عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
برای ایرانیان آنچه که در درون ساختمان کنفرانس امنیتی مونیخ اتفاق افتاد چندان مهم نبود. بلکه حوادث غم انگیز "وزن کشی", تکفیر و تهدید و فحاشی روزهای جمعه و شنبه توسط طرفداران متعصب مجاهدین و هواداران متعصب سلطنت علیه یکدیگر بود. آن هم زمانی که نسل جوان دانشجو متحدانه از سنگر دانشگاه دفاع می کردند و در یک صف واحد قاتلین دانشجوی بی گناه (امیرمحمد خالقی) را محکوم می کردند. دو صحنه کاملا متفاوت و متضاد در داخل و خارج از کشور که گویا هزاران سال نوری با یکدیگر فاصله مکانی و زمانی دارند.
هر دوی این دو فرقه (Cult) با تمسک به گذشته گرایی در سرمای زیر صفر مونیخ برای آینده "رویافروشی" می کردند. درست مانند خمینی که در بدو ورود به ایران در بهشت زهرا "وعده بهشت" می داد, اما جهنم آفرید. این رویافروشی در مونیخ مرا بیاد داستان "رویافروشی دالرگات" می اندازد که با موضوعی فانتزی و تخیلی درباره مغازه ای است که در آن انواع سراب ها و رویاها از جمله "بازگشت نوستالژیک" به فروش می رسد و مردم خسته و نومید مشتری پروپاقرص آن هستند. رفتارهای فانتزی اما انتزاعی این دو فرقه متعصب و غرقه در دشمنی علیه یکدیگر و دگران آنچنان غم انگیز و تاسف آور است که مرا بیاد داستان معروف و بیاد ماندنی دیگری بنام "دخترک کبریت فروش" شاهکار نویسنده معروف دانمارکی هانس کریستیان آندرسن می اندازد که حدود ۱۸۰ سال پیش آن را تالیف کرده بود. دخترک کبریت فروش فقیری که با ناکامی حزن انگیز اما امیدوارانه ای تلاش نمود در سرمای منجمد کننده کبریت های خود را بفروشد اما کسی به او توجهی نمی کرد و در آن سرمای سوزان برای فرار از انجماد و مرگ تک تک کبریت هایش را روشن می کرد و در نور حقیر کبریت ها برآورده شدن آرزوهایش را می دید. آنچنان غرق در تماشا و تمنای رویاهای خود در انعکاس نور خفیف و لرزان کبریت ها بود, که ناخودآگاه همگی را تک به تک آتش زد و سپس خودش در سرمای بی رحم واقعیت جان سپرد.
مجاهدین در تظاهرات روز جمعه خویش در مونیخ با شعار و پلاکاردهایی نظیر "نه شیخ و نه شاه" و "مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر" علنا و عملا به جنگ طیف دیگری از اپوزیسیون جمهوری اسلامی یعنی طرفداران پادشاهی آمده بودند و خواهان مرگ آنها بودند. و در عمل جمهوری اسلامی فراموش شده بود. روز بعد یعنی شنبه طرفداران سلطنت با سازهای تعزیه خوانی مثل نَقاره, دهل و سرنا و شیپور و سنج و نی و با شعارهایی مانند " ایران بدون پهلوی یعنی سرای اجنبی" و یا "ما جمهوری نمی خواهیم" و "مرگ بر سه فاسد, ملا چپی مجاهد" در بلندگو و شیپور خویش ناقوس مرگ همه را در فردای ایران سر می دادند. غافل از اینکه بقول زنده یاد اسماعیل خویی ما در تاریخ خویش از جمله در ۵۷ کینه کاشتیم و خرمن خرمن مرگ برداشتیم.
این دو فرقه (Cult) به سبک کارناوال های مذهبی و مراسم باستانی افتخار به گذشته گرایی نسخه خویش را تبلیغ می کردند. نگارنده قریب به ۸ سال پیش (در سال 2017 میلادی) در مقاله ای بنام "ایران: ملتی پریشان و سرگردان بین پاسارگاد و کربلای معلی" به تفصیل به این موضوع پرداختم که متاسفانه تظاهرات این دو فرقه در مونیخ مرا بیاد آن مقاله انداخت که اگر حمل بر خودستایی نباشد, باید بگویم چقدر دقیق نوشته بودم.
در بین اپوزیسیون ایرانی این دو گروه (سلطنت طلبان و مجاهدین) منسجم ترین, منظم ترین, سامان مندترین, سازمان یافته ترین و "پولدارترین" تشکیلات هستند که با استفاده از امکان مالی فراوان بر سپهر سیاسی اپوزیسیون برون مرزی تسلط تبلیغاتی دارند. هر دوی این گروه با نگاهی افراطی و باورمند به مقوله "قدیس و ابلیس" مولفه های جهانشمولی مانند دموکراسی, کثرت گرایی, احترام و مدارا و دگراندیش پذیری را فقط و فقط با نزدیک بینی تنگ نظرانه و از پشت عینک فرقه گرایی و ایدئولوژیک خود می بینند و بس! جالب اینجاست که هر دو برای جلب حمایت مقامات خارجی با یکدیگر رقابتی سخت دارند ـ تو گویی که سرنوشت آینده ایران به دست خارجی ها (بخصوص مقامات بازنشسته و پیشین ـ و نه ملت ایران) رقم خواهد خورد.
کلام آخر اینکه نمی باید و نمی خواهم بذر یأس و ناامیدی بپاشم, اما چه کنم که عقل و هوش من از "پرده پندار" برون شده است و با چنین اوضاع جنگ "حیدری نعمتی" بازتکرار گفتمان مصلحت جویانه "وعده فروشی عوامفریبانه" را صادقانه نمی دانم. زیرا بقول آن شعر معروف: "گردش چرخ به رفتار دگر میبینم / شهر مونیخ پر از فتنه و شر میبینم. متعصبین را همه شربت ز گلاب و قند است / قوت دانا همه از خون جگر میبینم". بقیه طیف های اپوزیسیون اگر در مورد این رادیکالیسم تعصب محور و لگام گسیخته غالب از نوع فرقه ای دو سر باخت چاره اندیشی نکنند, خیلی زود دیر خواهد شد و بقول مرحوم شاملو بسیاری از هموطنان نومید و مایوس و درمانده و مستاصل در پی رؤیای پرتلالؤ زر حدیث بادفروشان را خواهند کرد باور, و ما میمانیم و تاریخ تکراری مان که شوربختانه این تکرار مکرر همواره از نوع تراژدی بوده و خواهد بود. بدرود تا زمانی و مکانی دیگر!
قدیمی ترین هاجدیدترین هابهترین هابدترین هادیدگاه خوانندگان