روزنامهها با آب و تاب از آنچه رخ داده بود مینوشتند و تقریباً هر روز یک مطلب جدید در مورد «خفاش شب» تهران منتشر میشد تا اینکه زمان دادگاه رسید.
دفاع از چنین متهمی که مردم میخواستند دادگاه دست راست او را قطع کند همانطور که او دست یکی از قربانیان را قطع کرده بود، و پیکرش را آتش بزند همانطور که او این کار را با پیکر مقتولان کرده بود، حتماً یکی از سختترین کارهای دنیا بوده است. با این حال دکتر شکاری وکیل تسخیری که دادگاه برای متهم تعیین کرده بود باید دفاعیاتی را در دادگاه قرائت میکرد. او دفاعیات خود را این طور شروع کرد:
«هرچند متهم به ظاهر انسان است اما سیرت و باطن او از هر حیوانی پستتر است. حکمت حضور وکیل جلوگیری از مکتوم ماندن حقیقت و رفع ستم به متهم است؛ حال انکه در این پرونده ظلم شدید و ستم اکید به وسیله این جانی بر قربانیان و خانوادههای آنها رفته و قلب مردم آزرده شده است. اینجانب وکیل متهم نیستم. مدعیالعموم هستم. چگونه میتوانم اتهامهای متهم را نفی کنم حال آن که متهم صریحاً در مراجع و رسانهها به گناه خود اعتراف دارد. صدور رأی عادلانه و شایسته برای وی، مورد تقاضا است.»
۹ بار قصاص و ۲۱۴ ضربه شلاق حکمی بود که در نهایت اعلام شد. بین زمان دادگاه تا روز اجرای حکم در سحرگاه ۲۲ مردادماه سال ۷۶ روانشناسان و جرمشناسان زیادی با او مصاحبه کردند و تحلیلهایی بر شخصیت او نوشتند. بعدها در کنفرانسها و مصاحبهها و جلسات علمی دانشگاهی، پرونده خفاش، قاتل زنجیرهای زنان تهران که شخصیتی ضد اجتماعی داشت، بارها مورد بحث بررسی قرار گرفت.
دستگاه قضا هم در این مورد گرفتاریهایی داشت. بعد از جلسات دادگاه، برخی وکلای سرشناس به نحوه دفاع از متهم انتقاد کردند و گفتند که دفاع از متهم حتی اگر او «خفاش شب» هم باشد، باید به صورت منطقی صورت بگیرد. با این حال، در آن فضا هیجانی که حاکم شده بود، همهچیز خیلی سریعتر از بسیاری از پروندههای این روزها پیش رفت.
روزنامهها نوشتهاند که صبح روزی که قرار بود خوشرو را اعدام کنند، حداقل پنج هزار نفر برای دیدن مراسم به انبار روباز ورزشگاه آزادی رفتند. این، پایان یکی از مهمترین پروندههای جنایی پلیس تهران بود.
مجید سالک محمودی : قاتلی با طناب سفید که خودش را نیز حلقآویز کرد (۴۹ فقره قتل) می توان گفت قتلهای انجام شده توسط مجید سالک از مخوفترین و باورنکردنی ترین قتلهای زنجیرهای است . چیزی که شاید بیشتر شبیه به خیالپردازیهای نویسندگان کتابهای جنایی باشد.
کشف جسد یک زن در مهرماه ۱۳۶۴ در حوالی کرج، پیدا شدن جسد دختری هفده " هجده ساله در حوالی اردبیل در کنار پیدا شدن جسد مادر و فرزند دو سالهاش در کنار جاده که علت مرگ همه آنها خفگی با طناب سفید اعلام شده بود اکثر مردم را حیران کرده بود که چه کسی پشت همه این قتلها مخفی شده است.
ماموران ژاندارمری بستانآباد در حوالی میانه با اشاره به قتل زنی به نام خدیجه از پیدا شدن جنازه یخزده فرزند خردسالش هم یاد کرده بودند که حیوانات وحشی بخشی از صورتش را خورده بودند.
این پایان ماجرا نبود و تا روز ۲۴ بهمن ۱۳۶۴ زمان دستگیری قاتل زنجیرهای در حوالی میدان بهارستان تهران اجساد زیادی در حاشیه شهرهای تهران، تاکستان و قزوین پیدا شدند. اجسادی که بیشتر آنها ساکن پایتخت بوده و در حوالی شهرک غرب، دهکده کن و اوین پیدا شده بودند.
