عکسی منسوب به محمدرضا شاه در جریان حرکت ارتش به سوی تبریز.رادیو فردا , کیوان حسینی رادیو فردا:(در
قسمت قبل به اینجا رسیدیم که در پی توافق ایران و شوروی، مذاکراتی میان دولت مرکزی و تشکیلات فرقه انجام شد و با توافق دو طرف، سلامالله جاوید به مقام استانداری آذربایجان رسید و در پایان خرداد سال ۲۵، تشکیلات اداری «حکومت ملی آذربایجان» از بین رفت.)
وقتی بهار سال ۲۵ به پایانش رسید، گویی همه چیز ختم به خیر شده بود. شوروی سربازانش را از ایران خارج کرده بود. «حکومت ملی آذربایجان» از بین رفته بود. و کنترل این استان کشور -دستکم بر روی کاغذ - به دست دولت مرکزی بازگشته بود.
همزمان در آذربایجان، سلامالله جاوید که در شش ماه خودمختاری٬ وزیر داخله حکومت فرقه محسوب میشد، به مقام استانداری رسیده بود. و «مجلس ملی آذربایجان» نیز با همان نمایندگان، با نام «انجمن ولایتی» به کارش ادامه میداد.
و همه اینها به شکل مسالمتآمیز و بدون درگیری نظامی.
اما ماجرا به اینجا ختم نشد. در واقع به رغم اینکه در ظاهر، بحران آذربایجان به پایان رسیده بود، مذاکرات ادامه داشت و سلامالله جاوید به همراه علی شبستری، رئیس انجمن ولایتی آذربایجان، هفتههای متوالی را در تابستان و پاییز سال ۲۵ در تهران سر کردند تا تکلیف اختلافات روشن شود؛ از مسائلی مانند مرزهای جدید استان آذربایجان گرفته تا سرنوشت شبهنظامیان فدایی.
بازی قوام
همزمان احمد قوام در مقام نخستوزیر، کماکان به ابتکاراتی دست زد که بر تحولات سیاسی مرتبط با آذربایجان بیتأثیر نبودند.
او در حالی که عملاً دوره سوم مذاکرات میان تهران و تبریز، بر سر نیروهای مسلح وابسته به فرقه گره خورده بود، در مرداد ماه سال ۱۳۲۵ به شکل غیرمنتظرهای، کابینه خود را تغییر داد و سه نفر از اعضای حزب توده را به مقام وزارت رساند.
مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ در لندن معتقد است که با تغییرات کابینه، برای نخستین بار در تاریخ ایران یک کابینه ائتلافی تشکیل شد تا قوام بتواند کنترل اوضاع را به دست بگیرد.
او میگوید: «در این کابینه ائتلافی حزب دموکرات ایران که حزب قوام بود با حزب ایران و حزب توده وارد ائتلاف شد. از حزب دموکرات، قوام و مظفر فیروز در کابینه حضور داشتند. از حزب ایران، اللهیار صالح و سه وزیر از حزب توده به نامهای ایرج اسکندری، فریدون کشاورز و مرتضی یزدی. و شش وزیر منفرد.»
به گفته این پژوهشگر، هدف اصلی قوام از تشکیل این کابینه این بود که «حزب توده را خلع سلاح کند و موج انتقادهای محبوبترین حزب ایران را کنترل کند و زمینه را برای پایان دادن به کار فرقه دموکرات آذربایجان، آماده کند.»
در کنار ورود وزرای تودهای به کابینه، حوادثی نیز در استان فارس رخ دادند که در نگاه برخی بر سرنوشت نهایی فرقه دموکرات بیتأثیر نبودند.
در همین تابستان پرماجرا، در استان فارس شورش شد و قبایل قشقایی این منطقه، خواستههایی شبیه به خواستههای آذربایجانیها مطرح کردند.
