درخواست محرمانه فرقه از شوروی: از ایران جدا شویم و به شما بپیوندیم - قسمت بیست و سوم برنامه «فرقه»

تصویری از پیشه‌وری و برخی سران فرقه
رادیو فردا , کیوان حسینی
رادیو فردا : (در قسمت پیشین دیدیم که فرقه دموکرات آذربایجان در دوران قدرتش، زبان ترکی را زبان رسمی آذربایجان اعلام کرد. در آن قسمت همچنین چگونگی اصلاحات ارضی در آن دوران و عملکرد مأموران شوروی در این حکومت را بررسی کردیم.)
 
فرقه دموکرات اگر چه عنوان «دموکرات» را یدک می‌کشید، اما بهره این حزب و حکومتش از دموکراسی، پیش از آنکه به لیبرال دموکراسی غربی شباهتی داشته باشد، همانند اتحاد جماهیر شوروی، بیشتر به الگوی مارکسیستی دموکراسی پایبند بود؛ یعنی دموکراسی چونان جاده‌ای برای رسیدن به سوسیالیسم.
در چنین جاده‌ای در شوروی و باقی کشورهای اقمارش، از مفاهیمی چون آزادی بیان، آزادی اجتماعات و آزادی فعالیت سیاسی خبری نبود.
 
در آذربایجان ایران نیز، گروه‌های سیاسی که پتانسیل مقاومت در برابر فرقه دموکرات پیشه‌وری را داشته باشند، کم نبودند. اما در تبریز، اثری از آنها نبود.
 
مجید تفرشی از جمله پژوهشگرانی است که معتقد است فرقه دموکرات آذربایجان به رغم کارنامه قابل دفاع در زمینه خدمات آموزشی و بهداشتی، در زمینه آزادی‌های سیاسی، هیچ اقدام مثبتی انجام نداده است:
 
«چیزی که در این یکسال در طول حکومت فرقه، مغفول ماند، مسئله کسانی بود که مخالف اشغال شوروی و حکومت فرقه بودند. یعنی شما شاهد این هستید که حکومت فرقه به شدت با مسئله دموکراسی و رای و نظر اکثریت مشکل دارد. و این طور به نظر می‌آید که فرقه، نوعی دیکتاتوری پرولترایا - اگر این کلمه دقیق باشد - یا حکومت زور نیروی ترقی‌خواه را به نظر اکثریت مردم ترجیح می‌دهد.
 
و در واقع برخلاف ادعاها و تبلیغاتی که طرفداران حزب توده، هواداران اتحاد جماهیر شوروی و بازماندگان فرقه بعدها کردند، چیزی به نام دموکراسی و توجه به آرای اکثریت مردم در حکومت فرقه وجود نداشت. به همین دلیل هم هست که فعالیت‌های مخفی و آشکار بسیاری از سوی آذربایجانی‌ها در درون آذربایجان و بیرون آذربایجان، علیه حضور فرقه انجام شد.»
جدایی
در نبود این آزادی‌های سیاسی و بدون در نظر گرفتن خواسته اکثریت، عملاً تصمیمات کلیدی و نهایی در دست گروه کوچکی از سران این حزب بود؛ شامل پنج نفر: جعفر پیشه‌وری، علی شبستری، صادق پادگان، محمد بی‌ریا و سلام‌الله جاوید.
 
و این گروه کوچک، خیلی زود بعد از استقرار حکومت فرقه در برابر این پرسش قرار گرفت که حکومتشان با خروج نیروهای شوروی و پایان اشغال، چه سرنوشتی خواهد یافت.
چنانکه از نامه‌نگاری‌های این پنج تن با میرجعفر باقروف، صدر حزب کمونیست آذربایجان شوروی در باکو بر می‌آید، سران فرقه معتقد بودند که حتی اگر محمدرضا شاه، با خودمختاری آذربایجان موافقت کند، بعد از خروج نیروهای شوروی از ایران حاضر نخواهد شد که آذربایجان خودمختار بماند و به این خودمختاری پایان خواهد داد.
 
باقروف در برابر این تحلیل، در نامه‌ای خطاب به سران فرقه، از آنها پرسید که راه‌حل‌شان چیست؟ و پیشه‌وری، شبستری، پادگان، بی‌ریا و جاوید پاسخ دادند: جدایی از ایران و پیوستن به شوروی ظرف سه تا پنج سال.
 
