مسخره کن، جایزه بگیر- تعریف فیلم بورات

با وجودتوهین‌های زیاد به ملت‌های جهان سوم فیلم «بورات» را  در خود آمریکا حسابی تحویل گرفته‌اند.

شبکه خبری الجزیره چند وقت پیش، گزارشی پخش کرد راجع به عرب‌هایی که اسمشان اسامه است و در آمریکا زندگی می‌کنند. زندگی آنها به خاطر شباهت اسمشان با اسامه بن‌لادن، بدجوری به هم ریخته بود و تقریبا داشت از هم می‌پاشید.

یکی از آن ها راجع به احساس‌اش نسبت به این وضعیت، پاسخ جالبی داشت. او می‌گفت آمریکایی‌ها بعد از قضیه 11 سپتامبر به خودشان این اجازه را داده‌اند که بدون هیچ ترس و واهمه‌ای، ناجوانمردانه هر فرهنگ و ملتی را که اراده کنند بکوبند و مسخره کنند، بدون درنظرگرفتن این حقیقت که یک نفر، تمام یک ملت نیست.

به‌نظر می‌رسد قصه فیلم بورات هم ناشی از همین تفکر تهاجمی است؛ فیلمی که چند وقت پیش در سینماهای آمریکا اکران شد و علی‌رغم توهین‌های بی‌سابقه‌ای که به ملت قزاقستان کرده بود، با فروش سرسام‌آوری مواجه شد و منتقدان را هم راضی کرد.

ما در این مطلب سعی کرده‌ایم نگاهی به این فیلم و خالق شخصیت بورات یعنی ساشا بارون کوهن بیندازیم. فیلمی که هرچند کشور ناشناخته قزاقستان را هدف قرار داده بود، اما گویا اهداف جدی‌تری را دنبال می‌کند.

«بورات» فیلم پیچیده‌ای نیست. قصه‌اش را توی یک خط می‌شود توضیح داد: «بورات سگدیف یک گزارشگر معروف در قزاقستان است که برای یادگیری فرهنگ آمریکایی و انتقال آن به کشورش به سرزمین کابوی‌ها می‌رود!».

باور کنید قصه فقط همین است. تازه شاید قصه را بیشتر از حد معمول هم تعریف کرده‌ایم.

حالا این‌که چرا این فیلم 82 دقیقه طول می‌کشد، چیز دیگری است. لوده‌بازی‌ها و دست‌انداختن‌های بی‌اندازة بورات که حول و حوش بی‌فرهنگی (شما بخوانید توحش) و عقب‌ماندگی او و قومش (قزاق‌ها) در مواجهه با یک دنیای مدرن (آمریکا!) می‌گردد و یک مشت داستان فرعی بسیار بی‌سروته که با بی‌سلیقگی به همدیگر چسبیده‌اند، باعث شده که فیلم این‌قدر طول بکشد.

فیلم از جایی شروع می‌شود که بورات درحال توضیح‌دادن راجع به مملکت درب و داغانش است؛ جایی که گاوها را توی اتاق پذیرایی خانه نگه می‌دارند، از یهودی‌ها به اندازه جن می‌ترسند، عقل زن‌هایشان نخودی است و تابه‌حال آسانسور ندیده‌اند.یک مخروبة مطلق به اسم قزاقستان! 

این وسط، خود بورات هم توی آن همه آدم علاف و ندید بدید، برای خودش کسی است و جالب این است که متوسط آی‌کیوی او کمی از باکتری بالاتر است! او برای این‌که سطح مملکت را بالا ببرد، به همراه یک تهیه‌کننده تلویزیونی به نام «عظمت بوگاتوف» که از فرط چاقی، چیزی تو مایه‌های توپ فوتبال است، تصمیم می‌گیرد که از آمریکا یک برنامه تلویزیونی بسازد.

توی این سفر، بورات با شخصیت‌های واقعی در مکان‌های واقعی مواجه می‌شود و قسمت‌های شبه ‌مستند فیلم را می‌سازد. بی‌شرمی‌ها و حماقت بی‌سروته بورات هم از همین‌جا آغاز می‌شود.