مجید تفرشی، آنچه را در فارس رخ داد و تأثیرش بر وقایع آذربایجان، چنین شرح میدهد:
«این ماجرا با اعلامیه چهار برادر قشقایی آغاز شد. این چهار تن به نامهای محمد ناصر خان، ملک منصور خان، محمد حسین خان و خسرو خان، پسران صولتالدوله ]اسماعیل خان[ قشقایی ]رئیس ایل قشقایی که مشروطهطلب بود و چندین دوره نماینده مجلس شورای ملی شد[ بودند. آنها در این اعلامیه خواستار اخراج وزاری تودهای از کابینه شدند. همچنین مشابه درخواستهای آذربایجان را برای استان فارس مطرح کردند، منتهی در قالب وحدت ملی.»
یکی از نکات ویژه مربوط به این دوره از شورش روسای قبایل قشقایی، وضعیت رابطه آنها با دولت مرکزی است. مجید تفرشی معتقد است که این قبایل نه تنها رابطه خوبی با احمد قوام داشتند، بلکه ماجرای شورش در استان فارس، از «حمایت قوام» برخوردار بود.
مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ در لندناین پژوهشگر در تشریح نظر خود میگوید: «نهضت جنوب در ظاهر علیه دولت مرکزی بود اما از حمایت خود قوامالسلطنه برخوردار بود. اسنادی که الان در دسترس هستند نشان میدهند که قوام میخواست با این کار، آذربایجان را تحتالشعاع قرار بدهد و همزمان، با اخراج تودهایها از کابینه، حزب توده را نیز مفتضح بکند. در عین حال میخواست نشان بدهد که اگر قرار است قیام ملی صورت بگیرد باید در چارچوب وحدت ملی و منویات حکومت صورت بگیرد. و کاملا هم موفق شد. ۴۵ روز بعد سرلشکر زاهدی و امیرهمایون بوشهری به نمایندگی از دولت مرکزی برای مذاکره رفتند به فارس و با خیر و خوشی ماجرا خاتمه پیدا کرد و اردوکشی قشقاییها به پایان رسید.»
تفرشی معتقد است که قوام از شورش قشقاییها و فرجام آن بهره برد تا افکار عمومی را برای سرکوب فرقه دموکرات آماده کند تا «مشابه آنچه را در فارس رخ داد، به شکل خشنتری در آذربایجان انجام بدهند.»
نفت و انتخابات
آنچه سرانجام روزگار کجدار و مریز آذربایجان در سال ۱۳۲۵ را به لحظه سرنوشتساز رساند، مساله نفت شمال بود که سران شوروی برای دستیابی به آن، بیتاب بودند. توافق ایران و شوروی بر سر نفت میبایست در مجلس شورای ملی تصویب میشد، اما از زمان بسته شدن مجلس چهاردهم در اسفند سال ۱۳۲۴، دولت قوام به دلایل مختلف، برپایی انتخابات دوره پانزدهم مجلس را به تأخیر انداخت.
در شهریور ۲۵ سفارت شوروی از قوام خواست که تاریخ برپایی انتخابات مجلس را اعلام کند تا این کشور از اجرای کامل توافق مطمئن شود. قوام هم در پاسخ اعلام کرد که تا حل نهایی مسئله آذربایجان، برپایی انتخابات ممکن نیست.
در این زمان، محمدرضا شاه نیز مصر بود که باید حاکمیت کامل ایران بر آذربایجان تثبیت شود و در همراهی با فرماندهان ارتش، از فرصتهای مختلف برای تحت فشار گذاشتن نخستوزیر بهره میبرد. یکی از این فرصتها تهدید تعدادی از وزاری ضد شوروی کابینه توسط عوامل وابسته به شوروی بود. شاه، قوام را متهم کرد که در برابر شوروی، توان مقاومت ندارد.
با رسیدن پاییز ۲۵، قوام خود را در آستانه از دست دادن مقام نخستوزیری دید. تدبیر جدید او چرخش به راست بود. او بار دیگر کابینه را تغییر داد، وزاری تودهای را کنار گذاشت و آرام آرام سیاستهای ضدکمونیستی را در پیش گرفت.
فردای روز تشکیل کابینه جدید قوام، هیئت آذربایجان، تهران را بعد از چند هفته مذاکره ترک کرد.