جمیل حسنلی پژوهشگر تاریخ آذربایجان در باکو که ماجراهای ۷۰ سال پیش را از دریچه اسناد به جای مانده از اتحاد جماهیر شوروی، بررسی کرده است، در شرح ماجرای پاسخ سران فرقه به باقروف می‌گوید:
«رهبران فرقه در ۱۶ ژانویه [۲۶ دی‌ماه ۱۳۲۴] به باقروف جواب دادند. اعلام کردند که به آینده خودمختاری در چارچوب ایران خوشبین نیستند، چرا که امروز که حکومت مرکزی ضعیف است خودمختاری می دهد، اما وقتی قدرتمند شد همین خودمختاری را از آذربایجان پس خواهد گرفت.
 
آنها اعلام کردند خواهان آنند که برای دوره ای مشخص، دولتی مستقل تشکیل شود همانند نمونه جمهوری خلق مغولستان، با نام ‘جمهوری ملی - دموکراتیک آذربایجان جنوبی.’ و گفتند که این مسئله، موقتی خواهد بود و پس از یک دوره گذار سه تا پنج ساله، طبیعی است که این جمهوری با جمهوری آذربایجان شوروی متحد شود. و این اتحاد را طبیعی می دانند. باقروف نیز در صحبت هایش با مسکو تاکید داشت که پروسه  این گونه پیش رود. اما استالین فشار غرب را می‌دید و می دانست  که مسئله بسیار پیچیده تر از آن است که اینان گمان می‌برند.»
مجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ در لندنمجید تفرشی، پژوهشگر تاریخ در لندناین نامه در واقع بازتاب سندی است که با نام «خواست‌های خلق آذربایجان» در روز ۲۶ دی‌ماه سال ۲۴ به امضای پنج عضو ارشد فرقه دموکرات آذربایجان رسید.
 
عباس جوادی پژوهشگر تاریخ آذربایجان می گوید، نگاهی به جزئیات نامه‌نگاری‌های این پنج نفر با باقروف نشان می‌دهد که در واقع سران فرقه، از شوروی برای پیوستن به این کشور درخواست کمک کردند. او می گوید:
 
«بر اساس اسناد آرشیو اتحاد جماهیر شوروی آنها – پیشه‌وری و رهبران فرقه - اینگونه نوشته‌اند: برای دفاع از حقوق خلق آذری، ما تاسیس یک جمهوری مستقل آذربایجانی را ضروری می‌دانیم. از این رو از شما (یعنی از رهبری مسکو و استالین) می‌خواهیم که ما را یاری داده و شرایطی را فراهم آورید که رویای والای خلق ما که اتحاد بین این دو جمهوری است، تحقیق یابد.»
 
همزمان سران فرقه نقشه‌ای نیز به این سند ضمیمه کردند که از نظر آنها جغرافیای «جمهوری» مورد نظرشان را نشان می داد.
 
در بند ۱۱ سند نیز، نام شهرهایی که می‌بایست در نهایت از ایران جدا می‌شدند و به شوروی الحاق می‌شدند ذکر شده بود که در میانشان شهرهایی مانند، بندر انزلی، همدان یا قزوین، در کنار شهرهای ترک‌نشین ایران، وجود داشتند. در سند نوشته شده بود که بیش از ۹۵ درصد از ساکنین این شهرها، آذربایجانی هستند.
 
هر چند که این سند، نامه‌نگاری‌های میان سران فرقه با باقروف و تصمیمات خاص گروه پنج نفره رهبران فرقه، همه محرمانه بودند، اما در نگاه پژوهشگرانی که تاریخ فرقه را بررسی کرده‌اند، نشانه‌هایی از اقدامات جدایی‌طلبانه فرقه در عمکلرد فرقه قابل ردگیری است.
 
عباس میلانی، رئیس گروه مطالعات ایرانی در دانشگاه استنفورد در سانفرانسیسکو معتقد است:
«اینها داشتند می‌رفتند به جهتی که از ایران جدا بشوند. حالا می‌گویند ما جدایی‌طلب نبودیم، ولی وقت را عوض کردند و ساعت تبریز را با وقت شوروی هماهنگ کردند، تمبرها را عوض کردند، سربرگ‌ نامه‌ها را عوض کردند.
 
