گفتگو با محمدرضا گلزار ,علی‌ دایی‌ و فرزاد حسنی‌ و...

گفتگو با محمدرضا گلزار ,علی‌ دایی‌ و فرزاد حسنی‌ و...

یک‌ مقدمه‌ طولانی‌اردوی‌ تیم‌ ملی‌ همه‌ چیز را خراب‌ کرد!

نه‌، فکر نکنید ما با تیم‌ ملی‌ و پیشرفت‌ آن‌مخالف‌ هستیم‌، این‌ که‌ می‌گوییم‌(اردوی‌ تیم‌ ملی‌همه‌ چیز را خراب‌ کرد) دلیل‌
دارد... از یک‌ ماه‌پیش‌ تصمیم‌ گرفتیم‌ که‌ روی‌ جلد مجله‌ خانواده‌سبز، برای‌ ویژه‌ نوروز، اختصاص‌ به‌ بزرگان‌ ورزش‌و هنر باشد به‌ خصوص‌ اینکه‌ تا سه‌ ماه‌ دیگر تیم‌ملی‌ باید در جام‌ جهانی‌ هم‌ بازی‌ کند و از بین‌ این‌همه‌ بزرگ‌، انتخاب‌ برایمان‌ کمی‌ مشکل‌ شده‌بود... اما سرانجام‌ تصمیم‌ گرفتیم‌ که‌(علی‌ دایی‌)اسطوره‌ فوتبال‌ ایران‌، رضا گلزار و امین‌ حیایی‌نماینده‌ بازیگران‌ سینما که‌ علاقه‌مندان‌ زیادی‌ دربین‌ طرفداران‌ سینما دارند، همچنین‌ مهناز افشارکه‌ او هم‌ سال‌ پرکاری‌ داشت‌ و فرزاد حسنی‌ که‌ درسال‌ اخیر هنر خود را در اجرا به‌ خوبی‌ به‌ نمایش‌گذاشت‌ را انتخاب‌ کنیم‌، اما هنوز دو نماینده‌ دیگرباقی‌ مانده‌ بودند که‌ هفت‌ سین‌ ما را کامل‌ کنند...

 

نمایندگان‌ دو باشگاه‌ پرطرفدار استقلال‌ وپرسپولیس‌... مانده‌ بودیم‌ کدام‌ یک‌ را انتخاب‌کنیم‌ که‌ در نهایت‌(مجتبی‌ جباری‌) پدیده‌ امسال‌استقلال‌ و(جواد کاظمیان‌) گلزن‌ پرسپولیس‌ راانتخاب‌ کردیم‌ که‌ جا دارد در همین‌ جا از دیگربازیکنان‌ این‌ دو تیم‌ عذر خواهی‌ کنیم‌، به‌ قول‌>فرزاد حسنی‌) که‌ می‌گفت‌:(چاره‌ای‌ نیست‌ یک‌جلد 21 در 29 سانتی‌ متر که‌ بیشتر ندارید)... باانتخاب‌ این‌ عزیزان‌ و پیرو تماس‌ با آنان‌ قرار شد،بین‌ روزهای‌ دهم‌ تا دوازدهم‌ اسفند ماه‌ این‌ کارانجام‌ بگیرد... اما بیست‌ و هفتم‌ بهمن‌ ماه‌ بود که‌یک‌ اولتیماتوم‌ به‌ تحریریه‌ داده‌ شد.(بچه‌هاامسال‌، بعد از شماره‌ اول‌ اسفند ماه‌، مجله‌ نوروز85 را چاپ‌ می‌کنیم‌ و دیگر به‌ مانند سال‌های‌گذشته‌ مجله‌ پانزدهم‌ اسفند ماه‌ نخواهیم‌ داشت‌)این‌ شد که‌ همه‌ به‌ تکاپو افتادند، باید عکس‌ روی‌جلد زودتر گرفته‌ می‌شد تا مجله‌ به‌ خاطر شمارگان‌بالا و زمان‌ چاپ‌ حداکثر تا هشتم‌ اسفند ماه‌ به‌چاپخانه‌ برود، این‌ هم‌ از مشکلات‌ تیراژ بالاست‌...بگذریم‌... تلفن‌ بازی‌ها شروع‌ شد، هنرمندان‌مشکلی‌ نداشتند، اما می‌گفتند با توجه‌ به‌ کار زیاد وحاضر بودن‌ سر صحنه‌ فیلم‌برداری‌ بهتر است‌ که‌ساعت‌ گفتگو و تهیه‌ گزارش‌ بعد از ظهر باشد، خب‌خیالمان‌ راحت‌ شده‌ بود که‌ به‌ قول‌ معروف‌ همه‌چیز OK بود، اما یادمان‌ آمد که‌ای‌ بابا... تیم‌ ملی‌در اردوی‌ شبانه‌روزی‌ است‌، حالا باید چه‌ کارکنیم‌، تلفن‌های‌ همراه‌ سه‌ بازیکن‌ مورد نظر یاخاموش‌ بود یا پاسخ‌ نمی‌دادند، ما هم‌ که‌نمی‌توانستیم‌ بازیکنان‌ را از اردو خارج‌ کنیم‌، تازه‌اگر بخواهیم‌ هم‌ خارج‌ کنیم‌، آنان‌ بعد از ظهرهاتمرین‌ دارند... این‌ شد که‌ به‌ همراه‌ پژمان‌ با دلهره‌فراوان‌ شنبه‌ شب‌ 29 بهمن‌ ماه‌ راهی‌ هتل‌آزادی‌، محل‌ اردوی‌ تیم‌ ملی‌ شدیم‌، چرا که‌ بایدبه‌ سردبیر برای‌ تهیه‌ گزارش‌ ویژه‌ نوروزی‌ پاسخ‌قانع‌ کننده‌ای‌ می‌دادیم‌، زمانی‌ که‌ راهی‌ اردوشدیم‌، برانکو در لابی‌ هتل‌ نشسته‌ بود، تیم‌ ملی‌ درشرایط سخت‌ اردویی‌ به‌ سر می‌برد و قوانین‌ برآن‌ حکمفرما بود، البته‌ شانس‌ با ما یار بود که‌برخلاف‌ خیلی‌ از مطبوعاتی‌ها ارتباطمان‌ بافدراسیون‌ فوتبال‌ و شخص‌ برانکو که‌ خیلی‌هادوست‌ ندارند او سرمربی‌ تیم‌ ملی‌ باشد، خوب‌بود، برانکو ابتدا مخالفت‌ کرد، از این‌ رو از رضاچلنگر خواستیم‌ که‌ میانجی‌گری‌ کند و او هم‌نهایت‌ سعی‌اش‌ را کرد که‌ ما دوشنبه‌ صبح‌، فقطدوشنبه‌ صبح‌ به‌ مدت‌ نیم‌ ساعت‌ وقت‌ بچه‌ها رابگیریم‌...