معروفترین قاتلان زنجیره‌ای ایران (۱) ؛ محمد بسیجه معروف به بیجه هیولای پاکدشت

قتل های زنجیره‌ای یا سریالی یکی از وحشتناک ترین جنایاتی است که طی آن قاتل معمولا با شیوه‌ای مشابه، به کشتن تعداد زیادی از افراد مبادرت می‌ورزد.
 
مطابق نظر روانشناسان این حوزه، معمولا افرادی که دست به چنین جنایاتی می‌زنند کودکی خوبی نداشته‌اند. بیشتر این افراد در محیط‌های خانوادگی متشنج و پرآشوبی پرورش یافته‌اند که نتیجه اتفاقاتی چون طلاق و جدایی بوده است.
 
در فضاهای خانوادگی این‌چنینی، حس استقلال و اعتماد به نفس کودک آسیب می‌بیند و دچار کمبود توجه می‌شود. او برای جبران و رهایی از این حس، به دنبال ساختن مدینه فاضله‌اش می‌رود؛ دنیایی که در آن هیچ کمبود و محدودیتی ندارد و هر آنچه تمایل دارد را انجام می‌دهد و تنها به ارضای امیال خود می‌اندیشد.
 
نتیجه این تمایلات گاهی چیزی می‌شود که از آن تحت عنوان قتل زنجیره‌ای یاد می‌شود. این قتل‌ها در تمام نقاط جهان اتفاق می‌افتد و مرتبا اخبار بسیاری در رابطه با این جنایت و به عبارتی، این وحشتناک‎ترین بیماری روانی شنیده می‌شود. کشور ما نیز از این فهرست مستثنی نبوده است.
 
در ادامه به معرفی مشهورترین قاتلان زنجیره‌ای ایران پرداخته شده است. همراهمان باشید.
محمد بسیجه معروف به بیجه : هیولای پاکدشت (۲۰ فقره قتل) پاکدشت که شهری فراموش شده در حاشیه تهران بود، سال ۸۳ با وقوع قتل های سریالی کودکان و دستگیری بیجه به شهری خبر ساز تبدیل شد.
 
محمد بیجه که بیش از ۱۷ کودک و ۳ فرد بزرگسال را کشته و جنازه بعضی شان را در کوره آجر پزی از بین برده بود یکی از چندین هزاران ساکن بی نام و نشان پاکدشت بود که با انجام این قتل ها نام پاکدشت را در کنار اسم خودش برای همیشه حک کرد.
 
پس از اصغر قاتل، فردی که پس از تعرض به چند پسربچه، جان آنها را گرفته بود نوبت بیجه بود تا با نوع قتل‌هایش تاریخ را یک بار دیگر تکان دهد و یک معیار جدید در صفحه قاتلان زنجیره‌ای ایجاد کند.
 
داستان قتل‌های محمد بسیجه معروف به بیجه ‌از دهم شهریور ماه سال ۸۳ با گزارش ناپدید شدن ۳ دانش آموز به اداره آگاهی آغاز شد.
 
این اولین اقدام رسمی برای گزارش مفقود شدن بچه ها در پاکدشت بود. تا قبل از آن قضیه رفتن و نیامدن بچه ها موضوعی بود که دهان به دهان می گشت. تا یک سال قبل از این شکایت نامه داستان گم شدن چندین بچه و پیدا شدن جسد متلاشی شده تنها برخی از آنها در پاکدشت تبدیل به معمایی شده بود که انگار کسی قادر به حل کردنش نبود. برای پیدا کردن سرنخی از سوی پلیس چیزی حدود ۸۰ مظنون دستگیر شدند اما گویا کلید این معما در دست هیچ از یک آنها نبوده و باید جای دیگری به دنبال قاتل گشت.
 
از آنجایی که قبل از این شکایت نامه و اعلام مفقودی پسربچه ها پلیس به طور نامرتب پیگیر قضیه بود این بار با جدیت بیشتری دنباله قضایا را گرفت تا اینکه توانست در تاریخ ۱۲ شهریور دو نفر افغانی و یک ایرانی به نام «علی باغی» را در کنار کانال آب باغ اناری قیامدشت که مشغول جمع آوری زباله بودند دستگیر کند.
 
علی باغی در تحقیقات اولیه اش سعى کرده بود با اظهارات ضد و نقیض مأموران را گمراه کند. وقتى او تحت بازجویى قرار گرفت ربودن سه پسر بچه را پذیرفت و گفت: «به همراه دو مرد افغانى بازداشت شده و با رفیقم بچه ها را دزدیده و اکنون در جایى نگهدارى می شوند.»
 
