قاضی محمد (در میانه عکس با پالتو و عمامه) در کنار تعدادی از سران فرقه دموکرات آذربایجان. این عکس در جریان سفر قاضی محمد به تبریز گرفته شده است. رادیو فردا , کیوان حسینی
رادیو فردا : (در
قسمتهای پیشین، تاسیس حزب دموکرات کردستان، تفاوتهای این حزب با فرقه دموکرات آذربایجان و همچنین تاسیس «جمهوری کردستان» را در شهر مهاباد بررسی کردیم.)
قاضی محمد و همفکرانش در حالی تشکیلات خود را «جمهوری کردستان» نامیدند که بخش بزرگی از مناطق کردنشین ایران، خارج از کنترلشان بود.
در این زمان بخشهای اصلی کردستان ایران، توسط نیروهای شوروی کنترل نمیشدند. به بیان دیگر، این «جمهوری کردستان» تنها در نقاطی از ایران تاسیس شد که هم کردنشین بود و هم ارتش سرخ شوروی به عنوان یک نیروی نظامی اشغالگر حضور داشت.
اما در عین حال گویی ملیگرایی کردی، آنگونه که در مهاباد علاقهمندان سرسختی پیدا کرده بود، در مناطق جنوبیتر کردستان ایران، طرفداران قابل توجهی نیافته بود.
کما اینکه سرانجام، آنچه از این واحد سیاسی در خاطره تاریخ باقی ماند، نه «جمهوری کردستان» بلکه «جمهوری مهاباد» بود. این در حالی است که در هیچ کدام از اسناد به جای مانده از این تشکیلات، ردی از چیزی به نام «جمهوری مهاباد» وجود ندارد و قاضی محمد و سران حزب دموکرات، اصرار داشتند که یک «جمهوری» برای سراسر کردستان تاسیس کردهاند.
عباس ولی، استاد دانشگاه و پژوهشگر ملیگرایی کردستان معتقد است که بخشی از تفاوت مناطق «کردهای مکریان» در شمال کردستان ایران با مناطق کردنشین جنوبیتر، در تفاوت بنیادین رابطه قبایل این مناطق با دولت مرکزی ایران ریشه دارد. او میگوید:
«از نظر تاریخی اگر نگاه بکنیم، بیشتر در بخش مکریان کردستان هست که تمایلات ناسیونالیستی در درجه اول شکل گرفت. و البته این هم بر میگردد به مسایل تاریخی دیگر. در بخش جنوبی منطقه کردستان، امیرنشینهایی مانند حکومت اردلان، تقریبا تا اواسط قرن ۱۹ ادامه داشتند و رابطه بین آن بخش از مناطق کردنشین با مرکز، کاملا شکل متفاوتی داشت، در مقایسه با مناطق شمالیتر که مرکزش مهاباد بود.
امکان گسترش این تجربه ]جمهوری کردستان[ به آن مناطق بسیار کم بود. به علت وجود نیروهای انگلیس و همچنین ساختار اجتماعی آن مناطق و تحولات این ساختار در قرنهای ۱۸ و ۱۹ میلادی. آنها به شکل دیگری در چارچوب ساختار حکومت مرکزگرای ایران ترکیب شده بودند.»
عمکلرد «جمهوری»
یکی دیگر از ابعاد اختلافبرانگیز فعالیت «جمهوری کردستان» در مهاباد، دستاوردهای این تشکیلات سیاسی و عملکردش، طی دورانی است که کنترل شهر مهاباد و مناطق کردنشین اطراف این شهر در دست داشت.
تحولات سیاسی این مناطق، شباهت چندانی به تحولات سیاسی تبریز نداشتند. در جمهوری کردستان خبری از انتخابات، حق رای زنان و تشکیل پارلمان محلی نبود.
حسن قاضی از پژوهشگران مهاباد میگوید به همین دلایل است که معتقد است به رغم دستاوردهای مهم «جمهوری کردستان» در زمینه آموزش به زبان کردی، در مقایسه با «حکومت ملی آذربایجان»، دستاوردهای این تشکیلات کمتر بوده. او میگوید:
«در کردستان حق رای به زنان داده نشده ولی توجه بسیاری به پیشرفت زبان [کردی] شده. همچنین با کمک آذربایجان، در مسایلی مانند بهداشت هم فعالیتهایی شده. ولی اگر کارهایی را که در این مدت کوتاه در آذربایجان شد، با کارهایی که در کردستان شد، مقایسه کنیم، به نظر من در آذربایجان بیشتر کار شده است.»
همن سیدی از پژوهشگران مسایل کردستان در لندناما در نقطه مقابل این اظهارنظر، همن سیدی، یکی از پژوهشگران کردستان معتقد است که آنچه در این جمهوری رخ داد، نه تنها تاثیراتی ماندگار تا امروز داشته، بلکه در مقایسه با حکومت ملی آذربایجان، کارنامهای بهتر داشته است. او میگوید:
«بدون اغراق، بر خلاف آذربایجان، آنچه در کردستان رویداد، اقداماتی مثبت بود. در آذربایجان ترکیبی از اقدامات مثبت، آزادیخواهانه و دموکراتیک با اقداماتی منفی و غیردموکراتیک رخ داد. اما در کردستان اقدامات مثبت و دموکراتیک رخ داد.