اما پژمان‌ می‌گفت‌: خوب‌ هنرمندان‌ راچیکار کنیم‌، آنها که‌ بعدازظهر آماده‌اند... و باردیگر دلهره‌ به‌ سراغمان‌ آمد، پژمان‌ می‌گفت‌: قلبم‌درد گرفته‌ است‌ و من‌ گفتم‌، به‌ هرحال‌ کار بزرگ‌،تلاش‌ زیادی‌ هم‌ می‌خواهد... در همین‌ زمان‌ بودکه‌ کاپیتان‌ دایی‌ به‌ لابی‌ هتل‌ آمد، با او صحبت‌کردیم‌ که‌ اجازه‌ برانکو را گرفتیم‌ که‌ در یکی‌ ازاتاق‌های‌ هتل‌ آزادی‌ سفره‌ هفت‌ سین‌ بچینیم‌ ودایی‌ مثل‌ همیشه‌ لطف‌ خود را به‌ ما نشان‌ داد وگفت‌ من‌ آماده‌ام‌، دقایقی‌ بعد هم‌ کاظمیان‌ وجباری‌ آمادگی‌ خود را اعلام‌ کردند...خیالمان‌ از فوتبالیست‌ها راحت‌ شد، به‌ یادحرف‌ سردبیر افتادم‌ که‌ بچه‌ها، امسال‌ سال‌ مهمی‌برای‌ فوتبال‌ کشورمان‌ است‌، فوتبالیست‌ها به‌ طورحتم‌ باید روی‌ جلد باشند، سال‌ 85 را باید باآرزوی‌ موفقیت‌ برای‌ آنان‌ آغاز کنیم‌...در مسیر برگشت‌ به‌ منزل‌، پژمان‌ می‌گفت‌:>اردوی‌ تیم‌ ملی‌ همه‌چیز را خراب‌ کرد!) تمام‌برنامه‌ریزی‌هایمان‌ را خراب‌ کرد، پژمان‌ با فرزادتلفنی‌ صحبت‌ کرد، او گفت‌: من‌ دوشنبه‌ صبح‌رادیو برنامه‌ دارم‌ و پژمان‌ می‌گفت‌: من‌ نمی‌دانم‌،از تلویزیون‌ تا هتل‌ آزادی‌ 5 دقیقه‌ راه‌ بیشترنیست‌، باید بیایی‌ وگرنه‌ تا آخر عمر نمی‌بخشمت‌فرزاد بنده‌ خدا هم‌ در پایان‌ گفت‌ سعی‌ می‌کنم‌ وپژمان‌ می‌گفت‌: منتظرم‌...من‌ ابتدا با محمدرضا گلزار تماس‌ گرفتم‌ و لطف‌او مثل‌ همیشه‌ شامل‌ حال‌ ما شد و گفت‌: شانس‌آوردیم‌، دوشنبه‌ تا یک‌ بعدازظهر کار خاصی‌ندارم‌... حال‌ کمی‌ اعصابمان‌ مسلط شده‌ بود ...پس‌ از قطع‌ تلفن‌ با حیایی‌ تماس‌ گرفتیم‌، پاسخ‌ اوآب‌ سردی‌ بود بر وجود ما... دوشنبه‌ بعدازظهرمی‌توانم‌، اما صبح‌ از ساعت‌ هفت‌ صبح‌ من‌ سرصحنه‌ تصویر برداری‌ هستم‌ و مسیر لوکیشن‌ هم‌ تاقرار شما دور است‌، اما سعی‌ام‌ را می‌کنم‌، ولی‌حساب‌ باز نکنید، شرمنده‌ام‌ چون‌ یک‌ گروه‌ رانمی‌توانم‌ به‌ انتظار بگذارم‌ و حالا مانده‌ مهنازافشار... پس‌ از چند زنگ‌ گوشی‌ را برداشت‌ وگفتیم‌ که‌ تنها دوشنبه‌ صبح‌ فرصت‌ داریم‌ که‌ گفت‌شرمنده‌... کاری‌ برایم‌ پیش‌ آمده‌، من‌ فردا غروب‌باید(دبی‌) بروم‌، چاره‌ای‌ هم‌ ندارم‌ ...پس‌، ازهفت‌ سین‌ ما، تنها پنج‌ سین‌ ما حاضر بودند وچاره‌ای‌ هم‌ نبود... فرصت‌ برای‌ هماهنگی‌ با دیگرهنرمندان‌ هم‌ کم‌ بود...یکشنبه‌ را با نگرانی‌ بسیار گذراندیم‌ البته‌ درطول‌ روز، نامه‌نگاری‌هایی‌ با هتل‌ آزادی‌، آن‌ هم‌برای‌ در اختیار گذاشتن‌ یک‌ اتاق‌ و همچنین‌مجوز ورود دوربین‌ که‌ البته‌ در قبال‌ دریافت‌کرایه‌ای‌ سنگین‌ اتاقی‌ برای‌ نیم‌ ساعت‌ در اختیارما گذاشتند، دوشنبه‌ نه‌ صبح‌، مرتضی‌ تبرایی‌ ومجید بی‌گناه‌ برای‌ چیدن‌ سفره‌ هفت‌سین‌ درطبقه‌ نوزدهم‌ هتل‌ آزادی‌ بودند، ساعت‌ 10/30دقیقه‌ صبح‌ بود، پژمان‌ با تلفن‌ همراه‌ دایی‌ تماس‌گرفته‌ بود، اما او گوشی‌ را برنمی‌داشت‌، به‌ اتاق‌ اوزنگ‌ زد، باز هم‌ گوشی‌ را برنمی‌داشت‌، عرق‌های‌سرد بر پیشانی‌ او کاملا نمایان‌ بود، به‌ من‌ می‌گفت‌:بقیه‌ بچه‌ها می‌آیند، که‌ گفتم‌ بله‌:(SMS)فرستادند که‌ حرکت‌ کردیم‌، جواد و مجتبی‌ هم‌آماده‌اند. پژمان‌ می‌گفت‌: دایی‌ را چه‌ کار کنیم‌،که‌ گفتم‌ من‌ عقلم‌ دیگر قد نمی‌دهد، دل‌ تو دلم‌نیست‌... از طرفی‌ ورود به‌ طبقه‌... که‌ اردوی‌ تیم‌ملی‌ در آنجا بود، ممنوع‌ است‌... و یکبار دیگر آقارضای‌ چلنگر به‌ دادمان‌ رسید... در لابی‌ ما را دیدو گفت‌ چه‌ شده‌، گفتیم‌ از دایی‌ خبر نداریم‌، گفت‌:ای‌ وای‌... حال‌ دایی‌ خوب‌ نیست‌، سرمای‌ سختی‌خورده‌ و خوابیده‌ است‌... پژمان‌ گفت‌: ایمان‌ تودر(لابی‌) بمان‌ و بچه‌ها را به‌ طبقه‌ نوزدهم‌ ببر،من‌ می‌روم‌ طبقه‌...