هر بار که درباره مشخصات و نشانى‌هاى همدست او پرسیده می شد او از پاسخ دادن طفره مى‌رفت به نحوى که هیچ مشخصه اى از او در اختیار پلیس قرار نگرفت. در حالی که علی باغی با گفته‌های ضد و نقیضش سعی در گمراه کردن مسیر تحقیقات داشت ماموران به مرد جوانی به نام محمد مظنون شدند و او را دستگیر کردند.
 
ماموران آگاهی زمانی به محمد شک کردند که دیدند او در حوالی کانال آب با یک دوربین شکاری در حال دید زدن است.
 
از این رو پس از تعقیب، او را در مقابل کوره آجر پزی عاج دستگیر کردند. محمد نیز با ادعای اینکه یک کارگر ساده آجرپزی است هر گونه ارتباط و آشنایی قبلی با علی باغی را رد کرد و منکر شد. محمد جزو یکی از ۸۰ مظنون دستگیر شده در جریان تحقیقات اولیه پلیس بود که به خاطر نبود مدارک کافی آزاد شده بود.
 
او در روند تحقیقات اولیه با تیزهوشی هیچ سرنخی درباره اطلاع از محل مخفی شدن بچه ها نداد تا اینکه در نهایت پس از ۲۰۰ ساعت بازجویی به یک فقره قتل اعتراف کرد.
بر اساس اعترافات او جسد قربانی پس از آزار و اذیت و به قتل رسیدن در باغ اناری رها شده بود. این جسد کمی بعد از قتل از سوی اهالی پیدا شده و به خاک سپرده شده بود اما هنوز اثری از مابقی قربانیان نبود.
 
محمد در همان اعترافات عنوان کرده بود: «یک ماه قبل وقتى در حوالى موتورآب مى رفتم. پسربچه اى را دیدم. هوا تاریک شده بود، او را با زور به باغ انارى کشاندم و با وارد آوردن ضربات سنگ به قتل رسانده و پا به فرار گذاشتم. نمى دانم زنده مانده یا فوت کرده است چون بعداً که برگشتم تا جسد را به کوره انتقال دهم نبود.»
 
همین اعتراف بود که سرنخ لازم را به کارآگاهان داد تا در پیدا کردن سرنخ دیگر مفقودی ها پافشاری کنند.
 
تا اینکه سرانجام با رو به رو کردن محمد معروف به محمد بیجه و علی باغی و بازجویی هم زمان هر دوی آنها قفل سکوت را شکستند و راز بیش از ۲۰ فقره قتل فاش شد.
 
۹ فقره از این قتل‌ها با همدستی هر دوی آنها و مابقی به تنهایی و به دست «محمد بیجه» انجام شده بود.
 
دستگیری محمد بیجه نشان داد که او در اوایل وقوع قتل‌ها دستگیر شده بود اما بنا به دلایلی که هرگز مشخص نشد آزاد شد و توانست با فراغ بال دیگر قتل های خود را انجام دهد.
 
محمد بیجه و علی باغی در اعترافاتشان عنوان کردند که نخستین قربانی شان را اسفندماه سال ۸۱ به قتل رساندند.
 
رفتار و سکنات و پرونده سیاه بیجه جمع اضدادی بودند که هرگز با هم جمع نمی شدند.
 
سیگار نکشیدن و ابراز نفرت از مواد مخدر برای کسی که در پاکدشت زندگی می کرد نشان از سبک زندگی بسیار خاص او داشت.
 
    «از سیگار و آدم‌های معتاد بدم می آید. به خاطر همین خودم هر روز یک لیوان شیر می خوردم چون شنیده بودم که برای سلامتی مفید است و دلم نمی‌خواست فرد بیماری باشم.»
 
هوش زیاد و اخلاقیات خاص او باعث شد تا برای دریافتن علل و انگیزه اصلی او برای ارتکاب چنین قتل‌هایی عمیقا مطالعه شود. چیزی که تا قبل از آن سابقه نداشت و موجب شد تا زوایای تاریک زندگی انسانی روشن شود که می توانست با تولد در خانواده ای دیگر طور دیگری باشد.
 
دوران کودکی سخت بیجه همواره به عنوان نقطه عطفی در زندگی او قلمداد می شد. او وقتی در ۴ سالگی مادرش را به خاطر بیماری سرطان از دست داد مجبور شد زندگی سختش را زیر دست پدری نامهربان و نامادری شروع کند.
 