او آن‌قدر کودن است که فکر می‌کند توالت فرنگی هتل (گلاب به رویتان) یک کاسه پر از آب مدرن است که می‌تواند سروصورتش را با آن بشوید.

ویک مراسم مذهبی مسیحی را به هم می‌ریزد و تمام عتیقه‌های یک مغازه عتیقه‌فروشی را درب و داغان می‌کند... این فقط یک بخش کوچک از شوخی‌های بسیار بی‌سروته بورات است.

درصد بسیار بالایی از این مسخرگی‌ها به کودن‌بودن بورات و عظمت و ملت قزاق برمی‌گردد؛ شوخی‌هایی مستهجن و سطحی که بسیاری از آن‌ها را به راحتی نمی‌شود بیان کرد.

بورات کیست؟

ساشا بارون کوهن که یک کمدین معروف تلویزیونی است، در این فیلم در نقش بورات بازی کرده. فیلم براساس فیلم‌نامه‌ای از همین آقا ساخته شده و جالب است که فیلم‌نامه هم براساس داستانی از خود کوهن نوشته شده است. شخصیت بورات درحقیقت شخصیت جدیدی نیست.

کوهن یک شوی تلویزیونی به نام «دا.علی.جی» دارد که در آن در سه نقش متفاوت ظاهر می‌شود؛ شخصیت محوری این شو «علی.جی» است که با تریپ هیپ‌هاپ‌های آمریکایی ظاهر می‌شود؛ یک شخصیت بی‌ادب و حاضرجواب که با شخصیت‌های معروفی در آمریکا به مجادله و جروبحث می‌پردازد و گفت‌وگوهای غیرمنتظره‌ای را پدید می‌آورد.

شخصیت دیگری که کوهن در این برنامه اجرا می‌کند، شخصیت «برونو» است که یک گزارشگر مد اتریشی است! اما شخصیت سوم، همین بورات است که تحول‌یافتة دو نقش قبلی کوهن است؛ یک گزارشگر بدون نام اهل مولداوی و یک گزارشگر دست و پاچلفتی آلبانیایی به نام کریستو.

خود کوهن هم یک بیوگرافی خیالی برای این شخصیت ضایع درست کرده است: بورات در سال 1972 در شهر کوچزک قزاقستان متولد شده است. او یک خواهر به نام ناتالیا و یک برادر به اسم بیلو دارد.

بیلو 204 دندان دارد؛ 391 تا در دهان و 11 تا در دماغ! بورات در دانشگاه آستانه (پایتخت قزاقستان) در رشته‌های زبان انگلیسی و روزنامه‌نگاری تحصیل کرده و تحقیقاتش دربارة طاعون سگی است!

بورات با یهودی‌ها، ازبک‌ها و کولی‌ها دشمن است و اگر یکی از آنها را در فاصله‌ای نزدیک‌تر از 3 متری ببیند، به طرفشان تف می‌کند!

تفریحات بورات این‌ها هستند: پینگ‌پنگ، آفتاب‌گرفتن با مایوی سبزرنگ، تف‌کردن، تیراندازی به سگ‌ها، نشستن روی صندلی راحتی و.... مذهب بورات مثل بقیه قزاق‌ها شاهین پرستی است (مذهبی که اصلا وجود خارجی ندارد) اما با سفر به آمریکا مسیحی می‌شود و...

ساشا بارون کوهن
کوهن خالق شخصیت بورات، متولد انگلستان است و از پدری انگلیسی و مادری اسرائیلی به‌دنیا آمده است. او به کالج کریست کمبریج رفت و در رشته تاریخ درس خواند. پایان‌نامه او درمورد نقش یهودیان در جنبش‌های حقوقی مدنی است.

کوهن عضو جنبش جوانان یهودی صهیونیست بود و یک سال را در اسرائیل به‌عنوان آموزش گذراند. او بار دیگر در سال 2005 در قالب مربی تیم فریزبی ماچون به اسرائیل رفت و بالاترین نشان افتخار (کیبوتص) را دریافت کرد. بارون یک یهودی بسیار معتقد است. او غذای کوش (نوعی غذای یهودی که گوشت ندارد) می‌خورد و شنبه یهودی را رعایت می‌کند و در آن روز دست به پول نمی‌زند و تلفنش را جواب نمی‌دهد.