، چلنگر گفت‌: نمی‌توانیم‌، این‌کار را بکنیم‌، ورود ممنوع‌ است‌، اما زمانی‌ که‌ به‌چلنگر گفتیم‌، آبرویمان‌ مقابل‌ سردبیر و آقای‌شجاعی‌ مهر می‌رود، رضایت‌ داد و با پژمان‌ به‌طبقه‌... رفت‌، ادامه‌ مطلب‌ را از زبان‌ پژمان‌بخوانید:(چلنگر چند بار در زد، اما صدایی‌ شنیده‌نمی‌شد و سرانجام‌ پس‌ از دو دقیقه‌، علی‌ دایی‌ دررا باز کرد، حالش‌ خیلی‌ خراب‌ بود و شدیدا سرماخورده‌ بود، مرا که‌ دید، متوجه‌ شدم‌ که‌می‌خواهد بگوید حالم‌ مساعد نیست‌، اما معرفت‌به‌ او این‌ اجازه‌ را نداد، گفت‌، بایست‌ حاضر شم‌...چند دقیقه‌ بعد مقابل‌ آسانسور بودیم‌، برانکو به‌دایی‌ گفت‌: زود بیا، باید استراحت‌ کنی‌ و لحظاتی‌بعد همه‌ چیز برای‌ تهیه‌ گزارش‌ آماده‌ بود...)گزارش‌ نوروزی‌ را در ادامه‌ خواهید خواند، امادقایقی‌ پس‌ از تهیه‌ گزارش‌ بخاطر سه‌ روز فشار ودلهره‌ و هیجان‌ بیش‌ از حد، رگ‌ سیاتیک‌ پژمان‌گرفت‌ و مثل‌ یک‌ مجسمه‌ ما را نگاه‌ می‌کرد، بیگناه‌و تبرایی‌ در زمانی‌ که‌ مشغول‌ جمع‌آوری‌ وسایل‌بودند، من‌ و رضا سعیدی‌پور، پژمان‌ را به‌بیمارستان‌ مهر رساندیم‌ و لحظاتی‌ بعد دکترمهرداد زمانیان‌ بر بالای‌ سر او... و گفت‌:(بایدبستری‌ شوی‌، حال‌ و روزت‌ خوب‌ نیست‌، مرخص‌هم‌ که‌ بشی‌ باید حداقل‌ تا روز عید، با عصا راه‌بروی‌) و پژمان‌ که‌ از درد پا و کمر و گردن‌ به‌ خودمی‌پیچید می‌گفت‌: دکتر، اردوی‌ تیم‌ ملی‌ هفت‌سین‌ را خراب‌ کرد) و دکتر گفت‌: پسر به‌ تو مسکن‌زدم‌ که‌ بخوابی‌ و هذیان‌ نگویی‌... تیم‌ ملی‌ چیه‌ وهفت‌سین‌ کدومه‌؟... بگیر بخواب‌... رضا گلزار زمانی‌ که‌ وارد اتاق‌ می‌شود، با دیدن‌سفره‌ هفت‌سین‌، در اول‌ اسفند ماه‌ تعجب‌ کرد وگفت‌: باریک‌ ا... عجب‌فکری‌ کردید، لحظاتی‌ بعدکاظمیان‌ و جباری‌ هم‌ بر این‌ جمع‌ اضافه‌ شدند و بادیدن‌ سفره‌هفت‌سین‌ تعجب‌ کردند، البته‌کاظمیان‌ با آمدن‌ ماه‌ اسفند، کمی‌ ناراحت‌می‌شود. به‌ طور کامل‌ مشخص‌ بود که‌ ناراحت‌است‌، به‌ یاد دو سال‌ پیش‌، اسفندماه‌ سال‌ 82،چند روز قبل‌ از نوروز 83 می‌افتد که‌ تنهابرادرش‌ را در استخر خانگی‌ منزلشان‌ از دست‌می‌دهد، اما سعی‌ می‌کند ناراحتی‌ خود را بروزندهد... جواد به‌ همراه‌ جباری‌ وارد اتاق‌ می‌شودو با رضا گلزار احوالپرسی‌ می‌کنند و روی‌ کاناپه‌می‌نشینند تا کاپیتان‌ دایی‌ از راه‌ برسد و حالا نوبت‌کاپیتان‌ تیم‌ ملی‌ است‌. دایی‌ وارد اتاق‌ می‌شود،همه‌ به‌ احترام‌ او بلند می‌شوند. رضا گلزار به‌ سمت‌او می‌رود و رویش‌ را می‌بوسد... آخرین‌ بار که‌این‌ دو همدیگر را دیده‌ بودند، مهرماه‌ 84 بودکه‌ در سالن‌ بیلیارد با یکدیگر بازی‌ کردند و روی‌جلد خانواده‌ سبز را به‌ خود اختصاص‌ داده‌بودند...اما جو همچنان‌ سنگین‌ است‌، گویا همه‌ ازیکدیگر خجالت‌ می‌کشند و لحظاتی‌ بعد، فرزادحسنی‌ وارد می‌شود. احوالپرسی‌ گرم‌ او، باعث‌می‌شودکه‌ همه‌لبخند بزنند. فرزاد با آن‌ لفظ کلام‌بالای‌ خود می‌گوید: ببخشید این‌ جا چه‌ خبراست‌، پژمان‌ می‌گوید:(عید است‌)... و فرزاد:پس‌ چرا ساکتید، در سال‌ جدید باید لبخند بزنید ورو می‌کند به‌ دیگر میهمانان‌... امسال‌ سال‌ خوبی‌برای‌ شما بوده‌، علی‌ آقا که‌ ازدواج‌ کرد، آقامجتبی‌ هم‌ همین‌ طور، آقا جواد هم‌ فکر کنم‌، مثل‌من‌ امسال‌ قاطی‌ مرغ‌ها بشه‌... آنفولانزای‌ مرغی‌هم‌ که‌ آمده‌، نه‌ بهتره‌ تا آب‌ها از آسیاب‌ نیفتاده‌،فکر ازدواج‌ نباشیم‌، چرا که‌ این‌ ازدواج‌ باآنفولانزا همراه‌ است‌. فرزاد در ادامه‌ می‌گوید: آقا رضای‌ ما هم‌ که‌بزنم‌ به‌ تخته‌، روز به‌ روز خوش‌تیپ‌تر می‌شه‌، آقاجواد هم‌ که‌ در پرسپولیس‌ گل‌ کاشته‌، فقطمی‌ماند من‌ که‌ نمی‌دانم‌ چه‌ بگویم‌، ما هم‌ امسال‌ با>جزر و مد) بالا و پایین‌ رفتیم‌... در همین‌ هنگام‌دایی‌ گفت‌: برنامه‌ خوبی‌ بود، اما چرا ورزشکاران‌را دعوت‌ نمی‌کردید، تا فرزاد آمد پاسخ‌ دایی‌ رابدهد. کاظمیان‌ به‌ ساعت‌ اشاره‌ کرد و گفت‌:علی‌آقا، برانکو گفته‌: زود بیاید پایین‌ و کاپیتان‌ تیم‌ملی‌ هم‌ با دست‌ به‌ رضا سعیدی‌پور اشاره‌ کرد تافلاش‌ بزند... در هنگام‌ عکس‌ گرفتن‌، صحبت‌ تیم‌ملی‌ داغ‌ بود. یکی‌ می‌گفت‌: حکایت‌ این‌تحریم‌ها چه‌ و به‌ کجا ختم‌ می‌شود که‌ دایی‌ گفت‌:این‌ها حرف‌ است‌، نمی‌توانند با این‌ بهانه‌های‌واهی‌، تیم‌ ملی‌ را از جام‌ جهانی‌ دور کنند، ضمن‌این‌ که‌(سپ‌بلاتر) هم‌ مقابل‌ اتحادیه‌ اروپاایستاده‌ و از ما طرفداری‌ کرده‌ است‌. کاپیتان‌دایی‌ از گلزار پرسید: راستی‌ آمدنت‌ به‌ آلمان‌ چه‌شد، که‌ گلزار گفت‌: مشکلی‌ ندارم‌، من‌ برای‌ آمدن‌به‌ آلمان‌ و تشویق‌ تیم‌ ملی‌ آماده‌ام‌، اما خدا کنددر آن‌ زمان‌ سر صحنه‌ فیلمبرداری‌ نباشم‌. در همین‌ زمان‌ فرزاد گفت‌: راستی‌ بچه‌ها،فیگور عکس‌ را عوض‌ کنیم‌ و رضا گلزار گفت‌: به‌نشانه‌ اتحاد بین‌ هنرمندان‌ و ورزشکاران‌، دستان‌همدیگر را بفشاریم‌ و در ادامه‌ دایی‌ می‌گوید: درسال‌ 85، ما به‌ این‌ اتحاد احتیاج‌ داریم‌، اتحادملی‌ ایران‌ در برابر دشمنان‌ کشور... سال‌ 85،باید سال‌ اتحاد ملی‌ باشد و فرزاد هم‌ خیلی‌ سریع‌گفت‌: اتحاد خانواده‌های‌ سبز ایرانی‌... جواد ومجتبی‌ همچنان‌ ساکت‌ بودند، فرزاد می‌گفت‌:بچه‌ها، اتحاد آبی‌ و قرمز هم‌ یادتان‌ نرود، دربازی‌ اواخر اسفندماه‌ روی‌ پای‌ یکدیگر تکل‌نروید، همدیگر را نزنید و یک‌ بازی‌ تماشاگر پسنداز خود ارایه‌ دهید، اگر اجازه‌ بدهند، من‌ هم‌بازی‌ را گزارش‌ کنم‌. رضا گلزار نگاهی‌ به‌ جباری‌انداخت‌ و گفت‌: ببینم‌ چه‌ کار می‌کنی‌؟ استقلال‌امسال‌ خیلی‌ آماده‌ است‌ و جواد در مقابل‌ پاسخ‌داد و گفت‌: نوبتی‌ هم‌ باشد، امسال‌ نوبت‌ استقلال‌است‌، اما از همین‌ الان‌ بگویم‌ منتظر پرسپولیس‌سال‌ آینده‌ باشید...پس‌ از گرفتن‌ عکس‌، در اتاق‌ کناری‌ سعی‌کردیم‌ در حد توان‌ از میهمانان‌ پذیرایی‌ به‌ عمل‌آوریم‌، گر چه‌ مختصر بود. جواد و مجتبی‌، سریع‌پایین‌ رفتند، فرزاد با من‌ و پژمان‌ صحبت‌ می‌کرد ودایی‌ و گلزار هم‌، در حالی‌ که‌ از طبقه‌ نوزدهم‌،تهران‌ بزرگ‌ را می‌دیدند، دقایقی‌ با یکدیگرصحبت‌ کردند... دقایقی‌ بعد دایی‌ گفت‌:شرمنده‌ام‌، قوانین‌ اردویی‌ سخت‌ است‌ و بایدبروم‌... رضا گلزار و فرزاد، دست‌ کاپیتان‌ رافشردند و برای‌ او در سال‌ جدید آرزوی‌ موفقیت‌کردند. زمان‌ خداحافظی‌ نزدیک‌ بود. فرزاد به‌ پژمان‌گفت‌: آقا تیراژ مجله‌ چندتاست‌؟ پژمان‌، سکرت‌است‌، که‌ فرزاد گفت‌: آهان‌، مچت‌ را گرفتم‌، شماکه‌ تیراژ را چاپ‌ می‌کنید که‌ پژمان‌ در پاسخ‌ گفت‌:منظورم‌ تیراژ نوروز بود...


لحظاتی‌ بعد رضا گلزار و فرزاد حسنی‌ درمحوطه‌ هتل‌ با دیگر بازیکنان‌ ملی‌ پوش‌ سلام‌ واحوالپرسی‌ کردند. برای‌ آنان‌ حضور در اردوی‌تیم‌ ملی‌ جالب‌ بود، به‌ خصوص‌ این‌ که‌ لحظاتی‌بعد برانکو و رضا چلنگر هم‌ در لابی‌ هتل‌ حضور به‌هم‌ رساندند و این‌ دو جوان‌ هنرمند ایرانی‌ ازنزدیک‌ با آنان‌ آشنا شدند. آن‌ دو پیشاپیش‌ عید رابه‌ بازیکنان‌ ملی‌ پوش‌ تبریک‌ گفتند و خواستارموفقیت‌ آنان‌ برای‌ سربلندی‌ ایران‌ دررقابت‌های‌ جام‌جهانی‌ 2006 شدند... تا سه‌ ماه‌دیگر منتظر دیدارهای‌ تماشایی‌ جام‌ جهانی‌باشید، امسال‌ سال‌ مهمی‌ برای‌ ورزش‌ ایران‌، به‌خصوص‌ فوتبال‌ است‌ چرا که‌ نگاه‌ تمام‌ اقشار به‌جامعه‌ بر آنان‌ است‌. ایران‌ باید با قدرت‌ در جام‌جهانی‌ ظاهر شود، تا پاسخ‌ خیلی‌ از بی‌مهری‌ها رابدهد... نوروز 1385 بر همه‌ ایرانیان‌ مبارک‌باد... یا علی‌...علی‌ دایی‌: بهترین‌ اتفاق‌ سال‌، ازدواجم‌ بود