یعنی کاملاً از هر جنبه به رغم ادعایی که داشتند، بسان یک دولت مستقلی که خط دولت مرکزی را نمی‌خواند عمل می‌کردند و این اقدامات، به نگرانی‌ خیلی‌ها اضافه می‌کرد.»
دست رد استالین
اما پیشه‌وری و یارانش در تبریز که تصمیماتشان را برای جدا شدن از ایران از افکار عمومی ایرانیان مخفی کرده‌ بودند، خودشان نیز در جریان جزئیات بده‌بستان‌های پشت پرده قدرت‌های جهان نبودند.
تصویری از استالین (سمت چپ) در کنار روزولت و چرچیل در تهرانهر چند که بعدها در نامه‌ای که استالین برای پیشه‌وری نوشت، او بخشی از منافع شوروی در لزوم پایبندی به تعهداتش را شرح داد، اما گویی فرقه دستکم در ماه‌های پایانی سال ۱۳۲۴ خورشیدی بیشتر بر روی خواسته‌های حزبی خود متمرکز بود تا بازی قدرت‌ها در عرصه بین‌المللی.
 
عباس میلانی موضع استالین در برابر خواست تجزیه‌طلبانه پیشه‌وری و یارانش را چنین شرح می‌دهد:
«استالین ]الحاق آذربایجان ایران به شوروی را[ نمی‌خواست، چون او به قضیه نگاه ابزاری داشت. او می‌خواست از آذربایجان به عنوان یک مهره در شطرنج سیاسی استفاده کند که در همان زمان داشت با غرب بازی می‌کرد.
 
اگر اینها می‌رفتند به سوی جدایی‌ کامل از ایران، آن وقت قولی که استالین به روزولت و چرچیل داده بود در تهران مبنی بر اینکه تمامیت ارضی ایران را محترم خواهد شمرد، خدشه‌دار می‌شد.
 
و آن جنگ سردی هم که آغاز شده بود، شدت بیشتری می‌گرفت. من مطمئن نیستم که استالین خواستار چنین تنشی بود که اعلام جمهوری و جدایی آذربایجان از ایران می‌توانست به وجود بیاورد.»
 
چه بسا همین مسئله نیز موجب شد که در پی تحولات در تهران و تغییر مناسبات ایران و شوروی، لحن سران فرقه نیز در مسئله جدایی از ایران تغییر کند.
 
تورج اتابکی معتقد است که موضع سران فرقه دراین باره در طول ۱۱ ماهی که قدرت را در تبریز در دست داشتند، یکسان نبود و لحن فرقه بسته به رابطه شوروی و ایران تغییر می‌کرد. به گفته او به همین دلیل است که در دوره حکیمی و ضعف دولت مرکزی، فرقه لحن تهاجمی‌ و جدایی‌طلبانه داشت، اما در دوره حکومت قوام و مذاکرات تهران و مسکو، این لحن -به ویژه در نشریات فرقه- تغییر کرد.
 
حدود یکماه بعد از اینکه سند «خواست‌های خلق آذربایجان» توسط سران فرقه امضا شد، در تهران، مساله آذربایجان در نهایت نخست‌وزیر آذربایجانی را از پا درآورد و ابراهیم حکیمی به دلیل ناتوانی در حل مسئله ناچار شد استعفا کند.
 
و جانشینش سیاستمداری بود که مدعی بود برای این بحران، راه‌حلی مناسب در چنته دارد، احمد قوام. کسی که وقتی نخست‌وزیر شد، قبل از هرکاری چمدانش را بست که به مسکو سفر کند.
 
(شکایت ایران از شوروی در شورای امنیت سازمان ملل، نخست‌وزیری قوام و سفرش به مسکو برای مذاکره با شوروی و قانع کردن این ابرقدرت بین‌المللی برای خارج کردن سربازانش از خاک ایران، موضوعات قسمت بعدی برنامه فرقه هستند.)
+15
رأی دهید
-1

نظر شما چیست؟
جهت درج دیدگاه خود می بایست در سایت عضو شده و لوگین نمایید.