پنجاهوهفتی در روستاها و مناطق محروم اگر برق داشت، با رادیو و احیاناً تلویزیون از وجد و حال شهرنشینها با خبر میشد اما هم و غم او باروری زمین زراعی بود که روی آن کار میکرد و سهمی که از آب باید روی زمین جاری میشد. ارباب را بالای سر داشت و خود رعیت بود. از مالکیت سهمی نمیبرد. این وضعیت را یکی از اصول «انقلاب سفید» شاه تغییر داد و آن «اصلاحات ارضی» و الغای نظام مالک و رعیتی بود.
تا پیش از اجرای «قانون اصلاحات ارضی»، فقط ۱۰ درصد زمینهای زراعتی ایران در اختیار رعیت و خرده مالکها بودند، مابقی در تملک بزرگ مالکان، روحانیت در جایگاه متولی اوقاف، خوانین و سران ایلها قرار داشتند.
رعیت از منافع زمینی که روی آن کار میکرد، سهم اندکی داشت؛ به قدر خورد و خوراک و زندگی با دام و مرغ و خروس در روستا. خودکفا بود و به زندگی در روستا راضی.
رعیت با انقلاب سفید، روزگارش دگرگون شد. به خواب نمیدید که سند منگولهدار مالکیت از دست شاه دریافت کند ولی دریافت کرد. درجه شادمانی رعیتی که در گزارشهای تلویزیونی میدیدیم در برابر شاه تعظیم میکند و به پایش میافتد و سند مالکیت میگیرد، قابل توصیف نیست.
درجه شادمانی رعیتی که در گزارشهای تلویزیونی میدیدیم در برابر شاه تعظیم میکند و به پایش میافتد و سند مالکیت میگیرد، قابل توصیف نیستبا اصلاحات ارضی، زمینهای زراعی به قطعات کوچک تبدیل و تقسیم شدند بین رعایا. باروری قطعات کوچکی که در مالکیت زارعین قرار گرفتند، در نبود حمایتهای ارباب، دستخوش بحران شد. توضیح علمی این اشارهها توسط کارشناسان بارها انتشار یافته است که بعد از «مرگ سهراب»، بیفایده بود.
مقصود آن که زارعین وقتی مالک شدند و قطعه زمین کوچکی نصیبشان شد، نتوانستند در نبود ارباب و حمایتها و زد و بندهای او زمین را سودآور کنند. جمعی راه مهاجرت به شهر پیش گرفتند و حواشی شهرها، بهویژه تهران را تبدیل کردند به حلبیآباد.
شاه نمیدانست با اصلاحات ارضی بدون برخورداری از کارشناسی دقیق اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، چه بر سر خودش و کشور میآید.
دو نمونه از پرسشهایی که پنجاهوهفتیها بر دل تلنبار کردند و هرگز در فضای سانسور رسانه امکان طرح و انتشار پرسشها را نیافتند، از این قرارند: «شاه چرا به ضرورت کمکرسانی و حمایت از کشاورزی که تازه مالک شده و استطاعت باروری زمین کوچک و اهدایی را نداشت، اندیشه نکرده و منابع مالی لازم به آن اختصاص نداده و از اهل فن در حد و اندازهای که لازمه کاری به این بزرگی بود، مشاوره نگرفت؟»
«شاه چرا نمیدانست در هر منطقه کشاورزی، آخوند هم بزرگمالک است و با دیگر بزرگمالکها منافع مشترک دارد و در همه حال زمیندار بزرگ و آخوند در جایگاه متولی اوقاف، هر دو از الغای نظام ارباب رعیتی زیان میبینند و در دشمنی با شاه همپیمان میشوند؟»
شاه نمیدانست با اصلاحات ارضی بدون برخورداری از کارشناسی دقیق اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، چه بر سر خودش و کشور میآیداین همه را بلهقربانگوهای مورد علاقه شاه اگر هم میدانستند، طرح نکرده بودند. کارشناسان صدیق و شجاع اساسا دعوت به مشاوره نمیشدند. مطبوعات کشور زبان بسته بود و در زندان سانسور قادر نبود پس از اعلام این اصل و پیش از اجرا، نظرات انتقادی کارشناسی را منتشر کند و با روشنگری، هم شاه را از بنبستی که در برابرش سبز میشد برهاند، هم نظم و نسق کشور را حفاظت کند. شیرازه امور کشاورزی و سیاسی در نبود آزادی بیان برای منتقدین، یکییکی از هم میگسیخت.
حلبیآبادها که نتیجهای از مهاجرت روستاییان فقیر به شهر بود، نشست در مرکز ادبیات اعتراضی و بولتنهای مخالفان و اهالی کنفدراسیون دانشجویی مقیم خارج. ادبیات و بولتنهای شبنامهای، دل جوانها را با توصیف حلبیآبادها به درد میآوردند و جوانهای حساس و پرسشگر را که پاسخگو میخواستند و نمییافتند، افسرده میکردند.
پنجاهوهفتیهایی که دشمن و مخالف شاه نبودند، توقع داشتند حال که پیش از اعلام و اقدام، کار کارشناسی روی این اصل انجام نشده است، دستکم پس از آن، شاه از اهل خبره که چاپلوس نبودند، کمک و همکاری بخواهد. فراخوان بدهد و نیروهای کارشناسی را دعوت کند تا راههای جبران خطا را بررسی کنند.
چنین نشد و دو گونه ناراضی عصبانی و با نفوذ، یکی مالکان بزرگ و دیگری شرکای آخوندشان دست در دست هم حمایت سنتی و تاریخی از شاه را سلب کردند. رعیتی که مالک شد، سرمایه نداشت تا زمین کوچک خود را بارور کند. پس از مالکیت نصیبی نبرد. ایران برای نخستین بار وارد کننده غلات شد.
رادیو تلویزیون دولتی اصول انقلاب سفید را تبلیغ میکرد، بی آن که وارد حوزه نقد و بررسی این اصل مهم شود. پنجاهوهفتی رنج میکشید و خاموش و بیپناه بود.
ادامه دارد..