همیشه با پدرم درگیر بودم و او همیشه من را کتک می زد. یادم می آید یک بار با زنجیر پاهایم را بست و با چوب آن قدر کتکم زد تا از هوش رفتم.یک بار دیگر هم کم مانده بود با میله ای که پدرم در دست داشت کشته شوم. از همان کودکی دلم می‌خواست بمیرم تا حدی که بعد از یکی از دعواهای سخت با پدرم، با آجر محکم به سرم کوبیدم تا بمیرم اما موفق نشدم.
 
بیجه که سال ۶۱ در قوچان متولد شده بود پس از رسیدن به سن ۱۱ سالگی به همراه ۶ خواهر و ۶ برادر ناتنی اش راهی تهران شد و پس از سکونت در خاتون آباد به عنوان کارگر ساده آجرپزی مشغول به کار شد.کار سخت در کوره پز خانه و عدم توانایی در رفتن به مدرسه، روحیه حساس بیجه را سخت آزرده کرد.
 
او بعد‌ها تعریف کرد که به دلیل نداشتن پول تکه‌های روزنامه باطله را از زباله ها جمع می کرد و در فرصتی مناسب می‌خواند.
 
از همین طریق بود که با دنیایی خارج از دنیایی که در آن زندگی می کرد آشنا شد.
 
جرقه اصلی آتش انتقام در بیجه زمانی روشن شد که مورد تجاوز یکی از آشنایانش قرار گرفت. او در همان سن ۱۱ سالگی مورد تجاوز قرار گرفت؛ چیزی که بعد ها بارها در زندگی اش اتفاق افتاد و باعث شد تا او نیز تبدیل به یکی از همان اشخاصی شود که کودکی اش را تبدیل به کابوس کرده بودند.
 
    «وقتی‌ آن‌ شخص در کودکی‌ به‌ من‌ تجاوز کرد، کتک‌ سختی‌ هم‌ به‌ من‌ زد. همان‌موقع‌ آنقدر از خودم‌ بدم‌ آمد که‌ آرزو می‌کردم‌ ای‌ کاش‌ مرا می‌کشت‌. یک‌ بار هم‌ در همان‌ سال‌ها به‌ فکر خودکشی‌ افتادم‌. این‌ خاطره‌ تاثیر خیلی‌ بدی‌ در روحیه‌ام‌ گذاشت‌.»
 
تلاش برای مهار این روحیه با کشتن حیوانات در بیجه آغاز شد.
 
او ادعا می‌کرد حیوانات مریض احوال را می کشت و آتش می زد چون دلش برای آنها می سوخت و نمی خواست آنها زجر بکشند.
 
این استدلال همان استدلالی بود که روز دادگاه در جواب چرایی کشتن بچه ها عنوان کرده بود.
 
    «چون‌ من‌ در بچگی‌ حسرت‌ کشیدم‌ وقتی‌ بچه‌های‌ بدبخت‌ پاکدشت‌ را می‌دیدم‌ آنها را می‌کشتم‌ تا از زندگی‌ آینده‌ و سختی‌ها نجاتشان‌ دهم‌. همانطور که نخستین قربانی‌اش که دوست صمیمی اش نیز بود را با تزریق سیانور به قتل رساند.»
 
نمی‌خواستم‌ دوست‌ صمیمی‌ام‌ مثل‌ من‌ بدبخت‌ شود و زیر فشار و کتک‌های‌ پدرش‌ زجر بکشد. او را کشتم‌ تا از فشار زندگی‌ خلاص‌ شود.
 
بیجه در زندگی اش دائما به دنبال آرامش می گشت اما آرامش از او روی گردان بود. تا اینکه عاقبت با کشتن اولین قربانی‌اش آرامش درونی که می خواست را به دست آورد.
 
به گفته خودش روز عاشورای سال ۸۱ اولین قربانی اش را که پسری ۸ ساله بود پس از تجاوز با ضربات سنگ به قتل رساند و چند روز بعد زمانی که ماموران جسد را پیدا کردند با بی تفاوتی در صحنه حاضر شد و در مجلس ختم او نیز شرکت کرد.
 
پس از کشتن چهارمین قربانی و انداختن جسد او در کوره آجرپزی آرامش بیشتری در اثر پیدا نشدن جسد در بیجه پیدا شد.
 
س از آن او دفتری درست کرد تا اسامی و مشخصات قربانیانش را در آن یادداشت کند و از آن به بعد ماشین آدم کشی بیجه آغاز به کار کرد.
 