مجید سالک محمودی به دلیل بدهکاری و کشیدن چک بی محل، به مدت دو سال زندانی شد. بعد از آزادی متوجه خیانت همسرش به وی شد. همسر مجید در نبود او با پسرخاله خود در ارتباط بود و همین امر بزرگترین انگیزه مجید برای انجام قتلهای سریالیاش شد. اما چرا او همسرش را نکشت سوالی بود که بیجواب ماند.
داستان دستگیری مجید با تکههای طناب سفید که همه قربانیان با آن خفه شده بودند و شهادت خواهر یکی دیگر از قربانیان مجید شروع شد.
زنی به نام معصومه که خواهرش خبر داد آخرین بار او را دیده که سوار یک شورولت رویال سبزرنگ با پلاک ارومیه شده.
احمدعلی محققی، اولین بازپرس ویژه قتل عمد دستگاه قضا در گزارشش در این رابطه نوشته:
بلافاصله با کمک راهنمایی و رانندگی آمار تمام شورولتهای رویال پلاک ارومیه را درآوردیم. یک صد ماشین با این پلاک در شهرهای مختلف وجود داشت. دیدیم استعلام زدن برای مالکان این ماشینها و رسیدگی جداگانه به ماشینهای سبزرنگ یک سال زمان میبرد که به یک باره خبر رسید مجید در حوالی میدان بهارستان دستگیر شده است. ما اطلاعات قاتل زنجیرهای زنان را بر اساس صحبتها و نشانیهای خواهر معصومه از شورولت رویال سبزرنگ و طناب سفیدرنگ به تمام گشتهای آگاهی داده بودیم.
این قاتل سریالی بسیار عجیب بوده و پس از دستگیری بدون هیچ مقاومتی اعلام میکند نامش مجید سالک محمودی اهل ارومیه است و تمام قتلها توسط او صورت گرفته است.
مجید پس از اعتراف به همه قتلها با یک اکیپ راهی شهرهایی شد که زنانی را در آنجا کشته و در حاشیه شهر دفن کرده بود. زنانی که جسدشان پیدا نشده بود.
به روایت احمد محققی در کتاب «آخرین شکار قاتل» که در مورد این قاتل زنجیرهای بود، محمود، ساعت ۲۱:۳۰ روز ۸ خردادماه سال ۱۳۶۵ در زندان قصر خودکشی کرد.
محققی اشاره داشت:
«مجید شخصیت عجیبی داشت. ما بازپرسها به هنگام بازجویی یک متهم دوست داریم دائما دروغ بگوید. دروغهایی که پر از تناقض است و باعث دستگیری آنها میشود اما این قصه درباره مجید جور دیگری بود. او آن قدر خونسرد درباره بعضی مسائل دروغ میگفت که انگار راست میگوید. بابت همین گاهی اوقات میترسیدم مبادا تخلفی از او از قلم افتاده و حق یک خانواده که چندین ماه دنبال گمشده خود بودهاند، تضییع شود. با این حال در پایان بازپرسی و تکمیل پرونده مجید او را به انفرادی زندان قصر فرستادم تا محاکمهاش شروع شود. در نهایت در روز هشتم خرداد سال ۱۳۶۵ با این که سپرده بودیم مواظب باشید قاتل خودکشی نکند خبر رسید که او خودش را حلقآویز کرده است. ما برای جلوگیری از این ماجرا از همان روز اول سپرده بودیم که قاشق، چنگال و حتی ملحفه در اختیارش نگذارند که مبادا خود را دار بزند اما او با رشته کردن پتوی خود طنابی ساخته و خود را در سلول انفرادی حلقآویز کرده بود.»
سعید حنایی، معروف به «قاتل عنکبوتی»: قاتل سریالی شهر مشهد (۱۶ فقره قتل)
سعید حنایی قاتل سریالی شهر مشهد، مدعی بود که با نیت خیر چنین قتلهایی را مرتکب شده است.
سعید حنایی از سال ۷۹ تا ۸۰، شانزده فقره قتل انجام داد.
شکارهای این قاتل، زنان خیابانیای بودند که به عقیده وی باعث گسترش فساد و بی بندوباری در شهر مقدس مشهد میشدند.
طبق اظهارات وی در دادگاه، انگیزه او از انجام این قتلهای سریالی و ایجاد رعب و وحشت در میان زنان مشهد، انتقام از یک راننده تاکسیای بود که روزی مزاحم همسرش شده بود و تمام مردانی که ایجاد مزاحمت میکنند. او در ادامه اعترافاتش در دادگاه گفت، وقتی نتوانستم با مردان مقابله کنم و از سوی آنها مورد ضرب و شتم قرار گرفتم تصمیم گرفتم از زنان خیابانی و فاسد انتقام بگیرم.