در این زمان در میان سران فرقه نیز بر سر چگونگی برخورد با اوضاع، اختلاف نظر جدی وجود داشت. در حالی که گروه سلامالله جاوید و علی شبستری بر ادامه سازش با تهران تاکید داشتند، پیشهوری معتقد بود که باید برای یک جنگ تمام عیار آماده شد.
محمد رضا شاه در جریان بحران آذربایجان، به رغم جوانی تلاش کرد تا نخستوزیر را تحت فشار بگذارد.سرانجام روزی که برای هفتهها بسیاری انتظارش را میکشیدند فرا رسید و در سیام آبان ماه سال ۱۳۲۵، نخستوزیر با صدور بیانیهای تاریخ برپایی انتخابات پانزدهمین دوره مجلس شورای ملی را اعلام کرد. قوام، شانزدهم آذر را به عنوان روز انتخابات، تعیین کرد.
اما نکته کلیدی این بیانیه نه این تاریخ، بلکه توضیحی بود که میتوانست به شکل بالقوه برای وابستگان فرقه – به ویژه شبهنظامیان فدایی که هنوز خلع سلاح نشده بودند – نگرانکننده باشد. در این بیانیه آمده بود که برای حفظ نظم این انتخابات، نیروهای انتظامی در سراسر ایران بدون استثنا مستقر خواهند شد.
قوام این بیانیه را برای تمامی استانداران از جمله سلامالله جاوید، استاندار آذربایجان ارسال کرد. این بیانیه برای فرقه دموکرات یک معنای روشن داشت. ارتش ایران در راه است ...
در انتظار ارتش
آنگونه که از پژوهشهای جمیل حسنلی بر میآید، نامهنگاریهای میرجعفر باقروف و استالین نیز در این زمان نشان میدهند که باقروف در سراسر آبان ماه معتقد بوده به زودی ارتش ایران وارد آذربایجان خواهد شد و شوروی باید به فدائیان سلاح بدهد. این استاد دانشگاه در باکو میگوید:
«ارتش شوروی به هنگام خروج از ایران بخش عمدهای از سلاحهایی را که قبلا فرستاده بودند، از جمله سلاحهای سنگین همچون توپ را از دموکراتها پس گرفتند. گو این که اینها دستههای نظامی و سلاح های سبک داشتند اما در دست دموکراتها سلاحی که توان مقابله با یک ارتش را داشته باشد، نماند.
باقروف پیوسته تأکید داشت که باید به اینها سلاح داده شود. در نوامبر ۴۶ ]آبان ماه سال ۲۵] ، باقروف به مسکو نوشت که ۲۷۰ نفر از جوانان آذربایجان ایران که در باکو در آموزشگاههای نظامی تحصیل میکنند اکنون که وطنشان در خطر است باید به آنجا فرستاده شوند تا از وطنشان دفاع کنند. اما مسکو رضایت نداد. یعنی باقروف درباره نیت مسکو اطلاع صحیحی نداشت.
قوام گفته بود برای تأمین امنیت برگزاری انتخابات به آذربایجان نیروی نظامی فرستاده خواهد شد. در چهارم دسامبر، [۱۳ آذر[ استالین به باقروف تلگراف فرستاد که قوام نخستوزیر است و حق دارد به هر بخش کشور که بخواهد نیروی نظامی بفرستد. از همین رو باید به دموکراتها فهماند که مقاومت نکنند.»
اینگونه بود که در روز سیزدهم آذرماه سال ۱۳۲۵، تنها هشت روز قبل از نخستین سالگرد تشکیل «حکومت ملی آذربایجان» حرکت ارتش ایران به سوی تبریز آغاز شد.
و این بار دیگر از سربازان شوروی خبری نبود تا سد راهشان شود.
(در قسمت بعدی این برنامه که آخرین قسمت سری برنامههای فرقه خواهد بود، از ورود ارتش به آذربایجان و سرنوشت فرقه دموکرات و حزب دموکرات کردستان خواهیم گفت. در این ماجرا چند نفر کشته شدند؟ چند نفر گریختند و سرنوشت نهایی جعفر پیشهوری و قاضی محمد چه شد؟ )