به گفته خود او وقتی فاصله میان قتل ها زیاد می شد آرامش خود را از دست می داد به همین خاطر بلافاصله سعی می کرد با گرفتن جان یک قربانی تازه آرامش را به زندگی اش برگرداند.محمد بیجه روز دادگاه به عنوان آخرین دفاع از خود گفته بود:
 
    «من از بچگی تحت ظلم بودم و وقتی زندگی‌ام را با دیگران مقایسه می‌کردم، ناچار دست به چنین اعمالی زدم.»
 
محمد بیجه پس از محاکمه در تاریخ ‪ ۲۷‬آبانماه سال ۸۳  به ‪ ۱۶‬بار قصاص و یک بار اعدام، ‪ ۱۵‬سال حبس و ‪ ۱۰۰‬ تازیانه حد الهی محکوم شد. زمانی که او از حکمش خبردار شد خندید و گفت:
 
    «فکر می کردم من را می سوزانند یا از کوه پرتم می کنند.»
 
تا اینکه عاقبت او در روز ۲۶ اسفندماه برای اجرای حکم آماده شد.
 
حکمی که به گفته خودش بهترین خبر زندگی اش بود.
 
    « من‌ نمی‌دانستم‌ که‌ قرار است‌ اعدامم‌ کنند، صبح‌ زود ماموران‌ به‌ سلولم‌ آمدند و گفتند که‌ قرار است‌ ۱۰۰ ضربه‌ تازیانه‌ات‌ بزنیم‌. اما وقتی‌ پابند به‌ پاهایم‌ زدند فهمیدم‌ که‌ به‌ صحنه‌ اعدام‌ می‌روم‌. این‌ بهترین‌ و قشنگ‌ترین‌ خبر زندگی‌ ام‌ بود.»
لینک مرتبط: معروفترین قاتلان زنجیره‌ای ایران (۲) ؛ از خفاش‌ شب‌های تهران تا قاتل عنکبوتی
+50
رأی دهید
-10

  • قدیمی ترین ها
  • جدیدترین ها
  • بهترین ها
  • بدترین ها
  • دیدگاه خوانندگان
    ۳۳
    *بی همتا* - برلین، آلمان

    من داستان این فرد را به دقت خواندم .ومتاسف شدم ازچنین حکمی باین فرد باهوش و سالم وبدون اعتیاد داده شده . نظرشما خواننده محترم این واقعه چیست ? ایا اورا باید اعدام میکردند ?
    55
    12
    جمعه ۱۷ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۴:۰۸
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۷
    Hatef - پاریس، فرانسه
    در جوامع رها شده از غل و زنجیر دین وتعصبات ، تقدس تنها از آن انسان است و محوریت احکام و اخلاق طبیعتا اوست. اگر حکم اعدام در غالب این جوامع ملغى شده است، تنها بخاطر رعایت این مسئله است و نشان دادن اینکه کسى نمیتواند از کس دیگرى سلب حیات کند، حال دولت باشد یا فرد . این شخص خود قربانى اجتماع بوده است. بیست نفر را کشته است، با کشته شدن او میشود بیست و یک ! در حالیکه قاتلى به قاتلین دیگر اضافه میشود، که در واقع خود قانون است!
    9
    12
    جمعه ۱۷ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۸:۵۴
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۳
    رزم جو - لوس انجلس، ایالات متحده امریکا

    بابا محمد بیجه رو دیگه همه میشناسن چرا اسمشو عوض کردین به بسیجی؟ ایی شیطون بللا‌ها می‌خواهید به ملت القا کنید محمد بیجه بسیجی بود؟ آدمهای ناقللا
    27
    6
    جمعه ۱۷ اسفند ۱۳۹۷ - ۲۲:۱۰
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۴۰
    raha1984 - هامبورگ، آلمان
    از نظر روانشناس های دنیا این موضوع کاملا رد شده که کسی که مورد تجاوز قرار میگره بخواد این کار رو تکرار بکنه و به سر افراد دیگه بیاره . این داستان انتقام کاملا کلیشه هست که بیشتر کسایی که تجاوز میکنن زمانی که گرفتار میشن برای مظلوم نمایی موضوع انتقام رو میگن !!! جالب اینجاست که ایرانی های مثلا روشن فکر و همجنسبازان خارج از ایران اون زمان این موضوع رو رسانه ای کردن که دو همجسنگرا رو اعدام کردن !!!!
    7
    9
    شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۷ - ۰۸:۰۳
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    ۵۶
    شنبلیله خانم - اسلو ، نروژ
    سردسته این قاتلان ممد و علی و بگیر تا خمینی و خامنه ای و سپاه و بسیج و ساندیس خوران
    0
    7
    شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۶:۴۶
    پاسخ شما چیست؟
    0%
    ارسال پاسخ
    نظر شما چیست؟
    جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.