برزخ عاطفه ( داستان)پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۸۵ - ۲۹ ژوئن ۲۰۰۶
احساس آزاردهنده اضطراب لحظه ای دست از سرم برنمی دارد. دلم به هم می ریزد، تهوع، دل درد و سرگیجه امانم را بریده. ضعف دارم اما حتی تصور خوردن غذا حالم را به هم می زند. گرمای کشنده مردادماه نیز مزید بر علت شده است، تمام وجودم گر گرفته اما دستهایم یخ زده است. ظرف دو سه روز گذشته لحظ ...