علی‌ دایی‌ که‌ در اردیبهشت‌ ماه‌ سال‌ 1384به‌ جرگه‌ متاهلین‌ پیوست‌، مراسم‌ ازدواج‌ رابهترین‌ خاطره‌ زندگی‌اش‌ می‌داند... دایی‌می‌گوید: برای‌ هر انسانی‌، بهترین‌ روز زندگی‌اش‌،همان‌ ازدواج‌ است‌، من‌ هم‌ در یکی‌ از شب‌های‌بارانی‌ اردیبهشت‌ماه‌ به‌ جرگه‌ متاهلین‌ پیوستم‌ که‌جزو بهترین‌ خاطرات‌ زندگی‌ام‌ بود، دایی‌ دررابطه‌ با برنامه‌هایش‌ در سال‌ 85 می‌گوید: همان‌طور که‌ قبلا هم‌ اعلام‌ کردم‌، پس‌ از بازی‌های‌جام‌جهانی‌ 2006، بعد از 13 سال‌ با تیم‌ ملی‌خداحافظی‌ می‌کنم‌... به‌ دایی‌ گفتیم‌، شما و مهدوی‌کیا تنها بازیکنان‌تاریخ‌ فوتبال‌ ایران‌ هستید که‌ در دو جام‌جهانی‌حضور دارید، نظرتان‌ در این‌ مورد چیست‌؟ که‌گفت‌: (این‌ لطف‌ خدا بود، که‌ یک‌ افتخار دیگرنصیب‌ من‌ کند). دایی‌ در مورد کمرنگ‌ شدن‌ سنت‌های‌ ایرانی‌می‌گوید: البته‌ قبول‌ دارم‌ که‌ سنت‌های‌ ایرانی‌کمرنگ‌ شده‌ است‌، اما به‌ هرحال‌ ایرانیان‌ ازدیرباز به‌ رسوم‌ ملی‌ خود احترام‌ قایل‌ بودند وسعی‌ می‌کردند به‌ بهترین‌ نحو ممکن‌ آن‌ را به‌انجام‌ برسانند... دایی‌ می‌گوید: به‌ لطف‌ پروردگاردر سال‌ گذشته‌ اتفاق‌ بدی‌ برایم‌ نیفتاد، دایی‌ دررابطه‌ با آرزوهایش‌ در سال‌ جدید می‌گوید: تنهاآرزویم‌ حضور موفق‌ ایران‌ در جام‌جهانی‌ است‌،همان‌ طور که‌ می‌دانید، عده‌ای‌ از کشورها،روبه‌روی‌ ما ایستاده‌اند، تا حیثیت‌ کشور ما را زیرسوال‌ ببرند، اما ما دست‌ در دست‌ یکدیگر وهمدل‌ با هم‌، باید مقابل‌ آنها بایستیم‌، من‌ فکرمی‌کنم‌ با این‌ اتفاقاتی‌ که‌ در ماه‌های‌ اخیر افتاد،ملی‌پوشان‌ با روحیه‌ و انگیزه‌ای‌ مضاعف‌ در برابرهر سه‌ حریف‌ قرار بگیریم‌ و به‌ مرحله‌ دوم‌ صعودکنیم‌. ایرانیان‌ همیشه‌ نشان‌ دادند که‌ در روزهای‌سختی‌، با اتحاد و همدلی‌، بهترین‌ نتایج‌ را از خودنشان‌ می‌دهند، ما با تمام‌ قدرت‌ به‌ آلمان‌ می‌رویم‌و این‌ قول‌ را به‌ مردم‌ ایران‌ می‌دهیم‌ که‌ بهترین‌بازی‌های‌ تاریخ‌ فوتبال‌ ایران‌ را از خود به‌ نمایش‌بگذاریم‌. اگر بخواهید به‌ تاریخ‌ فوتبال‌ ایران‌ نگاه‌کنید، می‌بینید که‌، همیشه‌ مقابل‌ تیم‌های‌ قدرتمندخوب‌ نتیجه‌ گرفتیم‌ و حریفی‌ دست‌ و پا بسته‌نیستیم‌. دایی‌ می‌گوید: در سال‌ 85 سعی‌ می‌کنم‌ به‌مانند سال‌های‌ گذشته‌ در خدمت‌ مردم‌ کشورم‌باشم‌ و تا آن‌ جا که‌ در توانم‌ باشد به‌ یاری‌ آنان‌بشتابم‌... دایی‌ آرزوهای‌ قشنگی‌ برای‌ سال‌ 85دارد: (صلح‌ و صفا برای‌ جهان‌، سربلندی‌ کشور واز همه‌ مهم‌تر آرزوی‌ سلامتی‌ برای‌ مردم‌ ایران‌،سلامتی‌ بهترین‌ نعمت‌ خداوند است‌ که‌ باید قدرآن‌ را دانست‌...) دایی‌ در پاسخ‌ به‌ این‌ پرسش‌ ما، که‌ آیا به‌ کسی‌بدهی‌ اخلاقی‌ یا مالی‌ دارید؟ می‌گوید: (آنان‌ که‌از نزدیک‌ با من‌ آشنا هستند، می‌دانند من‌ نه‌ به‌کسی‌ بدهی‌ اخلاقی‌ دارم‌ و نه‌ بدهی‌ مالی‌...) به‌ علی‌ دایی‌ گفتیم‌: ما (هفت‌سین‌ امسال‌) را(هفت‌سین‌ همدلی‌) نامگذاری‌ کردیم‌، نظرت‌دراین‌باره‌ چیست‌؟ وی‌ گفت‌: من‌ هم‌ با شماموافقم‌. (دست‌ در دست‌ هم‌ دهیم‌ به‌ مهر، میهن‌خویش‌ را کنیم‌ آباد) و همین‌ شد تیتر مجله‌نوروزی‌ خانواده‌ سبز... یا علی‌...  

فرزاد حسنی‌: در سال‌ 1385 ازدواج‌ می‌کنم‌، باورکنید

(فرزاد حسنی‌) در مورد سال‌ 84 می‌گوید:سال‌ 84 برای‌ من‌، قهر و آشتی‌، وصل‌ و فصل‌،لبخند و سوزدل‌ بود، گرچه‌ فکر کنم‌ یک‌ سال‌ کهنه‌شتری‌ با بالا و پایین‌های‌ زیادی‌ بود; گرچه‌ من‌ درسالی‌ که‌ گذشت‌ به‌ آرزوهایم‌ نرسیدم‌ و فکر کنم‌،بیشتر آنان‌ را از دست‌ دادم‌. فرزاد می‌گوید: برای‌سال‌ 85، هم‌ آرزوهایی‌ دارم‌، چرا که‌ انسان‌ وزندگی‌ بدون‌ آرزو، معنی‌ ندارد. من‌ سعی‌ می‌کنم‌در زمینه‌ کاری‌ نقص‌های‌ خود را برطرف‌ و درزمینه‌ اجرا بهتر عمل‌ کنم‌. زمانی‌ که‌ از فرزادپرسیدیم‌، در سال‌های‌ اخیر چرا سنت‌های‌ایرانی‌ کمرنگ‌ شده‌ است‌، می‌گوید:(به‌ این‌خاطر که‌ درگیری‌ مردم‌ زیاد شده‌ است‌، مردم‌بیشتر به‌ فروعات‌ زندگی‌ توجه‌ می‌کنند و به‌ اصول‌کم‌تر بها می‌دهند). و اما بدترین‌ و بهترین‌ اتفاقات‌ سال‌ 84 برای‌فرزاد حسنی‌، مرگ‌ منوچهر نوذری‌ و سقوط دوهواپیما که‌ سرنشینان‌ آن‌ به‌ بالاتر از ستاره‌هاپریدند. فرزاد بهترین‌ اتفاق‌ سال‌ 84 را توفیق‌ دربرنامه‌هایش‌ می‌داند... فرزاد که‌ به‌ طور معمول‌ با طنز خاصی‌ به‌پرسش‌ها پاسخ‌ می‌دهد، در پاسخ‌ به‌ این‌ پرسش‌که‌ به‌ دستمزد فکر می‌کنی‌ یا به‌ علاقه‌ در کار،می‌گوید:(من‌ همیشه‌ با علاقه‌ به‌ دستمزد فکرمی‌کنم‌). و اما اصل‌ مطلب‌ فرزاد حسنی‌ می‌گوید: این‌طور که‌ بویش‌ می‌آید در سال‌ 85، چندخواستگار دارم‌! که‌ احساس‌ می‌کنم‌ گیر بیفتم‌. به‌فرزاد می‌گوییم‌ شوخی‌ می‌کنی‌ و وی‌ می‌گوید: نه‌بابا، چه‌ شوخی‌، در سال‌ 85 به‌ فکر ازدواج‌هستم‌، شاید سیزده‌بدر سال‌ 86، مرا با بچه‌دیدید، به‌ هر حال‌ گیر افتادم‌... فرزاد از آن‌ دست‌ آدم‌هایی‌ است‌ که‌ راحت‌پول‌ خرج‌ می‌کند. اگر در سال‌ 85 روی‌ یک‌کیسه‌ پول‌ بخوابید چه‌ می‌کنید؟ فرزاد می‌گوید:تو آیینه‌ خودم‌ را می‌بینم‌، چون‌ به‌ شکل‌ افعی‌درآمده‌ام‌، می‌دانید که‌ افعی‌، روی‌ پول‌می‌خوابد. فکر می‌کنید فرزاد آدم‌ حسابگری‌ است‌ یا نه‌؟>به‌ حساب‌ خودم‌ می‌رسم‌)، از او می‌پرسیم‌ که‌شغل‌ دومت‌ چیست‌ که‌ باز هم‌ به‌ زبان‌ طنزمی‌گوید:(می‌خواستیم‌ خودمان‌ را برای‌مسافرکشی‌ آماده‌ کنیم‌، اما دیدیم‌ بنزین‌ گرون‌شده‌ و مسافرکشی‌ هم‌ دیگر نفعی‌ ندارد)... شایدبرایتان‌ جالب‌ باشد بدانید که‌ فرزاد از رانندگی‌بیزار است‌، او می‌گوید: از رانندگی‌ خوشم‌نمی‌آید، کسی‌ هم‌ جرات‌ ندارد کنارم‌ بنشیند،چون‌ به‌ احتمال‌ قوی‌ از اون‌ دنیا سر درمی‌آوریم‌.او می‌گوید: اگر قرار باشد از یک‌ نفر در پایان‌ سال‌عذرخواهی‌ کند، از یک‌ نفر نیست‌، بلکه‌ از مردم‌است‌. به‌ کسی‌ بدهی‌ مالی‌ یا اخلاقی‌ دارید؟فرزاد می‌گوید:(از بدهی‌ بدم‌ می‌آید). زمانی‌ که‌ نظر فرزاد را در مورد فوتبال‌می‌پرسیم‌، او می‌گوید: می‌دانید که‌ به‌ هیچ‌ عنوان‌از فوتبال‌ خوشم‌ نمی‌آید و تنها نتایج‌ را دنبال‌می‌کنم‌. فرزاد در مورد صعود تیم‌ ملی‌ فوتبال‌می‌گوید: به‌ دلم‌ آمده‌ که‌ تیم‌ ملی‌ از گروه‌ خودصعود می‌کند.کاظمیان‌ و جباری‌: مشکلات‌ سنت‌ها را کمرنگ‌کرده‌ است‌جواد کاظمیان‌ و مجتبی‌ جباری‌، این‌ گونه‌ به‌پرسش‌های‌ ما پاسخ‌ می‌دهند:- سال‌ 84 برای‌ شما چگونه‌ گذشت‌؟کاظمیان‌: از لحاظ ورزشی‌ که‌ سال‌ خوبی‌ نبود.جباری‌: استقلال‌ در صدر بود و من‌ به‌ رشدورزشی‌ رسیدم‌.- آیا به‌ آرزوهایتان‌ رسیدید؟ کاظمیان‌: از لحاظ ورزشی‌ نه‌. جباری‌: با استقلال‌ به‌ صدر رسیدیم‌، چه‌ چیزبهتر از این‌...- چرا در سال‌های‌ اخیر سنت‌های‌ ایرانی‌کمرنگ‌ شده‌ است‌؟ کاظمیان‌: مشکلات‌ اقتصادی‌ مردم‌ بیشتر ومردم‌ حوصله‌شان‌ کم‌ شده‌، زمانی‌ که‌ من‌ بچه‌بودم‌، می‌دیدم‌ که‌ نزدیک‌ عید مردم‌ چه‌ ذوق‌ وشوقی‌ داشتند، اما الان‌ نه‌، از آن‌ ذوق‌ و شوق‌دیگر خبری‌ نیست‌. جباری‌: من‌ هم‌ قبول‌ دارم‌، صله‌ رحم‌ کم‌ شده‌است‌ و مردم‌ کم‌تر به‌ دیدن‌ یکدیگر می‌روند، آن‌هم‌ به‌ این‌ خاطر که‌ مشکلات‌ مردم‌ زیاد شده‌است‌.- بدترین‌ و بهترین‌ اتفاقات‌ سال‌ 84؟ کاظمیان‌: سقوط هواپیماها و بحران‌پرسپولیس‌، بهترین‌ خاطره‌ هم‌ یادم‌ نیست‌.جباری‌: بدترین‌ اتفاق‌، سقوط هواپیماها بودبهترین‌ خاطره‌ام‌، این‌ بود که‌ پیش‌ از ماه‌ محرم‌، به‌جرگه‌ متاهلین‌ پیوستم‌ و کاظمیان‌ می‌گوید: شایدمن‌ هم‌ در سال‌ 85 به‌ جرگه‌ متاهلین‌ بپیوندم‌،چرا که‌ خانواده‌ روی‌ من‌ فشار آورده‌اند. - به‌ چه‌ کسی‌ بدهی‌ مالی‌ یا اخلاقی‌ دارید واز چه‌ کسی‌ عذرخواهی‌ می‌کنید؟ کاظمیان‌: به‌ کسی‌ بدهی‌ ندارم‌ و از طرفداران‌پرسپولیس‌ عذرخواهی‌ می‌کنم‌. جباری‌: از پدر و مادرم‌ که‌ سال‌های‌ زیادی‌زحمت‌ مرا کشیدند، ضمن‌ این‌ که‌ بدهی‌ مالی‌دارم‌.- به‌ دستمزد فکر می‌کنید یا بیشتر به‌ خاطرعلاقه‌ به‌ فوتبال‌ به‌ آن‌ می‌پردازید؟ کاظمیان‌ و جباری‌: راستش‌ را بخواهید، درحال‌ حاظر بیشتر به‌ دستمزد فکر می‌کنیم‌! _ آیا تیم‌ به‌ مرحله‌ دوم‌ صعود می‌کند؟ کاظمیان‌ و جباری‌: با توکل‌ به‌ خداوند، انشاا...