او با ادعای اینکه یک فرد مذهبی است، افزود هدفش تنها پاکسازی شهر مشهد از وجود افراد فاسد بوده و این کار را به عنوان یک وظیفه دینی و شرعی، با رضایت کامل انجام داده است.
تمامی قربانیان این قاتل زنجیرهای زنان سابقه داری بودند که به ادعای این مرد موجب به فساد کشیده شدن جوانان میشدند.
سعید حنایی مقتولان را بعد از خفه کردن با روسری یا دست درون چادر سیاهی میپیچید و در نقاط مختلف شهر رها میکرد. او از تجاوز چیزی نگفته و این عمل را بسیار زشت و غیر انسانی خواند و گفت من نه تنها مرتکب چنین گناه بزرگی نشدم بلکه آن را بسیار وقیحانه میدانم و به این دلیل این افراد را کشتم.
سعید حنایی هرگز بابت جنایتی که مرتکب شده بود پشیمان نبود و حتی در یکی از جلسات دادگاه گفت:
«اگر دستگیر نشده بودم باز هم این کار را ادامه میدادم تا تعداد مقتولان به ۱۵۰ نفر برسد.»
او همچنین مدعی بود:
«تا پیش از کشتن این آدم ها، باران نمی آمد و قحطی شده بود. همین که اطراف حرم را از وجود زن های تنفروش پاک کردم، باران آمد. آن موقع فکر کردم که باران به معنی تایید اعمال من توسط خداست.»
سعید حنایی در دادگاه گفته بود که شانزده قربانی او سوسک هایی بیش نبوده اند.
این قاتل زنجیرهای در اظهارات خود گفته بود، من با این افراد که دارای چهرههایی مشخص و متمایز از دیگران بودند ، صحبت کرده و با آنها مبلغی را طی میکردیم و پس از آوردن آنها به منزل در یک حرکت غافلگیرانه از پشت سر به آنها حمله کرده و گلوی آنها را میفشردم و پس از یک تا ۲ دقیقه با روسری به طور کامل آنها را خفه کرده، در چادرشان میپیچیدم.
وی با بیان این که به غیر از مقتول اول که دارای یک حلقه، یک گردنبند و ۱۰ هزار تومان پول بود، کل مبالغ ۱۵ مقتول دیگر را ۳۹۰۰ تومان به همراه ۵ بلیت اتوبوس اعلام و اظهار داشت : من مبلغ ۳۹۰۰ تومان را نیز صرف خرید لاستیک برای موتورم کردم که بتوانم برای حمل و نقل این زنان مشکلی نداشته باشم.
او همچنین گفته بود، در هیچ زمانی که این قتلها را انجام میدادم، ناراحت نبودم؛ چون میدانستم که برای هر آغازی ، پایانی است و بالاخره یک روز دستگیر میشوم. روزی که دستگیر شدم خدا را شکر کردم؛ زیرا از این مطلب را با هیچکس مطرح نکرده بودم و از لحاظ روحی تحت فشار بودم؛ به همین دلیل بود که بدون هیچ مقاومتی در اولین فرصت به تمامی موارد اعتراف کردم و حتی بدون این که از من پرسشی شود، به بیان جزییات ریز ماجرا پرداختم.
سعید حنایی در مورد قتل نهم که در شب تاسوعای سال ۱۳۸۰ اتفاق افتاده بود، گفته بود:
«من در آن شب به ۳ نفر از زنان خیابانی مبلغ ۲ هزار تومان دادم تا از این کار در این شب منصرف شوند ؛ ولی نفر چهارم علاوه بر دریافت پول عنوان کرد که بالاخره ما باید هر شب چنین کاری انجام دهیم که این حرف او باعث شد من به عنوان مشتری همراه او شده و وی را به قتل برسانم. زنانی که توسط من به قتل رسیدند، اکثرا با ۲ هزار تومان راضی میشدند، آنها کسانی بودند که رنگ حمام را ندیده و بدنهایشان بوی مواد مخدر میداد.»
در آخر هم بدنیست بدانید برادر کوچک یکی از مقتولین سعید حنایی، به دلیل اینکه عنوان شده بود خواهر او یک زن خیابانی و بد کاره بوده است، خود را با موتور به یک اتوبوس زده و کشته بود.