مىکشاند و مىفرماید: اینکه دوباره ابلیس گفته است: «همه را گمراه خواهم ساخت.» (4) دلیل است که او تا زمانى که انسان در دنیا زندگى مىکند کار خود را ادامه مىدهد. پس از آیه «الى یوم الوقت المعلوم» فهمیده مىشود منظور تا آخر عمر انسانهایى است که در روى زمین زندگى مىکنند و امکان اغواى آنها وجود دارد.» ایشان در تقویت این نظریه از قول «ابن عباس» و اکثر مفسران اینطور ادامه مىدهند که: «منظور از آن روز، آخرین روزهاى تکلیف است و آن مربوط به نفخه اولى است که همه خلایق در آن از دنیا مىروند. گویا این نظر مبتنى بر این است که ابلیس تا زمانى که تکلیف است و امکان مخالفت و معصیت وجود دارد زنده مىماند و آن هم مدت عمر انسان در این دنیاست یعنى تازمان نفخه اولى که همه مردم مىمیرند و بین این نفخه و نفخه دوم که در آن مردم برانگیخته مىشوند 40 سال یا 400 سال بر حسب اختلاف روایات فاصله وجود دارد.» مرحوم طباطبایى با اینکه بدین طریق وجه فوق را تقویت کرده و روز وقت معلوم را به نفخه اولى تفسیر مىکند اشکالى بدان کرده و آن را رد مىنماید تا نظریهاى را که خود قبول دارد بیان و تقویت نماید. لذا مىگویند: «وجهى که گفته شد خوب است و تنها یک اشکال دارد و آن اینکه در این نظریه آمده بود ابلیس تا زمانى که تکلیفى هست و امکان مخالفت و معصیت وجود دارد زنده مىباشد» صاحبالمیزان این ملازمه را یعنى ملازمه بین وجود تکلیف و وجود ابلیس را قبول ندارد و مىگوید: «استناد معاصى به شیطان اقتضاى بقاى ابلیس را دارد تا زمانى که معصیت و گمراهى وجود داشته باشد، نه تا زمانى که تکلیف باقى است و دلیلى هم بر ملازمه بین معصیت و تکلیف در خارج نیست.» به عبارتى روشنتر ایشان مىخواهند ملازمه بین وجود تکلیف و وجود ابلیس را نفى کند ولى ملازمه بین معصیت و ابلیس را ثابت نماید و بعد از آن ملازمه بین معصیت و تکلیف را نفى کرده و مىگویند امکان دارد تکلیف باشد ولى معصیتى نباشد و وقتى معصیت نبود ابلیس هم نیست. مرحوم علامه از اینجاشروع به بیان اثبات زمانى مىکند که تکلیف وجود دارد ولى هیچ معصیتى اتفاق نمىافتد و امکان فوق را در خارج واقعهاى مىدانند که حتما اتفاق خواهد افتاد. در این باره مىفرمایند: «حجت عقلى و نقلى وجود دارد که نهایت زندگى انسان نوعى سعادت است که انسانها را در بر مىگیرد و جامعه انسانى به خیر و صلاح مىرسد و جز خدا در روى زمین عبادت نمىشود و بساط کفر و فسوق برچیده مىشود. زندگانى خالص و باصفا شده و امراض قلبى و وسوسههاى درونى برطرف مىگردد.» ایشان گرچه با عبارت حجت عقلى و نقلى تلویحا رساندهاند که منظورشان از آن روز چه روزى است، ولى بدان تصریح نکردهاند. اما، با توجه به استناد ایشان به بعضى از آیات در ادامه همین بحث و ذکر بعضى از روایات در بحث روانى نظر ایشان کاملا مشخص و معلوم مىگردد که در نهایت چه مىخواهند بگویند. در اینجا آیه106 سوره انبیاء را آوردهاند: و لقد کتبنا فىالزبور من بعدالذکر انالارض یرثها عبادى الصالحون... و در حقیقت، در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد. هم ایشان در تفسیر این آیه بعد از بحث نسبتا مفصلى مىفرمایند: «وجهى ندارد این آیه به یکى از دو وراثت اخروى و یا دنیوى مقید شود; چون اطلاق دارد و هر دو را در بر مىگیرد» (5) و منظور از وراثت دنیا را با اسناد به اخبار متواترى که از عامه و خاصه نقل شده است ; ظهور اسلام یا ظهور حضرت مهدى، علیهالسلام، دانستهاند. مرحوم علامه در بحث روایى جمعبندىاى دارند که مرادشان را روشنتر نشان مىدهد. در آنجا سه روایت نقل مىکند، خلاصه آنها و نتیجهگیریشان را بیان مىکنیم: در تفسیر البرهان از ابنبابویه از امام صادق، علیهالسلام، درباره «انک من المنظرین الى یوم الوقت المعلوم» نقل شده که منظور روزى است که در صور یک نفخه دمیده مىشود و ابلیس مىمیرد (6) » در تفسیر عیاشى از امام صادق، علیهالسلام، روایتى نقل شده که وهب از حضرت سؤال کرد: «روزى که در آیه شریفه آمده چه روزى است حضرت فرمود: یا وهب آیا تو گمان مىکنى آن روزى است که خدا مردم را در آن مبعوث مىکند (خیر) ولکن خداى عزوجل او را مهلت مىدهد تا روزى که قائم ما، علیهالسلام، مبعوث شود و جلوى سر او را گرفته گردنش را مىزند و آن روز، روز معلوم است» (7) در تفسیر قمى از قول امام صادق، علیهالسلام، نقل شده که «یوم الوقت المعلوم» روزى است که رسول خدا، صلىاللهعلیهوآله، شیطان را بر روى صخرهاى در بیتالمقدس سر مىبرد. در توجیه این روایت علامه مىفرماید: «این مربوط به اخبار رجعت است و در این معناومعناى قبلى روایات زیادى از اهلبیت، علیهمالسلام، به دست ما رسیده است.» بعد از این بیان ایشان در جمع بین سه روایت دو راه را پیشنهاد مىکند: اول: روایت اولى حمل بر تقیه شود که در این صورت ایشان روایت دوم و سوم را تقویت مىکند. دوم: چون روایاتى که از ائمه، علیهمالسلام، در تفسیر قیامت آمده است گاهى اوقات تفسیر به ظهور حضرت مهدى، علیهالسلام، شدهاند و گاهى به رجعت و گاهى به قیامت معنا گشتهاند، زیرا این سه زمان در ظهور حقایق مشترک هستند گر چه از جهت شدت و ضعف متفاوتاند پس مىتوان گفت که حکم یکى از آنها در دیگرى نیز جارى است. و در انتها فرمودهاند «فافهم ذلک» (8) از مجموع بیانات مرحوم علامه طباطبایى معلوم مىشود که ایشان معتقدند در زمان ظهور حضرت مهدى، علیهالسلام، شیطان نابود مىشود و سعى دارند آن را به نحوى اثبات نمایند. گر چه این نکته ایشان برخلاف جمهور مفسران که روز وقت معلوم را به ظهور مهدى تفسیر کردهاند; محتوایى شیرین و دلچسب به همراه دارد; ولى سؤالات و انتظارات زیادى را پیش مىآورد که بعضا با آنچه خود ایشان در همین جا و جاهاى دیگر المیزان فرمودهاند منافات دارد. اما ما اظهار نظر بیشتر را به اهل علم و فضیلتحواله مىدهیم و براى روح بزرگ و ملکوتى آن مرد بزرگ دعا کرده و از خداوند خواهانیم در خدمت قرآن کریم از تفسیر المیزان هر روز توشهاى برگیریم.