محمدرضا گلزار: نوروز 1385 بر ایرانیان‌مبارک‌ باد

خانواده‌ سبز: سال‌ 1384 برای‌ شما چگونه‌سالی‌ بود و چگونه‌ گذشت‌؟

گلزار: قبل‌ از هر مطلبی‌ وظیفه‌ خود می‌دانم‌،فرا رسیدن‌ سال‌ نو را به‌ حضور تمام‌ ایرانیان‌ شادباش‌ بگویم‌ و امیدوارم‌ سال‌ جدید برای‌ تمام‌مردم‌ ایران‌ زمین‌ سال‌ خوبی‌ باشد و بر خود لازم‌می‌دانم‌ که‌ در این‌جا از محبت‌های‌ بی‌شائبه‌ این‌مردم‌ گرامی‌ که‌ نسبت‌ به‌ من‌ داشته‌اند، تشکر کنم‌ وامیدوارم‌ بتوانم‌ با کسب‌ شایستگی‌هایم‌، سپاسگزاراین‌ مردم‌ عزیز باشم‌ و نیز در واپسین‌ روزهای‌ سال‌84 از تمام‌ ایرانیان‌ بزرگوار خواهش‌ کنم‌، که‌برای‌ تمام‌ عزیزانی‌ که‌ در بیمارستان‌ها یا در مراکزدرمانی‌ بستری‌ هستند، آرزوی‌ سلامتی‌ نمایند ودر ایام‌ عید اگر فرصتی‌ شد با یک‌ شاخه‌ گل‌ به‌دیدار کودکان‌ بی‌سرپرست‌ که‌ در مراکز پرورشی‌نگهداری‌ می‌شوند، بروند و ملاقاتی‌ با گروه‌ دیگراز ایرانیان‌ که‌ در آسایشگاه‌های‌ سالمندان‌ زندگی‌می‌کنند و روزگاری‌ برای‌ این‌ مملکت‌ زحمت‌کشیده‌اند، داشته‌ باشند و در حد توانشان‌ سفره‌شب‌ عید مستمندان‌ را رنگین‌ کنند.اما در ارتباط با سئوال‌ شما، ببینید هر انسانی‌ باتوکل‌ به‌ خدا و با داشتن‌ ایمان‌، عزم‌ و اراده‌ قوی‌ وهمراه‌ با هدف‌های‌ خیرخواهانه‌، سرنوشت‌ سازروزهای‌ زندگی‌ خودش‌ است‌ که‌ می‌تواندروزهای‌ خوب‌ و سالمی‌ را در طول‌ سال‌ داشته‌باشد که‌ باید دید از زندگی‌ چه‌ توقعی‌ داریم‌،چنانچه‌ این‌ توقعات‌ در حد منطقی‌ و نیز در حدمقدورات‌ خودمان‌ باشد و نیز از خواسته‌های‌ غیرقابل‌ دسترسی‌ و غیرمنطقی‌ پرهیز کنیم‌، در آن‌صورت‌ می‌توانم‌ زندگی‌ آرام‌ و بی‌دردسری‌ را درطول‌ سال‌ سپری‌ کرده‌ که‌ البته‌ روند تکامل‌ بر این‌است‌ که‌ هر روز بهتر از دیروز و هر سال‌ را بهتر ازسال‌ قبل‌ داشته‌ باشیم‌ و برای‌ من‌ سال‌ 84 بهتر ازسال‌ 83 بود و در این‌ سال‌ جدا از فعالیت‌هایی‌که‌ در شرکتمان‌ داشتم‌ به‌ همراه‌ تیم‌ والیبال‌هنرمندان‌ و با اهداف‌ خیریه‌ چندین‌ سفر ورزشی‌به‌ شهرستان‌ها انجام‌ دادم‌ و در این‌ سال‌ از جهت‌احترام‌ به‌ افکار عمومی‌، فرصت‌های‌ زیادی‌ رابرای‌ مطالعه‌ سناریوها اختصاص‌ دادم‌ که‌ بهترین‌گزینه‌ آن‌ موضوع‌ و سناریو فیلم‌ (آتش‌بس‌) وکارگردان‌ آن‌ بود که‌ توسط خانم‌ (تهمینه‌میلانی‌)، تدارک‌ دیده‌ شده‌ بود که‌ فیلم‌ ازموضوعات‌ اجتماعی‌ خوبی‌ برخوردار است‌ ومهم‌تر این‌که‌ شایستگی‌های‌ این‌ کارگردان‌ محترم‌در این‌ فیلم‌ قابل‌ لمس‌ است‌، که‌ جا دارد دراین‌جا ضمن‌ تبریک‌ سال‌ نو از ایشان‌ نیزسپاسگزاری‌ کنم‌، به‌ احتمال‌ زیاد این‌ فیلم‌ اوایل‌سال‌ 85 اکران‌ خواهد شد که‌ مطمئن‌ هستم‌ بااستقبال‌ عمومی‌ همراه‌ خواهد بود.خانواده‌ سبز: آیا به‌ آرزوهایتان‌ در سال‌ 84رسیدید و برای‌ سال‌ 85 چه‌ آرزوهایی‌ دارید؟گلزار: ببینید تعریف‌ آرزو با موضوع‌ خواسته‌ وهدف‌ تفاوت‌ دارد، اگر منظورتان‌ خواسته‌ها واهداف‌ است‌ باید عنوان‌ کنم‌ در این‌ سال‌ با تمام‌توان‌ و در جهت‌ کسب‌ شایستگی‌ها که‌ نهایت‌ هدف‌و مقصود من‌ است‌، تلاش‌ کرده‌ام‌ که‌ این‌شایستگی‌ها شامل‌ کلیه‌ فعالیت‌های‌ روزهای‌زندگی‌ من‌ است‌ که‌ بخش‌ عمده‌ آن‌ در نگرش‌ به‌موضوعات‌ هنر و فیلم‌ است‌ که‌ باید پاسخگوی‌محبت‌های‌ مردم‌ باشم‌ و مطمئن‌ هستم‌، این‌ تلاش‌و پیگیری‌ در سال‌ 85 و در سال‌های‌ بعد از آن‌نیز تداوم‌ خواهد داشت‌، تا زمانی‌ که‌ این‌شایستگی‌ها، مقبولیت‌ عموم‌ مردم‌ عزیز ایران‌ را به‌همراه‌ داشته‌ باشد.خانواده‌ سبز: در سال‌ جدید چه‌ برنامه‌هایی‌دارید و گروه‌ موسیقی‌تان‌ به‌ کجا ختم‌ شد؟گلزار: اجازه‌ بفرمایید پاسخ‌ این‌ سئوال‌ رابه‌عنوان‌ سورپرایز به‌ اوایل‌ سال‌ 85 موکول‌ کنم‌.خانواده‌ سبز: چرا در سال‌های‌ اخیر سنت‌های‌ایرانی‌ کمرنگ‌ شده‌ است‌؟گلزار: من‌ به‌ اغلب‌ شهرهای‌ بزرگ‌، کوچک‌ وکوچک‌تر سفر کرده‌ام‌ که‌ در مقایسه‌ زندگی‌ها درانواع‌ شهرها، به‌ این‌ باور رسیده‌ام‌ که‌ در شهرهای‌کوچک‌ و کوچک‌تر موضوع‌ هیچ‌ فرقی‌ نکرده‌ وآیین‌ها، سنت‌ها، آداب‌، رسوم‌ و درستی‌ها ویکرنگی‌ها و صداقت‌ها و علی‌الخصوص‌انسانیت‌ها به‌راحتی‌ قابل‌ لمس‌ است‌ و درشهرهای‌ بزرگ‌ به‌دلیل‌ محدود شدن‌ فرصت‌ها وبالا بودن‌ توقعات‌، این‌ سنت‌ها کم‌رنگ‌ و دیگرموارد تزلزل‌ پیدا کرده‌ است‌.خانواده‌ سبز: بهترین‌ اتفاقی‌ که‌ در سال‌ 84برای‌ شما افتاده‌، چه‌ بود؟