او این تعصبش را به فیلم هم راه داده و بعضی از دیالوگ‌های فیلم که در ظاهر به زبان قزاقستانی است، درحقیقت عبری‌اند!

بازتاب‌ها


از فیلم بورات به طرز بسیار غیرمنتظره‌ای در آمریکا استقبال شد. فیلم نه تنها جزء پرفروش‌های سال شد، بلکه منتقدهای آمریکایی هم به شدت از این فیلم گستاخ دفاع کردند و در کمال تعجب، فیلم جایزه‌های کت و کلفتی هم گرفت.

جایزه معتبر گلدن گلاب برای بهترین بازی (بارون کوهن) و نامزدی فیلم‌نامه در انجمن منتقدان و اسکار، تنها بخشی از آن است.

منتقدها با اعلام این مطلب که بدون درنظرگرفتن سوژه، نحوه پرداخت ماجرا را می‌توان بسیار جسورانه و هنرمندانه یافت، آن را ستودند.

آن ها این نکته را که بورات در محل‌های واقعی و با شخصیت‌های واقعی مواجه می‌شود، از ترفندهای بسیار هنرمندانة فیلم می‌دانند و آن را از نقاط قوت فیلم می‌شمارند.

اما حقیقت، این است که فیلم آن‌قدر سطحی و سردستی جمع شده و آن‌قدر فیلمنامه و کارگردانی بی‌سروتهی دارد که این توجیه باعث می‌شود بعد از این حتی به چشم هایمان اعتماد نکنیم! نوع روایت فیلم، پر از اشتباه و سوتی است.

به‌طور مثال در فصل عتیقه‌فروشی، با دم‌دستی‌ترین شوخی ممکن طرف‌ایم؛ شخص دست و پاچلفتی‌‌ای که تمام اشیای قیمتی فروشگاه را می‌شکند و یا داستان فرعی پاملا اندرسون که سفر آمریکایی آن‌ها را توجیه می‌کند به قدری درنهایت بی‌ظرافتی به اتمام می‌رسد که تماشاگر مشتاق را کاملا پس می‌زند.

حتی فصل‌های مستند آن، هیچ توجیه خاصی در فیلم ندارد. بازی خود کوهن هم از یک تیپ سطحی بالاتر نرفته و هیچ ظرافت خاصی در آن مشاهده نمی‌شود.

اما در خارج از آمریکا، فیلم فروش چندانی نکرد و حتی اعتراض‌های وحشتناکی به آن شد. اهالی گلاد (دهکده‌ای در رومانی که فصل‌های آغازین فیلم در آن‌جا فیلم‌برداری شده) قصد دارند از سازندگان فیلم اعاده حیثیت کنند.

آن‌ها می‌گویند سازندگان فیلم، هدف دقیق خود را برای آن‌ها توضیح نداده‌اند و چهره‌ای وحشیانه از فقیرترین اعضای دهکده‌شان به نمایش گذاشته‌اند. دولت قزاقستان هم بعد از حضور بورات در مراسم ام‌تی‌وی در لیسبون، رسما از او شکایت کرد.

به نوشته نیویورک تایمز، شخصیت بورات هم دربارة دولت قزاقستان گفته است: «من هیچ نسبتی با آقای کوهن ندارم و حمایت کاملم را از دولت کشورم برای شکایت از این یهودی اعلام می‌کنم!»

دو دانشجوی آمریکایی هم که در فیلم بازی کرده‌اند، از سازندگان بورات به دادگاه شکایت کرده‌اند. آنها گفته‌اند قبل از بستن قرارداد نهایی، به آن‌ها کلی مشروبات الکلی داده‌اند و به‌شان گفته‌اند که فیلم در آمریکا نمایش داده نخواهد شد!

یک نقد بی‌طرفانه!


اگر بخواهیم توهین گستاخانة فیلم به فرهنگ و آداب و رسوم مردم قزاقستان و مردم همان نواحی یعنی خاورمیانه را درنظر نگیریم و صرفا به بعد فنی فیلم توجه کنیم، به نکات جالبی برخورد می‌کنیم.