آموزش به زبان کردی، چاپ کتابهای کردی، تاسیس گروه هنری کردی (از تئاتر تا سینما و سرود)، توجه به حقوق اقلیتهای غیرکرد در جمهوری کردستان، توجه ویژه به حقوق زنان، تاسیس اتحادیه زنان و درگیرکردنشان در عرصههای سیاسی جامعه خودشان، تحولات در مورد عدالت اجتماعی و حمایت از اقشار ضربهپذیر جامعه، همه اینها طی ۱۱ ماه پر از تنش و همزمان با بیم درگیری با دولت مرکزی، به نظر من اقدامات قابل دفاعی هستند.»
تصویر درخشانی که همن سیدی از «جمهوری کردستان» ارائه میکند، فارغ از اینکه تا چه اندازه با واقعیت رخدادهای ۷۰ سال پیش تطبیق دارد، نشانهای است از آنچه که عباس ولی، «تأثیر جمهوری مهاباد بر خاطره ملی کردها» توصیف میکند.
به گفته این استاد دانشگاه، این تشکیلات یک «نقطه عطف تاریخی» است که فراتر از موضوعاتی چون مدارس کردی یا انتشارات به زبان کردی، در خاطره گروهی از کردهای منطقه، به شکل دورهای طلایی ثبت شده است:
«جمهوری کردستان در تاریخ کرد و همچنین در خاطره ملی کردها، اهمیت بسزایی پیدا کرد. به علت شخصیت و ماهیت دموکراتیکش و همچنین به علت شکل سقوط جمهوری که ترامایی ]ضربه روحی شدید[ بود که جای خودش را در خاطره ملی کردها ساخت. خاطره ملی یا خاطرات اجتماعی و جمعی، بیشتر با شکست و تروما ساخته میشوند تا با روزهای شادی و رفاه.»
رابطه با آذربایجان
این میان «جمهوری کردستان»، تشکیلاتی بود که از دل «حکومت ملی آذربایجان» به دنیا آمده بود و هر دوی این همسایگان هممرز نیز زیر سایه نیروهای نظامی شوروی به حیاتشان ادامه میدادند.
محمد حسین سیف قاضی، وزیر دفاع «جمهوری کردستان» (نفر سوم از راست) در کنار تعدادی از فرماندهان کردرابطه این دو تشکیلات با هم چگونه بود؟ عباس جوادی، پژوهشگر تاریخ آذربایجان به این سئوال چنین پاسخ میدهد:
«هیچ خوب نبود. بعد از سفر معروف قاضی محمد که گویا با ۸۰ نفر از همراهانش، مسلح به تبریز میروند تا درباره اراضی مذاکره کنند و بگویند، این شهر مال شما، این شهر مال ما، و این مذاکرات شکست میخورد، وقتی بر میگردند دیگر روابط عملا قطع میشود و حتی گویا به دنبال آن، در بعضی مناطق و روستاهای آذربایجان غربی بین فداییان فرقه و پیشمرگههای قاضی محمد، جنگ و برخورد مسلحانه میشود و در نهایت با وساطت باقروف و کنسولگری روسیه، فیصله پیدا میکند. تا آخر هیچ رابطه خوبی نداشتند.»
این دو اگرچه میانشان شکرآب بود، اما سرنوشتشان به هم گره خورده بود.
هر دوی این تشکیلات برای ادامه حیات به قوای نظامی شوروی وابسته بودند. اما استالین در میانه جنگ جهانی دوم و زمانی که در اتحاد با غرب، با آلمان نازی میجنگید و به کمکهای بریتانیا نیاز داشت، وقتی برای نخستین بار در تهران در کنفرانسی روبه روی وینستون چرچیل نخست وزیر بریتانیا و فرانکلین روزولت رئیس جمهوری آمریکا نشسته بود، تعهد کرد که شش ماه بعد از پایان جنگ، نیروهای شوروی را از ایران خارج کند.
اگر چه جنگ با آلمان نازی در میانه بهار سال ۱۳۲۴، با فتح برلین به پایان رسید، اما ژاپن کماکان به نبرد با متفقین ادامه میداد و به نظر میرسید هنوز زمان اجرای توافق شوروی و برتیانیا برای خروج از ایران فرا نرسیده. سرانجام در پایان تابستان، ژاپن در جنگ شکست خورد و بعد از مدتی، در روز ۱۱ شهریور سال ۱۳۲۴، دوم سپتامبر سال ۱۹۴۵ میلادی، ژاپنیها در مراسمی تمامی اسناد مربوط به تسلیم بیقید و شرط را امضا کردند.
بدین ترتیب شوروی و بریتانیا میبایست شش ماه بعد از این تاریخ یعنی روز ۱۱ اسفند سال ۲۴ – دوم ماه مارس سال ۱۹۴۶ میلادی – از ایران خارج شوند.
وقتی اسفند سال ۲۴ از راه رسید، بریتانیا خیلی زود اعلام کرد که بر اساس توافق قبلی نیروهایش را از ایران خارج میکند. حالا نوبت شوروی بود که اگر میرفت، سرنوشت «حکومت ملی آذربایجان» و «جمهوری کردستان»، نه در مسکو، که در تهران تعیین میشد.
(از بخش بعدی برنامه «فرقه»، عملکرد حکومت فرقه در تبریز و همچنین تلاشهای ایران برای خروج نیروهای شوروی از ایران را بررسی خواهیم کرد. چرا شوروی خروجش را به تاخیر انداخت و ابتکار دولت ایران برای پایان دادن به اشغال چه بود؟ )
قدیمی ترین هاجدیدترین هابهترین هابدترین هادیدگاه خوانندگان