گلزار: مربوط می‌شود به‌ آذرماه‌ سال‌ جاری‌ که‌همراه‌ تیم‌ والیبال‌ هنرمندان‌ به‌ رشت‌ رفته‌ بودم‌ وضمن‌ آن‌ فرصتی‌ پیدا کردم‌ تا به‌ دیدار معلولین‌آسایشگاه‌ غرب‌ رشت‌ بروم‌ و ساعاتی‌ را باآنهازندگی‌ و عکس‌های‌ یادگاری‌ تهیه‌ کنم‌ درست‌است‌ که‌ در این‌ مکان‌ همه‌ چیز برای‌ این‌ دوستان‌معلول‌ تدارک‌ دیده‌ شده‌ بود، اما خاطره‌ زندگی‌این‌ دوستان‌ همیشه‌ در ذهنم‌ باقی‌ مانده‌ وانگیزه‌های‌ من‌ را در جهت‌ دوستی‌ با این‌ گروه‌ ازبیماران‌ بیشتر کرده‌ است‌ که‌ جا دارد در این‌جا ازتلاش‌ دست‌ اندرکاران‌ این‌ آسایشگاه‌ و دیگرآسایشگاه‌ها که‌ زندگی‌ خود را وقف‌ خدمت‌ به‌این‌ گروه‌ از انسان‌ها کرده‌اند، سپاسگزاری‌ کنم‌.خانواده‌ سبز: و بدترین‌ اتفاق‌ چه‌ بود؟گلزار: یک‌ مورد مربوط است‌ به‌ سفر ورزشی‌تیم‌ والیبال‌ هنرمندان‌ به‌ شیراز که‌ چندی‌ پیش‌انجام‌ شد و من‌ در این‌ سفر افتخار آشنایی‌ با آقاپسر 9 ساله‌ نابینا را پیدا کردم‌ که‌ قبل‌ از شروع‌بازی‌ والیبال‌، با نواختن‌ ارگ‌، پشتکار و باز هم‌پشتکار و هنر خود را بر مردم‌ دیکته‌ می‌کرد وخاطره‌ معرفی‌، آشنایی‌، روبوسی‌ و شنیدن‌آهنگ‌های‌ بسیار زیبای‌ این‌ کودک‌ دوست‌داشتنی‌ که‌ همراه‌ با اشک‌ شوق‌ بود، بهترین‌خاطره‌ من‌ در سال‌ 84 می‌باشد که‌ در اولین‌فرصت‌ و برای‌ تجدید دیدار با این‌ دوست‌هنرمند و بزرگوار به‌ شیراز خواهم‌ رفت‌.خانواده‌ سبز: خیلی‌ دوست‌ داریم‌ بدانیم‌ که‌ درکار هنری‌ به‌ دستمزد فکر می‌کنید یا علاقه‌، اگردوست‌ داشته‌ باشید می‌توانید پاسخ‌ آن‌ رابدهید؟در آمدهای‌ سینمایی‌ در حدی‌ نیست‌ که‌ بتواندهزینه‌های‌ زندگی‌ یک‌ هنرمند را برای‌ تمام‌سال‌های‌ زندگی‌ پوشش‌ دهد و بسنده‌ کردن‌ به‌درآمدهای‌ سینمایی‌ هم‌ در کوتاه‌ مدت‌ یا درازمدت‌ کار منطقی‌ نمی‌باشد و گرایش‌ من‌ به‌ سینمابه‌دلیل‌ علاقه‌ای‌ بود که‌ توسط دوست‌ عزیزم‌ وهنرمند گرانقدر (ایرج‌ قادری‌) در من‌ ایجاد شد وپیگیری‌ آن‌ و انگیزه‌ ادامه‌ حضور در سینمای‌ایران‌ به‌مناسبت‌ محبت‌های‌ بی‌شائبه‌ مردم‌ عزیزایران‌ بوده‌ است‌ که‌ نسبت‌ به‌ من‌ داشته‌اند که‌سپاسگزار تمام‌ این‌ عزیزان‌ می‌باشم‌ و باید اذعان‌کنم‌ که‌ عاشقانه‌ ایران‌ زمین‌ و مردمان‌ آن‌ رادوست‌ دارم‌.خانواده‌ سبز: به‌ کسی‌ بدهی‌ مالی‌ یا اخلاقی‌ندارید؟گلزار: من‌ از بابت‌ پاسخگویی‌ به‌ محبت‌ها ودوستی‌ها، مدیون‌ و شرمنده‌ لطف‌ تک‌ تک‌عزیزان‌ ایرانی‌ هستم‌.خانواده‌ سبز: نظر خود را در مورد مسابقات‌جام‌ جهانی‌ 2006 و حریفان‌ ایران‌ بگویید؟گلزار: از بدو شروع‌ مسابقات‌ مقدماتی‌ جام‌جهانی‌ 2006 و نیز بعد از انجام‌ قرعه‌کشی‌، من‌پیگیر نتایج‌ به‌دست‌ آمده‌ حریفان‌ ایران‌ در دوراول‌ بوده‌ام‌ که‌ باید قبول‌ کرد تیم‌ ایران‌ در گروه‌مشکلی‌ قرار گرفته‌ است‌، اما باید به‌ این‌ نکته‌ توجه‌کرد که‌ ادوار مختلف‌ جام‌ جهانی‌ فوتبال‌ همیشه‌ باشگفتی‌ها همراه‌ بوده‌ است‌ که‌ بارزترین‌ آن‌مربوط است‌ به‌ جام‌ جهانی‌ گذشته‌ که‌ در حضوربزرگان‌ فوتبال‌ دو کشور ترکیه‌ و کره‌ جنوبی‌شگفتی‌ ساز شدند، یا کره‌ شمالی‌ در سال‌های‌ قبل‌و خود تیم‌ ایران‌ که‌ در دوره‌های‌ قبل‌ نتایج‌ قابل‌قبولی‌ را داشته‌ است‌ که‌ عنصر اصلی‌ در موفقیت‌این‌ تیم‌ها در تاکتیک‌ و تکنیک‌ خلاصه‌ نمی‌شود،بلکه‌ چاشنی‌ تعصب‌ و غیرت‌ از ارکان‌ اصلی‌موفقیت‌ این‌ تیم‌ها محسوب‌ می‌شود که‌ بایداذعان‌ داشته‌ باشیم‌، غیرت‌ و غرور ایرانیان‌ که‌ به‌حد وفور در دوستان‌ بسیار عزیزم‌ در تیم‌ ملی‌فوتبال‌ وجود دارد، یکی‌ از فاکتورهای‌ موفقیت‌تیم‌ ایران‌ در جام‌ جهانی‌ خواهد بود که‌ انجام‌بازی‌های‌ دوستانه‌ و داشتن‌ اردوی‌ تدارکاتی‌مرتب‌ و مناسب‌ در داخل‌ و خارج‌ از کشور وحمایت‌ کامل‌ مسئولین‌ و مردم‌ عزیز و رسانه‌ها ازمربیان‌ آگاه‌ تیم‌ ملی‌ می‌تواند، تاثیرگذارسرنوشت‌ بازی‌ها باشند همچنین‌ تشویق‌های‌مردمی‌ و رسالت‌ مهم‌ رسانه‌ها در موفقیت‌ تیم‌ ملی‌را نباید نادیده‌ گرفت‌ و طبق‌ برنامه‌ریزی‌های‌انجام‌ شده‌، در طول‌ مدت‌ مسابقات‌، من‌ در آلمان‌خواهم‌ بود تا از نزدیک‌ پیکارهای‌ تیم‌ ملی‌ وبازی‌های‌ دوستانم‌ را تماشا نمایم‌.جا دارد مجددا مراتب‌ سپاس‌ خود را به‌حضور پدر و مادرم‌ تقدیم‌ بدارم‌ و از آفریدگاربرای‌ تمام‌ جوانان‌ مملکت‌ که‌ آینده‌سازان‌ ایران‌زمین‌ هستند، آرزوی‌ توفیق‌ و سربلندی‌ داشته‌باشم‌.

رأی دهید
نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.