به اسم کامل فیلم توجه کنید: «بورات: آموزش فرهنگی آمریکا به سود ملت پرافتخار قزاقستان». هویت اصلی فیلم حتی از اسمش هم پیداست؛ تابلوکردن! این همان چیزی است که بارون کوهن با تکیه بر آن قصد دارد نوع جدیدی از داستان‌گویی را تجربه کند.

همواره همة هنرمندان از این‌که تکه‌ای از کارشان به‌صورت آشکار و تابلو، از یک ایدة هنری یا فکری دفاع کند یا شعاری شود، فرار می‌کنند.

به اصطلاح گل درشت‌شدن یک مضمون خاص در یک اثر، درحقیقت انگ نابلدی خالقش را به آن می‌زند. اما کوهن دقیقاً برعکس این قضیه برخورد می‌کند و مضامین موردنظرش را با جیغ‌ترین حالت ممکن به تماشاگر نشان می‌دهد.

چنین چیزی تاکنون تجربه نشده است و به خودی خود می‌تواند نکته جذاب و جالبی از تجربة یک فرم جدید روایی باشد. اما متأسفانه کوهن در نوشتن فیلم‌نامه آن‌قدر در این کار افراط کرده است که به هیچ‌وجه نمی‌تواند از دل این باتلاق خودساخته بیرون بیاید و نتیجة کار، تبدیل به یک اثر درهم از نظر روایت و قصه‌گویی شده است؛ ایدة خوب دیگری که به شدت در این فیلم هرز رفته است.رویاروکردن یک شخصیت خیالی (بورات) با افراد واقعی در مکان‌های واقعی است.

ایده‌ای که اگر درست و درمان به آن پرداخته می‌شد، اکنون با یک تجربه بسیار خوب در سینما طرف بودیم. متأسفانه عوامل فیلم، این ایده را فقط صرف گرفتن عکس‌العمل‌های طبیعی از این افراد کرده‌اند تا بتوانند نیش مخاطب را تا بناگوش چاک بدهند، به‌طوری که ما انگار فقط با یک برنامه «دوربین مخفی» طرف‌ایم که در لابه‌لای برنامه‌های جدی تلویزیونی پخش می‌شود و وظیفه‌اش پرکردن فضای خالی بین برنامه‌هاست!

کارگردان فیلم، لری چالز هم تلاش کرده برای هرچه واقعی‌ترشدن صحنه‌های فیلم، از دوربین روی دست استفاده کند. اما در استفاده از این ایده، کوچک‌ترین ظرافتی به خرج نداده است و صحنه‌های خیابانی، گفت‌وگو و لحظات تنهایی بورات را یک‌جور و یک شکل کارگردانی کرده است.

شاید به همین علت است که محدوده کارگردان در فیلم به یک فیلم‌بردار آماتور تنزل پیدا کرده و همه کلیت فیلم را به نام کوهن زده‌اند.

درهرصورت، نکتة شگفت‌انگیز این ماجرا استقبال مخاطبان و منتقدان از فیلم است که بار دیگر به ما گوشزد می‌کند آمریکایی‌ها فقط خودشان را می‌بینند.

بورات به کالیفرنیا می‌رود!

اولین مصاحبة تلویزیونی بورات در سفرش از قزاقستان به فرنگستان، برای «آموزش‌های فرهنگی از آمریکا در راستای منافع ملت باشکوه قزاقستان» (!) آموزش «جوک» است؛ چیزهای خنده‌دار گفتن.

توی این فصل فیلم، نه آن مرد عصا قورت‌دادة آمریکایی چیزی از حرف‌های چرت و مستهجن بورات سر در می‌آورد و نه بورات یاد می‌گیرد که چطور به سبک لوس آمریکایی، جوک تعریف کند.

هر کدام به شوخی‌های بی‌مزة خودشان می‌خندند و آن یکی فقط بر و بر تماشا می‌کند. راستش را بخواهید، وضعیت ما (دست‌کم من یکی) موقع دیدن «بورات» همین‌طوری است.

دروغ چرا، این روزها به مدد دی‌وی‌دی‌ها و فیلم‌های موجود در بازار، اوضاع فیلم کمدی درجه «ح» یا «خ» دیدنمان ردیف است و از شما چه پنهان، هرازگاهی با بچه‌ها، اکتشافات خوبی می‌کنیم و بینشان فیلم خوب هم پیدا می‌شود یا لااقل راجع به یک فصل بامزه‌ای چیزی، کلی حرف می‌زنیم...

اما این یکی، اگر دو سه شوخی خوب و بامزه هم دارد، به خاطر ساخت و پرداخت بسیار بدش اصلا توی ذهن نمی‌ماند.

اگر قرار بر این طور خنداندن باشد که کمدی‌های جلف و سبکی مثل «پای آمریکایی» و «فیلم ترسناک»ها، دارند بهتر عمل می‌کنند!

نکته جالب‌تر این که این نوع کمدی سبک (البته با درصد خیلی کمتر شوخی‌های رکیک) برای ما ایرانی‌ها در سینمای پیش از انقلاب اسلامی ناآشنا نیست. فیلم‌های «صمد» را می‌گویم؛ همان صمد ساده و روستایی که همراه رفیق شفیق‌اش «قوچعلی» به شهر (تهران) می‌آمد.

بیچاره هیچ چیز از دنیای مدرن و زرق و برق شهر نمی‌دانست، با این حال شهری‌ها را دست می‌انداخت.

خودمانیم، عظمت (که هیکلش مترادف اسمش است!) به عنوان تهیه‌کنندة گزارش تلویزیونی بورات، یادآور همان قوچعلی خودمان نیست؟

فصل کشتی بورات و عظمت توی هتل، سلام و احوال پرسی‌های صمد و قوچعلی را تداعی نمی‌کند؟ بورات مرغش را توی کیفش گذاشته و به نیویورک آورده. خب صمد هم با خرش به تهران آمد!

یادتان می‌آید صمد چطور از لیلا، نامزدش، می‌ترسید و دست از پا خطا نمی‌کرد؟ تازه گاهی شوخی‌های صمد آن‌قدر جواب می‌داد که روده‌بُر‌کننده شود، اما این یکی اصلا شوخی‌کردن بلد نیست، نمی‌داند «جوک» چیست!

حالا سؤال من (و خیلی از رفقا) از منتقدان خارجی که «بورات» را تحویل گرفتند و بعضی از منتقدان خودمان هم به تبعشان، آن را «بی‌هیچ تردیدی بهترین کمدی سال» (!) خواندند، به روش بی‌مزه و لوس «NOT Joke» (که در همان فصل «جوک» رویش تأکید می‌شود) این است: «بورات» یک فیلم کمدی است، «نیست»؟!

سلاخی‌ قزاق‌ها در سلاخ‌خانه سینما

بازرس کلوزوی فرانسوی (استیو مارتین) در فیلم پلنگ صورتی (به کارگردانی شان لوی) قرار است بیاید به آمریکا. سرکلاس زبان جانش بالا می‌آید تا کلمة «همبرگر» را تلفظ کند.

بعد هم که می‌آید آمریکا و خوردن همبرگر را تجربه می‌کند دیوانه و شیفتة این مخلوق آمریکایی‌ها می‌شود و موقع برگشتن، تا می‌تواند همبرگر همه‌‌جا قایم می‌کند تا با خودش ببرد فرانسه.

این قسمت خیلی در حاشیه است و در عین حال فوق‌‌العاده بامزه درآمده است. باید آن صحنه‌ای را ببینید که دستگاه موقع رد شدن بازرس بوق می‌زند و بازرس حاضر نیست محتویات جیب و لباسش را نشان بدهد.

به هر حال همه از کل‌کل اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها خبر دارند. همه می‌دانند که همبرگر و مک دونالد یک نماد آمریکایی است و همه باز می‌دانند که غرور فرانسوی‌ها اجازه نمی‌‌دهد که لب به هر محصول آشغال آمریکایی بزنند.

پس این‌جاست که این طنز خنده‌دار می‌شود. یعنی با دانسته‌های آدم بازی می‌شود و چون هم مخاطب و هم صاحب فیلم از موضوع شناخت دارند شوخی با آن، با مزه از آب درمی‌آید.

گل آقای مرحوم می‌گفت: «طنز جراحی است و نه سلاخی». طبق این جمله مثال بالا یک جراحی به حساب می‌آید و فیلم بورات یک سلاخی (در فیلم به جای طنز می‌گوییم کمدی).

مثال بالا از فیلم «پلنگ صورتی» هم می‌خواهد بگوید فرهنگ آمریکایی برتر است و هر کس هم که  ادعا می‌کند  خوشش نمی‌آید، آخر سر شیفته و خودباختة این فرهنگ می‌شود.

فیلم «بورات» هم می‌خواهد همین را بگوید یا حداقل یک چیزی در همین مایه‌ها، آن هم در قالب کمدی. اما واقعا می‌گوید؟ و آیا واقعا آدم را می‌‌خنداند؟ بارها شده که از فیلم‌هایی خوشمان آمده که حرفشان را قبول نداشته‌ایم یا به طنزهایی خندیده‌ایم که نگاه و موضع‌اش را نمی‌پسندیده‌ایم.

پس مشکل ما فقط با شعاری که «بورات» می‌خواهد بدهد نیست، با «شیوه» و «مدل» شعار دادنش است. فیلم «بورات» بیشتر شبیه یک فحش‌نامه است. کی باور می‌کند که کسی زبان انگلیسی را مثل بلبل حرف بزند ولی در توالت فرنگی دست و رو بشوید؟ شما به این می‌خندید که خبرنگار و گزارشگر طراز اول یک کشور (هر ده کوره‌ای که می‌خواهد باشد) نداند آسانسور چی است و آن را با اتاق اشتباه بگیرد.

این جاست که با دیدن چنین صحنه‌هایی آدم پی «چرایی» فیلم می‌گردد و نه «چیستی‌»اش. اصلا همچین فیلمی چرا باید ساخته بشود؟

فیلمی که از الگوی قدیمی «دهاتی‌ای که به شهر می‌آید» پیروی می‌کند ولی با تمسخرو اغراق‌های نپذیرفتنی، آن همه زحمت برای فیلم‌برداری مستندگونه و بازی فوق‌العاده «ساشا بارون کوهن» را به باد می‌دهد؟

شوخی بامزه‌ای در کار نیست، انگار کاریکاتور صورت بی‌خالی را بکشی و توی کاریکاتور در تعداد خال‌هایی که وجود ندارد اغراق کنی.

فیلم بیشتر شبیه یک دست‌انداختن بی‌مزه به نظر می‌رسد.و این که چرا ساخته شده همچنان سؤال باقی می‌ماند. شاید تنها جواب موجود «خنداندن» مردم آمریکا باشد که اگر این باشد فیلم به هدفش رسیده است.

چون اتفاقا خیلی‌هایشان از «بورات» خوششان آمده. آن‌ها به آسیای میانه‌ای می‌خندند که هیچ تصوری از آن ندارند (مگر خود ما از جایی مثل کلمبیا یا مکزیک چه تصوری غیر از چیزی که در فیلم‌ها دیده‌ایم داریم؟)؛ «بورات» همان نگاه غیرمنصفانه مستشرقین به شرق را دارد.

نگاهی همیشگی که دسته‌بندی‌ای با عنوان کشورهای متمدن و کشورهای غیرمتمدن به وجود آورده و این‌که این حرف‌ها آن هم این‌قدر مغرضانه پایش به سینما باز شده آدم را کمی ناامید و دلسرد می‌کند.

دلیلش هم این است که آقای فیلمساز حتی به خودش زحمت این را نداده که به کارش ایجاز داده باشد یا یک کار کمدی درست و درمان بسازد که در شأن سینما باشد.

انگار که دوربین و پردة سینما تنها یک وسیله است که حرف‌ها و شعارهایمان را هر چند «رو» و «اگزجره» باشد توی گوش مردم داد بزنیم.

رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.